موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

«هر صبح که بیدار می‌شوم، هدفم تمرین و تلاش برای کسب موفقیت‌های بیشتر است نه کسب درآمد مالی بیشتر. خدا را شکر که کمبود پول ندارم و تمام هدفم این است که نامم را در تاریخ فوتبال دنیا ثبت کنم.»

این حرف‌ها را رونالدو می‌زند، مردی که هر پست تبلیغاتی در اینستاگرامش، به پول ما نزدیک یازده میلیارد تومان می‌شود. مردی که پنج توپ طلا گرفته و امسال هم شانس توپ طلا دارد. مردی که می‌تواند یکی از ویلاهای کوهستانی خودش را به یکی از رفقای فوتبالیستش، با نزدیک پانزده میلیارد تومان تخیف بفروشد.

نمی‌دانم این روزها چرا همه دنبال پول هستند.

یعنی دنبال پول نباشیم؟

نه، ولی سئوال من این است که:

- پول جذب چه کسانی می‌شود؟

این‌‌که ما بخواهیم پول داشته باشیم، باعث نمی‌شود که پول به سمت ما بیاید. پول به سمتی می‌آید که در آن‌جا تخصص، سختکوشی، برنامه‌ریزی، نوآوری و سرعت عمل وجود داشته باشد.

بزرگترین اشتباه را بیشتر مردم ایران در حوزه پول در آوردن این‌چنین مرتکب می‌شوند که:

پول در آوردن را به عنوان هدف خودشان انتخاب می‌کنند؛ در حالی که پول، صرفاً یک دستاورد حاشیه‌ی است و نمی‌تواند هدف قرار بگیرد. ولی وقتی شما خوب کار کنید، به فکر جابه‌جای رکوردها و کیفیت در کارتان باشید، سرعت عمل داشته باشید، به نوآوری به چشم یک «باید» نگاه کنید، در آن صورت چه بخواهید و چه نخواهید، پول به سمت شما خواهد آمد.

به رونالدو نگاه کنید؛ الان باید بنشیند کنار ساحل و توی ویلاهایش و تا آخر عمر عشق کند.

اما او دنبال افتخارآفرینی است؛ دنبال جابه‌جایی رکورد و ثبت کردن صدای خودش در تاریخ فوتبال جهان.

شغل و حرفه و حوزه شما چیست؟

چطور می‌توانید خودتان و اسم و رسم و کار خودتان را در این حوزه و کسب و کار و تاریخ آن ثبت کنید؟

این‌جوری باید فکر کنید؛ باقی موارد خود به خود اتفاق خواهد افتاد.

پول مانند آهوست. اگر دنبالش بروید، از دست‌تان فرار می‌کند. اما اگر شرایط را برایش فراهم بسازید، مثل غذا و آب و استراحت‌گاه و امنیت و ...، خود به خود سراغ شما خواهد آمد؛ حتی گله‌ای.

شما چطور فکر می‌کنید؟

 

---------------------------------------------------------

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۱۸:۵۱
عیسی محمدی

 

وقتی انسان موفقیت را به اندازه نفس‌کشیدن بخواهد، حتما به آن دست خواهد یافت. دیگر فرقی نمی‌کند در چه وضعیتی باشد با چه امکاناتی و چه تیمی و ... . مگر کسی که نفس می‌کشد و نفس برای کشیدن کم آورده، برای رسیدن به اکسیژن جدید، نیاز به هماهنگی و نامه‌نگاری و تیم درست و حسابی و همراهی دیگران و امکانات اولیه مناسب و ... دارد؟ نه، او می‌رود و اکسیژن را به دست می‌آورد. در واقع او ناگریز است؛‌ مضطر است. چون مضطر شده، چاره‌ای ندارد و به قول این استراتژیست‌های قدیمی، در زمین مرگ قرار گرفته. در نتیجه می‌رود و به چیزی که می‌خواهد، می‌رسد.

اما برای کسی که موفقیت مثل نفس کشیدن نیست، همه چیزهای دیگر از جمله رفقا و خواب و تلویزیون و فوتبال و سریال و بازی و ... اولویت بیشتری دارد. یعنی در شرایط عادی، حاضر است همه را کنار بگذارد. برای او موفقیت، نه یک دغدغه جدی مانند نفس‌کشیدن، که صرفاً یک آرزو و خیال است. توی یک گوشه ذهنش آن را انداخته و حالا اگر هم برسد، بدش نمی‌آید.

چقدر فرق است میان این نگاه و آن نگاه.

همه چیز را همین تفاوت نگاه‌ها و نگرش‌ها و ادراک‌ها رقم می‌زند.

حالا موفقیت برای شما شبیه کدام است؟

بی‌زحمت با خودتان تعارف نداشته باشید.

 

---------------------------------------------------------------------------------------

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۰
عیسی محمدی

با این ایده خیلی ارتباط می‌گیرم:

به جای کم کردن، سعی کنید چیزی اضافه کنید.

این ایده را دارن هاردی در کتاب اثر مرکبش مطرح می‌کند.

او می‌گوید که مثلاً به جای کم کردن وزن، به این فکر کنید که چطور غذاهای مقوی و سالم بخورید.

یا به جای کم کردن ساعات تماشای تلویزیون، به این فکر کنید که مثلاً چطور می‌توانید روزی یک ساعت بیشتر با خانواده باشید.

در این صورت، فکر شما بیشتر روی کارهایی که باید انجام بشود، تمرکز خواهد کرد و حالش خوب خواهد بود؛ تا این‌که مدام به جنبه منفی و کاستن فکر کند.

نتیجه هم رضایت‌بخش خواهد بود:

شما وقتی چیز خوبی را به زندگی‌تان اضافه کنید، مثل ورزش و مطالعه و ...، ناخودآگاه از چیزهای بد کاسته خواهد شد؛ بدون این‌که هیچ وسواسی در این زمینه داشته باشید.

مثالی که خود دارن هاردی هم می‌زند جالب است.

با یکی از دوستانش این ایده را مطرح کرد. این‌که به جای کم کردن تماشای تلویزیون و تمرکز روی این امر که جنبه منفی هم می‌تواند برای ذهن داشته باشد، به این فکر کند که چطور می‌تواند بین چیزی که دوست دارد و وقت گذراندن با خانواده‌اش، یک ترکیب جدید اضافه کند.

رفیق دارن، به عکاسی علاقه داشت. شروع کرد به خرید دوربین و عکس گرفتن از فرزندان خودش. آن‌موقع هم عکس‌ها از این ظاهرکردنی‌ها بود. می‌رفتند و در تاریکخانه عکس‌ها را ظاهر می‌کردند. همین کار ساده، روزانه باعث می‌شد دو، سه ساعت با خانواده‌اش وقت بگذراند و کلی عکس جالب هم بگیرند. نتیجه‌اش، این بود که به طور ناخودآگاه، دیگر تلویزیون تماشا نمی‌کردند.

یک مثال دیگرش هم چنین می‌شود:

مثلاً به جای تمرکز روی ترک سیگار که نوعی کاستن است، روی مصرف بیشتر ویتامین‌های مورد نیاز بدن تمرکز کنید؛ که نوع افزودن است. دوستی می‌گفت، وقتی مولتی‌ویتامین مصرف می‌کرد و آمپول تقویتی می‌زد، اساساً دیگر بدنش کشش نداشت که سیگار بکشد و اذیت می‌شد؛ در نتیجه سیگار را خود به خود کنار گذاشت.

 

---------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۱۸:۱۵
عیسی محمدی

این مسیر را داشته باشید، به نظرم شما را به جای خوبی خواهید رساند. گام به گام پیش بروید.

 

1.    انضباط یعنی انجام کارهایی که باید انجام بدهیم؛ چه دوست داشته باشیم چه دوست نداشته باشیم. چه حال داشته باشیم چه حال نداشته باشیم.

2.    کارهایی که باید؟ این بایدها، از هدف‌ها و چشم‌اندازها و اولویت‌های ما ناشی می‌شود.

3.    به نظر من مهمترین عددی که میزان پیشرفت شما را مشخص می‌کند، همین عدد انضباط است. مثلاً شما باید در طول روز سیزده تا کار انجام بدهید؛ که باید انجام بدهید؛ چرا که هدف و آرمان و چشم‌انداز و اولویت و نقش‌های شما آن را مشخص می‌کند. اگر مثلاً شش تا را انجام بدهید، بقیه‌اش می‌ماند. در این صورت نمره شما، کمی زیر متوسط خواهد بود.

4.    هرچقدر انضباط بیشتری داشته باشید، به همان میزان به موفقیت بیشتری هم در زندگی و در همه بخش‌های آن خواهید رسید. پس نمره انضباط شما، مساوی با نمره موفقیت شما خواهد بود.

5.    انضباط انسان حد و مرزی ندارد. شما تا کجا می‌توانید انضباط داشته باشید؟ تا بی‌نهایت. حالا وقتی می‌گوییم بی‌نهایت، منظورمان این نیست که حتی نفس کشیدن شما هم با انضباط باشد. بیشتر کنایه زدن است به این‌که مدام می‌توان مثل یک عضله، حجم این انضباط را افزایش داد.

6.    وقتی انضباط شما تا بی‌نهایت بتواند گسترش یابد، به همان نسبت موفقیت شما هم می‌تواند بیشتر و بیشتر و باز هم بیشتر بشود.

7.    آیا این معادله دیوانه‌تان نمی‌کند؟ انضباط بیشتر، موفقیت بیشتر؛ و این روند را پایانی نیست.

8.    درک این نکته، می‌تواند به شما انرژی زیادی برای موفقیت بیشتر بدهد. یعنی چیزی هست که می‌توانید آن را کنترل کنید؛ چیزی که با کنترل آن، می‌توانید موفقیت‌تان را هم کنترل کنید.


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۸ ، ۱۸:۰۶
عیسی محمدی

هر روز سوار اتوبوس می‌شوم، هر روز به سر کار می‌‌‌آیم، هر روز کار می‌کنم، هر روز خودم را به موقع به رستوران محل کارم می‌رسانم تا گرسنه نمانم، هر روز کارم که تمام می‌شود سوار اتوبوس شده و به محل زندگی‌ام می‌رسم. هر روز دخترم را بیرون می‌برم تا حوصله‌اش سر نرود. هر روز...

چرا ماها این‌قدر تکراری شده‌ایم؟ گاهی از اتوبوس که پیاده می‌شوم، همین‌طور به آدم‌هایی که در مقابل من در حال تردد هستند نگاه می‌کنم: چهره‌هایی معمولی، لباس‌هایی معمولی، کیف‌هایی معمولی، قدم‌هایی معمولی، زندگی‌هایی معمولی؛ و احتمالاً آدم‌هایی معمولی. انگار نه انگار که در مغز و قلب و سینه هر کدام از این آدم‌ها، این‌قدر پتانسیل و قدرت کار گذاشته شده است که انگار یک بمب هیدروژنی متحرک باشند. اما این بمب‌های هیدروژنی متحرک، چه شده‌اند و چرا این‌چنین شده‌اند؟

در معمولی بودن ایرادی نیست. اما باید بیاموزیم که این معمولی بودن را، خیلی خاص زندگی کنیم. بین معمولی بودن ناشی از خودآگاهی با معمولی بودن ناشی از ناتوانی، زمین تا آسمان فرق است.

گاهی وقت‌ها فکر کردن به این‌که در سینه و مغز من، یک بمب هیدروژنی دست و پا می‌زند و من چه پتانسیل‌هایی می‌توانم داشته باشم، دیوانه می‌شوم. اما افسوس که بار و فشار معمولی بودن‌های ناشی از غم نان و ناتوانی، این حس را از من می‌گیرد.

ای کاش که بتوان این حس را ادامه داد؛ و از این پس انسان‌هایی را ببینیم که در حین معمولی بودن، حدی از اعتماد به نفس و توانمندی را دارند که وصف‌ناپذیر است. انسان‌هایی که خاص بودن، در عین معمولی بودن، از سر و روی‌شان می‌بارد.


---------------------------------------------------------------------------------------
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۴
عیسی محمدی

امام باقر علیه‌السلام، حدیث فوق‌العاده‌ای دارد درباره استمرار در کارها. او می‌فرماید:

«هرگاه به کاری عادت کنم دوست دارم بر آن مداومت کنم. اگر از عبادت شبانه چیزی از من فوت شود روز قضایش را به جا می‌آورم. و اگر روز چیزی را از دست دهم شب قضای آن را به جا می‌آورم. محبوب‌ترین کارها نزد خدا کاری است که با مداومت همراه باشد.»

این‌ نکته که باید کارهایی را هر روز انجام بدهید، البته نکته عجیبی نیست. مسأله اصلی پایبند ماندن به این اصل و قاعده است. برای پایبند بودن، یکی از بهترین راه‌ها به جا آوردن وظایف قضا شده است.

یعنی،

-         اگر در طول روز کاری را به انجام نرساندید، قضای آن را شب به جا بیاورید.

-         اگر قرار بود شب مطالعه داشته باشید و موفق نشدید، قضای آن را فردا صبح به جا بیاورید.

-         اگر قرار بود طرحی را ارسال کنید و نفرستادید، قضای آن را همان موقع که یادتان آمد به جا بیاورید.

-         اگر قرار بود به فرزند یا همسرتان مهر و محبت بورزید و فراموش کردید، آن را فردا به جا بیاورید.

-         و...

اما فلسفه این به جا آوردن کارها و وضایع قضا شده چیست؟

خیلی راحت است؛

ذهن و مغز شما نباید احساس کند که می‌تواند کاری را انجام نشده از لیست حافظه‌اش خارج کند.

حتی اگر با کیفیت پایین، نباید چنین اجازه‌ای به مغزتان بدهید.

اگر چنین اجازه‌ای را بدهید، در آن صورت کارتان تمام است؛ مغزتان راهش را یاد گرفته و می‌تواند از این پس، از طریق این نقطه ضعف،‌ مدام به شما شلیک کرده و شما را از پای در بیاورد.

فراموش نکنید که:

بزرگترین دشمن آدمی، نفس آدمی است؛ که همان تعبیر ذهن و «خود منفی» را از آن داشته و داریم. به واقع این «خود منفی»، نزدیکترین و قوی‌ترین دشمن به شماست که از همه جیک و پیک شما خبر دارد. پس همیشه باید هوشیار بود و نباید بهانه به دستش داد و توسط او غافلگیر شد.


---------------------------------------------------------------------------------------
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۴۲
عیسی محمدی

صدا و آهنگ‌های علیرضا قربانی را خیلی دوست دارم. یک مصاحبه‌ای انجام داده است با سایت موسیقی ما. در این مصاحبه اشاره می‌کند که: 

وقت‌هایی که آهنگی را می‌سازد یا روی یک ملودی کار می‌کند که احساس می‌کند او را تحت تأثیر قرار داده، همان آهنگ و ملودی، بیشتر شنیده و دیده می‌شود؛ به واقع او به این درک رسیده که اگر خودش از یک کار اثر بگیرد، مخاطب هم همین حس را خواهد داشت.

شاید بپرسید که چه ایده مسخره‌ای؛ شما یک عادت و تربیت خاصی دارید و ممکن است که اثرگیری شما، با دیگران فرق داشته باشد.

البته این ادعای شما کاملاً درست است.

اما نکته این‌جاست که علیرضا قربانی این را در حوزه‌ای که دارد کار می‌کند می‌گوید. مخاطبان او هم همه اقشار موسیقی نیستند؛‌ قشر خاصی هستند. در مورد هر کسی نیز این ایده درست است؛ قطعاً به واسطه نوع کار و رویه و مسیری که داشته است، طبیعی است که مخاطبان خاصی هم داشته باشد. پس باز هم طبیعی است که اگر خودش تأثیر بگیرد، این مخاطبان هم به واسطه اشتراک این مسیر و علاقه‌مندی‌ها، اثر بگیرند.

اصل کلام این است که تا نسوزی، نمی‌توانی بسوزانی.

در همه حوزه‌ها هم درست است.

تا وقتی که خود آدم به وجد نیاید و هیجان‌زده نشود، طبیعی است که دیگران را هم نمی‌تواند به وجد و هیجان بیاورد. برای به هیجان آمدن نیز، باید ذهن بازی داشته باشیم؛ یعنی ضمن این‌که نظم خاصی داریم، باید کمی هم ذهن‌مان باز شد تا وقتی که با موارد خاص و عجیب روبه‌رو شدیم و روی ما اثر گذاشتند، بتوانیم روی دیگران نیز اثرگذار ظاهر بشویم.

به واقع، زیاد نباید به همه چیز نگاه از پیش اعلام شده داشته باشیم. این به معنای بی‌نظمی نیست. شما نظم دارید، ولی در انتظار شگفتی‌ها می‌نشینید. لیونل مسی می‌گوید، هیچ ایده‌ای برای کارهایی که با توپ می‌کند ندارد. صرفاً توپ به او می‌رسد و در آن لحظه تصمیم می‌گیرد که چه کار کند؛ یعنی از روی غریزه‌اش تصمیم می‌گیرد. ما نیز گاهی باید چنین باشیم. در حین نظم، امور را به غریزه بسپاریم تا ما را شگفت‌زده کند. 


---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۴۸
عیسی محمدی

دیشب با دختر کوچکم بیرون رفته بودیم. برایش بستنی خریدم. کلی ذوق کرد. وقتی داخل خانه برگشتیم، خانمم گفت بستنی خورده؟ بالاخره لب و لوچه‌اش کثیف شده بود. گفتم بله. گفت حیف نبود؟ گفتم چی؟ گفت این الان شکمش پر شده؛ حیف نبود به جای برنج و مرغ و چیزهای مقوی، بستنی به او دادی؟

دیدم انصافاً حیف است. به ایده جالبی رسیدم که البته قبل‌تر نیز می‌دانستم؛ اما برایم علنی‌تر شد. این‌که زمان و انرژی ما آدم‌ها هم مثل معده آن‌ها، محدود است. بالاخره این زمان و انرژی با یک سری کارها پر خواهد شد یا صرف یک سری از کارهای مشخص خواهد شد. چرا این کارها، بی‌مقدار و کوچک و پست باشد؟

به قول بزرگی، فقط برای کارهای بزرگ عرق بریز؛ برای کارهای کوچک عرق نریز.

وقتی قرار است عرق بریزیم، ‌پدرمان در بیاید، اذیت بشویم، زمان و انرژی نازنین‌مان گرفته بشود، پس چرا این‌ها صرف کارهای بزرگ نشود، هان؟

زمان و انرژی مورد نیاز در همه آدم‌ها یکسان است؛ اما اولویت‌ها و نوع کاری که موفق‌ها و ناموفق‌ها برای صرف شدن همین زمان و انرژی در نظر می‌گیرند، یکسان نیست.

همه تفاوت همین‌جاست.

کمی بلنداندیش و بزرگ‌اندیش و بلندنظر باشید؛ واقعاً حیف نیست؟

 

---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۲۰:۱۹
عیسی محمدی