موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

دارم به دلیلی، کتاب «سنگفرش هر خیابان از طلاست» را استنساخ و بازنویسی می‌کنم. با این‌که چهل، پنجاه باری این کتاب را خوانده‌ام، باز هم دارم به نکته‌های جالب‌تری از آن می‌رسم. با این‌که کیم وو چونگ را در سال‌های اخیر دستگیر کردند به خاطر حساب‌سازی‌های مالی و مدتی هم فراری شد، اما باز برای این چهره احترام عجیبی قائلم.

در جایی از کتاب می‌گوید که روزگاری جامعه کره‌ای، در فقر و فلاکت بود. یکی، دو نسل از این جامعه تلاش طاقت‌فرسا و فداکارانه کردند و این کشور به آستانه رفاه و توسعه‌یافتگی رسید. سپس اشاره می‌کند که صحنه نمایش از غرب یعنی آمریکا و قبل از آن انگلیس و اسپانیا، به شرق و ژاپن و کره و کشورهای حاشیه اقیانوس آرام بر می‌گردد. سپس به جوانان کره‌ای گوشزد می‌کند که به هوش باشید که جوانان چینی و آمریکایی هم دارند به شدت کار و تلاش می‌کنند. آن‌ها تا نیمه‌های شب مطالعه کرده و با انگشت‌های خود بر کیبوردها می‌کوبند تا پیش بروند.

از این ایده تا نیمه‌های شب مطالعه کردن و بر کیبوردها کوبیدن خیلی خوشم آمد.

به نظرم جا دارد باز هم بارها و بارها این کتاب را بخوانید.

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۸ ، ۱۹:۵۱
عیسی محمدی

داشتم کتاب «طهران قدیم» جعفر شهری را مرور می‌کردم، در فهرست آن رسیدم به این مثل معروف کاسب باید پاشکسته باشد. قبلاً ماجرایش را شنیده بودم و چیزهایی کلی در ذهنم بود. توی اینترنت که سرچ کردم، چنین آمد:

«...زنی دسته هاون فلزی‌ای را به پیش سمساری برای فروش می‌برد و بعد از ختم معامله می‌گوید هاون آن را هم دارد که بعداً می‌آورد و پس از رفتن زن، سمسار متوجه می‌شود دسته هاون طلا می‌باشد، تا روزی که سمسار برای امری از دکان خارج بوده زن هاون آن را نیز آورده چون سمسار را نمی‌بیند به دکان پهلودستی یعنی همکار او می‌فروشد و وقتی سمسار آمده از جریان مطلع می‌شود با دسته هاون محکم به قلم پای خود کوبیده می‌گوید: اگر پایم شکسته از دکان بیرون نرفته بودم هاون طلا از دستم نرفته بود! و از آن زمان جمله «کاسب باید پا شکسته باشد» از دستور کاری اهل این فن می‌شود.»

و بعد از آن مثل، در سینه مردم باقی مانده است. یک مثل اصیل تهرانی هم هست.

جدا از این‌که چرا و چگونه این مثل جا افتاده، ولی نکته بسیار مهمی است. اگر کسی پایش شکسته باشد، همیشه یک‌جا بند می‌شود و می‌نشیند. در این صورت هم حواسش جمع‌تر است و هم، مشتریان که مراجعه می‌کنند، حضور دارد.

این مثل را به حوزه‌های دیگر هم می‌شود کشاند. مثل همین سایت‌ها و فضاهای مجازی. خیلی از پیج‌ها و سایت‌ها، پاشکسته نیستند. کاربر که مراجعه می‌‌کند، انگار کسی آن‌جا نیست و همه، به جای دیگری رفته‌اند. در خیلی از کسب و کارهای دیگر هم چنین است. می‌روی داخل مغازه، می‌بینی طرف یا سرش توی گوشی همراه است و حضوراً هست، ولی باطناً نیست. یا می‌بینی اصلاً در یک مغازه دیگر است و باید دنبالش بگردی. یا به درمانگاه که می‌روی همین است. یا هر جای دیگری.

فکر می‌کنم همین اصل ساده اگر رعایت شود، چقدر کسب و کارها راه می‌افتد. البته منظور ما مفهوم واقعی از این مثل است. مثلاً شما شغل‌تان فروش است؛ دیگر نمی‌توانید که یک‌جا بند بشوید. در این صورت پاشکستگی شما، یعنی همیشه جلوی مغازه و فروشگاه مشتریان حتمی و احتمالی وجود داشته باشید. از سطح فراتر رفته و باطن را بنگرید.

یا مثلاً در زندگی زناشویی، همیشه باید برای خانواده پاشکسته باشید؛ یعنی همیشه حاضر و در خدمت باشید. این‌ها خیلی اثر گذار است.

می‌بینید یک مثل ساده چه کاربردهایی دارد؟

 

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۰:۴۹
عیسی محمدی

 

امروز به صورت اتفاقی، یک پادکست خیلی خیلی خوب گوش کردم. هفتاد دقیقه بود. ولی این‌قدر خوب بود که وسط کارم آن را گوش کردم، چون می‌دانستم آورده‌ها و دستاوردهای بیشتری برایم خواهد داشت. از مجموعه پادکست‌های علی بندری. در شرح آن خودشان نوشته‌اند:«فرمول؛ قوانین جهانی موفقیت (The Formula) چطوری یکی موفق می‌شه یکی نمی‌شه؟ اصلاً فرمولی برای موفقیت وجود داره؟ کتاب فرمول به همچین سوالایی جواب می‌ده.» این پادکست، در واقع معرفی کتاب فرمول؛ قوانین جهانی موفقیت است نوشته آلبرت لزلو بارابشی. علی بندری اشاره می‌کند که این کتاب، از مجموعه کتاب‌های دوزاری موفقیت در بازار نیست که فقط می‌خواهند از علاقه جماعت به موفقیت سوء استفاده کنند. از مجموعه کتاب‌هایی هم که نیست یک مشت نقل قول را جمع کرده و می‌خواهد به نتیجه‌ای برسد. بلکه یک کتاب علمی در این زمینه است که حاصل کار گروهی است که با پژوهش‌های علمی، دنبال به دست آوردن الگوریتم‌هایی هستند که در مورد موفقیت جواب بدهد. من که حسابی لذت بردم و نسبت به دیگر پادکست‌ها و مطالبی که خوانده بودم، خیلی بهتر بود. حتماً استفاده کنید.

 

برای شنیدن این پادکست،‌ به این‌جا بروید. 

 

------------------------------------------------------------------------------

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۸ ، ۱۳:۱۲
عیسی محمدی

جمله‌ای را منتسب می‌کنند به رابرت لی فراست، شاعر آمریکایی. او می‌گوید که:

دلیل این‌که افراد بیشتری در اثر نگرانی می‌میرند تا کار زیاد، این است که نگرانی آن‌ها بیشتر از کارشان است.

به نظرم معیار جالبی است. در این روزهایی که همه نگرانی‌های زیادی دارند، واقعاً چه کار می‌شود کرد؟ به نظرم که دو کار می‌شود کرد، هر دو کار هم تقریباً به ذهن و نگرش شما مرتبط می‌شوند.

کال اول، این است که از ایده حلقه نفوذ دکتر استفان کاوی بهره ببریم. یعنی نگران چیزهایی که خارج از حوزه اختیار و اراده ما هستند، نگران نباشیم.

دوم این‌که نگرانی‌مان، کمتر از کارمان و کارمان و تلاش‌مان، بیشتر از نگرانی‌مان باشد.

هرچقدر نسبت این دو زیاد و کم بشود، ما خوشبخت‌تر خواهیم بود.

یعنی هرچقدر عدد و حجم و گستره کار و تلاش‌مان، بزرگتر از حجم و گستره نگرانی‌مان باشد، در این صورت موفق‌تر و خوشبخت‌تر خواهیم بود.

می‌دانم که این روزها نگرانی‌های زیادی دارید. از حیث اجتماعی، البته وظیفه با مسئولان است.

اما این را نباید از یاد ببرید که، هیچ وقت نمی‌توانیم به امید دیگران بنشینیم. مسئولان را به عنوان افکار عمومی باید وادار کنیم به حرکت کردن و کاری کردن. در این که وظیفه اجتماعی ما چنین است شکی نیست.

اما وظیفه فردی ما چیست؟

وظیفه فردی و فوری ما، این است که نگران چیزهایی که خارج از اراده و اختیار ما هستند، نباشیم.

دوم این‌که میزان کارمان را بسیار بیشتر از نگرانی‌مان نگه داریم.

سوم این‌که سعی کنیم یکی از افراد نگران جامعه نباشیم.

واقعاً این همه نگرانی باعث چه اتفاق مثبتی در جهان واقعی ما می‌شود؟

به یاد داشته باشید که یک میلیارد گلایه و بهانه، به اندازه یک ساعت کار متمرکز و جدی و حرفه‌ای،

  • نمی‌تواند روح شما را شاداب کند،
  • نمی‌توان جیب شما را پر کند،
  • نمی‌تواند باعث ایجاد کارهای دیگر بشود،
  • و حتی نمی‌تواند باعث نابودی نگرانی‌های شما بشود.

 

می‌توانید حرف مرا قبول نداشته باشید و به نگرانی‌هایتان بپردازید. اما اگر این نگرانی‌ها باعث شد تا تغییری مثبت در زندگی‌تان ایجاد شود، از همین‌جا به من خبر بدهید که از اشتباهات گذشته خودم برگردم.

 

 

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۶:۱۵
عیسی محمدی