موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

همین‌طور داشتم نقل‌قول‌هایی را سرچ می‌کردم که یک‌دفعه به این جمله برخورد کردم:

مردی که پول دارد به هیچ وجه حربف مردی که مأموریت دارد نیست.

از فردی به اسم Doyle Brunson

خیلی خیلی تحت تأثیر این جمله قرار گرفتم. دکتر داک‌ورث در کتاب عزم خود، تحت عنوان هدف از این مأموریت نام می‌برد. بخشی از آدم‌ها برای پول کار می‌کنند. اما بخشی دیگر هدف و مأموریت دارند. به واقع چرایی کارشان را مشخص کرده‌اند. این خیلی نکته مهمی است.

شاید بپرسید این مسخره‌بازی‌ها چیست، مگر می‌شود دنبال پول نبود؟

البته و قطعاً منظور ما این نبوده و نیست. منظور این است که اولویت اصلی، با همان مأموریت و هدف و یک چرای مقدس دست‌کم برای خودمان، داشتن است. بارها اشاره کرده‌ایم که پول خودش، نتیجه مستقیم نیست که بخواهیم روی آن، به صورت مستقیم خیره شویم و تمرکز داشته باشیم.

پول جایی می‌رود که،

-         لیاقت باشد،

-         کیفیت باشد،

-         نوآوری باشد،

-         احترام به مشتری باشد،

-         عملکرد بالا و مناسب باشد،

-         فرصت‌شناسی باشد،

-         و در یک کلام، مأموریتی وجود داشته باشد.

وگرنه همه طالب پول هستند و پول، به طور مستقیم راهی جایی نمی‌شود. نیاز به علت و بهانه دارد. اگر این بهانه و علت را دستش بدهید، حل است.

دیگر خود دانید.


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۶:۲۰
عیسی محمدی

یک‌بار یکی از همکاران جمله جالبی مطرح کرد درباره ورزش کردن:

من معتقدم اگر یک سال درست و حسابی و سخت ورزش کنی، ده سال نان همین یک سال را خواهی خورد.

از این جمله خیلی خوشم آمد. به نظرم به طرز حیرت‌انگیزی در حوزه موفقیت هم صحیح است. یعنی:

یک سال اگر سرسختانه روی هدف و ایده و مهارت خودت کار کنی، ده سال یا شاید هم پنج سال بتوانی نان آن را بخوری.

البته من پیشنهاد نمی‌کنم که صرفا یک سال سخت تمرین و کار کنید و دیگر همه چیز را رها کنید. اما بدانید که نان این یکسال سال کار سخت را، ده یا پنج سال خواهید خورد. اگر هم مدام عادت کنید که سخت کار کنید، همین‌طور سال‌های بعد، میوه‌های شیرین این درخت‌های تلخ را نوش جان خواهید کرد.

شاید بپرسید که این همیشه سخت کار کردن چه لطفی دارد؟

به شما خواهم گفت که:

-         یک سال اول که سخت کار کنید، پنج سال بعد نانش را خواهید خورد.

-         سال بعد که در حین سخت کار کردن هستید، سال اول پنج سالی است که قرار است نان یک سال قبلی که سخت کار کرده‌اید را بخورید.

-         همین طور که جلو بروید، می‌بینید که درست است دارید سرسختانه کار می‌کنید، اما نکته اصل این‌جاست که، در همان لحظه در حال نوش جان کردن میوه‌های شیرین موفقیت‌های گذشته هم هستید. پس همچین زندگی سختی هم نخواهید داشت.

نکته را گرفتید؟

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست...


---------------------------------------------------------------------------------------


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۵:۱۸
عیسی محمدی

انتشارات نسل نواندیش شعار جالبی دارد:

مهم نیست که خرید یک کتاب چقدر برایت گران تمام می‌شود؛

مهم این است که عدم خرید آن، چقدر در زندگی‌ات گران و برای زندگی‌ات گران تمام خواهد شد.

این جمله را خیلی دوست دارم. در اصل برای یکی از بزرگان است. این‌که وقتی ما جلو می‌رویم، مطالعه و دانش اگر نداشته باشیم، چیزهای بیشتری را از دست خواهیم داد. اما افراد سطحی و معمولی، مدام به آن پولی که باید بابت کتاب پرداخت کنند، فکر می‌کنند. درست مثل این می‌ماند که به پولی که باید خرید خوراک برای زنده ماندن باید خرج کنیم، فکر کنیم. خب آدم حسابی، اگر این پول را خرج نکنی که اساساً می‌میری.

به نظرم این شعار انتشارات نسل نواندیش را، بتوان این‌جوری هم دست‌کاری کرد:

مهم نیست که موفق شدن چقدر برایت گران تمام خواهد شد؛

مهم این است که موفق نشدن، چقدر برای زندگی‌ات گران تمام خواهد شد.

یا این‌جوری:

مهم نیست سختکوشی چقدر برایت گران تمام می‌شود؛

مهم این است که عدم سختکوشی چقدر در زندگی‌ات گران تمام خواهد شد.

خیلی با این جمله‌ها حال می‌کنم.

در مورد جمله اول که تغییر داده‌ام، البته انگلیسی‌ها یک پژوهش انجام داده‌اند که نشان می‌دهد در کل فقر، خیلی گران تمام می‌شود و افراد فقیر، هزینه‌های روانی و روحی و حتی جسمی بیشتری در زندگی پرداخت می‌کنند.

البته این انتشارات یک شعار معروف دیگر هم دارد:

نان خواندنت را بخور...

خیلی خیلی خیلی با این جمله حال می‌کنم.

آدم به واقع نباید نان ارتباط و پارتی و پول و پدر و مادر پولدار و شانسش را بخورد؛

فقط باید نان خواندنش را بخورد؛ نان کتاب خواندنش را...


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۸ ، ۱۹:۱۰
عیسی محمدی

وقتی که شرایط خیلی سخت می‌شود، شما با یک پارادوکس و تضاد عجیبی روبه رو می‌شوید؛

-         از یک طرف باید خیلی سرسخت باشید؛ همچون الماس؛

-         از یک طرف دیگر خیلی باید منعطف باشید؛ مانند یک گیاه کوچولو با ساقه‌ای نرم که در مقابل کوچکترین نسیم، سر خم می‌کند.

خب، این تضاد چطور باید حل بشود؟

این جور تضادها، به نسبت موقعیت‌ها و رویکردها پیش می‌آیند.

سئوال اصلی این‌جاست که،

-         کجا باید انعطاف داشته باشیم،

-         کجا باید سرسخت باشیم؛

-         اگر در جایی که باید انعطاف داشته باشیم،‌ سرسخت باشیم چه می‌شود و برعکس؟

اگر فلسفه این تضادها و موقعیت‌های اساسی و اصلی به درستی درک نشوند، درست جایی که باید انعطاف داشته باشید، سرسخت خواهید بود.

مثال:

شما باید در مقابل همسر و فرزند خود انعطاف داشته باشید. اما در محل کار و بیزینس خود باید سرسخت باشید؛ چون بازار با کسی شوخی ندارد. پس در این‌جا، موقعیت و مکان، به نوعی تعیین کننده انعطاف و سرسختی شماست. البته این وضعیت مطلق هم نیست و گاهی پیش می‌آید که در خانواده هم باید سرسخت باشید؛ اما به طور معمول این چیزی که گفتیم درست است.

از سوی دیگر، نقش‌هایی که دارید در زندگی ایفا می‌کنید هم در این موضوع اثرگذار است. در مقام یک پدر، باید انعطاف بیشتری داشته باشید و فقط در جاهای خاصی سرسختی نشان بدهید. اما همان پدر، در مقام یک مأمور پلیس، باید سرسختی زیادی از خودش نشان بدهد.

اما موضوع انعطاف و سررسختی در هنگامه مشکلات سخت، مثل همین روزهایی که زندگی بسیار دشوار شده، چیست؟

من یکی که فکر می‌کنم چنین است:

ببینید دژ اصلی شما کجاست؛ مثل شهرهای قدیمی. ببینید آخرین دژ و قلعه و مقاومت‌گاه شما کجاست. نسبت به آن سرسخت و مقاوم باشید و غیرمنعطف.

اما غیر از آن، می‌توانید انعطاف زیادی داشته باشید تا شرایط مساعد بشود.

مثال:

شما یک فروشنده هستید. آخرین دژ شما، میزان فروش شماست. در میزان فروش نباید سرسختی داشته باشید و هرطور شده باید آن را بالا نگه دارید. چون اگر پایین باشد، قلعه شما فتح شده و اخراج خواهید شد. اما در سایر موارد، مثل خدمات پس از فروش و پاسخگویی به همکاران و ... می‌توانید انعطاف داشته و حتی از خیر آن‌ها بگذرید یا حتی آن‌ها را تفویض کرده و به دیگران واگذار کنید؛ یا به دیگران.

 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۸ ، ۱۲:۵۹
عیسی محمدی

این را در بیشتر نوشته‌ها اشاره کرده‌ام. این درس را از آرنولد یاد گرفته‌ام. او می‌گوید که در زمانه‌ای که بدنسازی کار می‌کردم، به شدت عاشق رنج و درد و سوزش ناشی از وزنه‌های سنگین بودم. اصلاً احساس می‌کردم که در بهشت هستم. دیگران تصور می‌کردند که من یک دیوانه‌ام؛ یک دیوانه عاشق رنج. اما من دیوانه نبودم. من دلیل خاصی برای این قضیه داشتم. من به شدت طالب رشد و توسعه بودم. می‌دانستم که بدن آدمی در هجده سالگی به رشد نسبتاً نهایی خودش رسیده و بعد از آن رشد قابل توجهی نخواهد داشت. بنابراین اگر قرار بود وزنه‌ای بیشتر از حد و توانم بزنم، بدنم طاقت آن را نداشت. باید چه کار می‌کرد؟ باید خودش را قوی‌تر می‌کرد و این کار از طریق همان سوزش و درد و کوفتگی و ... ایجاد می‌شد. پس به این ترتیب، درد و سوزش ناشی از تمرین، برای من به مفهوم پیشرفت بود؛ به معنای رشد بدنم. و من این را می‌خواستم. من اگر این درد برای رشد باشد عاشقش هستم؛ اما اگر قرار باشد یک سوزن هم به انگشتم بزنم بدون هیچ دلیلی،‌ قطعاً این‌قدر دیوانه نیستم که دردش را بی‌جهت تحمل کنم. من جهت و هدف دارم.

می‌بینید؟ وقتی نگاه و نگرش و ادراک شما به درد و رنج تغییر می‌کند، در این صورت حتی ممکن است عاشق آن بشوید.

به قول حضرت حافظ،‌

یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست

که مغیلان طریقش گل و نسرین من است

به هر حال هر کسی کعبه مقصودی دارد که در مسیر رسیدن به آن، خار و مغیلان برایش گل و نسرین می‌شود.

گاهی می‌شود به دردها و رنج‌ها چنین نگاهی داشت.

نه؟


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۸ ، ۰۹:۲۰
عیسی محمدی

وقتی که لیونل مسی در اوج بود، یک‌بار یکی از هم‌تیمی‌هایش برگشت و گفت، مسی در واقع همه هدف‌های خودش را پودر کرده است.

یادم هست که آن موقع این جمله را نوشتم توی دفترچه‌ام. وقتی شما قرار است چیزی را پودر کنید،‌ نیاز به تمرکز و دقت و قدرت و جهش بالایی دارید. این کار با یک ضربه معمولی اتفاق نخواهد افتاد. درست است یا نه؟

از نگاه من پودر کردن هدف‌ها، به معنای شدت و حدت و تمرکز بالا داشتن است. یعنی با تمام انرژی و توان خودتان، سعی می‌کنید نه تنها به هدف‌تان برسید؛ بلکه حتی آن را پودر کرده و چیزی از آن باقی نگذارید.

بیشتر ما هدف‌هایی در نظر می‌گیریم. اما جوری به سمت این هدف‌ها حرکت می‌کنیم که انگار ما را دارند به زور وادار به حرکت می‌کنند؛ خسته، با زحمت و کمی دلخورانه. البته من نمی‌گویم که همه چیز اشتیاقی است. اما شما باید ادای آدم‌های مشتاق را در بیاورید؛ دست‌کم.

بیشتر ما لیست کارهای روزانه‌ای داریم که با زحمت سعی می‌کنیم آن را به پایان و انتهایش برسانیم. از شیوه پودر کردن هم در این مورد می‌شود استفاده کرد. یعنی با شدت و حد و قدرت و تمرکز بالا وارد عمل بشوید. یعنی به گونه‌ای وارد عمل بشوید که عملاً نه تنها لیست کارهای شما انجام بشود، بلکه چیزی و اثری از کارهای شما نمانده و ریز ریز بشوند. یعنی با این حد از اشتیاق و قدرت باید جلو بروید.

راستی، کجاهای زندگی‌تان این‌گونه وارد عمل شده‌اید و کارها، هدف‌ها، لیست‌ها، پروژه‌ها و ... را پودر کرده‌اید؟ احتمالاً این جور مواقع، موفق‌ترین مواقع زندگی شما هم بوده است.

 

 ---------------------------------------------------------------------------------------



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۸ ، ۰۹:۲۰
عیسی محمدی

دارن هاردی، فعال حوزه موفقیت، میلیونر خودساخته و البته نویسنده کتاب «اثر مرکب» یک جمله خیلی جالب دارد که آن را ذیل واقعیت‌های زندگی تقسیم‌بندی می‌کند.

او می‌گوید که:

هرآنچه تحمل کنی، همان‌را در زندگی‌ات به طول دنباله‌دار خواهی داشت. مثلاً اگر مزد کم در برابر کار زیاد را تحمل کنی، همین را به طور مستمر در زندگی‌ات تجربه خواهی کرد.

جمله و گزاره بسیار خوبی است. خیلی از آن لذت می‌برم. بسیاری از ما، درگیر یک زندگی سطحی و معمولی هستیم. چرا؟ چون خودمان را عادت داده‌ایم به تحمل شرایط سخت و شرایط معمولی. من در مورد خودم که این‌طوری فکر می‌کنم. همیشه با حق‌التحریرهای پایین راضی بوده‌ام؛ همیشه با شرایط غیرعادلانه راضی بوده‌ام. این را برای خودم توجیه می‌کردم که بله، بالاخره بیکار که نمی‌شود ماند؛ باید کار کرد، ولو با درآمد کم.

در این‌جا دو نکته هست که نباید فراموش کرد:

-         راضی نبودن در این‌جا، ارتباطی با قانع بودن ندارد. قانع بودن، به حوزه مصرف‌گرایی شما ربط دارد. عدم تحمل شرایط غیرعادلانه، به حوزه حق‌محوری و پیشرفت فردی شما و رسیدن به یک زندگی عالی ربط دارد.

-         البته این بدان مفهوم نیست که کار و زندگی‌تان را یک‌دفعه رها کنید. باید این مسیر را کم‌کم طی کنید. چرا که ما در شرایط سختی هستیم و این قابل درک است. اما نباید در این شرایط غیرعادلانه تحمل شرایط غیرعادلانه باقی بمانید. کم‌کم باید پیاده شوید از این قطار؛ نه این‌که خودتان را یک‌دفعه بیندازید پایین. زخمی می‌شوید.

خب،‌

شما در حال تحمل چه شرایط غیرعادلانه‌ای هستید؟

-         آیا مدام درآمدهای پایین را تحمل می‌کنید؟

-         آیا مدام کارمند بودن و زیردست بودن را تحمل می‌کنید؟

-         آیا مدام دارید توهین دیگران به خودتان را تحمل می‌کنید؟

-         آیا مدام در حال تحمل بی‌نظمی و بی‌احترامی همکاران هستید؟

-         آیا...

کم‌کم وقت آن است که این تحمل‌ها را کنار گذاشته و شرایط را عوض کنید. چون تا وقتی که تحمل کنید، این رویه استمرار خواهد داشت و به جای جدیدی نخواهید رسید. چون برای رسیدن به چیزهایی که قبلاً نداشته‌اید و هدف‌هایی که قبلاً وجود نداشته، باید کارهای جدیدی بکنید که قبلاً نکرده‌اید و آدم جدیدی بشوید که قبلاً نبوده‌اید. این رویه، با تحمل شرایط سخت و غیرعادلانه، ارتباطی ندارد. 

این نگاه و نظریه البته جنبه برعکس هم دارد. اگر کار سخت را برای رسیدن به هدف‌تان تحمل کنید، اگر شرایط سخت را برای رسیدن به جایگاهی جدید تحمل کنید، در این صورت این رویه‌ها در زندگی‌تان تداوم خواهد داشت. اگر به شروع کردن کار قبل از طلوع آفتاب عادت کرده و آن را تحمل کنید، این رویه تداوم داشته و نتایج درست و خوب آن نیز تداوم خواهد داشت.

خلاصه این‌که اختبار با خودتان است...

---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۱
عیسی محمدی

هنری فورد را که می‌شناسید؟ همان غول آمریکایی که توانست برند و خودروهای فورد را راه بیندازد و در زمانه خودش، یک حرکت و پدیده جدید در حوزه صنعت و خودروسازی ایجاد کرد. کلاً آدم خیلی جالبی بود.

هنری فورد جمله‌ای دارد با این شرح که:

-         شما نمی‌توانید با کاری که قرار است انجام بدهید صاحب شهرت و اعتبار بشوید.

جمله جالبی است که چند ورژن از آن را از افراد دیگر نیز شنیده‌ام.

به نظرم می‌رسد که این جمله را، این‌جوری هم می‌شود عوض کرده و بازنویسی کرد:

-         ما صرفاً با درس‌هایی که قرار است بخوانیم، فوق لیسانس و  دکترا و مدرک بالای تحصیلی نخواهیم گرفت.

-         ما صرفاً با ایده‌هایی که قرار است اجرا کنیم، کارآفرین نخواهیم شد.

-         ما با محبت‌هایی که قرار است صرفاً‌ به همسرمان داشته باشیم، قرار نیست یک همسر عالی بشویم.

-         ما با انضباطی که صرفاً قرار است اجرایی کنیم، نمی‌توانیم به فردی با اراده تبدیل شویم.

-         ما با توپ‌هایی که قرار است صرفاً شوت کنیم، قرار نیست گل بزنیم.

-         ما با پس‌اندازهایی که صرفاً‌ قرار است انجام بدهیم، نمی‌توانیم سرمایه‌ای کسب کرده و به سرمایه‌گذاری بپردازیم.

-         ما با مهارت‌هایی که صرفاً قرار است یاد بگیریم، قرار نیست به یک متخصص تبدیل شویم.

-         ما با هدف‌هایی که صرفاً قرار است تعقیب کنیم، نمی‌توانیم به هدف‌هایی که در زندگی مدنظر داریم برسیم.

-         ما با زندگی‌ای که صرفاً قرار است زندگی کنیم، قرار نیست یک زندگی شاد و سرشار داشته باشیم.

-         ما با انسانیتی که صرفاً قرار است داشته باشیم، نمی‌توانیم به مقام انسانیت برسیم.

-         کلاً ما با «صرفاً قرار است انجام بشود» نمی‌توانیم به قله‌هایی که حاصل «انجام سریع و دقیق کارهای اولویت‌دار» هستند، نمی‌توانیم صعود برسیم.

چرا؟

چون که راه این دو قله، جدا از هم است؛ داریم اشتباه می‌رویم.

بی‌زحمت یک لیست از «صرفاً قرار است انجام دهیم‌»های خود تهیه کنیم؛ ببینیم چقدر زندگی‌مان را به انقیاد و سیطره خود درآورده‌اند.

یک لیست هم از مواردی که «بدون فوت وقت،‌ با سرعت و دقت و توجه به اولویت‌های بالا، انجام داده‌ایم» تهیه کنیم.

ببینیم فاصله چقدر است و در چنبره کدام یک هستیم.

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۸ ، ۱۶:۲۲
عیسی محمدی

لطفاً به این معادله ساده توجه کنید، ببینید از نگاه شما درست هست یا نه:

-         این روزها همه دنبال سود و سود کردن هستند.

-         سود کردن و سودمحور بودن آدم‌ها را ترسو می‌کند.

-         آدم‌های ترسو نمی‌توانند مرزشکنی کنند و فراتر بروند.

-         در نتیجه این آدم‌ها، همیشه ترسو و سطح پایین و معمولی باقی می‌مانند.

-         آن‌ها هیچ مزیتی ندارند؛ چون همه دنبال سود هستند. مزیت نسبی سودمحوری کجاست؟

-         در نتیجه به راحتی طرد می‌شوند.

-         پس همیشه در ترس و لرز و اضطراب زیست می‌کنند.

 

حالا به این معادله توجه کنید:

-         او در پی سود نیست.

-         او در پی کیفیت و یک کار غیرممکن و یک کار درجه یک و یک مرزشکنی است.

-         او شجاعت زیادی دارد؛ چون چیزی به نام ترس دست و پایش را نبسته.

-         چون شجاعت دارد، همیشه جلوتر و پیش‌تر می‌رود.

-         هر چه پیش‌تر می‌رود، به دستاوردهای بیشتری می‌رسد.

-         هرچه به دستاوردهای بیشتری می‌رسد،‌ شجاع‌تر می‌شود.

-         او مزیت نسبی کم‌یابی دارد؛ پس همیشه همه دنبال او هستند. چرا که کسی در اطرافش پیدا نمی‌شود که دنبال سود نباشد.

-         او حتی بیشتر از حدی که لازم باشد، کار می‌کند. چون هدفش سودمحوری نیست که همه‌اش چرتکه بیندازد که این یک ساعت را،‌ بیشتر کار کرده‌ام و باید پول بیشتری بگیرم.

-         پس همیشه پیروز است.

 

به نظرتان کدام یک موفق‌ترند؟

بیشتر مردم اطراف ما در کدام دسته هستند؟

چرا این همه سودمحور شده‌ایم، در حالی که به جایی نخواهیم رسید؟

سود، یک محصول جانبی است؛ یک محصول حاشیه‌ای است. در صورت اتفاقات دیگر است که سود هم جاری می‌شود. وگرنه خود سود، به تنهایی هدفی برانگیزاننده و خاص نمی‌تواند باشد.

 

---------------------------------------------------------------------------------------



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۱۶:۰۳
عیسی محمدی

فکر کنم این را یک‌دفعه اشاره کرده‌ام، اما دوباره چشمم به مصاحبه اکبر عالمی خورد، دوباره به ذهنم رسید و دوباره می‌نویسم.

ابراهیم حقیقی، از گرافیست‌های مطرحی ایرانی، روزگاری در مراسم بزرگداشت اکبر عالمی، مجری معروف ایرانی و مستندساز و استاد دانشگاه و نویسنده، جمله جالبی گفته بود. او به چیزی شبیه این اشاره کرده بود که:

جایی می‌خواندم درباره علم بهتر است یا ثروت، که گفته بود هیچ‌کدام، فقط مدیریت عمر. افرادی نظیر اکبر عالمی به شدت عمرشان را خوب مدیریت کرده‌اند تا به این حد از سواد و موفقیت رسیده‌اند.

جمله جالبی بوده و هست. مدیریت عمر. اگر یادتان مانده باشد، در حدیث‌نوشته‌ای هم به آن اشاره کرده بودیم. شما اگر عمرت را درست مدیریت کنی، به ثروت و علم هم می‌رسی؛ ولی اگر عمرت را درست مدیریت نکنی، به هیچ کدام نخواهی رسید.

مدیریت عمر هم، یعنی مدیریت لحظه‌ها و نفس‌ها؛ همان‌طور که در حدیثی دیگر آمده است که عمر را غنیمت شمارید؛ و عمر از نفس‌ها و لحظه‌ها تشکیل شده است.

در آن‌جا هم اشاره کرده بودم که چه زمان‌هایی داریم می‌سوزانیم و چقدر زیاد داریم می‌خوابیم و چقدر زیاد وقت تلف می‌کنیم. البته منظورم این نیست که بیست و چهار ساعته و مثل ربات کار و مطالعه و تلاش کنید. قطعاً انسان استراحت و خوراک و ... هم می‌خواهد؛ قطعاً استراحت و فراغت هم می‌خواهد؛ چرا که فراغت نقش روغن‌موتور را برای ما بازی می‌کند؛ همه چیز را روان‌تر و روی روال‌تر می‌کند.

اما نکته اساسی این‌جاست که ما به فراغت نیاز داریم تا دوباره بازگردیم و تلاش بیشتری کنیم؛ نه این‌که کار کنیم تا برویم استراحت کنیم. متأسفانه بیشتر مردم چنین فکر می‌کنند:

-    کلی کار می‌کنم، بعدش می‌روم برای همیشه استراحت و عشق و حال.

در حالی که اصل قصه برای موفق‌ها چنین است:

-   تلاش بسیار می‌کنم و لاجرم به موفقیت بیشتر خواهم رسید. اما هر موفقیت بیشتر، مسئولیت بیشتری روی دوش من خواهد گذاشت. هر موفقیت بیشتر، باعث ایجاد اعتماد به نفس و انرژی بیشتری هم در من خواهد شد. پس هر موفقیت جدیدتر، پله‌ای است برای یک زندگی شلوغ‌تر و مسئول‌ـر. در این میان، پاگردهایی تحت عنوان فراغت و تمدد اعصاب هم دارم تا کم نیاورم و با انرژی بیشتر، بازگردم و کار کنم. و این راز مسیر بی‌پایان موفقیت است؛ حتی اگر به اندازه‌ای داشته باشیم که هفت پشت من نیز بتوانند بدون کار کردن استراحت و تفریح کنند. 

می‌بینید بین این دو نگرش چقدر فاصله است؟ و همه چیز را، هم تفاوت نگرش‌ها تعیین می‌کند.

پس مدیریت عمرتان را جدی‌تر بگیرید...


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۸ ، ۱۰:۱۱
عیسی محمدی

چه می خواهید بشوید؟

که می خواهید بشوید؟

به کجا می خواهید برسید؟

اولین مرحله، روشن کردن تکلیف تان با خودتان است. این که، که و چه می خواهید بکنید و بشوید. روشنی در هدف و کارهایی که می خواهید انجام بدهید، یکی از دلایل بهره وری بالاست. حتی در طور روز نیز، روشن و وضوح در کار و هدف، از دلایل بهره وری بالاست.

خب، حالا به مرحله بعدتر می رسیم.

برای رسیدن به این هدف یا جایگاه، باید تبدیل به چه جور آدمی بشوید؟

-         باید صبح زودتر بیدار شوید یا همین ساعتی که بیدار می شوید کافی است؟

-         باید با همکاران خود همین قدر صحبت کنید یا این که حرف زدن ها را کمتر کنید و بیشتر کار کنید؟

-         باید بیشتر کتاب بخوانید یا ...؟

-         باید تمرکز بیشتری داشته باشید یا ...؟

طبیعی است که برای رسیدن به هدف تان، باید تبدیل به یک جور آدم دیگری بشوید، با عادت ها و رفتارهای جدید.

حاضر هستید چنین آدمی بشوید؟

اگر حاضر هستید، پس معطل چه هستید؟

موفقیت از همین جا شروع می شود....


---------------------------------------------------------------------------------------



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۵:۲۴
عیسی محمدی

ظرفیت وجودی یک انسان برای کار کردن و تحمل فشار کار و برنامه‌هایی که دارد، تا کجاست؟

من یکی که نمی‌دانم؛ اما تا خیلی کجاست.

حقیقت این است تا وقتی که وارد عمل نشده باشید، نمی‌توانید به این سئوال جواب بدهید.

کی می‌توانیم به آن جواب بدهیم؟

وقتی که خودمان را تحت این فشار گذاشته باشیم تا ببینیم که ظرفیت وجودی ما تا کجاهاست.

این‌، همان نقطه‌ای‌ است که خیلی‌ها از آن فرار می‌کنند. یعنی سعی می‌کنند خودشان را تحت فشار قرار ندهند؛ چون دوست ندارند از حاشیه امنی که برای خودشان ساخته‌اند، خارج شوند.

اما اگر دفعه بعد، وقتی که تحت فشار قرار گرفتید، نگرش و ادراک‌تان را نسبت به این فشار عوض کنید، وضع حتماً بهتر خواهد شد.

یعنی نگویید که خدای بزرگ، یک فشار کاری دیگر.

بگویید خدای من، یک امتحان دیگر برای این‌که درک کنم تا کجا می‌توانم قدرت خودم را گسترش بدهم و تا کجا توان استقامت دارم.

این‌جوری هم از نظر روانی وضع بهتری پیدا می‌کنید، هم از نظر واقعی، عملاً وارد این فشارها می‌شوید تا درک کنید که گنجایش شما تا کجاست.

خیلی‌ها نمی‌دانند چقدر ظرفیت دارند؛ چون که اساساً وارد این فشارها نمی‌شوند. در نتیجه هیچ وقت خودشان را توسعه نمی‌دهند.

اما خیلی‌ها عاشق این فشارها هستند؛‌ در نتیجه به اوج توسعه‌یافتگی می‌رسند. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۵:۱۶
عیسی محمدی

تصویر بزرگ همیشه ترساننده است. وقتی به این فکر می‌کنی که قرار است یک کار بزرگ و عجیب را انجام بدهی، همیشه می‌ترسی. به خاطر همین هیچ وقت دوست نداری که کار را شروع کنی؛ چرا که می‌ترسی. در این جور مواقع چه باید کرد؟ سه اصل زیر، شاید به شما کمک کند که بر تصویر بزرگ و ترساننده بودن آن غلبه کنید. بخوانید، شاید به دردتان بخورد.

 

یک.

به جای فکر کردن، سریع شروع کنید. همین فکر کردن حسابی شما را به هم می‌ریزد. به قول سنکا، انسان‌ها در ذهن و تخیل بیشتر رنج می‌کشند تا در دنیای واقعیت. چشمان خودتان را ببندید و شروع کنید، به همین راحتی. هرچقدر بیشتر فکر کنید که این کار چقدر بزرگ و ترساننده است، ترس بیشتری خواهید داشت. اما همین‌که جفت‌پا توی سینه این ترس بروید،‌ همه چیز از بین خواهد رفت.

 

دو.

کار را به بخش‌ها و پارت‌های کوچکتر تقسیم کنید. در این صورت می‌دانید که به راحتی، می‌توانید پیش بروید. به واقع فلسفه کار چنین است: وقتی یک تصویر بزرگ می‌شکند و به تصویرهای کوچکتر تقسیم می‌شود، قابلیت مدیریتی بیشتری در ذهن و واقعیت را پیدا می‌کند؛ به همین راحتی.

 

سه.

به قول زاکربرگ، از بخش‌های ساده‌تر شروع کنید. به این می‌گویند روش جدولی. در جدول حل کردن، معمولاً از گزینه‌های راحت‌تر شروع می‌کنید. بعد چشم باز می‌کنید و می‌بینید که بخش اعظم جدول حل شده است. بعد همین کارهای ساده‌تر انجام شده، کارهای بغرنج حل نشده را از ابهام و ایهام دورتر کرده و به راحتی آن‌ها را قابل انجام شدن می‌سازند.


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۱۵:۳۸
عیسی محمدی

رسانه های ورزشی دنیا خبری از سوپرگل وین رونی در لیگ فوتبال باشگاهی ایالات متحده آمریکا نشر داده اند. این گل از زمین خودی به ثمر رسیده است. از این دست گل ها معمولاً همیشه اتفاق نمی افتد. شاید خود وین رونی در اندیشه ثبت یک سوپرگل نبوده و با توجه به موقعیت پیش آمده، این کار را کرده. نکته بعدی هم اینجاست که اساسا فوتبال ورزش اول و حتی دوم و سوم آمریکایی ها نیست. و این که لیگ باشگاهی این کشور اصلا حساب نمی شود و دیده نمی شود و ستارگان برای بازنشستگی و زندگی در آرامش و کسب پول به این لیگ می روند نه برای ارتقای سطح حرفه ای خودشان. 

در مراسمی که همه سال برای اعطای توپ طلا برگزار می شود، چند جایزه دیگر هم داده می شود. از جمله بهترین بازیکن زن و بهترین مربی و .... در این مراسم البته همیشه یک غریبه هم حضور دارد که شاید کسی هم او را نشناسد. کسی که زیباترین گل سال را در فوتبال جهان به ثمر رسانده است. گاهی این جایزه به بازیکنی از لیگ آمریکای لاتین یا آفریقا و ... می رسد. طرف گمنام است و به یکباره، همه او را می شناسند.

چه می خواهیم بگویم؟ این که درست است به قول حضرت امیر علیه السلام، دنیا دار اتفاق است نه دار اتفان و عدالت، ولی با این حال باز هم تلاش بی پاسخ نمی ماند. وقتی شما بیشترین تلاش تان را می کنید، اولین نفری که نفع می برد خود شما هستید.

همچنین در مرحله بعدی کسانی هستند که این تلاش حداکثری شما را می بینند و به موقع، قدردان شما بوده و امکان پیشرفت شما را فراهم می کنند.

گاهی نیز بدون این که خودتان بخواهید، چنان شهره عام و خاص می شوید که در خواب هم می دیدید.

همه این ها مستلزم همان تلاش حداکثری است که گفتیم. اگر این تلاش وجود نداشت، امکان و احتمال وقواع هیچ یک از این مواردی هم که گفتیم، فراهم نبود. اگر هم این امکان و احتمال به وقوع نپیوست که چیزی را از دست نداده اید؛ چرا که نفس خود تلاش، پاداش آن است. لذتی که یک آدم باتلاش از زندگی می برد قابل مقایسه با یک آدم بی تلاش و تنبل نیست. این که به شما این افتخار داده شده که در این عرصه باشید و تلاش کنید، خودش بزرگترین پاداش است. باقی موارد، جایزه های جنبی و حاشیه ای هستند.

پس همیشه و با این نیت که خود تلاش و حضور داشتن در جمع باتلاش ها، خودش یک پاداش بزرگ است، دست به کار شوید. بدون این که بخواهید اتفاقات خوبی هم برایتان خواهد افتاد. این اتفاقات خوب در حالی برای شما می افتد اتفاقات خوبی که با خون دل و زورکی بیفتد، لذت کمتری دارد. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۸ ، ۱۰:۱۰
عیسی محمدی

دیروز ویدئویی از آرنولد، اسطوره بدنسازی دنیا، دیدم که خیلی خوشم آمد. تا حالا ندیده بودم. درباره این صحبت می‌کرد که از پلن بی یا نقشه پشتیبان متنفر است. همان قضیه یا مرگ یا رسیدن به هدف و سوزاندن همه پل‌های پشت سر. در اصول نظامی به آن قاعده زمین مرگ هم می‌گویند که حالا بعدها درباره‌اش صحبت خواهم کرد. 

جمله‌هایش را با کمی کم و زیاد با هم می‌خوانیم.

 

من از داشتن نقشه پشتیبان بیزارم.

وقتی شروع کردی به خودت شک کردن

اوضاع خیلی خطرناک می‌شود

چرا که این منظور را می‌رسانی که اگر نقشه من کار نکرد

یک نقشه دیگر دارم

نقشه پشتیبان؛ پلن بی

یعنی یک‌جورهایی از قبل داشتی به آن فکر می‌کردی

و تمام انرژی و فکرت را روی آن گذاشته بودی

و تمرکز و ایده‌ها را از نقشه اول گرفته بودی

ما بهتر عمل می‌کنیم

اگر هیچ ضمانتی نداشته باشیم

و پلن بی و نقشه جایگزین یعنی ضمانت داشتن

یعنی این‌که یک چیزی هست که نمی‌گذارد من زمین بخورم

پلن بی یا نقشه پشتیبان خیلی خطرناک است

این‌جوری خودمان را از شانس موفقیت محروم می‌کنیم

من از پلن بی به همین علت متنفرم


---------------------------------------------------------------------------------------



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۹:۴۷
عیسی محمدی

ما توی همشهری ناهار می‌خوریم؛ درست مثل هر انسان عاقل و فهمیده دیگری. چند ماه پیش مدیریت تصمیم گرفت که لیوان‌های یک‌بار مصرف را جمع کند. خب چطور باید آب می‌خوردید؟ به هر کسی یک لیوان شیشه‌ای دادند تا جبران مافات بشود. اما کسی لیوان خودش را با خودش به رستوران نمی‌آورد.

اتفاق جالبی که افتاده چنین است: پارچ‌ها در این ظل گرما، همیشه پر از آب‌های خنکی هستند که قطعه‌های یخ‌ کوچولو، جلوی چشمان ما در آن‌ها شناورند. اما نمی‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم و جگرمان را به یک لیوان آب خنک مهمان کنیم.

چرا؟

چون هیچ ابزار و روشی برای استفاده از این آب خنک نداریم.

البته بعضی وقت‌ها بچه‌ها که مستأصل می‌شوند، ظرف ماست یا حتی ظرف ترشی را، یکی دوبار آب کشیده و آب چرک را داخل ظرف غذایی که کارشان با آن تمام شده می‌ریزند و صرفاً مقداری آب نوش جان می‌کنند؛ حالا آبی که زیاد هم صاف نیست، ولی رفع کننده تشنگی است.

برایم همیشه جالب است؛ که این همه آب خنک توی پارچ‌ها و روی میزها باشد، ولی نشود استفاده کرد. پس چرا اساساً این پارچ‌ها روی میزها هستند؟

دلیل ساده است: ما ابزار و روشی برای استفاده از آن‌ها نداریم؛ یا ابزار و روش‌مان خیلی ابتدایی و گاهی خجالت‌آور است.

من یکی که فکر می‌کنم توی زندگی هم چنین اوضاعی داریم. نعمت‌ها و فرصت‌ها روبه‌رویمان هست؛ در حالی که یخ‌های کوچولوی خوشبختی توی آن‌ها دارند شنا می‌کنند. اما ما هیچ ابزار و روشی برای استفاده از آن‌ها نداریم.

درست مثل این است که شما زیر نور شدید آفتاب باشید، ولی چون پنل خورشیدی ندارید، نمی‌توانید از این انرژی بی‌پایان برای تولید انرژی و برق جهت استفاده در قسمت‌های دیگر زندگی‌تان نداشته باشید.

جیم ران می‌گوید، بیست درصد مهارتی که دارید نقش‌آفرینی می‌کند؛ اما هشتاد درصد دیگر برنامه و نقشه شما برای استفاده از این مهارت است که اهمیت دارد؛ شاید مهارت کتابخوانی داشته باشید، اما هشتاد درصد موفقیت در نحوه استفاده از این مهارت کتابخوانی است.

بعد از این، کمی به ابزارها و روش‌هایی که دارید از آن طریق از فرصت‌ها و موفقیت‌های زندگی استفاده می‌کنید، توجه داشته باشید. شاید مشکل ابزار یا رویه و روش شما و حتی نداشتن آن‌هاست.

این زشت است که پارچ خنک آب در گرمای تابستان جلوی شما باشد، اما نتوانید از آن استفاده کنید؛

نکته دردآوردتر آن است که حتی لقمه هم در گلوی‌تان گیر کند و آب هم آن‌جا باشد، ولی...


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۰۹:۲۹
عیسی محمدی

دارن هاردی، نویسنده کتاب اثر مرکب را خیلی خیلی دوست دارم. ایده‌های او تبلیغاتی نیست و کاملاً واقعی است. نمی‌خواهد به شما قرص فوری و شربت فوری موفقیت بدهد. صریح با شما مطرح می‌کند که خبری از نتایج و دستاوردهای فوری نیست و باید چهار، پنج سالی به سختی زحمت بکشید. اعتراف هم می‌کند که این ایده را از پدرش گرفته.

اما این‌نکته را می‌خواهم از کتاب اثر مرکب او بیرون بکشم. او در جایی گفته که پدرش هر روز صبح، رأس ساعت شش شروع به ورزش با وزنه می‌کرد. هیچ‌رقمه هم کوتاه نمی‌آمد؛ چه هوا آفتابی بود و بارانی، او در پارکینگ کارش را می‌کرد. آن‌ها هر روز صبح زود با صدای اصابت وزنه‌های پدرشان به کف سیمانی پارکینگ بیدار می‌شدند.

جمله طلایی این‌جاست: پدرم حتی یک روز را هم از دست نداده است.

به واقع ما در زندگی خود، روزهای زیادی را از دست داده‌ایم و از دست می‌دهیم. هدفی داریم و برنامه‌ای، اما در همین هفته و ماه گذشته، چند روز را از دست داده‌ایم؟ حالا من از سال گذشته صحبت نمی‌کنم که ناامید بشوید. من یکی که روزهای زیادی را از دست داده‌ام و از دست می‌دهم.

مایکل فلپس، اسطوره شنای جهان و بیشترین دارنده مدال طلا در یک دوره المپیک در طول تاریخ، در این مورد جمله جالبی دارد:

من آخرین روزی را که تمرین نکرده‌ام، یادم نمی‌آید.

می‌خواهم ترکیب این دو جمله را به یک اصل تبدیل کنم:

در راستای رسیدن به هدفی که در نظر داشته یا دارید، آخرین روزی را که از دست داده‌اید و در این راستا کار نکرده‌اید، یادتان می‌آید؟ اگر یادتان می‌آید، یعنی که هنوز به مرحله ثبات قدم نرسیده‌اید. راستی چند روز را از دست داده‌اید؟ اگر این روزهای ازدست داده ناامید کننده بوده باشد، باید فکری اساسی و جدی کنید.

به قول دارن هاردی، مهم‌ترین اصل موفقیت، همین استمرار و ثبات قدم است. ثبات قدم هم طبق چیزی که نوشته‌ایم، یعنی یک روز را هم از دست نداده باشید و این‌که آخرین روزی را که تمرین نکرده و در راستای هدف‌تان پیش نرفته باشید، یادتان نیاید. یعنی به این شکل و شمایل غرق کار و ثبات قدم شده باشید.


---------------------------------------------------------------------------------------



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۱۹:۲۴
عیسی محمدی

توی دفترچه‌هایم که سیر می‌کنم، گاهی وقت‌ها جمله‌های خوبی می‌بینم که سال‌ها پیش نوشته‌ام، اما نمی‌دانم گوینده‌اش کیست. اما به هر حال چون اصل جمله جالب است، خیلی نظرم را جالب می‌کند. یکی از این جمله‌ها برای یک مربی تیم فوتبال پایه باشگاهی در یکی از کشورهای اروپایی، فکر کنم بلژیک یا اتریش، بوده. از او دلیل موفقیت تیمش را در لیگ پایه آن کشور پرسیده‌اند. خیلی راحت چنین جواب داده است:

متوجه شدم وقتی بازیکنان من توپ را در اختیار دارند، انگیزه‌شان خیلی خیلی بیشتر از وقتی است که توپ را در اختیار ندارند و توپ در اختیار بازیکنان تیم حریف است. من تمام تلاشم این است که سطح انگیزه آن‌ها را، در وقتی که توپ در اختیارشان است و وقتی که توپ در اختیارشان نیست، به یک سطح برسانم. به عبارت ساده‌تر، وقتی هم که توپ را از دست دادند، همان‌قدر انگیزه داشته باشند که توپ را در اختیار ندارند.

این آیا عالی نیست؟

به قول معروف، بعد از تمرین، همیشه قبل از تمرین است.

و باز به یک اعتبار دیگر، مهم امتیاز بعدی است؛ امتیازهای قبلی مهم نیستند.

حالا قصد ندارم همه چیز را به احادیث ربط بدهم که مدام بگویید این‌هم می‌خواهد ثابت کند که همه چیز منشأ دینی دارد.

اما حضرت امیر علیه‌السلام در نهج‌البلاغه فرموده که موقع رغبت و خوشی، جوری کنید که موقع ناخوشی و زحمت کار کنید. ما به آن می‌گوییم کار کردن با اندیشه و نگرش یک مهاجر. دیده‌اید مهاجران وقتی به یک کشور دیگر می‌روند، چطور با جدیت و انرژی چند برابری کار می‌کنند؟

حتی وقتی هم که وضع‌مان خوب شد و اوضاع بر وفق مراد بود، باید همیشه با همان اندیشه مهاجران کار کنیم؛ طوری که انگار دارند همه چیزمان را از ما می‌گیرند.

توپ شما در زندگی چیست؟ فروش بهتر،‌ نهایی کردن یک پبروژه، دریافت یک وام درصد پایین یا پیدا کردن یک شریک یا ...؟

چه توپ در اختیار شما بود یا در اختیار حریف، همیشه سعی کنید یک سطح از انگیزه را داشته باشید.


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۰۹:۲۶
عیسی محمدی