موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۲۰۲ مطلب با موضوع «موفقیت» ثبت شده است

این مطلب نیز، جزو بروشورهای «زندگی آموختنی» سازمان فرهنگی هنری شهرداری بوده است. یحتمل چاپ شده باشد. متن کاملش را اینجا می گذارم تا هر کس که خواست، استفاده کند.

طرح کسب و کار

*

از میدان جنگ تا میدان تجارت

تجارت و کسب و کار امروز را، به یک میدان جنگ می توان تشبیه کرد که در آن، رقبای بسیاری رودرروی هم قرار می گیرند و بدون اینکه قصد آسیب زدن به یکدیگر را داشته باشند، به اقتضای این بازار سنگین، با هم به نبرد می پردازند. طبیعی است که در چنین فضایی، باید مدیریتی ضربتی و جنگی اتخاذ کرد. کوچکترین اشتباهی، گاه می تواند به خداحافظی همیشگی از کسب و کار و تجارت منجر شود؛ و گاه می تواند حتی منجر به خودکشی و افسردگی های همیشگی شود.

فرماندهان جنگی، همه چیز را روی کاغذ پیاده می کنند، برای همه اتفاقات منتظره و غیرمنتظره، برنامه ریزی می کنند، در همه حال خونسردی شان را حفظ می کنند و بدون محاسبه نتیجه یک عمل، دست به انجام آن عمل نمی زنند. به نظر می رسد با همین دقت و احتیاط، باید در محیط های کسب و کار امروز، وارد عمل شد و برای این کار، تدوین طرح کسب و کار برای گام اول، ضروری به نظر می رسد. می گویند که علت بیشتر شکست ها، عدم برنامه ریزی است و آمادگی، علت تفاوت انسان های عادی و انسان های فوق العاده است. ارزش یک طرح کامل کسب و کار، در همین جاست که خود را نشان می دهد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
عیسی محمدی

این مطلب را، سالها پیش، یعنی وقتی که الکس فرگوسن ربع قرن در منچستر یونایتد مربیگری می کرد، برای مجله موقیت نوشتم؛ برای این یک ربع قرن. او، یک الگوی تمام عیار برای موفقیت است. مرور می کنیم بخشی از گفته های این مربی ممتاز دیروز و البته بازنشسته امروز را.

***

کتابی به فارسی ترجمه شده است درباره وینس لومباردی، بزرگترین مربی تاریخ راگبی جهان با عنوان افسانه لومباردی. در مقدمه این کتاب، اشاره شده که لومباردی، یک مربی و رهبری ورزشی است، اما 26 درسی که در این کتاب مطرح شده، برای تمام راهبران و مدیران تجاری و غیرتجاری جهان کاربرد دارد. حالا این حرف را درباره گفتارها و حرف های فرگوسن نیز می شود مطرح کرد. با هم بخش هایی از این حرف های او را مرور می کنیم؛ باشد که بتوانیم از آنها در کسب و کار و زندگی مان استفاده کنیم.

×

-          برای تبدیل شدن به یک مربی ممتاز، مهمترین نکته مشاهده است. مشاهده یک اصل مهم برای رسیدن به کیفیتی بالاست. شما به عنوان یک مربی و با مشاهده دقیق، آنچه را که می خواهید به دست بیاورید.

-          پشتکار باید داشته باشید. کار در سطح ممتاز کاری آسان نیست. اگر این  خصوصیت را نداشته باشید، بعد از یک شکست نمی توانید سر جلسه تمرین رفته و این بی انگیزگی، به بازیکنان شما نیز منتقل می شود. در کنار آمادگی تکنیکی، شما باید اشتیاق روانی هم به آنها منتقل کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۵
عیسی محمدی

فکر کنم برای چهار سال پیش بود؛ سالگرد تاسیس مجله موفقیت. این مقاله را نوشتم برای این مجله. نمی دانم چاپ شد یا نه. دیدم که خوب است و بد نیست مرور آنها.
***

چهارده گفتار موفقیتی از

چهارده چهره موفق

 

گاهی وقت ها یک گفته، یک حرف یا یک پاراگراف و گزین نوشته یا گزین گویه، می تواند زندگی آدم را عوض کند یا اینکه به باورهای آدم، شکل و رنگ دیگری ببخشد.

در صفحه آخر ویژه نامه ورود به چهاردهمین سال انتشار موفقیت، چهارده چهره قدرتمند و موفق را انتخاب کرده ایم و از این چهارده چهره، چهارده گفته و جمله را نقل کرده ایم تا گاهی وقت ها که یاس و ناامیدی به سراغ تان آمد، نیم نگاهی به آنها بیندازید. این شما و این هم، چهارده گفته و جمله قدرتمند.

 

یک.

شهاب حسینی

همیشه از خودم می پرسم تعریف خوشبختی چیست؟ خوشبختی یک مفهوم است که در قلب و مغز آدم است. خوشبختی هیچ مارکت و بازاری ندارد که تو بروی و حالا ۲ کیلو خوشبختی بخری و خوشبخت شوی یا مثلا کارت آن را داشته باشی. خوشبختی به درون آدم بر می گردد، به آگاهی بر می گردد. به قول حضرت علی (ع) که می گوید  "غنی ترین شما قانع ترین شماست."

 

دو.

عادل فردوسی پور

اولین بار که صدایم از تلویزیون پخش شد، بازی فوتسال جام رمضان بود، سال 1374. این قدر هول شده بودم که سرژیک عیوضی دروازه بان آرارات را عیوضی (Ayuzi) تلفظ کردم. به هر حال حس و حال عجیبی بود، به خصوص برای یک جوان حدودا ۲۰ ساله. اولین اجراهای برنامه نود هم هنوز در ذهنم وجود دارد. خامی، بی تجربگی، عشق، علاقه، تلاش، انگیره، رویاپردازی، جاه طلبی، کمال خواهی، همه این ها در وجودم متبلور شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۹
عیسی محمدی

این مقاله هم، در شماره اخیر موفقیت به چاپ رسیده است؛ درباره اهمیت کارآفرینان و ثروت آفرینان در کشور و جامعه.

***

چرا فرهنگ ثروت سازی سالم در جامعه ما، خوب جا نیفتاده است؟ مقصران کیستند؟

کارآفرینان و پولسازان، معماران جامعه فردا

 

1.

اویاما را، بزرگترین رزمی کار سده های اخیر می دانند. و البته اگر تاریخ هنرهای رزمی را، معطوف به همین چیزهایی بدانیم که وجود دارد، باید او را به نوعی، بزرگترین رزمی کار تاریخ نیز دانست. داستان زندگی عجیبی هم دارد، روزی به علتی، به زندان افتاد و تصمیم گرفت که بعد از آن، زندگی اش را صرف کاراته کند. تنها کسی است که می گویند توانسته سیصد نفر را در مبارزه شکست دهد؛ یعنی سه روز پشت سر هم، مبارزه کرده و آنها را شکست داده است. کسی تا به حال، موفق به چنین کاری نشده است. اینها را گفتم که اشاره کنم نقل قول بعدی را، از زبان چه کسی و چه اعجوبه ای می خواهم نقل کنم.

 

2.

اویاما، در ابتدا اشاره می کند که کاراته، با تواضع و ادب شروع می شود و با تواضع و ادب، خاتمه می یابد. او در نقل دیگری، می گوید که عدالت بدون داشتن قدرت، بی معنی و قدرت بدون داشتن عدالت، خشونت است و دیگر هیچ. در گفته دیگری، اشاره می کند قدرت، نباید به بهانه حفظ زندگی، از دست برود. در واقع در این جمله اش، بزدلی و عدم تمرین و ... را نفی کرده و اشاره می کند که قدرت، باید به هر ترتیب، به دست بیاید. او و دیگر رزمی کاران، تأکید خاصی روی قدرت و البته، مدیریت آن با تقوا و عدالت و تواضع داشته و دارند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۸:۳۰
عیسی محمدی

گاهی وقت ها، جمله هایی برای خودم می نویسم، تا خودم را بیشتر تحریک به حرکت کنم؛ بیشتر به خودم انگیزه بدهم. نیست که نویسنده ام، بعضی وقت ها جمله هایم خوب از آب در می آید. دوست داری چند تایی از این جمله ها را بشنوی یا بخوانی یا حتی بنویسی؟ خودم که همیشه این جمله ها را می نویسم. می دانی؟! آدم هر روز باید خودش را هل بدهد، به خودش انگیزه بدهد. نوشتن و بازخوانی چندباره چنین جمله هایی، شاید انرژی و انگیزه و حرکت را به تو برگرداند. بالاخره من هم خسته می شوم، درمانده می شوم، کم می آورم، نیاز دارم که انگیزه ای به خودم بدهم. دوست داری بخوانی؟

***

-          توکل بی تلاش، تمسخر خداست؛ تلاش بی توکل، تمسخر خود.

 

-          وقتی برای دنیا کار می کنی، جوری کار کن که تو را حریص ترین به دنیا بدانند؛ وقتی برای آخرت کار می کنی، جوری کار کن که تو را بی رغبت ترین به دنیا بدانند (اصل این جمله را، از حدیثی گرفته ام، فقط ادبیاتش را عوض کرده ام)

 

-          شعار من: «همیشه» دیر است... «حالا» هم دیر است، فردا که هیچ... آخرش همیشه زمان کم خواهی آورد...

 

-          جوری کار خواهم کرد و خودم را آماده خواهم کرد که نعوذ بالله، حتی اگر خدا هم خواست که من شکست بخورم، شدنی نباشد (لطفاً برداشت کفرآمیز و از این دست برداشت ها از این جمله نکنید؛ بنده ای با خدایش، راحت می خواهد حرف بزند، با خدای خودش راحت است؛ وگرنه من هم می دانم که نه خدا دنبال شکست ماست، نه ما حریفش می شویم، صرفاً مفهوم اصلی جمله را بگیرید. این را هم می دانم که حتی شکست هایی هم که می خوریم، لطف خداست؛ چون آدم از شکست بیشتر یاد می گیرد و مجرب تر می شود).

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۷:۵۶
عیسی محمدی

یادش به خیر؛ سالها پیش این را برای شماره ویژه نوروزی همشهری جوان نوشتم. دیر رساندم، چاپ نشد. دوباره که می خواندم، تحت تاثیر صراحت و صداقت خودم قرار گرفت. می گذارم اینجا، شاید زبان حال شما هم باشد. 

***

ما حرام شدیم یا زمین خدا؟

 

ما حرام شدیم؛ کسی استعدادهای درخشان ما را به رسمیت نشناخت، کسی نفهمید که ما چه آدم های نابغه ای بودیم و چقدر دغدغه بشریت را داشتیم. کسی نفهمید و درک نکرد که ما چقدر دنبال ردیف شدن همه چیز بودیم و چه آرزوهای فوق العاده ای برای خودمان، برای زمین، برای بشریت داشتیم.

همه اش دنبال مدرک دویدیم، همه اش دنبال تأییدیه دیگران دویدیم، دنبال تشویقیه دیگران. همه دنبال این بودیم که کسی باشیم، کسی بشویم، ما را آدم حساب کنند و سری تو سرها در بیاوریم. تا کسی چیزی می گفت، به گوشه قبایمان بر می خورد. تا کار سختی می انداختند روی دوش ما، حس می کردیم به شعورمان و آرمان مان و رؤیاهامان توهین شده است. چرا که ما باید کسی می شدیم و چیزی می شدیم و سری توی سرها در می آوردیم و این چیزها، در شأن ما نبود، لابد.

هر بهار که می آمد، پای سفره های هفت سین مان که می نشستیم، دوباره به این می اندیشیدیم که بشریت، چقدر بی ذوق بوده است که ما را به رسمیت نشناخته است هنوز؛ و یک بهار دیگر از این به رسمیت نشناختن، گذشته است بی آنکه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۴:۳۶
عیسی محمدی

می دانم و می دانید که دین، نگاه خوبی به آرزوها ندارد. تا بحث ارزو و امل و این حرف ها می شود، همه گره ای به ابرو می اندازند که یعنی، وارد معقافزودن تصویر از طریق آدرسولات نشو و این زندگی هفتاد، هشتاد ساله را، چه به آرزوهای دیر و دور و بلند و ... .

 

با آن که از نظر عقلی، برایم ثابت شده بود انسان، بدون امید و آرزو و چشم انداز، کم می آورد و نمی تواند تکان بخورد و می میرد و طراوتی ندارد، ولی چیزی در درونم، اذیتم می کرد. مدام از خودم می پرسیدم که «نکند خدا راضی نباشد از این آرزومداری من؟»، «نکند دارم راه خطایی می روم؟»، «نکند واقعاً این زندگی، ارزش این همه آرزو را ندارد؟» و ....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۱
عیسی محمدی

این متن را هم برای انتشار در بروشورهای «زندگی آموختنی است» سازمان فرهنگی هنری شهرداری نوشته بودم. گمانم منتشر شده است. اینجا می گذارم برای مطالعه بیشتر.

*

بازاریابی و فروش کالا

*

دنیا عوض شده است

جهان امروز، جهان تخصص ها و برنامه ها است. دیگر در جهان امروز، نمی توان همه فن حریف بود و همه کارها را انجام داد. جهان امروز، پیچیده تر هم شده است؛ نمی شود همین طور کسب و کاری را راه انداخت و بعد، انتظار موفقیت هم داشت. با وجود همه این پیشفرض هاست که رشته بازاریابی و فروش کالا نیز برای خودش، برو و بیایی پیدا کرده است. دیگر مثل سابق، نمی توان به شیوه های سنتی دل بست و خود را آسوده نمود. امروزه، رقبا نفس به نفس، با ما می آیند و قیمت های جدید پیشنهاد می کنند و خدمات پیشرفته تر و مشتری پسندتری ارائه می دهند. و چنین شده است که رشته بازاریابی، حتی به دانشگاه های معتبر نیز راه پیدا کرده و بخش مهمی از تجارت امروز را، به خودش اختصاص داده است. حالا برای فروش کالا و ارائه یک برنامه بازاریابی، باید پژوهش های میدانی انجام داد و کلی تحلیل کرد و بعد، برنامه ریزی نمود. اینها، واقعیت امروز دنیای تجارت ماست؛ اما ظاهرا هنوز هم عده ای، اول کار و کاسبی شان را شروع می کنند، و بعد دنبال مشتری و برنامه و فروش هستند و ورشکستی، اولین چاه و چاله منتظر این گروه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۷:۴۷
عیسی محمدی

این مطلب را در چند بخش مختلف، برای انتشار در بروشورهای خاص سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران نگاشته بودم. امیدوارم که چاپ شده باشند. اینجا بازنشر می دهم؛ برای استفاده بیشتر خواننده ها. موفق باشید.

***


مبانی کارآفرینی

*

برگ برنده

کارآفرینی، با چیزی که بسیاری آن را شغل آفرینی تلقی می کنند، تفاوت هایی دارد. البته در کنار کارآفرینی، شغلهایی نیز به وجود خواهد آمد و این، نتیجه الزامی چنین اتفاقی است. اما اگر منظور ما اشتغالزایی و شغل آفرینی به مفهوم این باشد که شغلها و اشتغالهایی را که موجودند، بازتولید کنیم، در این صورت کارآفرینی اتفاق نخواهد افتاد؛ اشتغالزایی اتفاق خواهد افتاد.

 

کارآفرینی، ایجاد یک ایده جدید و یک امکان جدید در جهانی است که در آن، ایده ها و امکان های قبلی وجود دارند. کسی که یک کارگاه نجاری تاسیس می کند، بالفرض 50 نفر را درگیر شغل و موقعیتی شغلی می سازد که از قبل، وجود داشته است و این، البته در نوع خود اتفاقی قابل اعتناست. اما کسی که محصولی جدید تولید می کند که پیش از این، وجود نداشته، دست به کارآفرینی می زند.

 

کارآفرینی به مفهوم تولید محصولی جدید، از نیازهای اساسی کشور ماست؛ چرا که در مقایسه امکانات کشورهای پیشرفته و کشور ما، قطعا ما چند پله عقب تر خواهیم ایستاد. راه حل چیست؟ تکیه کردن به مغزهای جوان و ایده های بکر. این ایده های بکر، می توانند ما را جلوتر بیندازند و این ایده های بکر، در قالب کارآفرینی است که واقعیت پیدا می کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۰۹:۰۰
عیسی محمدی

این هم، بخشی از مقاله ای بود که برای مجله موفقیت نوشته بودم؛ مدت ها پیش. دیدم ارزش بازنشر دوباره را دارد.

***

گاهی وقت ها آدم، دیالوگ ها و جمله هایی می شنود که برای او، نقش یک برنامه کاربردی را بازی می کنند

روزی، به لیاقت است، نه اشتها

 

1.       

"روزی به اندازه لیاقته، نه به اندازه اشتها."

"لیاقت رو باید به دست آورد، مثل روزی نیست که بهت بدن."

این دو تا دیالوگ را، توی یکی از همین سریال های ماه رمضان شنیدم. یعنی اصلا اهل سریال نگاه کردن هم  نبودم، اما وقتی که توی کلینیکی، منتظر نشسته بودم، دیدم دارد این سریال را پخش می کند و این دیالوگ ها هم توی سریال  رد و بدل شد و من هم سریع توی موبایلم نوشتم.

جمله اول این دو تا دیالوگ، دغدغه سال های من بود. همیشه از خودم می پرسیدم که روزی را، چطور می توان و می شود زیاد کرد؟ آیا همین که قصد کنیم و تصمیمش را بگیریم، کافی است؟ یا باید کارهای دیگری هم انجام  بدهیم؟ نسبت تلقین و عمل چه جوری است در این قضیه؟

باید بگویم که همین دیالوگ ساده، واقعا به دردم خورد. و این مساله را، تا حدود زیادی برایم حل کرد. البته جملاتی نزدیک به همین دیالوگ را هم از جیم ران، مربی بزرگ موفق و استاد کسانی چون آنتونی رابینز و برایان تریسی و ...، شنیده بودم. در آنجا هم ران، گفته بود که باید روی شخصیت خودتان کار کنید تا موفقیت جذب شود؛ و البته این را هم اشاره کرده بود که موفقیت، امری دنبال کردنی نیست، که امری جذب کردنی است.

اگر همین دیالوگ را، به عنوان یک جمله در ذهن مان تکرار کرده و سبک و سنگین کنیم، می تواند تبدیل به یک باور زیبا شود. وقتی هم که تبدیل به یک باور زیبا شد، آن وقت است  که دیگر، غر نمی زنیم و زمین و زمان را ناله و نفرین نمی کنیم و سریع، می رویم سروقت این که لیاقت خودمان را در زندگی افزایش دهیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۳
عیسی محمدی


این روزها، بازار گلایه ها و شکوه ها و شکایت ها حسابی داغ است. کافی است کنار کسی بنشینید تا لیستی بلند بالا از این گلایه ها و غرولندها را تحویل تان بدهد. البته که مشکلات فراوانی به چشم می خورد، البته که ممکن است جاهایی حق ما هم خورده شود، البته که ممکن است رابطه هایی جای ضابطه هایی را بگیرد و هزار البته دیگر اما یک نکته:

·         آیا تا به حال بابت گلایه و غرولند، به کسی مدال افتخار داده اند؟

·         آیا تا به حال بابت گلایه و غرولند، به کسی پست و مقام داده اند؟

·         آیا تا به حال بابت گلایه و غرولند، برای کسی هورا کشیده اند؟

·         آیا تا به حال بابت گلایه و غرولند، جایی آباد شده، پروژه ای افتتاح گشته یا طرحی به سرانجام رسیده است؟

شک ندارم که پاسخ همه این سئوال ها منفی است. پس چرا گلایه و غرولند؟

آدم ها، به اندازه وزنی که دارند، تاثیر می گذارند. وزن آدم ها در اجتماع و خانواده و گروه و سازمان هم، تنها حاصل کار و تخصص و تجربه آنهاست. البته اشخاصی هم هستند که وزنی پیدا می کنند در حالی که تخصص و تجربه لازم را ندارند. اما به قول یک نویسنده معروف، آنها حاصل انتصاب و انتساب اند و این ها، حاصل محصولات خودشان و فرق، از کجاست تا به کجا!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۱۶
عیسی محمدی


لطفا به این چرخه توجه کنید:

شما یک کار خوب و فوق العاده انجام می دهید ← یگران این کار خوب و فوق العاده شما را می بینند و از آن باخبر می شوند ← دیگران از شما تقدیر و تشکر می کنند بدون اینکه شما بخواهید← این تقدیر و تشکر و قدردانی دیگران، باعث ایجاد عزت نفس در شما می شود← حالا که عزت نفس شما بیشتر شده، کارهای مهمتری را انجام می دهید← دیگران این کارها را چون آینه ای به شما بازتاب می دهند← در نتیجه دوباره عزت نفس شما بیشتر می شود← و دوباره کارهای بزرگتری را انجام می دهید← و این ماجرا تا ابد می تواند ادامه داشته باشد...

 

البته شما این کارهای خوب و فوق العاده را برای رضای خاطر دیگران انجام نمی دهید، اما این دیگران، یادشان نمی رود که شما چه کارهایی کرده اید و آنها را به شما بازتاب می دهند. در واقع شما دارید از پله های پیشرفت و پیروزی بالا و بالاتر می روید، اما جاهایی هم که خسته می شوید، از نرده ها می گیرید و بالا می روید. آیا اینجا می شود گفت که شما دارید با استفاده از نرده ها بالا می روید؟ خیر، شما از پله ها بالا می روید و نرده ها، گاهی به دادتان می رسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
عیسی محمدی


این مقاله نیز، چند وقت پیش ها، برای مجله موفقیت قلمی شده بود.

***

این روزها، دیگر مثل آن روزها نیست. آن روزها، یعنی روزگاران قدیم و این روزها، همین روزگارانی که در آن داریم زندگی می کنیم. جیم ران، سخنران و مربی بهره وری فردی برجسته غربی، می گوید که امروزه، تنها 20 یا 30 درصد اهمیت دارد که چه مهارتی داشته باشید و باقی درصدها، به این باز می گردد که این مهارت را، چگونه خرج کنیم و برای به سرانجام رساندن آن، چه برنامه ای داشته باشیم. مثال خودش هم مطالعه است: تنها همان 20 تا 30 درصد مهم است که توانایی مطالعه کردن و سواد این کار را داشته باشید، باقی درصدها به این باز می گردد که چه برنامه و چه سیر مطالعاتی ای برای این مهارت خودتان داشته باشید.

 

به نظر می رسد که در روزگاران قدیم و پیش از ما، تنها داشتن مهارت، کافی بود. یعنی کافی بود که شما جنگجوی خوبی می بودید، یا نیروی اداری خوبی می بودید، یا شاعر و نویسنده و سخنور خوبی می بودید تا به قله برسید. اما این روزها، نیازمند این هستیم که علاوه بر کسب مهارت، برای به اوج رساندن آن نیز برنامه ای اجرایی داشته باشیم و چگونگی طراحی و اجرای این برنامه، بسیار مهم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۳
عیسی محمدی


ناپلئون، هنر جنگ را هنری ساده می داند و می گوید که "جنگ، هنری ساده و همه چیزش مشخص است. هیچ چیز در آن مبهم نیست و همه چیزش مبتنی بر عقل است؛ ایدئولو‍ژی در آن راهی ندارد."

 

تعریف ایدئولوژی در اینجا، مجموعه ای از "بایدها و نبایدها" است. هر کدام از ما هم ایدئولوژی های کوچک و بزرگ و شخصی و عمومی خاص خودمان را هم داریم. البته من، در اینجا بیشتر توجه ام، به ایدئولوژی های شخصی است.

 

هر کدام از ما، بایدها و نبایدهای خاص خودمان را داریم که البته، خیلی هم علاقه داریم که دنیا، بر مدار همان ها بچرخد. وقتی هم که این اتفاق می افتد، خوشحال شده و وقتی هم که نمی افتد، غم برمان می دارد. اما برای پیروزی در نبرد و جنگی به نام زندگی، دیگر با این بایدها و نبایدها و احساسات و ... سر و کار نداریم؛ هر چه هست، تصمیم ساده و شفاف و منطقی است. درست مثل ریاضی می ماند که وقتی این عدد را با آن عدد جمع می بندیم، حاصل مشخصی خواهد داشت و حاصلش، دو تا عدد نخواهد بود. جمع یک و چهار، می شود پنج؛ نمی شود یکی از عددهای پنج یا شش.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۴:۴۰
عیسی محمدی

این نیز، متنی بود که سالها پیش برای رادیو نوشته بودم. الان که مرور کردم، دیدم می تواند مناسب باشد برای یک بار خواندن.

***

بوم من و تو

 

زندگی یک بوم بزرگ است

و من و تو، نقاشان بزرگ این بوم

زندگی، قلم موی من و توست

و ثانیه ها، رنگ های من و تو

طرح هایی نیز به من و تو داده اند

مدل هایی نیز به من و تو داده اند

اصلا هر آدم بزرگی که پیدایش می شود

مدلی می دهد به من و تو، تا نقش مان را درست از آب در بیاوریم

بعضی از نقش ها سیاه و سفیدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۱۵
عیسی محمدی

این هم، بخشی از یادداشتی است که برای مجله موفقیت نوشته ام. امیدوارم به کارتان بیاید.

***

زیستن را به من واگذارید

در روزنامه نگاری و نویسندگی خلاق، قانونی داریم به نام "حذف، اگر لازم نیست". یعنی چه؟ فرض کنید شما یک مقاله نوشته اید در 25 پاراگراف. و موضوع مقاله تان مثلا تربیت و تعلیم نوجوانان است. پاراگراف به پاراگراف جلو می روید و از خودتان می پرسید: اگر این را حذف کنم، هدف کلی مقاله آیا باقی خواهد ماند یا نه؟ بعضی از پاراگراف ها اگر حذف شوند، به هدف کلی شما از نوشتن مقاله ضربه خواهند زد. بعضی های دیگر اگر حذف شوند، به هدف کلی ضربه ای نخواهند زد و خواننده، متوجه منظور کلی شما خواهد شد. در این صورت، کنار گذاشتن هر کدام از این پاراگراف هایی که حذف شان، لطمه ای به هدف کلی شما نخواهد زد، واجب خواهد بود. و این حذف ها آنقدر ادامه پیدا می کند تا شما، به خلاصه ترین نسخه و ور‍ژن مقاله تان دست پیدا کنید. البته این اتفاق،‌ به همین راحتی ها هم نمی افتد و گاهی نیاز است که بارها و حتی ده ها بار مقاله تان را بازخوانی کنید تا ببینید کدام پاراگراف ها قابل حذف هستند و کدام ها، بودن شان واجب و ضروری است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۲
عیسی محمدی

این مصاحبه را هم چندی پیش، برای پرونده اعتیاد و وابستگی، برای مجله موفقیت، با ابراهیم حلت آبادی فراهانی، مدیر تیم موفقیت ایران و دبیر شورای تحریریه مجله موفقیت، انجام داده بودم. دوباره که خواندمش، نکات جالبی داشت. می گذارمش برای مطالعه شما.

***

از وابستگی به خدا تا وابستگی به خود؛ گفتگو با ابراهیم حلت آبادی فراهانی درباره مفهوم وابستگی

آنها اعتماد به نفس ندارند

 

مسئول تیم موفقیت ایران، معتقد است که بزرگترین علت وابستگی، نبود اعتماد به نفس کافی در اشخاص مختلف است. او برای این حرف خود، البته دلایل و سبب هایی را هم ذکر می کند و راه هایی گریز از آن را هم مطرح می سازد. گفتگو با او را درباره موضوع وابستگی می خوانیم.

***

  • وابستگی یعنی چه؟

وابستگی جایی به وجود می آید که کمبودی باشد. به تعبیری دیگر، کسانی وابسته می شوند که به هر دلیلی، کمبودهایی داشته باشند. مدل های مختلف هم دارد، جسمی، عاطفی، مالی و حتی علمی.

  • باغی را و باغبانی را تصور کنید. طبیعی است اگر باغبان نباشد، باغ از بین خواهد رفت. در اینجا وابستگی، از چه نوع است؟

وابستگی محض و مطلق. رشد درختان در طبیعت، جز به عناصر طبیعی وابسته نیست، اما وقتی باغبان درختی می کارد، اصل حیات درخت به وجود باغبان وابسته می شود.

  • یعنی در اینجا، ریشه وابستگی طبیعی ولی باغبان، نماد وابستگی غیرطبیعی است؟

البته در این بحث، چهار نوع علت برای حیات درخت می تواند وجود داشته باشد که بحثش مفصل است. یکی از این علت های چهارگانه، می تواند باغبان باشد؛ طبیعی است که علت های دیگری هم مطرح است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۶
عیسی محمدی


این مصاحبه را هم، با یکی از بانوان موفق و آوانگارد ایرانی گرفته بودم برای مجله موفقیت؛ سالها پیش چاپ شده است. دکتر فرانک فیضی، جزو اولین های رشته خودش که رشته ای کاملا مردانه است، بوده. خواندن این مصاحبه را به بانوان ایرانی پیشنهاد می کنم. البته، کتابی که در مصاحبه از آن یاد شده، چاپ شده است؛ یک کتاب رمان.

***

اولین خانم عضو هیئت علمی زمین شناسی اقتصادی دانشگاه آزاد، سختی های بسیاری برای رسیدن به موفقیت های امروزش کشیده است

زندگی، مساوی است با مبارزه

 

خب، اولش کمی درباره مصاحبه شونده مان بیشتر بدانیم:

  • 37 ساله، استادیار دانشگاه، تنها بانوی عضو هیئت علمی زمین شناسی اقتصادی دانشگاه آزاد
  • جوانترین عضو هیئت علمی زمین شناسی اقتصادی؛ در سن 25 سالگی
  • کوهنورد و صخره نورد؛ با تجربه فتح سبلان و دماوند
  • شعر هم می سراید
  • دوره طراحی و سیاه قلم و رنگ و روغن هم دیده، گچ بری های هنری را هم انجام می دهد (تلفیقی از گچ بری  و رنگ ریزی که کس دیگری در ساختمان سازی، نمی تواند انجام بدهد)، تراش سنگ های نیمه قیمتی مثل عقیق و ... را هم انجام می دهد، در شکل های تماشایی و ... .

دکتر فرانک فیضی، حالا در خانه ای بزرگ زندگی می کند و کتابخانه و دفتر کاری مجهزی دارد. البته اشاره می کند که علی رغم خانه بزرگ شان، برای رسیدن به موقعیت فعلی اش، با چنگ و دندان مبارزه کرده و این خانه بزرگ، نشانه پولدار بودن شان نیست. دکتر آرین، همسر فیضی، درباره او می گوید:«فردی اصولگرا و مقتدر است که همین ویژگی ها، باعث جذب من به او شد؛ بانویی است که اصول خاص خودش را دارد و همیشه، با قطب نمای این اصول به پیش می رود.» حالا این زوج، دو دکتر موفق این مملکت اند که دارند در رشته زمین شناسی و گرایش های مختلف آن کار می کنند. تازگی ها هم اولین رمان دکتر فیضی، با نام «جفا، سزای من نبود» هم به نشر آسیم سپرده شده تا مجوز بگیرد و چاپ بشود. حرف هایی چنین چهره موفقی، شنیدن دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۴۶
عیسی محمدی

این مقاله، درباره اخلاق و  اهمیت آن برای خودسازی امروز ماست؛ در کنار روانشناسی. امروزه همه از روانشناسی برای خودسازی و موارد دیگر استفاده می کنند، در حالی که اخلاق، سابق بر این این وظیفه را برعهده داشت. فقط مساله اینجاست که اخلاق امروزی، بابید اخلاق کاربردی و کاملا علمی و به روز بشود. این مقاله، در بخش یادداشت های پراکنده مجله موفقیت به قلم این حقیر چاپ شده است.

***

در کنار روانشناسی و علوم تربیتی و ...، رشته ای به نام علم اخلاق نیز می تواند به اصلاح رفتارهای ما انسان ها کمک های فراوانی کند

علم اخلاق؛ اخلاق علمی

 

1

همه ما روزانه، در جریان بارش اطلاعات ریز و درشتی هستیم. این اطلاعات، شامل همه جنبه های زندگی ما می شوند و از جمله، خودسازی و خودشناسی و پیشرفت شخصی و چیزهایی از این قبیل. بخشی از این اطلاعاتی که به ما می رسند، مربوط می شود به جمله ها، پاراگراف ها و نقل قول هایی از دیگران. جمله ای را می بینیم یا می شنویم، از آن خوش مان می آید و احتمالا دنبال اجرایی کردنش هستیم. لابد برای بسیاری از شما هم چنین اتفاقی افتاده است، نه؟ مثلا می شنویم که انسان های بزرگ، همیشه آرام و خونسرد با همه چیز برخورد می کنند. بعد می رویم سراغ عملی کردن چنین دستوری. اما بعد از مدتی، می بینیم که همیشه هم نمی شود خونسرد و صبور بود و اتفاقا، بعضی جاها باید عصبانیت خودمان را به صورت کنترل شده، بروز بدهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۰۶
عیسی محمدی

این مقاله هم، یکی دیگر از مقالات مجموعه یادداشت های پراکنده ای بوده است که برای مجله موفقیت نوشته ام و پیش از این، به چاپ رسیده است.
***

هیچ کس به اندازه خود ما، نمی تواند خودمان را زمینگیر کرده و عقب نگه دارد؛ و یکی از راه هایی که خودمان، این بلا را سرمان می آوریم، حق به جانب نشان دادن مان است

بیرحم با خود؛ دلرحم با دیگران

 

1

بیشترین وقت ما آدم ها، در حال گفتگو با خودمان می گذرد. باور ندارید؟ پس لطفا از همین الان زمان بگیرید و ببینید چقدر از یک ساعت آینده، در حال گفتگو کردن با خودتان هستید. موضوع این گفتگوها، البته می تواند مختلف، سطحی یا عمیق باشد. هدف این گفتگوها هم، می تواند مختلف باشد؛ توجیه خودمان، سرزنش خودمان، توصیف خودمان، تفسیر خودمان، تشویق خودمان و ... . این توجیه ها و سرزنش ها و توصیف ها و تبیین ها و تشویق ها و تفسیرها، البته می توانند دامنه گسترده ای به خودشان بگیرند و شامل شخصیت ها و دنیای اطراف ما هم بشوند. 

از پرکاربردترین اهداف گفتگوهای درونی ما آدم ها، توجیه خودمان است. ما آدم ها، کارهای ریز و درشت زیادی را انجام می دهیم. بخشی از این کارها، خوب اند، بخشی از آنها بد هستند و بخشی دیگر، خنثی و این، ما هستیم که به آنها رنگ و بو می دهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۸
عیسی محمدی


این هم، یادداشت کاوری بود که زمانی، برای پرونده طالق عاطفی مجله موفقیت نوشته بودم؛ موضوعی که امروزه، بسیار درگیر آن هستیم.

***
 

وقتی که می خواهید یک بمب ساعتی را خنثی کنید چه می کنید؟ به افراد خبره زنگ می زنید و آنها را در جریان گذاشته و بعد، کنار می کشید. فردی که این کاره است، می آید و با دقت و شجاعت تمام، سیم های این بمب را شناسایی کرده و بعد، آن را قطع می کند تا انفجاری صورت نگیرد.

ماجرای آسیب های روانی و اجتماعی نیز به این ترتیب است. مشکلی اگر وجود داشته باشد، باید به افراد خبره رجوع کرد تا آنها با مطالعه و پژوهش های لازم، سیم های مشکل ساز را شناسایی و قطع کنند. در غیر این صورت، انفجار محتوم خواهد بود و خسارت های بسیاری به جا خواهد گذاشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۲۳
عیسی محمدی

این هم، یکی دیگر از مقالاتی که برای یادداشت های پراکنده دنباله دار مجله موفقیت نوشته ام.

***

این مقاله را بخوانید، شاید برای بعد از این شما، حجت و دلیلی شود که شما، حق نتوانستن ندارید و باید بتوانید؛ که اصل، بر همین توانستن است

حجت موجه ما

 

1

لطفا کمی حوصله کرده و این اسم ها و رسم ها را بخوانید، فقط قول بدهید که جای دوری نروید، چون ممکن است که خیلی به دردتان بخورد:

لیوی 27 ساله چینی که در خیابان های شهر جیموی این کشور با موتورش بار زیادی را جابه جا می کند، مارک استوتزمان تیرانداز که به باشگاه می رود و جلوی چشم بقیه تمرین تیراندازی می کند و حتی از آدم های عادی هم بهتر این کار را انجام می دهد، لیو وی با پیانو زیباترین آهنگ ها را می نوازد، هوآهنگ خوشنویس با خط چینی جملات قدرتمند و مثبتی می نویسد و جلوی شرکتی در چین که در سال گذشته میلادی ده نفر از کارکنانش خودکشی کرده بودند آنها را ارائه می کند، کایل ماینارد کشتی گیر امریکایی که درس هم می خواند، فیلیپ کروآزون که کانالی در انگلستان را شنا کرده است، تامی مک آلیف قهرمان گلف بازی جهان، تونی میلاندز گیتار را به  خوبی می نوازد و حتی یک بار جلوی پاپ ژان پل دوم هم برنامه اجرا کرده و ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۴۵
عیسی محمدی

این هم، یک مقاله دیگر از مجموعه مقالات دنباله دار یادداشت های پراکنده من، که در مجله موفقیت چاپ شده بود. درباره فلسفه موفقیت و رقابت و جدی کار کردن است.

***


همان طوری که حیوانات دارای غریزه مبارزه و تهاجم و رقابت هستند، انسان ها نیز دارای چنین غریزه ای هستند؛ و بهترین راه برای اجرای این غریزه، حوزه رقابت های اقتصادی و تجاری و ورزشی می تواند باشد

رقابت جوانمردانه؛ تا سرحد مرگ و پیروزی نهایی!

 

1

"از میزان کسانی که جدی کار می کنند، کم می شود". این جمله، یک معادله مطبوعاتی است که سیدفرید قاسمی، از پژوهشگران و روزنامه نگاران پیشکسوت ایرانی، گفته بود. این جمله را هم در یک مصاحبه رو در رو گفته بود، وقتی که مصاحبه کننده، از او خواسته بود تا معادله ای مطبوعاتی را ذکر کند. او هم اشاره کرده بود به این نکته. به عبارت دیگر، کسانی هستند که در همین مطبوعات خودمان، که روزنامه نگاری را مثلا بیست درصد جدی می گیرند. تعداد این آدم ها زیاد است و همیشه، می شود یک، دو جین از آنها را که دنبال کار هستند، پیدا کرد. این درصد جدی گرفتن کار، همین طور بالا و بالاتر می رود و به همان میزان که بالاتر می رود، از تعداد آدم ها کم می شود. و سرانجام به جایی می رسیم که مثلا تعداد آدمهایی که روزنامه نگاری را، 90 درصد یا بیشتر جدی می گیرند، انگشت شمار می شود و باید با ذره بین دنبال شان گشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۱۸
عیسی محمدی

این مقاله هم، جزو یکی دیگر از مقالاتی بوده است که تحت عنوان یادداشت های پراکنده، برای مجله موفقیت نوشته ام.

***

کار بعدی،‌ پروژه بعدی، هدف بعدی؛ این است راز انسان های موفقی که تنها، به تاریخ و گذشته شخصی موفق شان بسنده نمی کنند و هر روز، به فکر ارائه چیزی تازه اند

پیش رفتن و پیشرفت، بازنشستگی ندارد

 

1

برای چه کار می کنید؟ برای چه چیزی کار می کنید؟ برای مقدار مشخصی پول؟ برای میزان مشخصی پیشرفت یا پست و مقام بالا؟ برای مقدار معتنابهی از تعریف و تمجیدهای اطرافیان و دیگر قشرهای جامعه؟ شاید هم هیچ کدام از این چیزهایی که می گویم، درباره شما صدق نمی کند و دارید برای هدف هایی دیگر کار می کنید و رنج این همه تلاش را تاب می آورید. بیشتر ما مردم، برای همان هدف های اولی که گفتم، داریم کار می کنیم. کافی است به مقدار مشخصی پول برسیم، تا نیروی موفقیت در ما، تحلیل برود و دیگر، به قاعده گذشته تلاش نکنیم. کافی است به پست و مقامی و اعتباری اجتماعی برسیم تا دیگر، قدرت و جسارت جلورفتن را از دست بدهیم. این اتفاق، برای خیلی ها می افتد. کیم وو چونگ، بنیانگذار دوو و نویسنده کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست، در کتاب خودش، این ماجرا را خیلی خوب باز می کند. می گوید که دلیل پیشرفت امریکا، این بود که گذشته ای نداشت و با شدت و فداکاری، راه رفت تا برای خودش اعتباری به دست بیاورد. درست همان کاری که جوانان می کنند. جوانان چه کار می کنند؟ دوست دارند که پیشرفت کنند. اما برای پشرفت، معمولا نه پارتی دارند و نه پول و اعتبار خانوادگی و پشتوانه و حمایت های آن چنانی. در عوض چه دارند؟ نیروی جوانی و وقت به اندازه کافی و همچنین، جسارت و میل شدید به موفق شدن. و این، کاری است که همه کسانی که می خواهند موفق شوند و حمایت و پشتوانه ای ندارند، معمولا انجام می دهند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۰
عیسی محمدی

این نوشته، جزو یادداشت های پراکنده ام برای مجله موفقیت بوده است. قصد دارم از این پس، این یادداشت ها را اینجا نیز بازنشر بدهم.

***

گروه و سازمان، همان قدر که می تواند برای فردیت انسان ها مخرب باشد، می توانند به عنوان اهرم های موفقیت نیز به کار روند

اهرم دسته جمعی

 

 

1

آنتونی رابینز در بخشی از تعلیمات خود، به ماجرای اهرم و کاربرد آن در موفقیت اشاره می کند. البته شما بهتر از من می دانید که از اهرم ها، برای جابه جایی جسم های سنگینی که با دست های خالی نمی توان جابه جای شان کرد، استفاده می کنند. اهرم ها، در ساده ترین شکل خود، میله هایی فلزی هستند که یک سرشان، زیر جسمی بزرگ و سنگین که باید تکان بخورد، قرار می گیرد و سر دیگرش، البته آزاد است. این اهرم ها، روی سنگ یا شیء دیگری که کوچکتر است، قرار می گیرند و به این ترتیب، نوعی الاکلنگ تشکیل می دهد و قدرتی چند برابر به استفاده کننده از آن می دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۰۱
عیسی محمدی