موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۱۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

دیروز توی بالکن روزنامه همشهری نشسته بودم و داشتم استراحت می‌کردم. بچه‌ها کمی دانه و ارزن ریخته بودند برای پرنده‌ها. اولش سر و کله یک کلاغ پیدا شد. بعد که کلاغ تشریفش را برد، یک دفعه ده‌ها کبوتر سر و کله‌شان پیدا شد. من هم بی‌حرکت بی‌حرکت نشسته بودم و فقط تماشا می‌کردم. بعدش ناگهان یک دفعه پر گشودند و رفتند. ربطی به من نداشت؛ خودشان دل‌شان خواست که بروند.

در این‌جا بود که یاد جمله معروف جیم‌ران افتادم که می‌گفت: موفقیت دنبال کردنی نیست، جذب کردنی است. درست مثل پروانه. شما گل می‌شوید و پروانه سر و کله‌اش پیدا می‌شود. در مورد این پرنده‌ها نیز چنین بود. با خودم فکر کردم اگر بخواهم یکی از این‌ها را دنبال کنم، باید سوپرمن باشم، با کلی امکانات پرواز و قدرت‌های ویژه. تازه آن وقت هم خیلی خسته خواهم شد. ولی وقتی مقداری دانه و ارزن بریزید، به راحتی سر و کله پرندگان پیدا می‌شود.

بس است دیگر؛ خودتان را با این همه تقلا کردن و دست و پا زدن و دنبال موفقیت‌های رفتن خسته نکنید. از خودتان بپرسید که باید چطور آدمی بشوم که موفقیت به سمتم بیاید. سپس روی خودتان کار کنید. باید صریح‌الهجه‌تر بشوید؟ پرکارتر بشوید؟ باسوادتر بشوید؟ ماهرتر بشوید؟ قابل اعتمادتر بشوید؟ هر چه که لازم هست، بشوید تا نیاز به تعقیب موفقیت نداشته باشید و خود موفقیت‌های ریز و درشت، به سمت و سوی شما خواهند آمد.

لطفاً دیگر دنبال موفقیت ندوید؛ همین.  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۹
عیسی محمدی

همه ما دوست داریم قدرت اراده داشته باشیم. اما آن را نداریم.

واقعاً چرا؟

در سایت‌های مختلف از دلایل آن بسیار می‌نویسند. اما مهمترین دلیل را نمی‌گویند.

حقیقت این است که اراده، چون فرمانده‌ای است که نیاز به سربازانی دارد. یک فرمانده بی‌سرباز، محکوم به شکست است. اما سربازان این فرمانده چه کسانی هستند؟

خیلی ساده است:

غلبه بر هیجانات و وسوسه‌های کوچک و بزرگ.

یعنی چه؟

ببینید، آدمی در بعد روانی خودش، یک باتری روانی دارد؛ این باتری روانی شبیه قلعه سربازان عمل می‌کند. هر عمل و کار و رفتار ناسنجیده و خودجوشی، بدون این‌که بدان فکر شود و از روی فکر و برنامه باشد، یک درجه از انرژی این باتری روانی کم می‌کند. غلبه بر یک وسوسه کوچک و بزرگ نیز، یک واحد انرژی به این باتری روانی اضافه می‌کند.

در محل کار بسیار دیده‌اید که خیلی‌ها، تا کسی حرف می‌زند به صورت خودجوش واکنش نشان می‌دهند، یا وقتی خبری را متوجه می‌شوند نمی‌توانند جلوی خودشان را بگیرند.

به عبارت ساده‌‌تر:

وقتی که ضرورت ندارد، ولی گفتار و رفتاری از شما سر می‌زند، از باتری روانی شما کاسته می‌شود. اما وقتی که کارها و رفتارها و گفتارهای شما از روی ضرورت و برنامه باشد، در این صورت به انرژی روانی شما اضافه می‌شود. وقتی هم که بر وسوسه میل خودجوش رفتار و گفتار کردن غلبه کنید، باز هم به این باتری روانی اضافه می‌شود.

این‌ واحدهای انرژی باتری روانی شما، سربازان اراده شما هستند. با آن‌‌ها، قدرت اراده معنا می‌یابد. بدون آن‌ها، اراده تنهاست؛ راه به جایی می‌برد.

غلبه بر وسوسه‌های ریز و درشت را جدی‌تر بگیرید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۳۲
عیسی محمدی

 

کتاب رایگان
آن‌چه پس از 18 سال جستجوی موفقیت یافتم
در حال تدوین است
از علاقه‌مندان دعوت می‌شود
برای دریافت این کتاب اطلاع دهند
***

چرا این کتاب را باید بخوانید؟

 


من، عیسی محمدی نویسنده سری مقالات «آنچه پس از 18 سال جستجوی موفقیت یافتم»، در حال حاضر سی و هشت ساله

از بیست سالگی دنبال کشف رازهای افراد موفق بوده ام. کتاب های بسیاری را خوانده ام، با افراد مختلفی هم مشاوره و مصاحبه کرده ام و از آنها پرس و جو کرده ام. در همین جغرافیا هم نفس کشیده و کار کرده ام؛ همین جا وام گرفته ام، بانک ها اذیتم کرده اند، قسط هایم عقب افتاده است و گاه نیز به خاطر نداشتن و نداری، توسط دیگران تحقیر شده ام.

 

حس می کنم به عنوان کسی که همه این تجربه ها را داشته است، این اجازه را هم دارم که به نقل این تجربیات بپردازم. ضمن این که این مقاله های دنباله دار، صرفاً شامل تجربه های من نخواهند بود؛ شاید که تجربه ناب شما نیز، مقاله بعدی باشد.

 

از سوی دیگر، حاصل زندگی خود را، بیشتر شامل عدم کسب دستاوردهای لازم می دانم؛ ضمن این که همیشه شکرگزار خداوند بوده ام؛ ولی همیشه گلایه مند خود و بی مبالاتی های خودم بوده ام. انسان ها از شکست ها، بیشتر از موفقیت ها درس می گیرند. به قول بیل گیتس، موفقیت، معلم بی رحمی است.

 

همه این ها را که کنار هم بگذارید، می بینید که تجربه هایی که قرار است از این طریق منتقل شوند، می توانند شامل حال شما خواننده ایرانی و امروزی نیز باشند؛ شاید حتی علت شکست شما هم بوده باشد.

 

پس چرا باید راضی باشیم که دیگران، دوباره این شکست ها را تکرار کنند؟
 

… و این سلسله مقالات، شکل گرفته اند تا جلوی این تکرارها را بگیرند؛

از سوی دیگر استقبال بی‌دریغ خوانندگان این سلسله مطالب در سایت سوخت جت

باعث شد تا ویراست اول این کتاب را تهیه کنم و یک‌جا در اختیار علاقه‌مندان قرار دهم. 

 

***

از همه علاقه‌مندان به دریافت این کتاب الکترونیکی

دعوت می‌شود طی کامنتی در همین مطلب

یا ایمیل خود یا آدرس کاربری خود در تلگرام را درج کنند

بعد از اتمام کتاب

به همه این دوستان تقدیم و ارسال خواهد شد

شاد زی و مهر افزون

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۳۴
عیسی محمدی

مثلی هست که می‌گوید تو مراقب سنت‌ها باش، دلارها خودشان مراقب خودشان هستند.

به زبان ساده خودمان می‌شود این‌که: 

تو مراقبت دوزارها و دو ریال‌ها باش، تومان‌ها مراقب خودشان هستند.

به عبارت ساده‌تر، می‌خواهد بگوید که تو باید مراقب جزئیات باشی، و شیطان اساساً در جزئیات پنهان شده است. 


من از این اصل، این اصل را استخراج کرده‌ام برای استفاده خودم:

تو مراقب دقیقه‌ها باش، ساعت‌ها مراقب خودشان هستند. 


روزگاری شاگردان آیت‌الله العظمی بروجردی، مرجع تقلید شیعیان در چند دهه قبل‌تر، اعتراض کردند که شما دیر سر کلاس می‌رسی و وقت ما چند دقیقه‌ای تلف می‌شود. بالاخره مرجع تقلید بود و موقع مراجعه به کلاس درس، کلی مراجعات به او صورت می‌گرفت و ناچار بود پاسخگو باشد. جواب داد چرا تلف شود؟ خود من چند جزء قرآن را در همین وقت‌های انتظار و تلف شده حفظ کرد‌ه‌ام.

عنایت داشتید؟ 

شما مراقب دقیقه‌های خودتان باشید، ساعت‌ها مراقب خودشان هستند.


دو، سه روز پیش که داشتم به این اصل فکر می‌کردم، دیدم که دقیقه‌هایی که حواسم به آن‌ها نبوده چنین بوده است:

  • ده دقیقه طول می‌کشد از خانه به اولین ایستگاه اتوبوس برسم. 
  • یک ساعت سوار اتوبوسم تا به مقصد برسم.
  • پنج دقیقه از ایستگاه اتوبوس طول می‌کشد به محل کارم برسم.
  • دو دقیقه انتظار آسانسور و در آسانسور بودن. 
  • سه الی پنج دقیقه زمان برای بالا آمدن سیستم و چاق سلامتی با رفقا و دوستان. 
  • سه الی پنج بار مراجعه به سرویس بهداشتی که هر کدام دو، سه دقیقه زمان می‌برد.
  • مراجعه به سلف‌سرویس در موقع افطار یا روزهای غیر ماه مبارک که نیم ساعت الی چهل و پنج دقیقه زمان می‌برد. 
  • دوباره مسیر خانه تا محل کار را برعکس کنید تا برسم به خانه. 
  • موقع خواب هفت، هشت دقیقه طول می‌کشد تا چشمم گرم بشود و به خواب بروم. 
  • در طول هفته، یکی، دو باری هم به قم می‌روم و بر می‌گردم. یعنی هر رفت و برگشت، عملاً شش ساعت زمان از من می‌گیرد. 
  • و ...

باز هم بگویم یا کافی است؟ راستی من کی کار می‌کنم؟

از شوخی که بگذریم، یک دفترچه چند هزار تومنی توی جیب گذاشتن و لغت حفظ کردن، تمرین بیان کردن برای کارهای گویندگی، تمرین صداسازی برای آواز و ...، فایل‌های صوتی آموزشی یا انگیزشی گوش کردن، فرمول حفظ کردن و ... یا حتی یک کتاب سبک خواندن. 

من خودم که از این محاسبه به شگفت‌ آمدم؛ واقعاً ما با دقیقه‌های خودمان داریم چه کار می‌کنیم؟ 

***

مراقبت دقیقه‌ها باش؛ ساعت‌ها خودشان مراقب خودشان هستند. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۹
عیسی محمدی

در ادامه مطلب قبلی، دو قانون دیگر را هم الحاق می‌کنم. امید که کارگشا باشد. 


قانون وانمودسازی

این را خیلی‌ها گفته‌اند. جک کانفیلد هم در کتاب اصول موفقیتش گفته. این‌که یکی از بزرگترین رموز موفقیت وانمودسازی است. اشاره می‌کند برای انجام کارهای بانکی به بانک نزدیک محل کارش می‌رفته. آن‌جا سه کارمند کار پذیرش و صندوق را انجام می‌دادند. بعد از مدتی، یکی از آن‌ها شد رئیس شعبه. از او پرسیده بود که چطور به این موفقیت رسیدی. پاسخ داده بود از اول می‌خواستم رئیس شعبه بشوم و موفق باشم. در نتیجه مطالعه کردم و دیدم باید چه کارهایی بکنم. از همان ابتدا وانمود می‌کردم که رئیس شعبه‌ام؛ نوع گویش و لباس پوشیدن و ... . اشاره می‌کرد که از بین صندوقدارها، فقط او کتب و شلوار و کراوات استفاده می‌کرد و بقیه فقط لباس و کراوات داشته‌اند. کم‌کم این وانمودسازی اثرش را کرد و پیش رفت. 


قانون استفاده از ضمیر ناخودآگاه

شاید این همان چیزی باشد که بعضی‌ها می‌گویند قانون جذب، نیروی کائنات و ... من نمی‌دانم چی هست، فقط این را می‌دانم که آقاجان، شما در طول زندگی و در طول بیست و چهار ساعت زندگی‌ات، خیلی چیزها را روانه ضمیر ناخودآگاهت می‌کنی. اگر حواست نباشد بدبخت می‌شوی. سامورایی‌های قدیمی، حتی موقع خواب و غذا خوردن و ... هم سعی می‌کردند جمله‌ یا کلمه‌ای که ناشی از ترس باشد، به زبان نیاورند. طبیعی بود که چنین شجاعتی داشته باشند. اگر مراقب جزئیات نباشی، بیچاره می‌شوی. همین‌طور در ضمیر ناخودآگاه تلنبار می‌شوند و بعداً به زیان تو عمل خواهند کرد. مراقبت گفتگوهای درونی، صحبت کردن، کتاب خواندن، تفریح کردن، سریال نگاه کردن، گفتگو با همکاران و ... باش و فقط چیزهای درست و حسابی را روانه ضمیر ناخودآگاهت کن. 


در علم ورزش، چیزی دارند به اسم حافظه عضله. به این ترتیب که وقتی شما اولین بار با عضله‌ای، کاری را انجام می‌دهی، به این مموری و حافظه می‌رود. وقتی دفعه دوم انجام می‌دهی باز هم این مموری قوی‌تر می‌شود. به مرور و تکرار که این کارها را انجام می‌دهی، ناخودآگاه در حافظه تو این تکرارها وجود دارند و با اولین درخواست، ناخودآگاه تکرار می‌شوند. به همین راحتی. .

این ضمیر ناخودآگاه را جدی بگیرید؛ خیلی جدی. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۹
عیسی محمدی

نه این‌‌که بخواهم به قانون جذب و این جور چیزها اهانتی کرده باشم، ولی در کل زیاد از آن سر در نمی‌آورم. فقط این را می‌دانم که چیزهایی هست که اسمش قانون جذب نیست، ولی همان کار را انجام می‌دهد. شاید برای کسانی که با قانون جذب مشکل داشته باشند، این موردها کارگشاتر باشد. چند تایی را خلاصه توضیح می‌دهم. بعدتر، هر کدام را مفصل‌تر توضیح خواهم داد. 


  • قانون سنخیت

امروز داشتند هادی رضوی، داماد شریعتمداری وزیر کار را محاکمه می‌کردند. نماینده دادستان برگشته به او گفته که قد و قواره شما در حد وام ازدواج است، نه وام‌های میلیاردی. نامبرده قبلاً گفته بود که بدهی من فقط و فقط هفتاد میلیارد تومان است! قانون سنخیت، می‌گوید که شما باید با هر آن‌چه هدفش را انتخاب کرده‌اید، سنخیت داشته باشی. می‌خواهی پولدار باشی؟ باید ببینی سنخیت داری یا نه. اصلاً قد و قواره‌ات به این حرف‌ها می‌خورد یا نه. پول خرج کردنت، مهمانی دادنت، جلسه و مذاکره گذاشتن، حساب و کتاب کردن، حرف زدنت، مدیریت زمان و ... به پولدارها و کارآفرین‌ها می‌خورد یا نه! 

طرف قیافه و لباس و نوع صحبت کردنش به اراذل و اوباش بیشتر شبیه است، اما فکر می‌کند باید پولدار هم بشود. خب شدنی نیست؛ باید کلاس کار را رعایت کنی. توهین نباشد؛ قصدم این نیست که بگویم بقیه که پولدار نیستند مشکلی دارند. صرفاً نگاهم این است که آقاجان، اگر واقعاً می‌خواهی به جرگه ثروتمندان بپیوندی، باید اصل سنخیت را رعایت کنی تا مسیر برایت کم‌کم باز بشود. نمی‌شود با اطلاعات زیر دیپلم که پژوهش کارشناسی ارشد انجام داد و به مرحله دکترا رفت که، می‌شود؟ 


ادامه دارد...

---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۲۶
عیسی محمدی

از قانون طراوت در موفقیت چه می‌دانید؟

چیزی نمی‌دانید؟ هیچ اشکالی ندارد. جای نگرانی نیست؛ برایتان توضیح می‌دهم. 

روزگاری، مایکل فلپس، اسطوره شنای دنیا و آمریکا، گفته بود که من آخرین روزی که تمرین نکرده‌ام، یادم نمی‌آید. دارن هاردی، در کتاب اثر مرکب خود اشاره می‌کند که او زیر نظر یک مربی سخت‌گیر بوده و دوازده سال تمام یک تایم مشخص برای تمرین داشته و فقط یک‌بار در این دوازده سال، نیم ساعت تمرینش را زودتر تمام کرده بود؛ چرا که می‌خواست به مراسم عروسی نزدیک‌ترین دوستش برود.

بسیار خوب.

من از شما می‌پرسم:

آخرین موفقیت یا موفقیت درخشان و بزرگی که به دست آورده‌اید، کی بوده است؟ اصلاً یادتان می‌آید؟

خیلی‌ها یک موفقیت یا موفقیت بزرگ به دست می‌آورند و تا سال‌ها نان همان موفقیت را می‌خورند. این البته بد نیست. 

اما مگر چقدر می‌شود نان یک موفقیت بزرگ را خورد؟

چاره چیست؟

چاره خیلی ساده است:

از اصل طراوت استفاده کنید. یعنی از آخرین موفقیت بزرگ شما، نباید بیشتر از یک الی سه ماه گذشته باشد. بله، آخرین موفقیت درخشان شما باید در این بازه زمانی باشد. در غیر این صورت، رو به شکست خواهید رفت. 

چنین اصلی در مورد شما صدق نمی‌کند؟ بسیار عالی؛ اشکالی ندارد. بلند شوید و یک موفقیت بزرگ و درست و حسابی را برای خودتان دست و پا کنید. وقتی هم که این موفقیت به دست آمد، باز هم بیکار ننشینید؛ بلند بشوید و برای موفقیت درخشان بعدی تلاش کنید. نباید از موفقیت درخشان شما زیاد زمان بگذرد؛ وگرنه نابود می‌شوید.

نکته ساده‌تر این‌که:

جوری کار کنید که وقتی برای مصاحبه شغلی یا مذاکره‌ای می‌روید، با ذکر کردن آخرین موفقیت درخشان شما، همه یادشان بیاید که چه کار کرده‌اید؛ نه این‌که رزومه‌ای را رو کنید که مشخص نیست در چه زمانی و چطور، آن را به دست آورده‌اید!

بله، موفقیت شما باید حی و حاظر و تر و تازه و نسبتاً بزرگ و درخشان باشد؛ چیزی که به جای رزومه شما برای شما حرف بزند. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۶
عیسی محمدی

جک کانفیلد، در کتاب خواندنی اصول موفقیت خود، به نکته جالبی درباره ثبت امتیازات مثبت اشاره می‌کند. او از قول یکی از مدیران موفق، می‌گوید که:

-         این‌که بدانید انجام چه کارهایی به موفقیت شما می‌انجامد، بسیار مهم است،

-         اما مهمتر این است که مطمئن شوید این کارها را انجام داده‌اید.

به نکته فوق‌العاده مهمی اشاره شده است. شما در طول زندگی، باید هر چیزی را که از آن بیشتر می‌خواهید، اندازه بگیرید. رابطه بهتر؟ درآمد بیشتر؟ نمره بالاتر؟ رکورد ورزشی بهتر؟ هر چیزی را که از آن بیشتر می‌خواهید، باید ثبت کنید و مطمئن باشید که دارید پیشرفت می‌کنید.

به قول معروف، این که شما چند ساعت در باشگاه هستید مهم نیست؛ این‌که چند پرتاب موفق انجام داده‌اید مهم است. شاید شما هزار پرتاب انجام داده باشید، اما نهصد تای آن به هدر رفته باشد و شما هم اهمیتی به این قضیه نداده باشید. اما اگر دویست پرتاب انجام بدهید و برایتان مهم باشد که چند تایش موفق باشد و مثلاً صد و پنجاه تای این پرتاب‌ها موفق باشد، این رویه بیشتر جواب می‌دهد.

ثبت امتیازهای موفق در هر رشته و حوزه‌ای که هستید، به شدت می‌توانید موجب پیشرفت شما بشود. این‌جوری، مطمئن می‌شوید کارهای لازم برای موفقیت‌تان را انجام داده‌اید.


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۰۶
عیسی محمدی

تازگی‌ها خبری از یکی از مصاحبه‌های دانیل استیل، نویسنده مشهور آمریکایی منتشر شده است. در این کتاب، از اسرار کاری خودش نوشته؛ این‌که چطور هنوز هم در سن هفتاد و یک سالگی،‌ می‌تواند سالی هفت تا کتاب بنویسد. آن‌وقت ما جوان‌ها در نوشتن یک مطلب روزانه هم می‌مانیم! خواندن دارد، اصول موفقیت او و تعهدی که به کارش داشته و دارد. 


  • ۲۰ تا ۲۲ ساعت از ۲۴ ساعت شبانه‌روز را به نویسندگی‌ اختصاص می‌دهم!
  • مرده باشم یا زنده،‌ آسمان ابری باشد یا آفتابی من به سراغ میز کارم می‌روم و کارم را انجام می‌دهم. گاهی اوقات تا طلوع آفتاب نوشتن یک کتاب را تمام می‌کنم و تا پایان روز پروژه‌ دیگری را آغاز می‌کنم.
  • تا زمانی که به قدری خسته نشوم که روی زمین خوابم ببرد، به رختخواب نمی‌روم. اگر بتوانم در شبانه‌روز تنها چهار ساعت بخوابم واقعا خوش‌شانس بوده‌ام.
  • از شکلات تلخ و قهوه بدون کافئین به عنوان مواردی که در یک روز کاری کمکم می‌کنند، استفاده می‌کنم.
---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۵۴
عیسی محمدی

دوست خوبم مهرداد رسولی، برای روزنامه همشهری با امیر علی‌اکبری، از فایترهای بزرگ دنیا مصاحبه‌ای اختصاصی داشته است. چند تا از جمله‌های بیان شده خیلی خوب‌اند، به درد مبارزان مسیر موفقیت حتماً خواهد خورد. با هم این جمله‌ها را مرور می‌کنیم:


- هنرهای رزمی ترکیبی یعنی مبارزه تمام عیار؛ مبارزه و جنگیدن برای بردن و نباختن. اینجا اگر قرار باشد پهلوان‌بازی دربیاوری و در فضای کشتی بمانی هیچ اتفاق خاصی برایت رخ نمی‌دهد و بعد از مدتی خسته می‌شوی و می‌روی. 

- در MMA باید بجنگی و در کنار جنگ و مبارزه برای برنده شدن رفاقت را هم از یاد نبری. نمی‌گویم در MMA دوستی و رفاقت معنا ندارد. اینجا در کنار همه این حرف‌ها باید بجنگی. هر ورزشکاری که روحیه جنگندگی و مبارزه‌طلبی داشته باشد می‌تواند در فایت دوام بیاورد.

- همانطور که یک شاعر را اگر در قفس هم زندانی کنند شعر می‌گوید، یک جنگجو هم مدام باید در حال جنگیدن باشد و اگر خلع سلاحش کنید ممکن است خودزنی کند.

- من عاشقم؛عاشق مبارزه. به وقت مبارزه همان حسی را دارم که یک شاعر برای شعر گفتن دارد. شب فایت برایم مثل شب عروسی است.

- خوش قلبی و مهربانی من برای بیرون از محیط مسابقه است. وقتی وارد رینگ می‌شوم آدم دیگری هستم و این را همه اطرافیانم می‌دانند.

- من برای آخرین فایت 6‌ ماه تمرین شبانه‌روزی را پشت سر گذاشتم. فشار تمریناتم به حدی بالا بود که چند روز مانده به شروع مسابقه، 4 روز در بیمارستان بستری شدم. 

- به‌عنوان فایتر باید هزار بار در تمرین بمیرم تا یک‌بار در مسابقه برنده شوم. 

- هر ورزشکاری می‌داند ضربان 220یعنی چه؛ یعنی تمرین تا حد مرگ و خطر ایست قلبی. شما باید همه این فشارها را تحمل کنی تا بتوانی 3تایم 5دقیقه‌ای در رینگ طاقت بیاوری و با یک حریف تنومند فایت کنی.


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۹
عیسی محمدی

دیشب نیمه اول لیورپول-بارسا را دیدم. یک عدد گل زدند. خوابم برد. تصور نمی‌کردم بتوانند سه گل دیگر بزنند؛ چیزی شبیه محال بود. چرا که،

- بارسا مسی را داشت،

- لیورپول صلاح را نداشت،

- در این سطح از فوتبال، جبران سه گل واقعاً یک معجزه است،

- و ....

صبح که برای سحری بیداری شدم، دوستی پیامک زده بود: لیورپول زد! باز هم باورم نشد. می‌گفتم مگر می‌شود؟ مگر شدنی است؟ بعد به این فکر کردم شاید منظورش این بوده که لیورپول با همان یک گل پیروز شده، ولی لابد در پایان...

دوستی دیگر با پیامک صبگاهی خودش، دیگر جای شکی باقی نگذاشت.

بله، غیرممکن وجود ندارد. 

لیورپول به من یاد داد:

حتی اگر صلاح را نداشته باشی، حتی اگر حریف تو مسی هم باشد، حتی اگر سه گل نیاز داشته باشی برای صعود و حتی و حتی و حتی، 

هرگز، هرگز و هرگز نباید تسلیم بشوی؛ هرگز و باز هم هرگز. 

ظاهراً لیورپولی‌ها این درس را از چرچیل،‌سیاستمدار بزرگ انگلیسی، به خوبی یاد گرفته‌اند.

به راستی که حتی تا ثانیه آخر هم، هرگز، هرگز، هرگز نباید تسلیم شد؛ هرگز و باز هم هرگز. 

به قول چرچیل، من تاریخ را خوانده‌ام و می‌دانم وقتی مقاومت می‌کنید، از جایی که انتظارش را ندارید کمک‌ می‌رسد.

برای خود او که چنین بود؛ زمانی که به شدت تحت فشار نازی‌ها بود و فرانسه از دست رفته بود و امیدی نبود، مقاومت کرد؛ باز هم مقاومت و باز هم مقاومت. تا این‌که سر و کلمه آمریکایی‌ها پیدا شد و شکست‌های نازی‌‌ها شروع شد و ...

به راستی که چه نگرش زیبایی است:

هرگز، هرگز، و باز هم هرگز تسلیم نشوید. 



---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۰۱
عیسی محمدی


در این‌جا، سه روش فوق‌العاده را که نتیجه گپ و گفت با دیگران و نیز مطالعاتم بوده، برای تقویت فن بیان و سخنوری شما ارائه می‌کنم. حتماً امتحان کنید؛ بسیار بسیار به دردتان خواهد خورد. امروزه هم که همه‌جا به فن بیان و قدرت بیان نیاز دارید؛ پس حتی اگر مستقیم هم از راه بیان و فن بیان پول در نیاورید، به کارتان خواهد آمد.


اول.

اولین راه، تمرین فروش است. این را دکتر احمد حلت به من آموخت. برای خود من بسیار پیش آمده که توان و کلمه و واژگان و ضرورت صحبت کردن را در خودم احساس می‌کنم، ولی به واسطه روانی، حالا اسمش را کمبود اعتماد به نفس یا حال و حوصله نداشتن یا هر چیزی که بگذارید، نتوانسته‌ام خوب ظاهر شوم. فروش و فروشندگی، می‌تواند شما را از این حجب و حیای اولیه بی‌مورد که دارید، خارج کند و در حوزه صحبت کردن، راحت‌تر و بی‌پرواتر عمل کنید. لازم نیست شغل‌تان را عوض کنید؛ گاهی می‌توانید چیزی را به کسی بفروشید. حتی در جمعه‌بازارها و ... . مطمئن باشید نفع زیادی برایتان دارد. 


دوم.

استنساخ را تمرین کنید. سخت شد؟ یعنی نسخه‌برداری. مثلاً غزلیات حافظ یا اشعار شاملو رو جلوی‌تان بگذارید و شروع کنید به رونویسی از روی آن‌ها. این کار قدرت کلام و حتی قلم شما را فوق‌العاده تقویت خواهد کرد. قدرت واژگان شما را هم تقویت خواهد کرد. 


سوم. 

تا می‌توانید صحبت کنید. البته نه به صورت خود به خودی و همین‌جوری؛ بلکه به صورت هوشمندانه. با دوستان، خانواده، همکاران و حتی غریبه‌ها. به طور خودآگاه از سکوت و واژه و جمله و ... در این گفتگوها استفاده کنید. در این گفتگوهای روزمره، تمرینات مختلف‌تان را اجرا کنید. چیزی بیشتر از حرف زدن، باعث تقویت قدرت حرف زدن شما نمی‌شود. 



---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۲۲
عیسی محمدی

الان وسط کارم و در وب‌گردی‌هایم، سخنرانی آموزشی یا فایل آموزشی فردی به نام هارو اکر را دیدم. البته در حال تبلیغ دوره‌های بازاریابی خودش بود. اما در همین یک ساعت و ربع، به نکته‌های فوق‌العاده ارزشمندی اشاره کرده بود.

نکته‌هایی که به شدت مرا به وجد آورد.

او مدعی است که با این روش، فروش 500 میلیون دلاری را تجربه کرده؛ نیم میلیارد دلار تمام. جالب نیست؟

به نظرم به نکته‌های فوق‌العاده‌ای اشاره کرده است؛ نکته‌هایی وجدآور و هیجان‌انگیز.

قطعاً ارزش یک ساعت زمان گذاشتن را دارد.

شک نکنید. 

شاید دلیل عدم موفقیت شما، همین نکته‌ای باشد که هارو می‌گوید. 

این سخنرانی دوبله شده را

این‌جا 

گوش کنید. 


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۰
عیسی محمدی

جمله‌ای را از یکی از بدنسازان بزرگ شنیدم که خیلی دوستش می‌دارم. می‌گوید که در بدنسازی، چیزی به اسم تمرین‌زدگی نداریم. هر چه که هست، تغذیه نامناسبت و عدم استراحت درست است. 

به نظرم به غایت جمله خوبی است. این که یک ورزشکار احساس کند از تمرین‌های خودش زده شده است، علت دارد. یا انرژی و ویتامین لازم به بدنش نرسیده و سریع خسته می‌شود. یا این‌که ارزش یک استراحت درست و حسابی را به خوبی درک نمی‌کند و استراحت و فراغت را، نوعی وقت تلف کردن می‌داند. 

اگر اشتباه نکنم این جمله را هم آرنولد، اسطوره بدنسازی دنیا، گفته است. در یکی از کتاب‌هایش. او گفته که بدنسازی، چهل درصد تغذیه، چهل درصد استراحت و تنها بیست درصد تمرین است. در جایی دیگر هم اشاره می‌کند که یک بدنساز حرفه‌ای، باید صد در صد خودش را وقف تغذیه و تمرین و استراحت کند تا به موفقیت برسد. 

به نظرم این قاعده‌ها و فرمول‌ها را هم می‌توان در بهره‌وری‌های حرفه‌ای مورد استفاده قرار داد. این‌که تصور کنیم استراحت‌ها و چرت‌های بین کار، نه وقت تلف کردن، بلکه نوعی عقب‌عقب رفتن برای یک پرش بلندتر است. و این‌که کار یکسره و بدون استراحت، هم تبر شما را کندتر و زحمت شما را بیشتر خواهد کرد و هم در انتها، موجب فرسایش روانی و جسمی شما خواهد شد. 

من یکی که شخصاً از این یکنواخت کار کردن خیلی ضربه خورده‌ام. ژان بقوسیان، مدرس بازاریابی و بهره‌وری حرفه‌ای، معتقد است که ایرانی‌ها زیاد کار می‌کنند؛ اما مشکل‌شان همین است. این‌که مثل یک دونده استقامت کار می‌کنند و مدام در حال یک‌سره کار کردن هستند. این‌طور نیست که یک بازه کاری شدید داشته باشند و بعد هم استراحت کنند و سپس، یک بازه شدید کاری دیگر. او این سبک استراحت-کار شدید را روشی فوق‌العاده برای رسیدن به حداکثر توانمندی‌های انسانی می‌داند. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۲
عیسی محمدی

چند روز پیش توی مترو نشسته بودم. این مکالمه را بین دخترک فال‌فروش و یک مسافر شنیدم:

- عمو! ببین من چی‌ میگم...

- من فال نمیخام...

- حالا ببین. با اون من مسابقه دارم. هر کی زودتر به یه فروشی برسه، باید ده تومن از اون یکی جایزه بگیره. من یه دونه دیگه باید بفروشم، وگرنه مجبورم ده تومن بهش بدم.

برگشتم و دخترک را نگاه کردم. پسرکی هم که داشت فال‌ و آدامس می‌فروخت، به نظر برادرش می‌رسید. 

با خودم فکر کردم چه ایده جالبی،

گاهی با رفقای همفکر و هم‌ایده و هم‌انرژی، مسابقه بگذاریم و هر کسی زودتر به خط پایان و نتیجه‌ای رسید، از بقیه جایزه بگیرد. مطمئناً نتایج به دست آمده کلی از بابت جایزه و انگیزه و عملکرد، جبران همه این باخت‌های شما را خواهد کرد. 

آدم از هر کسی می‌تواند چیز یاد بگیرد؛ حتی از یک دخترک فال‌فروش.

حتی آدمی گاهی وقت‌ها می‌تواند با خودش مسابقه بگذارد؛ این‌که اگر زودتر به خط پایانی و نتیجه‌ای رسید، از خودش جایزه بگیرد و اگر دیرتر رسید، خودش را مجازات کند.

حتم دارم دخترک، یک کتاب هم درباره اصول موفقیت نخوانده بودم،

اما به خوبی می‌دانست که موفقیت چگونه حاصل می‌شود.

ممنونم دخترک فال‌فروش؛ درس خوبی به من دادی...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۲۳
عیسی محمدی
زاکربرگ را که می‌شناسید؟ بنیانگذار فیسبوک. جوان میلیاردری که خیلی‌ها را با این پیشرفت خودش انگشت به دهان گذاشته. این چهره یک جمله‌ دارد که خیلی دوستش دارم. او در جایی می‌گوید:
کارآفرینی، در مورد ایجاد تغییر است، و نه فقط در مورد ایجاد شرکت. 

درباره این جمله بسیار می‌توان نوشت. با توجه به این که خودم دارم کار رسانه‌ای می‌کنم، حتی می‌شود برداشت رسانه‌ای هم از آن کرد. اصل کلام این است که: 
خیلی‌ها شکست می‌خورند، چون دنبال دفتر و دستک و اسم و برند و شرکت و ریاست کلاسیک و ... هستند. اگر از ابتدا قرار باشد روزی سه، چهار ساعت، از پنج صبح تا نه، ده صبح روی پروژه‌شان کار کنند و بعد بروند سر کار فعلی‌شان؛ و این فرآیند را دنبال کنند تا به نتیجه برسند، هرگز اقدام به کارآفرینی نخواهند کرد.

اصل قصه، این دفتر و دستک‌ها نیست؛ اصل ماجرا این است که چه مشکلی در جهان وجود دارد که می‌خواهید آن را حل کنید یا چه تغییری می‌خواهید در دنیا ایجاد کنید. به همین سادگی. باقی موارد مثل دفتر و دستک و برند و شرکت و رویای مدیریت و ریاست کلاسیک، بعدتر از راه خواهد رسید. نباید در مسیر موفقیت حرفه‌ای، این دو را اشتباه گرفت. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۳۶
عیسی محمدی