موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۲۰۲ مطلب با موضوع «موفقیت» ثبت شده است

من زمانی به اویاما، رزمی‌کار بزرگ و مبدع کیوکوشین خیلی علاقه‌مند بودم. مدام نقل قول‌ها و بیوگرافی‌اش را دنبال می‌کردم. در کل از قدرت و اخلاق و روش او خیلی لذت می‌بردم.

تا این‌که یک روز، خیلی حیرت‌زده شده و جا خوردم:

واقعا من چرا اویاما را دوست دارم؟

و چرا اساسا دنبال این نیستم که بدانم اویاما، چطور اویاما شده است؟

وقتی سئوال دوم را با خودم مطرح کردم، در کل نگاهم به چهره‌های موفق تغییر کرد. مدام می‌خواستم ببینم چه چیزی باعث ایجاد موفقیتی چنین درخشان در چنین فردی شده که من هم انجام بدهم.

شاید این ایده برای شما هم جواب بدهد؛ دیگر دنبال موفق‌ها نباشید، دنبال علل موفقیت‌شان باشید. مطمئن باشید لذت بیشتری از تعقیب زندگی آن‌ها خواهید برد و خودتان هم به جای بهتری خواهید رسید.

 

کلیدواژه‌های مرتبط:

موفقیت

فرمول موفقیت

تعریف علمی موفقیت

تعریف موفقیت

موفقیت چیست

جمله‌های انگیزشی موفقیت کاری

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۲۹
عیسی محمدی

همیشه نسبت به اخلاق و فرهنگ کار حساس بوده‌ام. امروزه متأسفانه همه کار را یک وزنه اضافه و تکلیف سخت و وظیفه طاقت‌فرسا می‌دانند؛ و چقدر زشت! در حالی که کار به ما درآمد،‌ استقلال مالی، بالندگی، خدمت به جامعه، سلامت روانی و ... می‌بخشد. اجازه بدهید درباره اخلاق کار، کمی از کیم وو چونگ بنیانگذار دوو بیشتر بدانیم. با این‌که او عاقبت‌به خیر نشد، اما این فلسفه‌اش را خیلی دوست می‌دارم:

 

- کار سرگرمی من است.

- من کار و مشغله فراوان دارم و از این بابت خیلی خوشحالم.

- اگر با تمام وجود در جهت کار و فعالیت‌تان تلاش کنید موفقیت شما تضمین‌شده است.

- فردی که با تمام وجود تلاش می‌کند هرگز شکست نخواهد خورد.

- همه مرا برده واقعی کار می‌دانند. کسانی چنین نظری دارند که ارزش واقعی کار را نمی‌دانند و نچشیده‌اند و به لذتی که از کامیابی و موفقیت به انسان دست می‌دهد چیزی نمی‌دانند و به آن نرسیده‌اند.

- جوانان امروز به جای این‌‌که کار و حرفه را یک هدف اصلی بشناسند، آن را تنها وسیله‌ای برای رسیدن به دیگر خواسته‌های خود می‌دانند.

- اگر کار و حرفه را به جای این‌که عامل موفقیت، کامیابی، رشد شخصیت و بهبود جامعه بدانید، فقط وسیله کسب مادیات بدانید،‌نسبت به کار و حرفه بی‌حرمتی بزرگی کرده‌اند.

- اگر به کار و حرفه‌تان مباهات کرده و از انجام آن رضایت خاطر داشته باشید، برای‌تان سرچشمه شادی و لذت بی‌پایان خواهد بود.

- در مورد تحصیل هم چنین است. باید به قدری غرق درس شوید به شما بگویند خوره. انگ بزنند. در این صورت موفق می‌شوید.

- اگر کار و تحصیل را بار اضافه بدانید، کارتان تمام است. اما اگر یک سرگرمی بدانید، خلاقیت شما بروز خواهید کرد.

-  اگر با تمام وجود غرق در کاری شده و از آن لذت ببرید، شکستی در کار نخواهد بود.

- کیفیت ثروت بیشتر از خود ثروت اهمیت دارد، لذت انجام کار مهمتر از منافع مادی آن است.

- پاره‌ای از کارآفرینان تنها دنبال منافع مالی و کسب ثروت‌اند. این هدف زندگی‌شان است. به خاطر همین همیشه عصبی و آشفته و نگران دارایی‌های خود هستند.

- یک معتاد به کارم و فقط برای لذت موفقیت کار کرده‌ام نه چندرغاز سود.

- برای بهترین شدن در هر کاری که کاملا خود را در آن غرق کنید. ایده‌ها، هوش، ذکاوت، آگاهی و درک به کسانی داده می‌شود که با تمام وجود خود را در حرفه یا کار سازنده غرق کنند.

- اگر بخواهید برای کسب ایده‌های جدید، مدت زمانی دست از تلاش برداشته و به استراحت بپردازید، بسیار راه بیهوده‌ای را اختیار کرده‌اید. نوشته‌ها از انتها و نوک قلم متولد می‌شوند و شما همواره باید نوشتن و نوشتن را تمرین کنید تا ایده‌ای را به دست بیاورید. به همین دلیل ذهن خلاق و افکار متعالی در رشته‌های دیگر نیز از غوطه‌وری و تعمق کامل حاصل می‌گردد. نابغه بودن 99 درصد به تلاش وابسته است. خود را غرق کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۰۰
عیسی محمدی

درباره برندینگ شخصی چه می‌دانید؟ 
من کاری ندارم که در این مورد چه می‌دانید یا چه نمی‌دانید. تنها می‌خواهم شما را با اهمیت این نکته آشنا کنم:
خیلی‌ها هستند که تخصص و دانش و سابقه و بودجه و امکانات و اهداف و قدرت اراده و انگیزش‌هایی شبیه شما و حتی بیشتر از شما دارند. پس اگر بخواهید در این زمین بازی کنید، باخت شما احتمال زیادی دارد. 
چه باید کرد؟
در رقابت‌هایی این‌چنینی که غالباً در محیط‌های کاری و سازمانی و شرکتی و ... جریان دارد، نه تخصص شما و نه اراده شما و نه بوجه و امکانات و قدرت اجرایی شما، هیچ‌کدام از این‌ها نیست که موجب برتری شما می‌شود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۲۱
عیسی محمدی

لطفا سرتان را پایین بیندازید. نگاهی به کفش‌های‌تان بیندازید. بندهای کفش‌تان را می‌بینید؟ (حالا تو را به خدا نیایید بگویید که کفش‌مان اساسا بند ندارد؛ در مثل مناقشه‌ای نیست). چقدر این بندهای کفش به شما نزدیک هستند؟

موفقیت و شکست کاری هم به همین اندازه به شما نزدیک هستند. جا خوردید؟

بیشتر ما فکر می‌کنید که موفقیت‌ها و شکست‌ها خیلی از ما فاصله دارند و به همین دلیل حال و حوصله کار کردن و سفت و سخت پای کارها و پروژه‌ها ایستادن و ... را نداریم. در حالی که اگر ذهن و نگرش ما چنین تغییرشکل بدهد که:

ببین پسر! موفقیت و شکست تو حتی نزدیک‌تر از این بندهای کفش تو به تو هستند،

در این صورت همه چیز را خیلی قطعی و فوری و مشخص در نظر می‌گیریم.

کریشنا مورتی جمله جالبی دارد؛ می‌گوید وقتی یک حیوان درنده به ما حمله می‌کند، نه با او مبارزه می‌کنیم، نه اقناعش می‌کنیم، نه برنامه‌ریزی می‌کنیم که باید چه کار کنیم و ...، بدون هیچ برنامه و طرح قبلی، فرار می‌کنیم و خودمان را به یک جای امن می‌رسانیم. اگر تصورتان در مورد کارهایی که به شما آسیب می‌زنند چنین باشد و آن‌ها و اثرات منفی‌شان را در نقش یک حیوان درنده ببینید و عواقبش را به شدت به شما نشان بدهند، به همین ترتیب از دست‌شان بدون هیچ فکر قبلی فرار می‌کنید.

حقیقت امر این‌که در مورد موفقیت چنین چیزی درست است؛

اگر تأثیر هر عمل و رفتار و فکر و پروژه و کارتان را در موفقیت یا شکست کاری‌تان، اینقدر به خودتان نزدیک ببینید که انگار نزدیک‌تر از بند کفش‌ها به شما هستند، دیگر وقت تلف نخواهید کرد و هر کاری و پروژه‌ای را به شدت جدی خواهید گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۰۸
عیسی محمدی

بازاری‌های قدیمی ضرب‌المثلی دارند که می‌گوید کاسب باید پاشکسته باشد. حالا موضوعش چیست؟ قصه‌اش را جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» چنین نقل می‌کند:

«...زنی دسته هاون فلزی‌ای را به پیش سمساری برای فروش می‌برد و بعد از ختم معامله می‌گوید هاون آن را هم دارد که بعداً می‌آورد و پس از رفتن زن، سمسار متوجه می‌شود دسته هاون طلا می‌باشد، تا روزی که سمسار برای امری از دکان خارج بوده زن هاون آن را نیز آورده چون سمسار را نمی‌بیند به دکان پهلودستی یعنی همکار او می‌فروشد و وقتی سمسار آمده از جریان مطلع می‌شود با دسته هاون محکم به قلم پای خود کوبیده می‌گوید: اگر پایم شکسته از دکان بیرون نرفته بودم هاون طلا از دستم نرفته بود! و از آن زمان جمله «کاسب باید پا شکسته باشد» از دستور کاری اهل این فن می‌شود.»

قبلاً در این‌باره نوشته‌ام (این‌ را بخوانید) که این مثل چه نکته‌هایی دارد. مهم‌ترین نکته آن هم این است که باید به عنوان یک فعال کسب و کار و یک کاسب، همیشه حاضر باشید. عدم حضور شما، می‌تواند باعث از دست رفتن فرصت‌های زیادی بشود.

حالا قصد دارم این ضرب‌المثل را در فرهنگ سازمانی و کارمندی بررسی کنیم. متأسفانه بیشتر کارمندها و مزدبگیرها، مصداق همین ضرب‌المثل هستند و هیچ وقت حاضر نیستند و همیشه سرشان به کاری دیگر گرم است. به همین دلیل وقتی که فرصت‌ها از راه می‌رسند، درست مثل کاسب قصه ما پشت دخل‌شان نیستند و فرصت‌ها را از دست می‌دهند. به این ترتیب چندان عجیب نیست اگر بگویند که ما همیشه شکست می‌خوریم و ارتقا پیدا نمی‌کنیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۱۱
عیسی محمدی

نیروی ما بودند. با همسرش در رستوران ما کار می‌کردند. تا این‌که آمد و گفت می‌خواهیم برویم برای خودمان کار کنیم. گفتم باشد؛ و تسویه کامل کردیم. چند ماه بعد آمد و گفت ورشکست شده‌ایم. گفتم چرا؟ گفت نمی‌دانیم. گفتم می‌خواهی دلیلش را بدانی؟ گفتند بله. گفتم چون شما تا به حال دست بگیر داشته‌اید و دست بده نداشته‌اید؛ به همین دلیل با این روحیه کارمندی و کارگری نتوانستید آن‌جا را اداره کنید...

این را علی‌اکبر رهبری صاحب برند شاطرعباس می‌گوید...

روحیه کارمندی و کارگری داشتن، کم‌کم باعث نابودی روحیه استقلال کاری در شما می‌شود؛ اگر هم از شما گذشته، بچه‌تان را طوری بار بیاورید که «دست بده» داشته باشد تا بتواند کار مستقل هم برای خودش ایجاد کند و چنین روحیه‌ای داشته باشد؛ چرا که این روحیه مقدمه کارآفرینی و کار مستقل است...

 

 

کارآفرینی

روحیه کارآفرینی

توسعه فردی

موفقیت

موفقیت اقتصادی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۲۵
عیسی محمدی

یکی از نگرش‌های رایج در محیط‌های کاری، این است که من دارم برای دیگری یا یک رئیس دیگر یا یک مدیر دیگر یا یک شرکت دیگر کار می‌کنم، پس چرا باید خودم را اذیت کنم؟ این عقیده و نگاه هم می‌تواند جالب باشد و هم می‌تواند جالب نباشد. 

حقیقت امر این است که شما دارید برای برند خودتان، ولی نزد دیگری کار می‌کنید. بله،‌طبیعی است که بخشی از مواهب کار شما به دیگران هم برسد، اما کیست که چنین نباشد؟ ولی در حقیقت شما در حال ساخت برند شغلی و حرفه‌ای خودتان هستید. 

نکته بعدی هم آن‌جاست که چه دوست داشته باشید یا نداشته باشید، باید درک کنید این شرکت و کسب و کار و حوزه و تخصص شما نیست که به شما نیاز دارد، این شما هستید که برای کسب درآمد و گذران امور زندگی و همچنین ساخت رویاها و برند و آینده‌تان به این جور جاها نیاز دارید؛ دست‌‌کم تا وقتی که به برند تثبیت‌شده‌ای نرسیده باشید. پس دقت کنید که نگرش شما باید چنین باشد؛ نه این‌که تصور کنید دارند شما را به بردگی می‌کشند. 

متأسفانه در محیط‌های کاری فرهنگی از این دست بسیار رایج است؛ که من این‌جا فقط حق حضور و حق نفس می‌کشم و بابت هر کاری باید به من پول بدهند و چه و چه و چه. البته منظور ما این نیست که زیر بار هر حرفی بروید،‌ اما طوری هم نباشد که تصور کنید همه چیز، در جهت بردگی و سوء استفاده از شماست؛ دقت کنید که شما دارید برند و رویا و آینده‌تان را بسازید و محیط کار و حوزه و تخصص و کسب و کار و شغل‌تان، ابزار این سازندگی است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۳۱
عیسی محمدی

تا حالا کتاب‌های زیادی درباره توسعه حرفه‌ای و شغلی خوانده‌اید نه؟ تا حالا کلیپ‌ها و مستندهای زیادی در این‌باره دیده‌اید نه؟ تا به حال در ورک‌شاپ‌ها و سمینارها و کارگاه‌های زیادی به این منظور شرکت کرده‌اید نه؟ گیج شده‌اید از این میزان حجم راهکار و نکته‌ای که در ذهن‌تان هست و نمی‌دانید چه کار کنید؟ گاهی وقت‌ها میان این همه راهکار همین‌طور مثل گوزنی که مقابل چراغ‌های خیره ماشینی خشکش بزند، خشک‌تان زده است؟

کاملا قابل درک است که چه می‌گویید. اما هدف شما در این حوزه چیست؟ پیشرفت شغلی و حرفه‌ای؟ پس شما چیزهایی به این منظور لازم دارید، درست است؟ راهکارش فقط و فقط همین است:

شما ابتدا نیاز به راهکارهایی دارید که تکلیف‌تان را شرون کنند،

سپس نیاز به اراده‌ای برای عملیاتی کردن آن‌ها دارید.

حالا ما به قسمت دومش کاری نداریم که بحث ایجاد عادت‌ها و قدرت اراده و قدرت چرایی و چیزهایی از این قبیل است.

اما اگر بین ده‌ها و صدها راهکار گیر کرده‌اید، تنها راهش این است که:

شما چشم‌تان را ببندید و به هر چیزی که می‌دانید، عمل کنید؛ بقیه چیزها خود به خود مشخص خواهند شد. شما می‌دانید که سحرخیزی لازم است برای توسعه شغلی؟ خب، سحرخیز باشید. شما می‌دانید که باید نرم‌افزار جدیدی یاد بگیرید؟ شما می‌دانید که باید روی بیان و نحوه رفتارتان در محیط شغلی کار کنید؟ شما می‌دانید که باید مطالعات تخصصی داشته باشید؟ شما می‌دانید باید سرعت‌تان را بالاتر ببرید؟ خب، شما که عملا همه چیز را می‌دانید؛ پس راهکارها مشخص است. نیاز به خوانش هیچ کتاب و متن پیچیده‌ای نیست؛ به ذهن‌تان مراجعه کنید و ببینید چه چیزهایی را می‌دانید که اگر عملیاتی‌شان کنید، صد در صد شما را به موفقیت شغلی و حرفه‌ای می‌رساند. آن‌ها را لیست کنید و این‌ها بشوند راهکارهای شما....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۰ ، ۱۹:۱۵
عیسی محمدی

لابد تا به حال زیاد شنیده‌اید که می‌گویند بزرگ فکر کن و هدف بزرگی را برای خودت انتخاب کن و بالای سر آینه بنویس و مدام به آن فکر کن. این ایده آشنا نیست؟ اگر به شما بگویم که این ایده سراسر اشتباه است، چه می‌گویید؟

یعنی هدفی داشته باشیم؟ چرا، قطعاً باید هدفی داشته باشید. اما بعدش، باید هدف را فراموش کنید و به گام‌های کوچکی که می‌توانید بردارید فکر کنید. اگر مدام این هدف بزرگ بالای سرتان و مقابل چشم‌تان باشد، بار روانی سنگینی روی دوش‌تان خواهد گذاشت. در واقع درست مثل گوزنی که یک دفعه لامپ یک ماشین بیفتد توی صورتش، حتی احتمالاً خشک‌تان خواهد زد؛ من کجا و این هدف بزرگ کجا؟

شما باید روی کارهای کوچکی که می‌توانید انجام بدهید تمرکز کنید؛ آن هم کارهایی که در هر روز و ساعت می‌توانید انجام بدهید. تمرکز باید روی مسیر باشد، نه هدف؛ در این صورت بار روانی کمی را تحمل خواهید کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۰۸
عیسی محمدی

دارن هاردی می‌گوید اگر به انجام کارهایی که دوست نداری بپردازی، غالبا به چیزهایی که دوست داری می‌رسی. این جمله، حکایت همان حدیث‌های معروف خودمان هم هست که بهترین کارها را، سخت‌ترین یا مکروه‌ترین کارها می‌دانند؛ همان‌هایی که برای آدمی و نفس آدمی، انجام دادن‌شان خیلی سخت است.

اما قصه چیست؟

ماجرا این‌جاست که شما باید وضع موجود را به هم بریزید تا به وضع مطلوب و وضع آرمانی برسید. اما این کار، با انرژی و توان و اراده فعلی شما دست‌یافتنی به نظر نمی‌رسد. پس چه باید کرد؟ باید نیرو و انرژی بیشتری نسبت به وضع موجودتان وارد کنید. این نیرو و انرژی بیش از حد، در نفس شما و حلقه آسایش و دایره امنیت شما مشکلاتی را ایجاد می‌کند. در این صورت مدام به خودتان خواهید گفت که نه، این کار را نباید بکنی. از آن‌جایی که ذهن و نفس شما هم همه چیز شما را بهتر از خودتان می‌شناسد، به راحتی می‌تواند در این زمینه فریب‌تان بدهد.

راه‌حل، همانی است که دارن می‌گوید؛

شیرجه بزنید در کارهایی که دوست ندارد و برای‌تان کراهت دارد.

دستاوردها غالبا در جایی، آن‌سوی‌تر از همین کارهایی نهفته است که برای‌تان سخت است.

هرچقدر بیشتر بتوانید خودتان را بیشتر به این دست از کارها ببندید، موفقیت و دستاورد بیشتری را تجربه خواهید کرد...

 

#موفقیت

#توسع فردی

#پیشرفت 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۰ ، ۱۵:۵۹
عیسی محمدی

می‌گویند که سرعت عمل کامپیوتر به این است که موقع کار فکر نمی‌کند. البته یک مثال ساده است؛ وگرنه می‌دانیم که اساساً کامپیوترها فکر نمی‌کنند. اما آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که اگر موقع کار فکر نکنید، چقدر بهره‌وری شما بالاتر خواهد رفت؟

من خودم که چنین هستم. موقع کار به قدری فکر می‌کنم که اساساً جریان کار کردن من دچار خلل می‌شود. اما چه فکرهایی؟ فکرهای غیرسازنده و غالباً سوزنده. این‌که چرا من موفق نیستم و این‌که این چه وضع‌اش است و این‌که چرا بیشتر پول ندارم و این‌که چرا اساساً این کار را دارم انجام می‌دهم و شبیه آن.

یادش به خیر، زمان نوجوانی پیش پدرم کار می‌کردم. کارش به ترتیبی بود که فرصت سر خاراندن نداشتم. یعنی در اصل اگر کمی تعلل می‌کردیم، قطعه‌هایی که داخل دستگاه پرحرارت گذاشته بودیم آسیب می‌دید. یا این‌که این قطعه‌ها به قدری داغ می‌شد که نمی‌توانستیم برداریم. آن موقع به قدری فشرده کار می‌کردم که یادم می‌آید همیشه تشنه چند دقیقه خواب بودم. گاهی هم که بعد از ناهار فرصتی پیش می‌آمد، روی همان زمین به خواب خوشی فرو می‌رفتم و چقدر لذت می‌بردم. هم حال روانی بهتری داشتم هم کارایی بیشتری.

متأسفانه فکر کردن، ترمزی پیش پای سرعت ما در کار ایجاد می‌کند که اجازه نمی‌دهد بهتر و بهتر کار کنیم. ای کاش روزی به درجه‌ای می‌رسیدیم که بدون فکر و خیال، موقع کار فقط کار می‌کردیم، موقع زندگی فقط زندگی می‌کردیم، موقع درس خواندن فقط درس می‌خواندیم و موقع تفریح، فقط تفریح می‌کردیم

در این صورت بهره‌وری انسانی ما به شدت بالاتر می‌رود و زندگی خوش‌تری می‌داشتیم....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۱۷:۱۰
عیسی محمدی

این دارن هاردی (همان نویسنده معروف کتاب اثر مرکب) در یکی از کتاب‌هایش فرمول جالبی را مطرح می‌کند؛

1-30-5-3-1

خب، حالا چی هست؟

اول که کلی اشاره می‌کند به این شما باید بخشی از زندگی‌تان را به کسب معلومات و تخصص و مطالعه و ... اختصاص بدهید؛ و حتی درصدی مشخص از درآمدتان را به این منظور اختصاص بدهید.

بعدش می‌گوید در هر حوزه‌ای، می‌توانید از این فرمول استفاده کنید. اما این فرمول یعنی چه؟

فرض کنید در حوزه رابطه خودتان با همسرتان، کمی دچار مشکل هستید. مثلاً به هم پرخاش می‌کنید و درک متقابلی از هم ندارید. حالا می‌خواهید این رابطه را اصلاح کنید. راه‌حل این است:

1=همان حوزه‌ای که باید در آن مشکلی را حل کنید؛ که در این‌جا بحث ارتباط با همسر است.

30= به مدت سی روز این برنامه را پیش ببرید. ددلاین شما سی روز است.

5= در این زمینه باید پنج تا کتاب را انتخاب کرده و شروع به خواندن کنید و نکته‌هایش را استخراج کرده و عملیاتی کنید.

3= در این زمینه باید سه تا پادکست یا فایل صوتی یا ... را گوش کنید و نکته‌ها را استخراج و عملی کنید.

1= در این زمینه، باید به یک سمینار یا جلسه آموزشی یا ورک‌شاپ و ... بروید و از اطلاعاتی که داده می‌شود استفاده کنید.

اگر این دوره جواب نداد، دوباره تکرارش کنید.

این فرمول در حوزه‌های مالی و اقتصادی و ورزشی و تحصیلی و ... هم خیلی اثربخش است و کلی باعث ارتقای کیفی زندگی شما می‌شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۰۰ ، ۱۵:۱۶
عیسی محمدی

برایان تریسی در مقدمه کتاب‌هایش معمولاً بیوگرافی کوتاهی از خودش را شرح می‌دهد. در بخشی از این بیوگرافی اشاره می‌کند که بله، او زمانی در شغل‌های خود شروع به موفقیت کرد که این سئوال را پرسید:

چرا بعضی‌ها در شرکت او موفق‌تر می‌شوند؟

همین سئوال باعث شد تا دنبال جواب برود و از موفق‌های شرکت خودش سئوال کند. همان چیزهایی را که گفته بودند اجرا کرد و دید که مثلاً فروش او دارد بالاتر می‌رود. بعد رفت و کتاب‌های مرتبط را خواند و اصولی را که گفته بودند اجرایی کرد؛ به راحتی فروش او بالاتر رفت. بعد به سمینارهای فروشندگان و محققان شاخص این حوزه رفت و چیزهایی را که گفته بودند اجرایی کرد. در کمال شگفتی، مهم‌ترین و بهترین فروشنده شرکت خودش شد.

او بعدها گفت که از سادگی این اصل در شگفتی مانده بود. هر حوزه‌ای می‌خواست برود همین را اجرایی می‌کرد. مثلاً وقتی که مدیرش کردند، از مدیران شاخص رفت و دلایل موفقیت‌شان را پرسید. بعد کتاب و سمینارهای مربوطه را تجربه کرد. به راحتی تبدیل به مدیری عالی شد.

این اصل، همان است که می‌گوید برای موفقیت:

باید قواعد بازی را یاد گرفته و بهتر از هر کسی آن را تکرار کرده و بازی کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۰ ، ۱۹:۱۱
عیسی محمدی

چند روز پیش با یکی از دوستان نادیده ولی اهل مطالعه و بسیار قابل احترامم، بحثی داشتیم درباره این‌که گسترش مفاهیمی مثل سختکوشی و موفقیت و ...، تنها تحمیق عموم جامعه است. پرسیدم چرا؟ گفت چون منافع آن فقط به ثروتمندان و طبقه حاکم جامعه می‌رسد. گفتم این مسأله حتی برای یک نویسنده هم رایج است؛ اگر بخواهد نویسنده خوبی بشود باید سختکوش باشد؛ پس همه بحث رساندن منفعت به دیگران نیست.

البته در این بحثی نیست که زمانی در آمریکا، مفاهیم روانشناسی موفقیت و توسعه فردی و ... راه افتاد چون برای رشد جامعه و ثروتمندان و طبقه حاکم منافعی داشت؛ چون کمی آن حس اعتراض مردم را کنترل می‌کرد. در این‌ها هیچ بحثی نیست و چه بسا درست باشند. حتی دانش روانشناسی اجتماعی، از جایی شروع به رشد کرد که یافته‌های آن در کارخانه‌ها به شدت به درد می‌خورد.

اما این‌که کسانی از مفهوم یا مفاهیمی سوء استفاده کنند، باعث نفی آن مفهوم نمی‌شود. مشکل از کسانی است که سوءاستفاده کرده‌اند؛ نه از خود این مفهوم. اتفاقاً چون این مفهوم مهم بوده، آمده‌اند سراغش.

چرا سرقت طلا اینقدر زیاد است؟ چون طلا مهم است. در حوزه مفاهیم مرتبط با موفقیت و پشتکار و سختکوشی هم چنین است. اساساً این مفاهیم از دیرباز و عصر کهن وجود داشته‌اند و بحث، سوء استفاده سیاسی از آن‌ها نیست.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۱۹:۱۱
عیسی محمدی

چرا اراده می‌کنیم ولی نمی‌شود؟

چه هرچقدر خواست و اراده می‌کنیم راه به جایی نمی‌برد؟

این سئوالی است که خیلی‌ها می‌پرسند، اما شاید همین خیلی‌ها جواب را ندانند.

واقعا چرا؟

 

افسانه‌ای وجود دارد در دنیای موفقیت که همه چیز را اراده می‌داند. البته که اراده خیلی مهم است. اما اراده، بخش دوم قضیه است. بخش اول چیست؟ همان بخش اولی که اگر وجود نداشته باشد، هیچ اراده‌ای راه به جایی نخواهد برد؟

خیلی ساده است.

مهمتر از اراده، سه چیز دیگر است که هر اراده‌ای منهای یک یا دو یا هر سه، به در بسته خواهد خورد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۰۱
عیسی محمدی

هر آدمی که دنبال اصلاح یا تقویت یا بازسازی یا ایجاد برندینگ شخصی خود است، طبیعی است که باید حدی از پرنسیپ را داشته باشد. البته در این اجباری نیست؛ چنان‌چه که نخواهید برند شخصی قدرتمندی ایجاد کنید. اما اگر قصد دارید ایجاد کنید، باید به این اصول وفادار بمانید. دکتر محمود سریع‌القلم در یکی از نوشته‌های خود، سی ویژگی افراد با پرنسیپ را مطرح کرده‌اند. برای تقویت پرسونال برندینگ یا برند شخصی خود، می‌توانید به بخش‌هایی از این ویژگی‌ها فکر و عمل کنید؛

 

1-به هر قیمتی، ثروتمند نمی‌شوند؛

2-به هر قیمتی، پُست خود را حفظ نمی‌کنند؛

3-در رابطه با موضوعات و افراد، همه جا یک نوع سخن می‌گویند؛

4-کارهای خوبِ خود را تبلیع نمی‌کنند؛

5-با افراد نادان، مُدارا می‌کنند؛

6-حرص مطرح شدن روزانه در رسانه‌ها را ندارند؛

7-معتقدند کارهای خوب و بد آنها را، طبیعت پاسخ می‌دهد؛

8-وقتی تخریبِ شخصی مطرح می‌شود، آن محل را ترک می‌کنند؛

9-به زندگی عمدتاً به عنوان فرصتی برای توسعهٔ فردی می‌نگرند؛

10-هشتاد درصد زندگی آنها، کار و سکوت فراوان است؛

11-جدی‌ترین بی‌مرامی را، رانت‌خواری می‌دانند؛

12-برای رسیدن به آرامش درونی، سالها تمرین کرده‌اند؛

13-سعی می‌کنند در ذهن خود، افراد نادان را درک کنند؛

14-برای رُقبای خود، حقوق قائل هستند؛

15-از واژه‌های احساسی- عاطفی برای عوام فریبی استفاده نمی‌کنند؛

16-تا می‌توانند بدون چشمداشت، کار دیگران را انجام می‌دهند؛

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۴۳
عیسی محمدی

یک مقاله عالی دیدم در بی‌بی‌سی که البته نسخه فارسی این سایت هم منتشرش کرده. درباره این‌که مثبت‌اندیشی سمی چیست و روانشناسی مثبت‌گرا چیست و چه ربطی به هم دارند. مثبت‌اندیشی سمی یعنی که مدام فکر کنید که باید خوشحال باشید. در این صورت احساساتی چون غم و افسردگی و عصبانیت و ... را به رسمیت نشناسید. در این صورت دچار مشکل در سلامت روان خودتان می‌شوید، چرا که همه احساسات ما باید به رسمیت شناخته شوند، وگرنه کار دست‌مان می‌دهند. خیلی مقاله جالبی است. حتما بخوانید. 

***

تظاهر به خوشحالی نکنید؛ مثبت گرایی سمی چیست و چکار باید بکنیم؟
لوسیا بلاسکو
بی‌بی‌سی موندو
۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۴ فوریه ۲۰۲۱
مثبت‌اندیشی سمی

 

تا به حال شده احساس کنید مجبورید احساسات منفی‌تان را پنهان کنید؟ یعنی تحت فشار باشید که به هر قیمتی شده "تظاهر کنید خوشحالید"؟

ممکن است با عقل جور درنیاید اما مثبت ‌اندیشی و مثبت گرایی می‌تواند سمی باشد.

مارک منسون، نویسنده کتاب پرفروش "هنر ظریف به ت** نگرفتن" (۲۰۱۸) (در ایران هنر ظریف بی‌خیالی ترجمه شده) می‌گوید: "همه چیزهای باارزش در زندگی، از طریق غلبه بر تجربیات منفی به دست می‌آید. هر تلاشی برای فرار از این تجربه‌های منفی یا اجتناب از آن‌ها و فرو نشاندن و خفه کردنشان، نتیجه عکس خواهد داد. پرهیز از رنج، خودش شکلی از رنج است. پرهیز از کشمکش، کشمکش است. انکار شکست، شکست است."

اما مثبت‌اندیشی سمی، یا مثبت‌گرایی افراطی، از شما می‌خواهد همه این کارها را انجام بدهید: خود را مجبور کنید به داشتن یک روحیه‌ مثبت جعلی (بدون اهمیت دادن به اینکه خوش‌بینی شما چقدر تقلبی است) و احساسات منفی خود را خفه کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۰۴
عیسی محمدی

جاشوآ بل، ویولونیست معرفی بود. ویولون او سه میلیون دلار می‌ارزید. با این‌حال وقتی در متروی واشنگتن شروع به نواختن قطعاتی از باخ کرد، در طول یک ساعت کسی توجه نکرد. کلا هم 32 دلار بیشتر جمع نکرد. هیچ‌کس به این موزیسین بزرگ و پیچیده‌ترین قطعاتی که نواخت، توجه نکرد. در حال که پریروزش همین هنرمد، در بوستون آمریکا کنسرتی داشت که بلیتش 100 دلار بوده و خبرنگاران برای مصاحبه با او سر و دست می‌شکستند.

چرا چنین شد؟

از نگاه برندینگ شخصی، جایگاهی که شما دارید، اهمیت زیادی در نگاه مردم و مخاطب به شما دارد. چه یک هنرمند، روزنامه‌نگار، مدرس یا حتی تعمیرکار باشید. نگویید من که بهترین هستم، مهم این است که جایگاه‌ها و موقعیت‌های حرفه‌ای نیز، متناسب با این امر باشد و آن‌ها را جدی بگیرید. نگویید این‌ها به چه دردی می‌خورد. درست یا غلط عقل بیشتر مردم به چشم‌شان بوده و چیزی را می‌بینند، بیشتر قبول می‌کنند. قصد نداریم از این ضعف مردم سوء استفاده کنیم، فقط می‌خواهیم به این درک برسیم که چنین وضعیتی هست. در واقع توصیف می‌کنیم، نه تفسیر. 

اگر عقل بیشتر مردم به چشم‌شان و چیزی که می‌بینند است، پس بهتر نیست از جابگاه‌ حرفه‌ای و اجتماعی به این منظور سود ببرید؟ دقت کنید که قرار نیست ریاکاری کنید. فرض اول ما این است که شما تخصص و کارایی لازم را دارید و می‌خواهید آن را خوب معرفی کنید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۵۸
عیسی محمدی

ما هم شده‌ایم پامنبری دکتر محمود سریع‌القلم. این هم سی ویژگی جدید این شخصیت فعال در حوزه مطالعات توسعه و روابط بین‌الملل است. در این‌جا از شخصیت‌های ناپایدار که در نهایت منجر به جوامع توسعه نیافته می‌شوند، یاد کرده است. از نگاه اول، عقلانیت و ثبات و قابل پیش‌بینی بودن و گره زدن منافع با دیگران، باعث می‌شود تا کشورها بیشتر هوای هم را داشته باشند. 
از نظر ما هم که این شخصیت‌های ناپایدار، آفت هر برندینگ شخصی هستند. طبیعی است که اگر این‌ها را در خودتان کشف کنید و تبدیل به ضدش کنید، در واقع به قلب برندینگ شخصی شلیک کرده‌اید و به راحتی می‌توانید دست برتر را داشته باشید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۱۹
عیسی محمدی

از همان روزگار نوجوانی دوست داشت برود و پشت میکروفن قرار بگیرد. تا این‌که یک روز دست بر قضا، در یک استودیوی رادیویی کاری گیر آورد. مثلا یک پادو بود. تا این‌که یک‌بار شانس به او رو آورده و مجری برنامه مریض شد و نیامد. سردبیر برنامه هم به لری گفت که برود پشت آن میکروفن و شروع کند به صحبت کردن. البته لری محبوب ما، اولش که پشت میکروفن قرار گفت، رسما و کاملاً و قطعا و یقینا هنگ کرد و نمی‌دانست که باید چه کار کند. تا این‌که سردبیر برنامه توی گوشی به او گفت که پسر، تو باید صحبت کنی و کار ما صحبت کردن و سرگرم کردن مردم است، می‌فهمی؟ و چنین شد که لری کینگ، از همان استودیوی کوچک شروع کرده و به قول بعضی‌ها، توی عمرش توانست 50 هزار تا مصاحبه بگیرد. او اصلا با مصاحبه زنده بود و جالب این‌که مثل این‌ها هم نبود که ده‌ها و صدها ساعت قبل از هر مصاحبه مطالعه کند. همین‌طور می‌نشست و صحبت می‌کرد؛ مردی که همه رئیس‌جمهورهای آمریکا در زمان زندگی‌اش را پای مصاحبه‌هایش کشانده بود؛ مردی که خودش، غالبا بالاتر از مصاحبه‌شونده‌هایش بود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۰۷
عیسی محمدی

وقتی از برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ حرف می‌زنیم، در واقع از چه چیزی حرف می‌زنیم؟
از خیلی چیزها صحبت می‌کنیم؛ و البته بیشتر از همه اعتماد و اطمینانی که می‌شود به شما به عنوان برند شخصی‌‌تان داشت. اساسا برند شخصی ایجاد می‌کنید و تقویت می‌کنید تا دیگران در میان هزاران رقیب و همکار، شما را شاخص بدانند. اما مردم و مخاطبان هم وقتی سروقت شما می‌آیند که اطمینان و اعتمادی ایجاد شده باشد؛ اعتماد و اطمینانی به تخصص، وفای به عهد، صداقت و ... شما. 
در سطح سازمانی، معمولا سازمان‌ها شهرت نیک خود را به واسطه عدم پایبندی به تعهدات و هویت و شعارشان از دست می‌دهند. حتی حکومت‌ها نیز چنین‌اند. پس در حوزه فردی و شخصی نیز چنین است. یعنی اگر وعده‌ای می‌دهید و شعاری می‌دهید و تعهدی می‌دهید، ولی زیر همه‌شان بزنید، در این صورت از واحدهای شهرت نیک شما کم و کمتر می‌شود. البته غالبا برندسازان و برندداران، متوجه این امر نمی‌شوند؛ چون به صورت غیرمادی اتفاق می‌افتد و وقتی متوجه می‌شوند چه اتفاقی افتاده که کار از کار گذشته است. 
و اما در مورد این اعتماد و اطمینانی که خمیرمایه برندینگ شخصی است، نکته‌ جالبی را با شما در میان می‌گذارم. در کتاب هاگاکوره، به نکته جالبی اشاره شده است:
روزی یکی از سامورایی‌ها را به جلسه‌ای احضار می‌کنند تا درباره موضوع شهادت بدهد. به او می‌گویند سوگند یاد کن به فلان و بهمان که کلام راست را خواهی گفت. او هم همین‌طور با اعتماد به نفس کامل، به کسانی که او را احضار کرده بودند، رو کرده و گفته کلام یک سامورایی سخت‌تر از فولاد است؛ وقتی من قلبم را با این حقیقت روشن کرده‌ام چه نیازی به سوگند است و چه کاری از سوگند ساخته است...
جالب بود، نه؟ 
آیا کلام شما و قول و تعهد شما سخت‌تر از فولاد است؟ یعنی اگر صادر شد، دیگر صادر شده است و کسی نمی‌تواند این کار و کلام و تعهد را تغییر بدهد.
می‌دانید هر قول و تعهد و کلام شما چقدر ارزش دارد؟ میلیون‌‌ها تومان ارزش دارد؛ بابت اثری که در برندینگ شخصی شما و جایگاه فردی شما در بازار می‌گذارد و اگر قول‌تان را بشکنید، عملاً باعث می‌شود کلی خسارت ببینید. 
به این فکر کنید که در بازار خودتان و حوزه خودتان، مشهور به این شوید که اگر قولی دادید، دیگر تمام است. در این صورت هم کسانی که با شما کار می‌کنند، هم مخاطبان و مشتریان شما و ...، چه اعتمادی به شما پیدا خواهند کرد.
در این صورت، برند شخصی شما روی زمین بسیار محکمی ساخته خواهد شد. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۳۰
عیسی محمدی

در بازی برندینگ شخصی
شما مهره‌ای هستید که رتبه/ مقامی دارید؛
حالا مدیر، یا کارمند ارشد یا مشاور یا یک نیروی ساده. 
هر کسی در صفحه بازی، فقط به اندازه وزن خودش می‌تواند حرکت کند.
اگر یک نیروی ساده‌ای، نمی‌توانی اندازه یک مدیر یا پادشاه یا ...، حرکت کن. اگر در جایی گیر کرده‌ای

باید وزن و اعتبار جدیدی به خودت بدهی.

درک کن یک سرباز،‌ هیچ‌وقت اندازه یک مدیر یا شاه نمی‌تواند مثلا 10 خانه جلوتر برود. برندینگ یعنی عنوان و مقام برای خودت ایجاد کنی؛ البته به صورت واقعی و طبیعی، نه ریاکارانه. مورد داشته‌ایم در عالم مطبوعات

طرف ادیتور ساده سایت کاندیدایی بوده
بعدا چون شاگرد کسی بوده، پیشنهاد شده برای یک سمت بالایی
بعد از آن چون این لیبل و اتیکت رویش خورده
دیگر پیشنهادهای کاری‌اش کمتر از سردبیری نیست
مورد هم دیده‌ام که طرف برای سردبیری یک رسانه معتبر
حتی پول هم می‌داده تا این لیبل را داشته باشد
من نمی‌گویم ریاکارانه این کار را انجام بده
اما برایش برنامه داشته باش
به صورت طبیعی و تخصصی
یعنی هم لیبل متخصص باید بخوری
هم لیبل مدیریتی و البته به صورت طبیعی 
ترامپ علی‌رغم همه مزخرف بودنش
یک جمله خوبی داشت:
قدرت یک نام مشهور در باز کردن درها
از صدها کتاب بیشتر است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۰۵
عیسی محمدی

در مطالب قدیمی‌تر وبلاگم که جستجو می‌کردم، به این جمله‌های آرنولد شوارتزنگر که از یک فیلم برداشته کرده بودم، رسیدم:
«من از داشتن نقشه پشتیبان بیزارم.
وقتی شروع کردی به خودت شک کردن
اوضاع خیلی خطرناک می‌شود
چرا که این منظور را می‌رسانی که اگر نقشه من کار نکرد
یک نقشه دیگر دارم
نقشه پشتیبان؛ پلن بی
یعنی یک‌جورهایی از قبل داشتی به آن فکر می‌کردی
و تمام انرژی و فکرت را روی آن گذاشته بودی
و تمرکز و ایده‌ها را از نقشه اول گرفته بودی
ما بهتر عمل می‌کنیم
اگر هیچ ضمانتی نداشته باشیم
و پلن بی و نقشه جایگزین یعنی ضمانت داشتن
یعنی این‌که یک چیزی هست که نمی‌گذارد من زمین بخورم
پلن بی یا نقشه پشتیبان خیلی خطرناک است
این‌جوری خودمان را از شانس موفقیت محروم می‌کنیم
من از پلن بی به همین علت متنفرم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۱۷
عیسی محمدی

رابرت گرین در کتاب قوانین به دست آوردن و حفظ قدرت، به نکته‌های جالبی اشاره می‌کند. البته کتاب او، می‌تواند کمی غیراخلاقی هم باشد، درست مثل آموزه‌های ماکیاول. اما اگر بتوانید از این آموزه‌ها درست استفاده کنید، می‌تواند برای شما در امر برندینگ شخصی هم حسابی کارگشا باشد. 

 

رابرت گرین در یکی از اصول این کتاب می‌گوید:
قانون پنجم:
خیلی چیزها به حیثیت و شهرت بستگی دارد لذا از آن حفاظت کنید
حیثیت و شهرت، فونداسیون و سنگ بنای قدرت است. با شهرت تنها، می توان بر دیگران تأثیر گذارد و با اینحال اگر از این جایگاه سقوط کردید، آنگاه صدمه‌پذیر خواهید شد و از هر طرف مورد هجوم قرار خواهید گرفت. حیثیت و شهرت خود را غیر قابل خدشه کنید. همیشه مواظب حملات بالقوه باشید و آنها را در نطفه خفه کنید. در همین حال یاد بگیرید که دشمنان‌تان را با تهاجم به شهرت شان نابود کنید. آنگاه کنار بکشید و بگذارید تا افکار عمومی آنها را حلق آویز کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۱۴:۵۷
عیسی محمدی

بگذارید چیزکی هم برای نسبت برندینگ شخصی یا پرسونال برندینگ با روزنامه‌نگاری بنویسم؛ چون به هر حال حوزه کاری‌مان است دیگر.
ما افراد زیادی را داریم که تحت عنوان خبرنگار و روزنامه‌نگار و تولیدکننده محتوا و نویسنده مطبوعاتی فعالیت می‌کنند. حالا این‌که تعداد‌شان چقدر است را کاری ندارم. تا پنج، شش سال پیش می‌گفتند بیست هزار کارمند رسانه داریم. حالا با توجه به این‌که بیشتر شرکت‌ها و فروشگاه‌های اینترنتی و ... نیازمند تولید محتوا هستند، شاید که تعداد این‌ها بیشتر هم شده باشد. 
احتمالا در این میانه، برای شما چنین موقعیتی خیلی پیش آمده است:
کسی مهارت و حرفه‌ای‌‌گری بیشتری نسبت به شما و دیگر همکاران شما در رسانه‌ شما و دیگر رسانه‌ها ندارد، اما به راحتی پیشنهادهای کاری خوبی را دریافت می‌کند، در حالی که شما که در انتظار این پیشنهادها هستید، باید به زحمت یک کار معمولی پیدا کرده یا حتی کار فعلی‌تان را با شدت بچسبید که یک وقت مشکلی برای‌تان پیش نیاد.
واقعا چرا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۹ ، ۱۴:۱۲
عیسی محمدی