موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۲۲ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

این مصاحبه هم برای پرونده طلاق عاطفی، برای مجله موفقیت گرفته بودم. از دکتر غفاری که حرف های خوبی هم زده است. احتمالاً خیلی به دردتان بخورد.

***

دکتر مسعود غفاری، روانشناس و مشاوره خانواده از طلاق عاطفی و راه حل ها می گوید

از خانه گرم تا ساختمان یخ زده

 

در پرونده اول موفقیت درباره طلاق عاطفی، از این اتفاق روانشناسانه و اجتماعی بیشتر دانسته و بیشتر خواندیم و نظرات جمعی از متخصصان و متولیان امر را نیز در این باره، منتشر کردیم. در پرونده دوم موفقیت درباره طلاق عاطفی، سراغ دکتر مسعود غفاری، روانشناس و مشاور خانواده رفتیم تا برای ما، از راه حل ها و ناگفته های این اتفاق ناخوشایند خانوادگی و اجتماعی، بیشتر بگوید. اغلب مخاطبان ما، دکتر غفاری را بیشتر با گفتگوهای تلویزیونی و کتاب "انتخاب عاقلانه  زندگی عاشقانه" به یاد می آورند. 

×

·         شما چه راهکارها و راه حل های عمومی‌ ای برای جلوگیری از غلتیدن به ورطه طلاق عاطفی پیشنهاد می کنید؟

- قبل از پاسخ صریح به این سئوال، نکاتی را عرض می کنم. اگر بپذیریم که معنای طلاق، پایان زندگی نیست، بلکه پایان یک ازدواج است که اصلا می بایستی شکل می گرفت، آن وقت است که ریشه هر طلاق و جدایی را باید در ازدواج های نادرستی که ریشه در داستان های عشقی نادرست، عدم رشد عاطفی و شخصیتی و خودشناسی و آگاه و درک نیازهای ما دارد، بدانیم. به همین سبب است که همه ما نیاز به یک خودشناسی حرفه ای در پیش و حتی حین ازدواج داریم. هر کس، یک کتاب سرنوشت شخصی دارد که آغازش به 20، 30 سال پیش باز می گردد؛ یعنی پیش از تولد او و دوران کودکی پدر و مادرش. کتابی که پایانش، فعلا همین جاست.

باید همین امروز، به این سئوال جواب داد که با شناختی که امروزه از همسرتان دارید، اگر قرار بود دوباره او را انتخاب کنید، چه می کردید؟ فکر می کنم سه پاسخ بتوان برایش متصور شد: پاسخ اول اینکه بی شک، بی درنگ و حتما او را انتخاب می کردم. اگر پاسخ شما این باشد، در حال زندگی کردن اید. ده درصد مردم چنین اند. پاسخ دوم اینکه نمی دانم و مطمئن نیستم و اگر این کار را نکند و آن کار را بکند، در این صورت شما دارید ادای زندگی کردن را در می آورید که 60 تا 70 درصد مردم چنین اند. پاسخ سوم اینکه هرگز، امکان ندارد و چنین کاری نخواهم کرد که در این صورت، دارید به زندگی خود و اطرافیان تان آتش می زنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۹
عیسی محمدی

باب آشنائیتی هم با بر و بچه های سایت 12ceo.ir  باز شد. این هم اولین مقاله ای که برای دوستان نوشتم؛ درباره علت های موفقیت پدیده ای به نام عادل فردوسی پور. مقاله چاپ شده در این سایت را هم می توانید اینجا ببینید.


چرا مجری برنامه نود، این همه موفق شده است و ما، این همه موفق نیستیم؟

6راز بزرگ موفقیت به سبک عادل فردوسی پور

 

برنامه خندوانه هم تمام شد تا ان شاء الله بعد از محرم و صفر، سری جدیدش آغاز شود. یکی از بهترین برنامه های آخر خندوانه، حضور عادل فردوسی پور، موفق ترین چهره تلویزیون ایران در این برنامه بود. البته انتظار داشتیم که همه حرف ها، فوتبالی و تلویزیونی و ... باشد، اما یک اتفاق خیلی جالب افتاد: این برنامه، موفقیتی از آب در آمد. رامبد جوان، از فردوسی پور، درباره موفقیت بی بدیلش پرسید و این که چطور به اینجا رسیده. عادل فردوسی پور هم، هر چه را که می دانست، در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم بیننده ها کرد. این برنامه، جزو انگیزشی ترین برنامه های صدا و سیما در حوزه موفقیت بود. با توجه به این برنامه و شناختی که از این مجری کارشناس معروف تلویزیون داریم، نگاهی به علل موفقیت او می اندازیم. شاید شما هم، با توجه و تمرکز روی این قاعده ها، عادل فردوسی پور بعدی در حرفه خودتان باشید. باور کنید چندان دور و دیر نیست؛ فقط باید هزینه اش را بپردازید.

***

-          غرق در کار و علاقه تان بشوید

این را، میثاقی، یکی دیگر از مجریان تلویزیونی می گوید که فردوسی پور، حتی وقتی که به دعوت یکی از کارگردانان سینمای ایران، برای تماشای فیلمش به سینما رفته بود، باز هم در حال چک کردن موبایلش و تماشای بازی فوتبال دو تا از تیم های لیگ برتری بود. خود فردوسی پور هم اشاره می کند که حتی خواب هایش هم فوتبالی است و اگر وارد اتاق کارش شوید، مشاهده می کنید که در آن واحد، از طریق دو نمایشگر و یک رادیو، در حال دنبال کردن رقابت های لیگ برتر است. فوتبال برای او، علاقه و حرفه و زندگی اش شده است، به خاطر همین کسی به پایش نمی رسد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۷:۵۱
عیسی محمدی

این مطالب را هم برای سازمان فرهنگی هنری شهرداری، جهت درج در بروشورهایی مستقل نوشته بودم. شاید به کار شما خواننده عزیز بیاید.

***

خانواده و ارتقای مسئولیت پذیری در کودکان

*

دریانوردان زندگی

دیر یا زود، کودکان باید  از آغوش گرم خانواده جدا شده و به تنهایی، گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند. آنها عادت داشتند که نقطه اتکای بی بدیلی داشته باشند و هر جایی که کم آوردند، به این کانون گرم پناه بیاورند. اما پدر و مادر، دیر یا زود، این کانون را ترک خواهند کرد و همسر و فرزندانی، به عنوان خانواده جدید مطرح خواهند شد. موقعیتهای جدیدی پیش خواهد آمد و همه اینها، می طلبد که فرزندان، بتوانند مسئولیت زندگی را تمام و کمال به دوش بکشند.

در ابتدا سخت است که فرزند، از خانواده و پدر و مادرش جدا شده و به میان دریای مشکلات و زندگی برود. اما چاره و جایگزینی نیست. برای دریانورد شدن، باید  به دل دریا زد و برای مسئول بودن، باید به دل زندگی زد. و همه اینها، مقدمه این بحث است که ما، نیازمند پرورش، ایجاد و ارتقاء احساس مسئولیت در کودکانمان هستیم؛ چرا که اگر در این مورد کوتاهی کنیم، کودکانی نازپرورده تحویل جامعه خواهیم داد که جز دردسر، چیز دیگری نخواهند داشت.

*

مسئولیت پذیری یعنی...

مسئولیت پذیری یعنی قابلیت پذیرش، پاسخگویی یا به عهده گرفتن کاری که از کسی درخواست می شود و شخص حق دارد که آن را بپذیرد یا رد کند. مسئولیت پذیری، در روند صحیح رشد انسان ها پدید می آید. مسئولیت با وظیفه تفاوت دارد، وظیفه کاری است که یک نفر به دیگری محول می کند و باید حتما انجام بگیرد.

فرزندانی که رشد و بالندگی آنها همراه با استقلال باشد مسئولیت پذیرتر بار می آیند. کودکی که از ابتدا امکان استقلال به او داده شده باشد، آمادگی بیشتری برای پذیرفتن مسئولیت خواهد داشت. به همین دلیل است که گفته می شود استقلال فرد، الگویی است که باید از شروع زندگی افراد پذیرفته بشود. وابستگی، کمکی به مسئولیت پذیری فرزندان نمی کند.

فرزندان در یک مقطع از زندگی خود متوجه می شوند که در تعامل خود با دیگران هستند و نمی توانند تنها زندگی کنند و باید به خواست ها، نیازها و انتظارات دیگران توجه کنند تا به نیازهای خودشان نیز پاسخ داده شود. فردی که برای دیگران اهمیت قائل نیست و از رفتار نامناسبش با دیگران، احساس بدهکاری و گناه نمی کند؛ حتما مراحل شکل گیری شخصیت او به خوبی طی نشده است یا دچار نوعی بیماری است، و از چنین فردی نمی توان انتظار مسئولیت پذیری داشت.

یک رشته خصوصیات انسانی به صورت ارثی منتقل می شود تا ظرفیت و توانایی ها را در انسان ایجاد کند. مسئولیت پذیری ( به عنوان ویژگی یا خصوصیات شخصیتی ) ژن خاصی ندارد که در اثر آن خانواده ای مسئولیت پذیر باشد یا نباشد. یعنی مسئولیت پذیری از طریق کدهای DNA منتقل نمی شود. اگر فردی توان مغزی، ژنتیکی و بیولوژیکی کافی نداشته باشد اصلا نمی فهمد که کسی از او انتظار دارد یا ندارد. طبعا معنی مسئولیت پذیری را متوجه نمی شود. مسئولیت پذیری ارثی نیست بلکه معنا ومفهومی قراردادی، اخلاقی و تربیتی است. از نظر ذهنی انسان فقط توانایی دست یافتن به کلمات و مفاهیم را دارد و می تواند آنها را بفهمد و به کار گیرد. و این پدیده ای است که در متن خانواده و روابط اجتماعی و تعاملاتی که فرد با آن روبرو می شود امکان رشد پیدا می کند.

دکتر شاهرخ امیری- فوق تخصص روانپزشکی کودکان و نوجوانان          

*

قهرمان کودکمان  باشیم

از قدیم الایام گفته اند که به عمل کار برآید به سخندانی نیست. حدیث معتبری از امام صادق (ع) هم داریم که می فرمایند با غیر زبان خودتان، دعوت کننده باشید.

چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ می خواهیم کودکانی مسئولیت پذیر بار بیاوریم. اما پیش از اینکه اراده کنیم چنین اتفاقی بیفتد و چنین کودکانی تربیت کنیم، باید حواسمان به چند نکته باشد.

نکته اول: کودکان بزرگترین درسها را در خانواده و از پدر و مادرشان یاد می گیرند. بزرگترین درسها هم، آنهایی نیستند که با کلام و گفتار مطرح می شوند؛ بلکه آنهایی محسوب می شوند که با رفتار و در عمل و واقعیت شکل می گیرند. به قول معروف "آنچه هستی صدایش آنقدر بلند است که نمی گذارد آنچه می گویی را بشنوم." صدای اعمال روزمره ما، بسیار بلندتر از صدای گفتار و نصیحتهای گاه و بیگاه ماست. با علم به این نکته، می توانیم بیاموزیم که ابتدا، باید خودمان بیاموزیم. در واقع تربیت کودکان و کاشتن بذر مسئولیت پذیری در آنها، در سالهای پیش از تولد آنها شروع می شود؛ و در خود ما این اتفاق می افتد. اگر پدر و مادر، انسانی مسئولیت پذیر باشند، با غیرزبان دعوت به مسئولیت پذیری کنند و همه بارها را، به دوش نصیحت و پندها نیندازند، قسمت اعظم این راه طی خواهد شد.

نکته دوم: کودکان و نوجوانان، غالبا به دنبال قهرمان و الگویی هستند تا صفتهای خوبش را، دریافت کنند. علاقه به کارتونها و فیلمها و قهرمانان ورزشی و بازیگران نیز از همینجا ناشی می شود. اگر چنین واقعیتی وجود دارد، پس چرا قهرمانانی مسئولیت پذیر به آنها معرفی نکنیم؟ می توانیم خودمان فیلم ها و کارتونها و قهرمانان ورزشی و حتی علمی و فرهنگی و ملی را به آنها معرفی کنیم تا روند مسئولیت پذیری در کودک، شتاب بیشتری بگیرد.

نکته سوم: و جالبتر اینکه، چرا خودمان قهرمان  کودکانمان نباشیم؟ مگر کودک به جستجوی یک الگو و قهرمان نیست؟ غالب کودکان وقتی که وارد دوره نوجوانی می شوند، دیگر به پدر و مادرشان، به چشمم یک الگو و قهرمان  نگاه نمی کنند و به سمت همسالان کشیده می شوند. چرا؟ چون واقعیتها را می بینند و درک می کنند که پدر و مادرشان، آنقدرها هم که فکر می کردند، انسانهای کاملی نیستند. چرا سعی نکنیم انسانهای کاملی باشیم؟ البته که قرارنیست سوپرمن و بتمن و ... باشیم، ولی در حد و اندازه خودمان، می توانیم تبدیل به قهرمانانی دوست داشتنی شویم.

*

به اجازه او،  اجازه بدهید

لابد شما علاقه مندید که راه هایی برای افزایش حس مسئولیت پذیری در کودکانتان بیاموزید. دکتر مریلین گوتمن، کتابی نوشته به نام "نظم آموزی به کودکان" که  مهدی قراچه داغی هم به فارس ترجمه اش کرده. کتاب بیشتر درباره آموزش نظم و قوانین و ارزشها به کودکان است. چند دستورالعمل از این کتاب را با هم مرور می  کنیم.

- به کودکان، حق صحبت بدهید:

کودکان هم باید در تعیین مقررات و محدودیت‌ها، حق صحبت داشته باشند. باید فرصتی به آنان داده شود تا آن‌چه را که فکر و احساس می‌کنند، بازگو کنند. حتی یک کودک پنج تا شش‌ساله نیز می‌تواند با شما صحبت کند و شما را در وضع مقررات منصفانه، کمک کند اما شنیدن حرف‌های او به این معنا نیست که به‌طور حتم، به حرفش گوش بدهید و از خواسته‌های خود پرهیز کنید. البته برخی از محدودیت‌ها را می‌توانید به کمک کودکان وضع کنید و برخی دیگر را باید خود مقرر نمایید.

- دلیلش را توضیح دهید:

اگر کودکان بدانند به چه‌ دلیل مقرراتی برای آنان وضع می‌شود، بهتر پای‌بند آن‌ها باقی‌می‌مانند. جمله‌ی «حق نداری با دوچرخه به خیابان بروی.» وضع قانون بدون دلیل است اما اگر بگویید: «دوچرخه‌سواری در خیابان، خطرناک است و ممکن است آسیب‌ ببینی.» درواقع، دلیلی ارائه می‌دهد و در این‌صورت، پذیرفتن آن ساده‌تر می‌شود.

- از قبل اطلاع بدهید:

ناگهان و بی‌مقدمه، قانون و محدودیت وضع نکنید، بگذارید کودکان قبل از رعایت محدودیت، از وجود محدودیت و قانونی که وجود دارد، آگاه باشند. چگونه ممکن است وقتی شما هیچ حرفی نزد‌ه‌اید، فرزندتان پیشاپیش بداند که نباید در خیابان، دوچرخه‌سواری کند یا این‌که تا چه ساعتی می‌تواند بیرون باشد؟

- یادآوری کنید:

کودکان گاهی‌وقت‌ها مقررات و محدودیت‌ها را فراموش می‌کنند. اگر احساس می‌کنید فرزند شما قاعده‌ای را فراموش کرده است، آن‌قدر صبر نکنید تا او به دردسر بیفتد و بعد اقدام کنید اما اگر بعد از چندبار یادآوری، احساس کردید که باز هم به رفتارش ادامه می‌دهد، جریمه‌ی لازم را برایش درنظر بگیرید.

- منظورتان را به‌روشنی بیان کنید:

کودکان باید به‌طور دقیق بدانند که از آنان چه انتظارهایی دارید و آنان چه باید بکنند. از گفتن عبارت‌های گنگ و نامشخص، خودداری کنید.

- تا حد امکان از جمله‌های مثبت استفاده نمایید:

سعی‌کنید در بیان مقررات برای فرزندتان، از جمله‌های مثبت استفاده کنید. به‌جای این‌که به فرزندتان بگویید: «با توپ داخل اتاق، بازی نکن.» بهتر است بگویید: «می‌توانی با توپت در حیاط و روی چمن‌ها بازی کنی.»

*

یک نامه

" پدر من، به همکارانش دروغ می گوید. او، کارهایش را به موقع انجام نمی دهد. به مادرم می گوید که به آنها بگوید  که او خانه نیست، ولی او در خانه است. یک بار هم که تلفن را خودم برداشتم پدرم گفت بگویم خانه نیست. همکارش خیلی عصبانی بود. من پدرم را دوست  ندارم، چون دروغ می گوید. او به من می گوید  مسئولیت پذیر باشم اما  خودش، کارهای خودش را انجام نمی دهد..."

چشمان پدر از تعجب گرد  شده بود. یعنی چطور نفهمیده بود که بچه اش، با این دقت و ظرافت، رفتار او را زیر نظر دارد. حالا متوجه سرکشی ها و بی مسئولیتی های فرزندش شده بود؛ حالا که دفترچه یادداشت  ها و نامه های فرزندش را داشت مرور می کرد...

*

بی عذر و بی بهانه

روح اصلی مسئولیت پذیری، پذیرش قدرت اراده و اختیار انسان است. یعنی در ابتدا، ما انتخاب می کنیم؛ چون آزادیم که انتخاب کنیم. سپس انتخابمان را، عملی می کنیم. و همه اینها، در سایه  اراده ما اتفاق می افتد. اگر این تصور را داشته باشیم که عواملی دیگر چون جامعه، خانواده، مشکلات اقتصادی و اجتماعی و رفتار دیگران روی رفتارها و انتخابهای ما موثر است و سرنوشت ما را تعیین می کند، نمی توانیم مسئول باشیم.

مسئولیت، پذیرش نتایج رفتارها و کارهایمان است و اینکه چنین رفتارها و کارهایی، محصول انتخاب خود ما هستند؛ نه هیچ کس دیگری. پس در این میانه، بهانه و عذر و توجیه، نمی تواند کیفیت نتایج را عوض کند. در این صورت است که می توانیم  مسئول بوده و این مسئول پذیری را، به دیگران و از جمله کودکان منتقل کنیم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۴
عیسی محمدی

این مطلب نیز، جزو بروشورهای «زندگی آموختنی» سازمان فرهنگی هنری شهرداری بوده است. یحتمل چاپ شده باشد. متن کاملش را اینجا می گذارم تا هر کس که خواست، استفاده کند.

طرح کسب و کار

*

از میدان جنگ تا میدان تجارت

تجارت و کسب و کار امروز را، به یک میدان جنگ می توان تشبیه کرد که در آن، رقبای بسیاری رودرروی هم قرار می گیرند و بدون اینکه قصد آسیب زدن به یکدیگر را داشته باشند، به اقتضای این بازار سنگین، با هم به نبرد می پردازند. طبیعی است که در چنین فضایی، باید مدیریتی ضربتی و جنگی اتخاذ کرد. کوچکترین اشتباهی، گاه می تواند به خداحافظی همیشگی از کسب و کار و تجارت منجر شود؛ و گاه می تواند حتی منجر به خودکشی و افسردگی های همیشگی شود.

فرماندهان جنگی، همه چیز را روی کاغذ پیاده می کنند، برای همه اتفاقات منتظره و غیرمنتظره، برنامه ریزی می کنند، در همه حال خونسردی شان را حفظ می کنند و بدون محاسبه نتیجه یک عمل، دست به انجام آن عمل نمی زنند. به نظر می رسد با همین دقت و احتیاط، باید در محیط های کسب و کار امروز، وارد عمل شد و برای این کار، تدوین طرح کسب و کار برای گام اول، ضروری به نظر می رسد. می گویند که علت بیشتر شکست ها، عدم برنامه ریزی است و آمادگی، علت تفاوت انسان های عادی و انسان های فوق العاده است. ارزش یک طرح کامل کسب و کار، در همین جاست که خود را نشان می دهد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
عیسی محمدی

این مطلب را، سالها پیش، یعنی وقتی که الکس فرگوسن ربع قرن در منچستر یونایتد مربیگری می کرد، برای مجله موقیت نوشتم؛ برای این یک ربع قرن. او، یک الگوی تمام عیار برای موفقیت است. مرور می کنیم بخشی از گفته های این مربی ممتاز دیروز و البته بازنشسته امروز را.

***

کتابی به فارسی ترجمه شده است درباره وینس لومباردی، بزرگترین مربی تاریخ راگبی جهان با عنوان افسانه لومباردی. در مقدمه این کتاب، اشاره شده که لومباردی، یک مربی و رهبری ورزشی است، اما 26 درسی که در این کتاب مطرح شده، برای تمام راهبران و مدیران تجاری و غیرتجاری جهان کاربرد دارد. حالا این حرف را درباره گفتارها و حرف های فرگوسن نیز می شود مطرح کرد. با هم بخش هایی از این حرف های او را مرور می کنیم؛ باشد که بتوانیم از آنها در کسب و کار و زندگی مان استفاده کنیم.

×

-          برای تبدیل شدن به یک مربی ممتاز، مهمترین نکته مشاهده است. مشاهده یک اصل مهم برای رسیدن به کیفیتی بالاست. شما به عنوان یک مربی و با مشاهده دقیق، آنچه را که می خواهید به دست بیاورید.

-          پشتکار باید داشته باشید. کار در سطح ممتاز کاری آسان نیست. اگر این  خصوصیت را نداشته باشید، بعد از یک شکست نمی توانید سر جلسه تمرین رفته و این بی انگیزگی، به بازیکنان شما نیز منتقل می شود. در کنار آمادگی تکنیکی، شما باید اشتیاق روانی هم به آنها منتقل کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۵
عیسی محمدی

فکر کنم برای چهار سال پیش بود؛ سالگرد تاسیس مجله موفقیت. این مقاله را نوشتم برای این مجله. نمی دانم چاپ شد یا نه. دیدم که خوب است و بد نیست مرور آنها.
***

چهارده گفتار موفقیتی از

چهارده چهره موفق

 

گاهی وقت ها یک گفته، یک حرف یا یک پاراگراف و گزین نوشته یا گزین گویه، می تواند زندگی آدم را عوض کند یا اینکه به باورهای آدم، شکل و رنگ دیگری ببخشد.

در صفحه آخر ویژه نامه ورود به چهاردهمین سال انتشار موفقیت، چهارده چهره قدرتمند و موفق را انتخاب کرده ایم و از این چهارده چهره، چهارده گفته و جمله را نقل کرده ایم تا گاهی وقت ها که یاس و ناامیدی به سراغ تان آمد، نیم نگاهی به آنها بیندازید. این شما و این هم، چهارده گفته و جمله قدرتمند.

 

یک.

شهاب حسینی

همیشه از خودم می پرسم تعریف خوشبختی چیست؟ خوشبختی یک مفهوم است که در قلب و مغز آدم است. خوشبختی هیچ مارکت و بازاری ندارد که تو بروی و حالا ۲ کیلو خوشبختی بخری و خوشبخت شوی یا مثلا کارت آن را داشته باشی. خوشبختی به درون آدم بر می گردد، به آگاهی بر می گردد. به قول حضرت علی (ع) که می گوید  "غنی ترین شما قانع ترین شماست."

 

دو.

عادل فردوسی پور

اولین بار که صدایم از تلویزیون پخش شد، بازی فوتسال جام رمضان بود، سال 1374. این قدر هول شده بودم که سرژیک عیوضی دروازه بان آرارات را عیوضی (Ayuzi) تلفظ کردم. به هر حال حس و حال عجیبی بود، به خصوص برای یک جوان حدودا ۲۰ ساله. اولین اجراهای برنامه نود هم هنوز در ذهنم وجود دارد. خامی، بی تجربگی، عشق، علاقه، تلاش، انگیره، رویاپردازی، جاه طلبی، کمال خواهی، همه این ها در وجودم متبلور شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۹
عیسی محمدی

این مقاله هم، در شماره اخیر موفقیت به چاپ رسیده است؛ درباره اهمیت کارآفرینان و ثروت آفرینان در کشور و جامعه.

***

چرا فرهنگ ثروت سازی سالم در جامعه ما، خوب جا نیفتاده است؟ مقصران کیستند؟

کارآفرینان و پولسازان، معماران جامعه فردا

 

1.

اویاما را، بزرگترین رزمی کار سده های اخیر می دانند. و البته اگر تاریخ هنرهای رزمی را، معطوف به همین چیزهایی بدانیم که وجود دارد، باید او را به نوعی، بزرگترین رزمی کار تاریخ نیز دانست. داستان زندگی عجیبی هم دارد، روزی به علتی، به زندان افتاد و تصمیم گرفت که بعد از آن، زندگی اش را صرف کاراته کند. تنها کسی است که می گویند توانسته سیصد نفر را در مبارزه شکست دهد؛ یعنی سه روز پشت سر هم، مبارزه کرده و آنها را شکست داده است. کسی تا به حال، موفق به چنین کاری نشده است. اینها را گفتم که اشاره کنم نقل قول بعدی را، از زبان چه کسی و چه اعجوبه ای می خواهم نقل کنم.

 

2.

اویاما، در ابتدا اشاره می کند که کاراته، با تواضع و ادب شروع می شود و با تواضع و ادب، خاتمه می یابد. او در نقل دیگری، می گوید که عدالت بدون داشتن قدرت، بی معنی و قدرت بدون داشتن عدالت، خشونت است و دیگر هیچ. در گفته دیگری، اشاره می کند قدرت، نباید به بهانه حفظ زندگی، از دست برود. در واقع در این جمله اش، بزدلی و عدم تمرین و ... را نفی کرده و اشاره می کند که قدرت، باید به هر ترتیب، به دست بیاید. او و دیگر رزمی کاران، تأکید خاصی روی قدرت و البته، مدیریت آن با تقوا و عدالت و تواضع داشته و دارند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۸:۳۰
عیسی محمدی

گاهی وقت ها، جمله هایی برای خودم می نویسم، تا خودم را بیشتر تحریک به حرکت کنم؛ بیشتر به خودم انگیزه بدهم. نیست که نویسنده ام، بعضی وقت ها جمله هایم خوب از آب در می آید. دوست داری چند تایی از این جمله ها را بشنوی یا بخوانی یا حتی بنویسی؟ خودم که همیشه این جمله ها را می نویسم. می دانی؟! آدم هر روز باید خودش را هل بدهد، به خودش انگیزه بدهد. نوشتن و بازخوانی چندباره چنین جمله هایی، شاید انرژی و انگیزه و حرکت را به تو برگرداند. بالاخره من هم خسته می شوم، درمانده می شوم، کم می آورم، نیاز دارم که انگیزه ای به خودم بدهم. دوست داری بخوانی؟

***

-          توکل بی تلاش، تمسخر خداست؛ تلاش بی توکل، تمسخر خود.

 

-          وقتی برای دنیا کار می کنی، جوری کار کن که تو را حریص ترین به دنیا بدانند؛ وقتی برای آخرت کار می کنی، جوری کار کن که تو را بی رغبت ترین به دنیا بدانند (اصل این جمله را، از حدیثی گرفته ام، فقط ادبیاتش را عوض کرده ام)

 

-          شعار من: «همیشه» دیر است... «حالا» هم دیر است، فردا که هیچ... آخرش همیشه زمان کم خواهی آورد...

 

-          جوری کار خواهم کرد و خودم را آماده خواهم کرد که نعوذ بالله، حتی اگر خدا هم خواست که من شکست بخورم، شدنی نباشد (لطفاً برداشت کفرآمیز و از این دست برداشت ها از این جمله نکنید؛ بنده ای با خدایش، راحت می خواهد حرف بزند، با خدای خودش راحت است؛ وگرنه من هم می دانم که نه خدا دنبال شکست ماست، نه ما حریفش می شویم، صرفاً مفهوم اصلی جمله را بگیرید. این را هم می دانم که حتی شکست هایی هم که می خوریم، لطف خداست؛ چون آدم از شکست بیشتر یاد می گیرد و مجرب تر می شود).

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۷:۵۶
عیسی محمدی

سالهاست که دارم در حوزه موفقیت کار و مطالعه می کنم، و نتیجه این سالها مطالعه ام را، چنین در اختیارت می گذارم: آثار برایان تریسی، برای زندگی امروز ما ایرانی ها، بسیار بهتر و کارگشاتر از آثار دیگرانی چون رابینز و زیگلار و ... است. البته آنها را انکار نمی کنم، خیلی خوب اند، ولی برایان تریسی، واقع گرایی عجیبی دارد و بدون بحث از فرآیندها و رویکردهای پیچیده، سریع ما را به مقصد می رساند. کسی که به توصیه های او عمل کند، سریع پیشرفت خواهد کرد؛ خیلی سریع. مدت ها پیش، از کتاب های او، چیزهایی برای خودم می نوشتم بلکه به دردم بخورد. بخشی از این خودنوشته ها را، برایت منتشر می کنم؛ امیدوارم به دردت بخورد.

***

1.       بهای هر چیزی را بپردازید و هر جایی که لازم شد،‌ بروید حتی اگر آن سر دنیا باشد. در کار خود حاضر به جانفشانی باشید و مطالعه کنید تا در حوزه فعالیت انتخابی تان، بهترین شوید.

 

2.       در طول روز بی وقفه کار می کنم. سعی می کنم حتی یک دقیقه از وقت خود را هدر ندهم. نتیجه این که، در طول یک روز موفق به انجام کارهای بی شماری می شوم. در مقایسه با کسانی که تجارتی مثل من را دارند، بیشترین کتاب، نوارهای صوتی آموزشی و برنامه های تصویری آموزشی را در طول سال ارائه می دهم. از این که می بینم در زندگی آدم ها می توانم تغییر ایجاد کنم و زندگی شان شگفت انگیزتر شود، خوشحالم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۳۷
عیسی محمدی

یادش به خیر؛ سالها پیش این را برای شماره ویژه نوروزی همشهری جوان نوشتم. دیر رساندم، چاپ نشد. دوباره که می خواندم، تحت تاثیر صراحت و صداقت خودم قرار گرفت. می گذارم اینجا، شاید زبان حال شما هم باشد. 

***

ما حرام شدیم یا زمین خدا؟

 

ما حرام شدیم؛ کسی استعدادهای درخشان ما را به رسمیت نشناخت، کسی نفهمید که ما چه آدم های نابغه ای بودیم و چقدر دغدغه بشریت را داشتیم. کسی نفهمید و درک نکرد که ما چقدر دنبال ردیف شدن همه چیز بودیم و چه آرزوهای فوق العاده ای برای خودمان، برای زمین، برای بشریت داشتیم.

همه اش دنبال مدرک دویدیم، همه اش دنبال تأییدیه دیگران دویدیم، دنبال تشویقیه دیگران. همه دنبال این بودیم که کسی باشیم، کسی بشویم، ما را آدم حساب کنند و سری تو سرها در بیاوریم. تا کسی چیزی می گفت، به گوشه قبایمان بر می خورد. تا کار سختی می انداختند روی دوش ما، حس می کردیم به شعورمان و آرمان مان و رؤیاهامان توهین شده است. چرا که ما باید کسی می شدیم و چیزی می شدیم و سری توی سرها در می آوردیم و این چیزها، در شأن ما نبود، لابد.

هر بهار که می آمد، پای سفره های هفت سین مان که می نشستیم، دوباره به این می اندیشیدیم که بشریت، چقدر بی ذوق بوده است که ما را به رسمیت نشناخته است هنوز؛ و یک بهار دیگر از این به رسمیت نشناختن، گذشته است بی آنکه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۴:۳۶
عیسی محمدی

می دانم و می دانید که دین، نگاه خوبی به آرزوها ندارد. تا بحث ارزو و امل و این حرف ها می شود، همه گره ای به ابرو می اندازند که یعنی، وارد معقافزودن تصویر از طریق آدرسولات نشو و این زندگی هفتاد، هشتاد ساله را، چه به آرزوهای دیر و دور و بلند و ... .

 

با آن که از نظر عقلی، برایم ثابت شده بود انسان، بدون امید و آرزو و چشم انداز، کم می آورد و نمی تواند تکان بخورد و می میرد و طراوتی ندارد، ولی چیزی در درونم، اذیتم می کرد. مدام از خودم می پرسیدم که «نکند خدا راضی نباشد از این آرزومداری من؟»، «نکند دارم راه خطایی می روم؟»، «نکند واقعاً این زندگی، ارزش این همه آرزو را ندارد؟» و ....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۱
عیسی محمدی

این متن را هم برای انتشار در بروشورهای «زندگی آموختنی است» سازمان فرهنگی هنری شهرداری نوشته بودم. گمانم منتشر شده است. اینجا می گذارم برای مطالعه بیشتر.

*

بازاریابی و فروش کالا

*

دنیا عوض شده است

جهان امروز، جهان تخصص ها و برنامه ها است. دیگر در جهان امروز، نمی توان همه فن حریف بود و همه کارها را انجام داد. جهان امروز، پیچیده تر هم شده است؛ نمی شود همین طور کسب و کاری را راه انداخت و بعد، انتظار موفقیت هم داشت. با وجود همه این پیشفرض هاست که رشته بازاریابی و فروش کالا نیز برای خودش، برو و بیایی پیدا کرده است. دیگر مثل سابق، نمی توان به شیوه های سنتی دل بست و خود را آسوده نمود. امروزه، رقبا نفس به نفس، با ما می آیند و قیمت های جدید پیشنهاد می کنند و خدمات پیشرفته تر و مشتری پسندتری ارائه می دهند. و چنین شده است که رشته بازاریابی، حتی به دانشگاه های معتبر نیز راه پیدا کرده و بخش مهمی از تجارت امروز را، به خودش اختصاص داده است. حالا برای فروش کالا و ارائه یک برنامه بازاریابی، باید پژوهش های میدانی انجام داد و کلی تحلیل کرد و بعد، برنامه ریزی نمود. اینها، واقعیت امروز دنیای تجارت ماست؛ اما ظاهرا هنوز هم عده ای، اول کار و کاسبی شان را شروع می کنند، و بعد دنبال مشتری و برنامه و فروش هستند و ورشکستی، اولین چاه و چاله منتظر این گروه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۷:۴۷
عیسی محمدی

این مطلب را در چند بخش مختلف، برای انتشار در بروشورهای خاص سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران نگاشته بودم. امیدوارم که چاپ شده باشند. اینجا بازنشر می دهم؛ برای استفاده بیشتر خواننده ها. موفق باشید.

***


مبانی کارآفرینی

*

برگ برنده

کارآفرینی، با چیزی که بسیاری آن را شغل آفرینی تلقی می کنند، تفاوت هایی دارد. البته در کنار کارآفرینی، شغلهایی نیز به وجود خواهد آمد و این، نتیجه الزامی چنین اتفاقی است. اما اگر منظور ما اشتغالزایی و شغل آفرینی به مفهوم این باشد که شغلها و اشتغالهایی را که موجودند، بازتولید کنیم، در این صورت کارآفرینی اتفاق نخواهد افتاد؛ اشتغالزایی اتفاق خواهد افتاد.

 

کارآفرینی، ایجاد یک ایده جدید و یک امکان جدید در جهانی است که در آن، ایده ها و امکان های قبلی وجود دارند. کسی که یک کارگاه نجاری تاسیس می کند، بالفرض 50 نفر را درگیر شغل و موقعیتی شغلی می سازد که از قبل، وجود داشته است و این، البته در نوع خود اتفاقی قابل اعتناست. اما کسی که محصولی جدید تولید می کند که پیش از این، وجود نداشته، دست به کارآفرینی می زند.

 

کارآفرینی به مفهوم تولید محصولی جدید، از نیازهای اساسی کشور ماست؛ چرا که در مقایسه امکانات کشورهای پیشرفته و کشور ما، قطعا ما چند پله عقب تر خواهیم ایستاد. راه حل چیست؟ تکیه کردن به مغزهای جوان و ایده های بکر. این ایده های بکر، می توانند ما را جلوتر بیندازند و این ایده های بکر، در قالب کارآفرینی است که واقعیت پیدا می کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۰۹:۰۰
عیسی محمدی

تا حالا به این فکر کرده اید که اگر همه کارهایی که در هر روزمان می توانستیم انجام بدهیم را انجام می دادیم، به کجا رسیده بودیم؟ فقط عملیاتی کردن همین فرمول ساده، می توانست ما را به کجاها که نرساند! بیشتر ما، منتظریم که شرایط موعودی پیش بیاید؛ بعد کارهایی را که قصد داریم انجام بدهیم، انجام بدهیم. این، اشتباه است.

 

شرایط موعود، آمدنی نیست؛ ساختنی است. باید هر روز را، شرایط موعود بدانید؛ به همین راحتی.

 

بهتر است به حدیثی از امام محمدباقر علیه السلام بپردازیم، که فرموده است، «زنهار از افکندن کار امروز به فردا؛ زیرا این کار دریایی است که مردمان در آن غرق و نابود می شوند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۳:۴۹
عیسی محمدی

این هم، بخشی از مقاله ای بود که برای مجله موفقیت نوشته بودم؛ مدت ها پیش. دیدم ارزش بازنشر دوباره را دارد.

***

گاهی وقت ها آدم، دیالوگ ها و جمله هایی می شنود که برای او، نقش یک برنامه کاربردی را بازی می کنند

روزی، به لیاقت است، نه اشتها

 

1.       

"روزی به اندازه لیاقته، نه به اندازه اشتها."

"لیاقت رو باید به دست آورد، مثل روزی نیست که بهت بدن."

این دو تا دیالوگ را، توی یکی از همین سریال های ماه رمضان شنیدم. یعنی اصلا اهل سریال نگاه کردن هم  نبودم، اما وقتی که توی کلینیکی، منتظر نشسته بودم، دیدم دارد این سریال را پخش می کند و این دیالوگ ها هم توی سریال  رد و بدل شد و من هم سریع توی موبایلم نوشتم.

جمله اول این دو تا دیالوگ، دغدغه سال های من بود. همیشه از خودم می پرسیدم که روزی را، چطور می توان و می شود زیاد کرد؟ آیا همین که قصد کنیم و تصمیمش را بگیریم، کافی است؟ یا باید کارهای دیگری هم انجام  بدهیم؟ نسبت تلقین و عمل چه جوری است در این قضیه؟

باید بگویم که همین دیالوگ ساده، واقعا به دردم خورد. و این مساله را، تا حدود زیادی برایم حل کرد. البته جملاتی نزدیک به همین دیالوگ را هم از جیم ران، مربی بزرگ موفق و استاد کسانی چون آنتونی رابینز و برایان تریسی و ...، شنیده بودم. در آنجا هم ران، گفته بود که باید روی شخصیت خودتان کار کنید تا موفقیت جذب شود؛ و البته این را هم اشاره کرده بود که موفقیت، امری دنبال کردنی نیست، که امری جذب کردنی است.

اگر همین دیالوگ را، به عنوان یک جمله در ذهن مان تکرار کرده و سبک و سنگین کنیم، می تواند تبدیل به یک باور زیبا شود. وقتی هم که تبدیل به یک باور زیبا شد، آن وقت است  که دیگر، غر نمی زنیم و زمین و زمان را ناله و نفرین نمی کنیم و سریع، می رویم سروقت این که لیاقت خودمان را در زندگی افزایش دهیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۳
عیسی محمدی


این روزها، بازار گلایه ها و شکوه ها و شکایت ها حسابی داغ است. کافی است کنار کسی بنشینید تا لیستی بلند بالا از این گلایه ها و غرولندها را تحویل تان بدهد. البته که مشکلات فراوانی به چشم می خورد، البته که ممکن است جاهایی حق ما هم خورده شود، البته که ممکن است رابطه هایی جای ضابطه هایی را بگیرد و هزار البته دیگر اما یک نکته:

·         آیا تا به حال بابت گلایه و غرولند، به کسی مدال افتخار داده اند؟

·         آیا تا به حال بابت گلایه و غرولند، به کسی پست و مقام داده اند؟

·         آیا تا به حال بابت گلایه و غرولند، برای کسی هورا کشیده اند؟

·         آیا تا به حال بابت گلایه و غرولند، جایی آباد شده، پروژه ای افتتاح گشته یا طرحی به سرانجام رسیده است؟

شک ندارم که پاسخ همه این سئوال ها منفی است. پس چرا گلایه و غرولند؟

آدم ها، به اندازه وزنی که دارند، تاثیر می گذارند. وزن آدم ها در اجتماع و خانواده و گروه و سازمان هم، تنها حاصل کار و تخصص و تجربه آنهاست. البته اشخاصی هم هستند که وزنی پیدا می کنند در حالی که تخصص و تجربه لازم را ندارند. اما به قول یک نویسنده معروف، آنها حاصل انتصاب و انتساب اند و این ها، حاصل محصولات خودشان و فرق، از کجاست تا به کجا!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۱۶
عیسی محمدی


لطفا به این چرخه توجه کنید:

شما یک کار خوب و فوق العاده انجام می دهید ← یگران این کار خوب و فوق العاده شما را می بینند و از آن باخبر می شوند ← دیگران از شما تقدیر و تشکر می کنند بدون اینکه شما بخواهید← این تقدیر و تشکر و قدردانی دیگران، باعث ایجاد عزت نفس در شما می شود← حالا که عزت نفس شما بیشتر شده، کارهای مهمتری را انجام می دهید← دیگران این کارها را چون آینه ای به شما بازتاب می دهند← در نتیجه دوباره عزت نفس شما بیشتر می شود← و دوباره کارهای بزرگتری را انجام می دهید← و این ماجرا تا ابد می تواند ادامه داشته باشد...

 

البته شما این کارهای خوب و فوق العاده را برای رضای خاطر دیگران انجام نمی دهید، اما این دیگران، یادشان نمی رود که شما چه کارهایی کرده اید و آنها را به شما بازتاب می دهند. در واقع شما دارید از پله های پیشرفت و پیروزی بالا و بالاتر می روید، اما جاهایی هم که خسته می شوید، از نرده ها می گیرید و بالا می روید. آیا اینجا می شود گفت که شما دارید با استفاده از نرده ها بالا می روید؟ خیر، شما از پله ها بالا می روید و نرده ها، گاهی به دادتان می رسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
عیسی محمدی

امروز ما با خیال راحت، دنبال موفقیت و کارآفرینی و ... هستیم. البته برخی از مسئولان، اذیت می کنند؛ اما به هر حال، امنیتی داریم و با خیال راحت، این بحث ها را می کنیم و ... . تا حالا با خودتان فکر کرده اید که این امنیت فراوان را، مدیون چه چیزهایی هستیم؟

 

مصاحبه ای ادیت می کردم با سرهنگ علی دوستی، از پاسداران دفاع مقدس. خاطره ای گفته بود، که پشتم را به لرزه در آورد.

 

آنها، شش سرباز عراقی را به اسارت گرفته بودند. می خواستند از آنها اعتراف بگیرند، اما شهید محمود کاوه، که این شب ها سریالش دارد از تلویزیون پخش می شود، قبول نمی کرد؛ می گفت اینها اسیر ما هستند، نباید با آنها چنین رفتاری شود. تا این که نامه نگاری کرده بودند و توانسته بودند اجازه بازجویی این شش عراقی را بگیرند. شهید کاوه هم که این اجازه نامه را دیده بود، گفته بود که با آنها بدرفتاری نکنند، کتک شان نزنند و ... .

 

شهید کاوه که برگشت، پرسید چقدر کتک شان زده اند؟ گفتند از خود اسرا بپرسید. اسرا، نه به واسطه کتک خوردن، که به علت خوش رفتاری سربازان ایرانی، اعتراف کرده بودند. یکی از اعترافات شان، این بود که برای جشن چهارشنبه سوری آخر سال، عراقی ها 12 اسیر ایرانی را، به یمن دوازده ماه سال، با دست های بسته به مواد آتش زا آغشته کرده و آتش زده بودند!

 

شهید کاوه، برگه اعترافات عراقی ها را می خواهند و می گریست...

 

کاری به آنهایی که بیرون مرزهای مقدس مان نشسته اند و حرف مفت می زنند، ندارم. همه کارم، با جوانان این مرز و بوم است. امنیت آهنین امروز ما، زیر سایه مقاومت آهنین جوانان دیروز این کشور به دست آمده است.

 

... لازم نیست کاری بکنیم؛ ... گاهی فقط، کافی است این را بدانیم؛ همین...

 

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۳
عیسی محمدی


این مقاله نیز، چند وقت پیش ها، برای مجله موفقیت قلمی شده بود.

***

این روزها، دیگر مثل آن روزها نیست. آن روزها، یعنی روزگاران قدیم و این روزها، همین روزگارانی که در آن داریم زندگی می کنیم. جیم ران، سخنران و مربی بهره وری فردی برجسته غربی، می گوید که امروزه، تنها 20 یا 30 درصد اهمیت دارد که چه مهارتی داشته باشید و باقی درصدها، به این باز می گردد که این مهارت را، چگونه خرج کنیم و برای به سرانجام رساندن آن، چه برنامه ای داشته باشیم. مثال خودش هم مطالعه است: تنها همان 20 تا 30 درصد مهم است که توانایی مطالعه کردن و سواد این کار را داشته باشید، باقی درصدها به این باز می گردد که چه برنامه و چه سیر مطالعاتی ای برای این مهارت خودتان داشته باشید.

 

به نظر می رسد که در روزگاران قدیم و پیش از ما، تنها داشتن مهارت، کافی بود. یعنی کافی بود که شما جنگجوی خوبی می بودید، یا نیروی اداری خوبی می بودید، یا شاعر و نویسنده و سخنور خوبی می بودید تا به قله برسید. اما این روزها، نیازمند این هستیم که علاوه بر کسب مهارت، برای به اوج رساندن آن نیز برنامه ای اجرایی داشته باشیم و چگونگی طراحی و اجرای این برنامه، بسیار مهم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۳
عیسی محمدی

نمی‌دانم کجا این جمله را خواندم که "سرعت عمل کامپیوتر، به این سبب است که موقع کار کردن، فکر نمی‌کند." البته کامپیوترها، مثل آدم‌ها هوش خلاق نداشته و تنها، کارهایی را که برایشان تعیین شده، انجام می‌دهند. شاید شبیه دانستن آدمی به کامپیوتر، مثال و شبیه‌سازی کاملی نباشد. اما مهم، این‌جا است که هر دو، اطلاعاتی دارند و طبق فرمان‌هایی، این اطلاعات را به خدمت خودشان می‌گیرند.


تجربه این سال‌های کار کردن در مجموعه‌های مختلف و البته در شغل‌های مختلف، به من می‌گوید که بزرگترین علت عقب افتادن کارها و عقب‌افتادگی شغلی خود ما، این است که موقع کار کردن، حسابی فکر می‌کنیم. یعنی در این‌جا، ما دو رفتار فکر کردن و کار کردن را داریم که می‌شود آن‌ها را به دو برنامه سنگین شبیه دانست. راز سرعت عملکرد، در این است که این برنامه‌ها، همزمان با یکدیگر، باز نباشند؛ چون دستگاه مغزمان هنگ کرده و کلا بازده عملکردمان پایین می‌آید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۰۹:۰۰
عیسی محمدی

این متن برای بروشورهایی که قرار بود سازمان فرهنگی هنری شهرداری منتشر کند، آماده شده بود. نمی دانم این بروشورها منتشر شده است یا نه، ولی جا دارد که خوانندگان محترم، از این متن هایی که نوشته شده، استفاده کنند.

*** 

برگ برنده تفکر خلاق

امروزه ما در جهانی زندگی می کنیم که سرمایه اصلی آن، سرمایه های انسانی و ایده ها و برنامه های ارائه شده از طریق آنهاست. دیگر پول، زمین و قدرت سیاسی، تعیین کننده موفقیت یک سازمان و موسسه نمی توانند باشند. امروزه ما در روزگار گوگل، یاهو، فیسبوک، اپل، مایکروسافت و ebay زندگی می کنیم؛ ایده ها و موسسات و شرکت های معظمی که تنها با یک ایده بکر و ساده شکل گرفته اند و به چنین موفقیتی دست یافته اند. در حقیقت امروزه، پول و امکانات فراوانی در نقاط مختلف جهان وجود دارد، اما به همان نسبت، ایده و ذهن خلاق، وجود ندارد.

 

تفکر خلاق، مهارتی است که می تواند در اختیار هر جوان و فردی قرار گیرد و او را از پایین ترین رتبه ها، به بالاترین سمت ها و موفقیت ها برساند. امروزه، دیگر برای یک مشکل، تنها یک یا چند راه حل سنتی وجود ندارد؛ بلکه به نسبت مغزهای متفکر و خلاق، می توان راه حل های خلاقه برای آن ایجاد و اجرا کرد. و نکته آخر اینکه گاه یک ایده خلاقه، حتی می تواند میلیاردها دلار سود به یک شرکت و موسسه سرازیر کند و کوتاهی از اجرایش، می تواند میلیاردها دلار زیان به آن برساند. 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۰۰
عیسی محمدی


ناپلئون، هنر جنگ را هنری ساده می داند و می گوید که "جنگ، هنری ساده و همه چیزش مشخص است. هیچ چیز در آن مبهم نیست و همه چیزش مبتنی بر عقل است؛ ایدئولو‍ژی در آن راهی ندارد."

 

تعریف ایدئولوژی در اینجا، مجموعه ای از "بایدها و نبایدها" است. هر کدام از ما هم ایدئولوژی های کوچک و بزرگ و شخصی و عمومی خاص خودمان را هم داریم. البته من، در اینجا بیشتر توجه ام، به ایدئولوژی های شخصی است.

 

هر کدام از ما، بایدها و نبایدهای خاص خودمان را داریم که البته، خیلی هم علاقه داریم که دنیا، بر مدار همان ها بچرخد. وقتی هم که این اتفاق می افتد، خوشحال شده و وقتی هم که نمی افتد، غم برمان می دارد. اما برای پیروزی در نبرد و جنگی به نام زندگی، دیگر با این بایدها و نبایدها و احساسات و ... سر و کار نداریم؛ هر چه هست، تصمیم ساده و شفاف و منطقی است. درست مثل ریاضی می ماند که وقتی این عدد را با آن عدد جمع می بندیم، حاصل مشخصی خواهد داشت و حاصلش، دو تا عدد نخواهد بود. جمع یک و چهار، می شود پنج؛ نمی شود یکی از عددهای پنج یا شش.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۴:۴۰
عیسی محمدی