موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۲ مطلب با موضوع «موفقیت :: موفقیت و تجارت» ثبت شده است

من زمانی به اویاما، رزمی‌کار بزرگ و مبدع کیوکوشین خیلی علاقه‌مند بودم. مدام نقل قول‌ها و بیوگرافی‌اش را دنبال می‌کردم. در کل از قدرت و اخلاق و روش او خیلی لذت می‌بردم.

تا این‌که یک روز، خیلی حیرت‌زده شده و جا خوردم:

واقعا من چرا اویاما را دوست دارم؟

و چرا اساسا دنبال این نیستم که بدانم اویاما، چطور اویاما شده است؟

وقتی سئوال دوم را با خودم مطرح کردم، در کل نگاهم به چهره‌های موفق تغییر کرد. مدام می‌خواستم ببینم چه چیزی باعث ایجاد موفقیتی چنین درخشان در چنین فردی شده که من هم انجام بدهم.

شاید این ایده برای شما هم جواب بدهد؛ دیگر دنبال موفق‌ها نباشید، دنبال علل موفقیت‌شان باشید. مطمئن باشید لذت بیشتری از تعقیب زندگی آن‌ها خواهید برد و خودتان هم به جای بهتری خواهید رسید.

 

کلیدواژه‌های مرتبط:

موفقیت

فرمول موفقیت

تعریف علمی موفقیت

تعریف موفقیت

موفقیت چیست

جمله‌های انگیزشی موفقیت کاری

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۲۹
عیسی محمدی

درباره برندینگ شخصی چه می‌دانید؟ 
من کاری ندارم که در این مورد چه می‌دانید یا چه نمی‌دانید. تنها می‌خواهم شما را با اهمیت این نکته آشنا کنم:
خیلی‌ها هستند که تخصص و دانش و سابقه و بودجه و امکانات و اهداف و قدرت اراده و انگیزش‌هایی شبیه شما و حتی بیشتر از شما دارند. پس اگر بخواهید در این زمین بازی کنید، باخت شما احتمال زیادی دارد. 
چه باید کرد؟
در رقابت‌هایی این‌چنینی که غالباً در محیط‌های کاری و سازمانی و شرکتی و ... جریان دارد، نه تخصص شما و نه اراده شما و نه بوجه و امکانات و قدرت اجرایی شما، هیچ‌کدام از این‌ها نیست که موجب برتری شما می‌شود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۲۱
عیسی محمدی

لطفا سرتان را پایین بیندازید. نگاهی به کفش‌های‌تان بیندازید. بندهای کفش‌تان را می‌بینید؟ (حالا تو را به خدا نیایید بگویید که کفش‌مان اساسا بند ندارد؛ در مثل مناقشه‌ای نیست). چقدر این بندهای کفش به شما نزدیک هستند؟

موفقیت و شکست کاری هم به همین اندازه به شما نزدیک هستند. جا خوردید؟

بیشتر ما فکر می‌کنید که موفقیت‌ها و شکست‌ها خیلی از ما فاصله دارند و به همین دلیل حال و حوصله کار کردن و سفت و سخت پای کارها و پروژه‌ها ایستادن و ... را نداریم. در حالی که اگر ذهن و نگرش ما چنین تغییرشکل بدهد که:

ببین پسر! موفقیت و شکست تو حتی نزدیک‌تر از این بندهای کفش تو به تو هستند،

در این صورت همه چیز را خیلی قطعی و فوری و مشخص در نظر می‌گیریم.

کریشنا مورتی جمله جالبی دارد؛ می‌گوید وقتی یک حیوان درنده به ما حمله می‌کند، نه با او مبارزه می‌کنیم، نه اقناعش می‌کنیم، نه برنامه‌ریزی می‌کنیم که باید چه کار کنیم و ...، بدون هیچ برنامه و طرح قبلی، فرار می‌کنیم و خودمان را به یک جای امن می‌رسانیم. اگر تصورتان در مورد کارهایی که به شما آسیب می‌زنند چنین باشد و آن‌ها و اثرات منفی‌شان را در نقش یک حیوان درنده ببینید و عواقبش را به شدت به شما نشان بدهند، به همین ترتیب از دست‌شان بدون هیچ فکر قبلی فرار می‌کنید.

حقیقت امر این‌که در مورد موفقیت چنین چیزی درست است؛

اگر تأثیر هر عمل و رفتار و فکر و پروژه و کارتان را در موفقیت یا شکست کاری‌تان، اینقدر به خودتان نزدیک ببینید که انگار نزدیک‌تر از بند کفش‌ها به شما هستند، دیگر وقت تلف نخواهید کرد و هر کاری و پروژه‌ای را به شدت جدی خواهید گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۰۸
عیسی محمدی

بازاری‌های قدیمی ضرب‌المثلی دارند که می‌گوید کاسب باید پاشکسته باشد. حالا موضوعش چیست؟ قصه‌اش را جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» چنین نقل می‌کند:

«...زنی دسته هاون فلزی‌ای را به پیش سمساری برای فروش می‌برد و بعد از ختم معامله می‌گوید هاون آن را هم دارد که بعداً می‌آورد و پس از رفتن زن، سمسار متوجه می‌شود دسته هاون طلا می‌باشد، تا روزی که سمسار برای امری از دکان خارج بوده زن هاون آن را نیز آورده چون سمسار را نمی‌بیند به دکان پهلودستی یعنی همکار او می‌فروشد و وقتی سمسار آمده از جریان مطلع می‌شود با دسته هاون محکم به قلم پای خود کوبیده می‌گوید: اگر پایم شکسته از دکان بیرون نرفته بودم هاون طلا از دستم نرفته بود! و از آن زمان جمله «کاسب باید پا شکسته باشد» از دستور کاری اهل این فن می‌شود.»

قبلاً در این‌باره نوشته‌ام (این‌ را بخوانید) که این مثل چه نکته‌هایی دارد. مهم‌ترین نکته آن هم این است که باید به عنوان یک فعال کسب و کار و یک کاسب، همیشه حاضر باشید. عدم حضور شما، می‌تواند باعث از دست رفتن فرصت‌های زیادی بشود.

حالا قصد دارم این ضرب‌المثل را در فرهنگ سازمانی و کارمندی بررسی کنیم. متأسفانه بیشتر کارمندها و مزدبگیرها، مصداق همین ضرب‌المثل هستند و هیچ وقت حاضر نیستند و همیشه سرشان به کاری دیگر گرم است. به همین دلیل وقتی که فرصت‌ها از راه می‌رسند، درست مثل کاسب قصه ما پشت دخل‌شان نیستند و فرصت‌ها را از دست می‌دهند. به این ترتیب چندان عجیب نیست اگر بگویند که ما همیشه شکست می‌خوریم و ارتقا پیدا نمی‌کنیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۱۱
عیسی محمدی

نیروی ما بودند. با همسرش در رستوران ما کار می‌کردند. تا این‌که آمد و گفت می‌خواهیم برویم برای خودمان کار کنیم. گفتم باشد؛ و تسویه کامل کردیم. چند ماه بعد آمد و گفت ورشکست شده‌ایم. گفتم چرا؟ گفت نمی‌دانیم. گفتم می‌خواهی دلیلش را بدانی؟ گفتند بله. گفتم چون شما تا به حال دست بگیر داشته‌اید و دست بده نداشته‌اید؛ به همین دلیل با این روحیه کارمندی و کارگری نتوانستید آن‌جا را اداره کنید...

این را علی‌اکبر رهبری صاحب برند شاطرعباس می‌گوید...

روحیه کارمندی و کارگری داشتن، کم‌کم باعث نابودی روحیه استقلال کاری در شما می‌شود؛ اگر هم از شما گذشته، بچه‌تان را طوری بار بیاورید که «دست بده» داشته باشد تا بتواند کار مستقل هم برای خودش ایجاد کند و چنین روحیه‌ای داشته باشد؛ چرا که این روحیه مقدمه کارآفرینی و کار مستقل است...

 

 

کارآفرینی

روحیه کارآفرینی

توسعه فردی

موفقیت

موفقیت اقتصادی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۲۵
عیسی محمدی

تا حالا کتاب‌های زیادی درباره توسعه حرفه‌ای و شغلی خوانده‌اید نه؟ تا حالا کلیپ‌ها و مستندهای زیادی در این‌باره دیده‌اید نه؟ تا به حال در ورک‌شاپ‌ها و سمینارها و کارگاه‌های زیادی به این منظور شرکت کرده‌اید نه؟ گیج شده‌اید از این میزان حجم راهکار و نکته‌ای که در ذهن‌تان هست و نمی‌دانید چه کار کنید؟ گاهی وقت‌ها میان این همه راهکار همین‌طور مثل گوزنی که مقابل چراغ‌های خیره ماشینی خشکش بزند، خشک‌تان زده است؟

کاملا قابل درک است که چه می‌گویید. اما هدف شما در این حوزه چیست؟ پیشرفت شغلی و حرفه‌ای؟ پس شما چیزهایی به این منظور لازم دارید، درست است؟ راهکارش فقط و فقط همین است:

شما ابتدا نیاز به راهکارهایی دارید که تکلیف‌تان را شرون کنند،

سپس نیاز به اراده‌ای برای عملیاتی کردن آن‌ها دارید.

حالا ما به قسمت دومش کاری نداریم که بحث ایجاد عادت‌ها و قدرت اراده و قدرت چرایی و چیزهایی از این قبیل است.

اما اگر بین ده‌ها و صدها راهکار گیر کرده‌اید، تنها راهش این است که:

شما چشم‌تان را ببندید و به هر چیزی که می‌دانید، عمل کنید؛ بقیه چیزها خود به خود مشخص خواهند شد. شما می‌دانید که سحرخیزی لازم است برای توسعه شغلی؟ خب، سحرخیز باشید. شما می‌دانید که باید نرم‌افزار جدیدی یاد بگیرید؟ شما می‌دانید که باید روی بیان و نحوه رفتارتان در محیط شغلی کار کنید؟ شما می‌دانید که باید مطالعات تخصصی داشته باشید؟ شما می‌دانید باید سرعت‌تان را بالاتر ببرید؟ خب، شما که عملا همه چیز را می‌دانید؛ پس راهکارها مشخص است. نیاز به خوانش هیچ کتاب و متن پیچیده‌ای نیست؛ به ذهن‌تان مراجعه کنید و ببینید چه چیزهایی را می‌دانید که اگر عملیاتی‌شان کنید، صد در صد شما را به موفقیت شغلی و حرفه‌ای می‌رساند. آن‌ها را لیست کنید و این‌ها بشوند راهکارهای شما....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۰ ، ۱۹:۱۵
عیسی محمدی

این دارن هاردی (همان نویسنده معروف کتاب اثر مرکب) در یکی از کتاب‌هایش فرمول جالبی را مطرح می‌کند؛

1-30-5-3-1

خب، حالا چی هست؟

اول که کلی اشاره می‌کند به این شما باید بخشی از زندگی‌تان را به کسب معلومات و تخصص و مطالعه و ... اختصاص بدهید؛ و حتی درصدی مشخص از درآمدتان را به این منظور اختصاص بدهید.

بعدش می‌گوید در هر حوزه‌ای، می‌توانید از این فرمول استفاده کنید. اما این فرمول یعنی چه؟

فرض کنید در حوزه رابطه خودتان با همسرتان، کمی دچار مشکل هستید. مثلاً به هم پرخاش می‌کنید و درک متقابلی از هم ندارید. حالا می‌خواهید این رابطه را اصلاح کنید. راه‌حل این است:

1=همان حوزه‌ای که باید در آن مشکلی را حل کنید؛ که در این‌جا بحث ارتباط با همسر است.

30= به مدت سی روز این برنامه را پیش ببرید. ددلاین شما سی روز است.

5= در این زمینه باید پنج تا کتاب را انتخاب کرده و شروع به خواندن کنید و نکته‌هایش را استخراج کرده و عملیاتی کنید.

3= در این زمینه باید سه تا پادکست یا فایل صوتی یا ... را گوش کنید و نکته‌ها را استخراج و عملی کنید.

1= در این زمینه، باید به یک سمینار یا جلسه آموزشی یا ورک‌شاپ و ... بروید و از اطلاعاتی که داده می‌شود استفاده کنید.

اگر این دوره جواب نداد، دوباره تکرارش کنید.

این فرمول در حوزه‌های مالی و اقتصادی و ورزشی و تحصیلی و ... هم خیلی اثربخش است و کلی باعث ارتقای کیفی زندگی شما می‌شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۰۰ ، ۱۵:۱۶
عیسی محمدی

هر آدمی که دنبال اصلاح یا تقویت یا بازسازی یا ایجاد برندینگ شخصی خود است، طبیعی است که باید حدی از پرنسیپ را داشته باشد. البته در این اجباری نیست؛ چنان‌چه که نخواهید برند شخصی قدرتمندی ایجاد کنید. اما اگر قصد دارید ایجاد کنید، باید به این اصول وفادار بمانید. دکتر محمود سریع‌القلم در یکی از نوشته‌های خود، سی ویژگی افراد با پرنسیپ را مطرح کرده‌اند. برای تقویت پرسونال برندینگ یا برند شخصی خود، می‌توانید به بخش‌هایی از این ویژگی‌ها فکر و عمل کنید؛

 

1-به هر قیمتی، ثروتمند نمی‌شوند؛

2-به هر قیمتی، پُست خود را حفظ نمی‌کنند؛

3-در رابطه با موضوعات و افراد، همه جا یک نوع سخن می‌گویند؛

4-کارهای خوبِ خود را تبلیع نمی‌کنند؛

5-با افراد نادان، مُدارا می‌کنند؛

6-حرص مطرح شدن روزانه در رسانه‌ها را ندارند؛

7-معتقدند کارهای خوب و بد آنها را، طبیعت پاسخ می‌دهد؛

8-وقتی تخریبِ شخصی مطرح می‌شود، آن محل را ترک می‌کنند؛

9-به زندگی عمدتاً به عنوان فرصتی برای توسعهٔ فردی می‌نگرند؛

10-هشتاد درصد زندگی آنها، کار و سکوت فراوان است؛

11-جدی‌ترین بی‌مرامی را، رانت‌خواری می‌دانند؛

12-برای رسیدن به آرامش درونی، سالها تمرین کرده‌اند؛

13-سعی می‌کنند در ذهن خود، افراد نادان را درک کنند؛

14-برای رُقبای خود، حقوق قائل هستند؛

15-از واژه‌های احساسی- عاطفی برای عوام فریبی استفاده نمی‌کنند؛

16-تا می‌توانند بدون چشمداشت، کار دیگران را انجام می‌دهند؛

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۴۳
عیسی محمدی

جاشوآ بل، ویولونیست معرفی بود. ویولون او سه میلیون دلار می‌ارزید. با این‌حال وقتی در متروی واشنگتن شروع به نواختن قطعاتی از باخ کرد، در طول یک ساعت کسی توجه نکرد. کلا هم 32 دلار بیشتر جمع نکرد. هیچ‌کس به این موزیسین بزرگ و پیچیده‌ترین قطعاتی که نواخت، توجه نکرد. در حال که پریروزش همین هنرمد، در بوستون آمریکا کنسرتی داشت که بلیتش 100 دلار بوده و خبرنگاران برای مصاحبه با او سر و دست می‌شکستند.

چرا چنین شد؟

از نگاه برندینگ شخصی، جایگاهی که شما دارید، اهمیت زیادی در نگاه مردم و مخاطب به شما دارد. چه یک هنرمند، روزنامه‌نگار، مدرس یا حتی تعمیرکار باشید. نگویید من که بهترین هستم، مهم این است که جایگاه‌ها و موقعیت‌های حرفه‌ای نیز، متناسب با این امر باشد و آن‌ها را جدی بگیرید. نگویید این‌ها به چه دردی می‌خورد. درست یا غلط عقل بیشتر مردم به چشم‌شان بوده و چیزی را می‌بینند، بیشتر قبول می‌کنند. قصد نداریم از این ضعف مردم سوء استفاده کنیم، فقط می‌خواهیم به این درک برسیم که چنین وضعیتی هست. در واقع توصیف می‌کنیم، نه تفسیر. 

اگر عقل بیشتر مردم به چشم‌شان و چیزی که می‌بینند است، پس بهتر نیست از جابگاه‌ حرفه‌ای و اجتماعی به این منظور سود ببرید؟ دقت کنید که قرار نیست ریاکاری کنید. فرض اول ما این است که شما تخصص و کارایی لازم را دارید و می‌خواهید آن را خوب معرفی کنید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۵۸
عیسی محمدی

ما هم شده‌ایم پامنبری دکتر محمود سریع‌القلم. این هم سی ویژگی جدید این شخصیت فعال در حوزه مطالعات توسعه و روابط بین‌الملل است. در این‌جا از شخصیت‌های ناپایدار که در نهایت منجر به جوامع توسعه نیافته می‌شوند، یاد کرده است. از نگاه اول، عقلانیت و ثبات و قابل پیش‌بینی بودن و گره زدن منافع با دیگران، باعث می‌شود تا کشورها بیشتر هوای هم را داشته باشند. 
از نظر ما هم که این شخصیت‌های ناپایدار، آفت هر برندینگ شخصی هستند. طبیعی است که اگر این‌ها را در خودتان کشف کنید و تبدیل به ضدش کنید، در واقع به قلب برندینگ شخصی شلیک کرده‌اید و به راحتی می‌توانید دست برتر را داشته باشید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۱۹
عیسی محمدی

وقتی از برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ حرف می‌زنیم، در واقع از چه چیزی حرف می‌زنیم؟
از خیلی چیزها صحبت می‌کنیم؛ و البته بیشتر از همه اعتماد و اطمینانی که می‌شود به شما به عنوان برند شخصی‌‌تان داشت. اساسا برند شخصی ایجاد می‌کنید و تقویت می‌کنید تا دیگران در میان هزاران رقیب و همکار، شما را شاخص بدانند. اما مردم و مخاطبان هم وقتی سروقت شما می‌آیند که اطمینان و اعتمادی ایجاد شده باشد؛ اعتماد و اطمینانی به تخصص، وفای به عهد، صداقت و ... شما. 
در سطح سازمانی، معمولا سازمان‌ها شهرت نیک خود را به واسطه عدم پایبندی به تعهدات و هویت و شعارشان از دست می‌دهند. حتی حکومت‌ها نیز چنین‌اند. پس در حوزه فردی و شخصی نیز چنین است. یعنی اگر وعده‌ای می‌دهید و شعاری می‌دهید و تعهدی می‌دهید، ولی زیر همه‌شان بزنید، در این صورت از واحدهای شهرت نیک شما کم و کمتر می‌شود. البته غالبا برندسازان و برندداران، متوجه این امر نمی‌شوند؛ چون به صورت غیرمادی اتفاق می‌افتد و وقتی متوجه می‌شوند چه اتفاقی افتاده که کار از کار گذشته است. 
و اما در مورد این اعتماد و اطمینانی که خمیرمایه برندینگ شخصی است، نکته‌ جالبی را با شما در میان می‌گذارم. در کتاب هاگاکوره، به نکته جالبی اشاره شده است:
روزی یکی از سامورایی‌ها را به جلسه‌ای احضار می‌کنند تا درباره موضوع شهادت بدهد. به او می‌گویند سوگند یاد کن به فلان و بهمان که کلام راست را خواهی گفت. او هم همین‌طور با اعتماد به نفس کامل، به کسانی که او را احضار کرده بودند، رو کرده و گفته کلام یک سامورایی سخت‌تر از فولاد است؛ وقتی من قلبم را با این حقیقت روشن کرده‌ام چه نیازی به سوگند است و چه کاری از سوگند ساخته است...
جالب بود، نه؟ 
آیا کلام شما و قول و تعهد شما سخت‌تر از فولاد است؟ یعنی اگر صادر شد، دیگر صادر شده است و کسی نمی‌تواند این کار و کلام و تعهد را تغییر بدهد.
می‌دانید هر قول و تعهد و کلام شما چقدر ارزش دارد؟ میلیون‌‌ها تومان ارزش دارد؛ بابت اثری که در برندینگ شخصی شما و جایگاه فردی شما در بازار می‌گذارد و اگر قول‌تان را بشکنید، عملاً باعث می‌شود کلی خسارت ببینید. 
به این فکر کنید که در بازار خودتان و حوزه خودتان، مشهور به این شوید که اگر قولی دادید، دیگر تمام است. در این صورت هم کسانی که با شما کار می‌کنند، هم مخاطبان و مشتریان شما و ...، چه اعتمادی به شما پیدا خواهند کرد.
در این صورت، برند شخصی شما روی زمین بسیار محکمی ساخته خواهد شد. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۳۰
عیسی محمدی

در بازی برندینگ شخصی
شما مهره‌ای هستید که رتبه/ مقامی دارید؛
حالا مدیر، یا کارمند ارشد یا مشاور یا یک نیروی ساده. 
هر کسی در صفحه بازی، فقط به اندازه وزن خودش می‌تواند حرکت کند.
اگر یک نیروی ساده‌ای، نمی‌توانی اندازه یک مدیر یا پادشاه یا ...، حرکت کن. اگر در جایی گیر کرده‌ای

باید وزن و اعتبار جدیدی به خودت بدهی.

درک کن یک سرباز،‌ هیچ‌وقت اندازه یک مدیر یا شاه نمی‌تواند مثلا 10 خانه جلوتر برود. برندینگ یعنی عنوان و مقام برای خودت ایجاد کنی؛ البته به صورت واقعی و طبیعی، نه ریاکارانه. مورد داشته‌ایم در عالم مطبوعات

طرف ادیتور ساده سایت کاندیدایی بوده
بعدا چون شاگرد کسی بوده، پیشنهاد شده برای یک سمت بالایی
بعد از آن چون این لیبل و اتیکت رویش خورده
دیگر پیشنهادهای کاری‌اش کمتر از سردبیری نیست
مورد هم دیده‌ام که طرف برای سردبیری یک رسانه معتبر
حتی پول هم می‌داده تا این لیبل را داشته باشد
من نمی‌گویم ریاکارانه این کار را انجام بده
اما برایش برنامه داشته باش
به صورت طبیعی و تخصصی
یعنی هم لیبل متخصص باید بخوری
هم لیبل مدیریتی و البته به صورت طبیعی 
ترامپ علی‌رغم همه مزخرف بودنش
یک جمله خوبی داشت:
قدرت یک نام مشهور در باز کردن درها
از صدها کتاب بیشتر است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۰۵
عیسی محمدی

رابرت گرین در کتاب قوانین به دست آوردن و حفظ قدرت، به نکته‌های جالبی اشاره می‌کند. البته کتاب او، می‌تواند کمی غیراخلاقی هم باشد، درست مثل آموزه‌های ماکیاول. اما اگر بتوانید از این آموزه‌ها درست استفاده کنید، می‌تواند برای شما در امر برندینگ شخصی هم حسابی کارگشا باشد. 

 

رابرت گرین در یکی از اصول این کتاب می‌گوید:
قانون پنجم:
خیلی چیزها به حیثیت و شهرت بستگی دارد لذا از آن حفاظت کنید
حیثیت و شهرت، فونداسیون و سنگ بنای قدرت است. با شهرت تنها، می توان بر دیگران تأثیر گذارد و با اینحال اگر از این جایگاه سقوط کردید، آنگاه صدمه‌پذیر خواهید شد و از هر طرف مورد هجوم قرار خواهید گرفت. حیثیت و شهرت خود را غیر قابل خدشه کنید. همیشه مواظب حملات بالقوه باشید و آنها را در نطفه خفه کنید. در همین حال یاد بگیرید که دشمنان‌تان را با تهاجم به شهرت شان نابود کنید. آنگاه کنار بکشید و بگذارید تا افکار عمومی آنها را حلق آویز کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۱۴:۵۷
عیسی محمدی

دنبال مطلب در حوزه برندینگ شخصی یا پرسونال برندینگ می‌گشتم، به نوشته محمدرضا شعبانعلی برخورد کردم. دیدم که خیلی جالب است و صرفا نقل قول نکرده و درباره چیزی که نوشته، فکر هم کرده است. مطلبش طولانی بود و برای دل خودم خواندم. گفتم چند تا نکته‌ای که به نظرم جالب رسیده را، برایتان بازنویسی کنم؛ باشد که رستگار شوید. 
البته ذکر این نکته را هم لازم می‌دانم که ضمن احترام به این نکته‌ها، نقدهایی هم به بخشی از آن‌ها دارم. ولی عجالتا به عنوان یکی از بهترین‌ متن‌های فارسی در حوزه برندینگ شخصی می‌توانم به آن اشاره کنم. 


1.    این روزها برندسازی شخصی خیلی رایج و مد شده است. 
2.    کمتر مشاوری را در حوزه مدیریت و روانشناسی می‌بینیم که در این زمینه صاحب‌نظر نباشد.
3.    ادبیات برندسازی شخصی چه در زبان فارسی و انگلیسی، چندان غنی نیست (یعنی در این باره کم گفته و نوشته‌اند و فکر کرده‌اند.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۶
عیسی محمدی

در مورد برندینگ شخصی با پرسونال برندینگ، چیزی که به ذهنم می‌رسد و خیلی هم مهم است، این است:
پرسونال برندینگ قرار نیست که خلأهای شما را پر کند؛
بلکه قصد دارد توانمندی‌های شما را با صدای بلندتری اعلام کند.

دقت کنید که قرار نیست چیزی را که ندارید، در سایه پرسونال برندینگ مخفی نگه دارید. این خودش می‌شود یک فریب بزرگ و فریب‌کاری، ضد برندینگ شخصی است. در واقع کاری که شما می‌کنید، آن است که به شناسایی توانمندی‌های‌تان دست زده و سپس آن‌ها را مرتب و یک‌دست کرده و اقدام به شناسانده خودتان می‌کنید. 

دیل کارنگی در کتاب اصول سخنرانی خود، به نکته جالبی اشاره می‌کند. او می‌گوید که مردم شما را از چهار طریق خواهند شناخت. دو تا از این راه‌ها به حرف زدن شما مربوط می‌شود؛ یعنی حرف‌هایی که می‌زنید و نحوه حرف زدن. به تعبیر خودمان واژه‌هایی که استفاده می‌کنید و اسلوب سخن گفتن. 
حالا به قول کارنگی مواردی مثل لباس پوشیدن و نوع رفتار و ... هم هست که کاری به آن‌ها نداریم و چون می‌توانید آن‌ها را ریاکارانه انتخاب کنید، مورد بحث ما نیست.
اما شما نحوه حرف زدن و واژگان‌تان را نمی‌توانید ریاکارانه انتخاب کنید؛ چون خیلی مصنوعی از آب در می‌آید و در جایی که حواس‌تان نیست و دارید با شتاب و ناخودآگاه حرف می‌زنید، همه چیز را لو خواهید داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۷
عیسی محمدی

خیلی از شماها مدرس هستید. یک چیزی را دارید درس می‌دهید. یکی کامپیوتر درس می‌دهد، یکی فیزیک، یکی روزنامه‌نگاری و نویسندگی، یکی تعمیرات موبایل، یکی جامعه‌شناسی و روانشناسی، یکی برنامه‌نویسی، یکی مکانیکی و ... 
در این‌جا مفهومی مطرح شده است به اسم مدرس مرجع. این را ژان بقوسیان خیلی پر و بال داده است. اما به نظر می‌رسد که همین بحث مدرس مرجع، نسبت بسیار مستقیمی با پرسونال برندینگ یا برندسازی شخصی دارد. اما چطور؟ با هم نکته‌هایی را در این باره مرور می‌کنیم. 

1.    برندینگ شخصی به چه دردی می‌خورد؟ به این درد می‌خورد که شما را از بین صدها و هزاران رقیبی که دارید، متمایز کرده و باعث انتخاب‌تان برای استخدام و پروژه و خرید و ... شود. 
2.    مدرس مرجع نیز از همان ایده پرسونال برندیگ استفاده می‌کند؛ همان نظریه گاو بنفش ست گادین. این‌که باید متمایز و شاخص باشی، وگرنه راه به جایی نخواهی برد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۵:۳۲
عیسی محمدی

چرا باید برند شخصی و مدیریت آن را جدی بگیریم؟

سئوال مهمی است و البته جواب‌ها به این سئوال هم خیلی مهمتر خواهد بود.

حقیقت امر این است که ما در دنیای متوسط‌هایی داریم زندگی می‌کنیم که می‌خواهند خوب باشند. به همین دلیل خوب‌ها زیاد شده‌اند.

درست مثل سال‌ها پیش که دیپلمه‌ها کم بودند. بعد همه رفتند تا دیپلم بگیرند، لیسانسه‌ها کم شدند. بعد همه رفتند لیسانس بگیرند، فوق لیسانسه‌ها کم شدند. سپس همه رفتند فوق لیسانس بگیرند، در نتیجه دکتراها مورد توجه قرار گرفتند. نتیجه نهایی؟ الان حتی دکتراها هم زیادند.

می‌بینید؟ کسب و کار همیشه شاهد حرکت متوسط‌ها به سوی خوب بودن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۴۳
عیسی محمدی

کتاب‌گردی

ایده‌های کارساز

ایده عالی مستدام
این کتاب می‌تواند گزینه مناسبی برای اصحاب کسب و کار و همچنین کسانی باشد که دستی در آتش اقتصاد و بیزینس دارند؛ خاصه برای این روزها که همه از مشکلات مالی و اقتصادی گله‌مند هستند. کتاب درباره ایده‌پردازی و خلاقیت در این امر و مهمتر از همه خلاقیت در مطرح کردن و ارائه دادن این ایده‌هاست. کتابی که هر کسی می‌تواند از آن بهره‌مند شود، هر کسی که با سازمانی و مجموعه‌ای و شرکتی درگیر است. در واقع سئوال اصلی این‌جاست که چطور بعضی از ایده‌ها باقی مانده و بعضی دیگر برای همیشه از بین می‌رود. کتاب سعی می‌کند تا داستان‌ها و نمونه‌های موفقیت و شکست را بررسی کند تا ببیند که ارائه‌های مختلفی که ماندگار شده یا شکست خورده، از چه مسیری رفته‌اند که به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند. کتاب می‌خواهد به ما بگوید که چطور ایده‌هایمان را به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنیم که باعث چسبیدن‌شان در ذهن دیگران شود. اصولی چون سادگی، غیرمنتظره بودن، ملموس بودن، اعتبار داشتن، احساسی بودن و داستانی بودن از جمله مباحثی هستند که در این کتاب مطرح می‌شود. کتاب را چیپ هت و دن هت نگارش شده و می‌توانید در بازار نشر تهیه و مطالعه کنید.

 

 

***

عیسی محمدی

چاپ شده در روزنامه همشهری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۰:۱۰
عیسی محمدی

ذهنیت‌های آقای پول

روش وارن بافت
وارن بافت را تا مدت‌ها ثروتمندترین مرد دنیا می‌دانستند. همین الان هم جزو چند تا اول است. اما چیزی که زندگی‌ این فرد را مهم می‌کند، نه ثروت او، بلکه نگاهش و شیوه زندگی خاصی است که دارد. مثلاً معروف است که زمانی، روزانه بین 800 تا 1000 صفحه کتاب می‌خواند و این‌که در کل زندگی ساده‌ای هم دارد. حتی در مستندی که از او ساخته شده، می‌بینیم که هر روز با ماشین خود به مک دونالد می‌رفت و ارزان‌ترین صبحانه را سفارش می‌داد و می‌رفت سر کارش. اما چنین آدمی چطور فکر می‌کند و چطور به دنیا نگاه می‌کند؟ می‌توانید به کتاب روش وارن بافت مراجعه کنید تا دیدگاه‌های چنینی فردی را کشف کنید. البته اگر دنبال روش‌های ثروتمند شدن هستید، شاید این کتاب کمتر به درد شما بخورد؛ برخلاف اسمی که دارد. اما اگر دنبال کشف نگاه و نگرش او هستید، قطعاً کتاب می‌تواند برای‌تان کارگشا باشد. کتاب را رابرت هنگستورم نگارش کرده و در این اثر خود، روی نگاه بافت به بازار و کسب و کارها و سرمایه‌گذاری و ... تمرکز کرده. در واقع وارن بافت را مهمترین و موفق‌ترین سرمایه‌گذار دنیا می‌دانند و طبیعی است که چنین کتابی، می‌تواند برای علاقه‌مندان به بورس و بازار سرمایه و ... به شدت کارگشا باشد.

 

***

عیسی محمدی

چاپ شده در روزنامه همشهری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۰۹:۱۱
عیسی محمدی

این‌روزها همه وارد بورس شده‌اند، شما چطور؟

خیلی از این خیلی‌ها هم، نمی‌دانند چه کار کنند.

واقعاً یعنی نمی‌دانند باید چه کار کنند؟

روزی،‌روزگاری که آیت‌الله العظمی بهجت، مرجع تقلید شیعیان زنده بود، گروهی که از مقامات عرفانی و معنوی او مطلع بودند یا شنیده بودند، مدام نامه می‌نوشتند یا از ایشان درخواست رهنمود می‌کردند. غالباً هم می‌گفتند که واقعاً نمی‌دانند چه کار باید بکنند و همین‌طور مانده‌اند.

ایشان هم با همان سادگی خودشان، می‌گفتند یعنی چه که نمی‌دانید چه کار باید بکنید؟ رساله‌های عملیه هست؛ بروید و عمل کنید؛ همین.

یا می‌گفتند که به چیزهایی که می‌دانید عمل کنید، بقیه موارد که نمی‌دانید روشن خواهد شد.

کل ماجرا چنین است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۰۴
عیسی محمدی

دونالد ترامپ، قبل از این‌که رئیس‌جمهور آمریکا شود، یک چهره اقتصادی و البته یک چهره رسانه‌ای هم محسوب می‌شد. او در آن روزها کتاب‌هایی هم در حوزه موفقیت می‌نوشت؛ از جمله کتاب‌هایی با مشارکت رابرت کیوساکی.

در یکی از این کتاب‌ها، ترامپ درباره قدرت بالای یک نام مشهور صحبت می‌کند. بحث جالبی را هم پیش می‌کشد. می‌گوید یک‌بار، یکی از مولتی‌میلیاردرهای نیویورک، به او زنگ زده بود تا در یکی از رستوران‌های لاکچری و خاص که فقط به شناخته شده‌ها امکان رزو می‌داد، جا برایش رزرو کند. اما چرا؟ چون کسی این مولتی‌میلیاردر را نمی‌شناخت. بعد ترامپ می‌گوید چه فایده اگر شما این همه پول داشته باشید اما برای رزرو جا در چنین رستورانی، دست به دامان دیگران شوید؟

سپس بحث‌هایی درباره قدرت یک نام مشهور را پیش می‌کشد؛ این‌که اول باید مراقب نام‌تان باشید و سپس نام‌تان، مراقب شما خواهد بود. و این‌که در ابتدا، هر جا لازم شد خودتان و کارتان و موفقیت‌هایتان را معرفی کنید.

با این ایده او موافقم؛ یک نام مشهور قدرت بالایی دارد؛ قدرتی که به قول ترامپ گاهی از ده‌ها و صدها کتاب هم بیشتر است. جالب این‌که در ایران، گاهی مستعدترین‌ها به مدیریت‌ها و موفقیت‌های کلان نمی‌رسد، بلکه در همان حوزه، متخصصانی که معروفتر هستند، سمت‌ها را جارو می‌کنند. این آیا جالب نیست؟

در حوزه برند شخصی، توصیه می‌شود که تا می‌توانید برند خودتان را تقویت کنید. به همین دلیل است که بیشتر افراد راهی شبکه‌های اجتماعی و اینترنت و حتی رسانه‌هایی چون رادیو و تلویزیون می‌شوند تا این برند را تقویت کنند.

اما در این‌جا نکته مهمی وجود دارد که باید دقت کنید. همیشه این را یادتان باشد:

  • این‌که صرفاً شما را بشناسند مهم نیست. اساساً این‌که حتی شما را هم بشناسند مهم نیست. پس چه چیزی مهم است؟
  • برای استفاده از برند شخصی، باید بیشتر از این‌که شما را بشناسند، موفقیت‌ها و دستاوردهای شما را بشناسند.
  • و باز هم مهمتر، این‌که به جای این‌که موفقیت‌ها و دستاوردهای شما را بشناسند، باید بدانند که شما می‌توانید دوباره این موارد را به راحتی تکرار کنید.

در این صورت است که شهرت اجتماعی و اینترنتی، به فریاد شما خواهد رسید. وگرنه صرف این‌که مشهور باشید، کسی را به این نتیجه نمی‌رساند که بله، می‌توانیم به فلانی هم اعتماد کرده و این کار را به او بسپاریم.

پس، از این به بعد در حضور خودتان در شبکه‌های مجازی تجدید نظر کنید. دیگران باید شما را به موفقیت بشناسند و تکرار آن؛ و البته به صورت پوششی. یعنی نه این‌که به طور مستقیم فقط خودتان را تبلیغ کنید؛ این که می‌شود یک بروشور تبلیغاتی. باید در پوشش چیزی دیگر عمل کنید ولی موفقیت‌ها و دستاوردهایتان را در معرض دید بگذارید.

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۲۷
عیسی محمدی

کار ما مطبوعاتی‌ها شباهت زیادی به فروشندگان و فعالان نتورک دارد. از این حیث که باید به افراد زیادی زنگ بزنیم، با افراد زیادی ملاقات کنیم، آن‌ها را اقناع کنیم که وقت‌شان را به ما اختصاص دهند تا بتوانیم مصاحبه یا گزارش یا اطلاعاتی را چاپ کنیم. غالباً هم با پاسخ منفی روبه‌رو می‌شویم. به همین دلیل از جملات و رویکردهای فروشندگان و بازاریاب‌ها، زیاد درکارم استفاده می‌کنم. گاهی چیزکی می‌نویسم از اطلاعاتی که جستجو کرده‌ام . این‌ها را توی دفترچه‌ام نوشتم. می‌نویسم این‌جا؛ گفتم شاید به درد شما هم بخورد. از چند فعال معروف حوزه نتورک؛ اولی که در خود آمریکا کار می‌کند و فوق‌العاده معروف است.

 

دکتر الهام دریک:

  • توی نت‌ورک و هر بیزینسی، فشار زیادی میاد. تحمل کن. به این منظور ماهیچه ریجکت رو باید قوی کنی؛ ماهیچه جواب نه شنیدن. باید خیلی بزرگ و گنده بشه. هرچقدر این رو بزرگتر کنی، قوی‌تر و موفق‌تر می‌شی. چطور گنده میشه؟ کسانی که نه می‌گن، می‌گن این چیه می‌گی، برو بابا. کسانی که می‌گن بله، اثری ندارند.
  • نمی‌دونین توی این ده سال چقدر نه شنیدم. اما هر نه، یک قوی‌ شدن ماهیچه است. میگم چه معلم خوبیه، داره یادم میده چطور بمونم، بایستم، نذارم این نه‌ها من رو بشکنن. این ادراک من را سریع‌تر قوی می‌کنه. پس ممنون اونا هستم.
  • یکی از دوستان پزشکم، خانمش زنگ زد. تولدشون بود. گفتم نیستم، با هنسن سمینار دارم. ولی بلیت می‌گیرم و هتل و ...، با من، بیایید که بعد از سمینار تولد بگیریم. آمدند. وسطش دکتره، که خیلی هم متخصص بود، گفت ازت متشکرم شش، هفت دفعه به من گفتی و من گفتم نه. اگه نگفته بودی، الان که وضعت را می‌دیدم، ازت عصبانی می‌شدم. این من رو واقعا سیخ کردن موهام رو. شاید نفری که دارد نه می‌گوید، بعدا چنین حرفی به تو بزند.
  • عصبانی بودن پل خوبی است، اما خانه خوبی نه. بهتر از بی‌تفاوتی است. بی‌تفاوتی یعنی کاری برای زندگی و کارم نمیخام بکنم. عصبانیت یعنی از شرایط فعلی ناراحتم، میخام کاری بکنم، برم جلو. بی‌تفاوتی انرژی سست و ضعیفی بهتون میده، ولی عصبانیت انرژی خوبی میده. ولی صرفاً پله است.
  • شما دو جور از بیزینس خودتون کویت می‌شی؛ یا کاملاً ول می‌کنی و می‌ری، یا می‌مونی، ولی عملاً کاری نمی‌کنی؛ این هم نوعی کویته.
  • اگه احساس بی‌تفاوتی می‌کنی، باید سئوال بپرسی و انرژی رو بالا بیاری؛ عصبانی بشی. که این چه وضعیه، نمی‌خام این وضع رو...
  • این‌که بگویید کاشکی فلان و بهمان، یک احساس درون‌تان می‌رود و این احساس می‌شود انرژی. انرژی شرم و ناامیدی و پشیمانی خیلی ضعیف و منفیه. اما انرژی امیدوار بودن یا عشق خیلی سریع حرکت می‌کنه. اگه پول میخای، نگو چرا ندارم؟ احساس منفی رو به داخلت میفرسته. مدام بقیه این جوری رو جذب می‌کنی.  
  • از پله و احساس غرور هم استفاده کن. این‌که چرا بقیه تونستن و من نتونم. من چی کم دارم مگه؟ غرور انرژی بهتری نسبت به عصبانیت دارد، ولی باز گذرگاه است.
  • پله آخر شجاعت است. بعد از احساس عصبانیت و غرور، باید دست به اقدام بزنید؛ با این‌که ترس داری، با این‌:ه میگی نمیشه. از این پله به بعد انرژی‌ها مثبته.

سید مجید محمودزاده:

  • تو زندگیت باید از یه چیزی خجالت بکشی. تا بتونی ویژن تیک بزنی. یه نفر از یخچال خالی خونه‌ش خجالت می‌کشه. یکی از دستای پینه بسته پدرش. یکی از موی سفید و صورت چروک مادرش. در هر صورت باید یه چیزی تو رو خجالت بده. وقتی به این مرحله رسیدی و مضطر شدی، اکانت‌های بالا مال توس، نت ورک میشه ارث پدریت. هر طور شده نتیجه می‌گیری.

رضا مسگرلو:

  • راز موفقیت؟ هیچ. فقط این فرصت و محصولات رو با هر کس و همه کس تقسیم می‌کنم و مردم خودشون به من ملحق میشن.

 

----------------------------------------------------------------------

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۰۲
عیسی محمدی

یکی از ایده‌های جالبی که در مورد فروش وجود دارد، ایده جایگزینی کارکرد است.

اما یعنی چه؟

این ایده را اول از برایان تریسی گرفتم و سپس از فردی به نام تی‌ هارو؛ معروف به فروشنده زبل که تنها طی دو و نیم سال و با تکنیک‌های بازاریابی، نیم میلیارد دلار به جیب زده است.

خیلی‌ها به فروش آلرژی دارند. حق هم دارند. فروش برای آن‌ها همراه با خاطرات خوش نبوده است. وقتی اسم فروش می‌آید، یا فروشنده‌های سمجی را به یاد می‌آورند که ول‌کن آن ها نیستند، یا فروشندگان کارنابلدی که در فروشگاه‌ها دنبال‌شان راه می‌افتند و نمی‌گذارند مثل بچه آدمیزاد چرخ بزنند، یا یاد خاطرات خودشان می‌افتند که ناچار به فروش چهره‌ها به چرهه یا تلفنی بوده‌اند و رفتارهای بدی را دیده‌اند.

این تجربیات ناخوشایند فروش را تبدیل به امری ناخوشایند و منفی کرده است.

اما یک تغییر کوچگ، شاید بتواند نگرش و رویکرد شما را عوض کند:

شما دیگر خودتان را یک فروشنده ندانید.

پس چه بدانیم؟

به قول برایان تریسی، خودتان را یک مشاور بدانید. اصلاً روی کارت ویزیت خود بزنید مشاور؛ نزنید فروشنده.

به قول تی هارو، خودتان را فردی بدانید که قصد انجام یک مأموریت کمک‌رسانی و خدمت‌رسانی به دیگران را دارد.

در این صورت مأموریت فروش شما مقدس‌تر خواهد شد. در این صورت خودتان را به دیگران تحمیل نخواهید کرد. در این صورت سعی خواهید کرد به دیگران مشاوره بدهید و خدمت کنید. در این صورت وقتی تماس می‌گیرید، خودتان را مشاور معرفی می‌کنید و از دیگران می‌پرسید که چطور می‌توانید به آن‌ها در آن زمینه خاص کمک کنید.

اما با این تغییر رویکرد چه اتفاقی خواهد افتاد؟

خیلی ساده،

  • اول نگرش و رویکرد و نگاه خودتان به فروش عوض خواهد شد،
  • دوم این‌که برای خودتان احترام قائل خواهید شد،
  • سوم این‌که فروش را یک کار مهم و سرنوشت‌ساز قلمداد خواهید کرد،
  • چهارم این‌که این باور تغییر یافته شما به خریداران و مخاطبان هم منتقل می‌شود،
  • پنجم این‌که دیگران نیز با شما نه به عنوان یک فروشنده، که به عنوان یک مشاور و دلسوز رفتار خواهند کرد.

جالب است که برایان تریسی با همین متد به این سادگی، توانست در شرکت‌های مختلف،‌ فرهنگ فروش را زمین تا آسمان تغییر بدهد و کلی سود حاصل کند.

شما چرا این کارها را نمی‌کنید؟

 

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۸ ، ۱۸:۰۱
عیسی محمدی

چند وقت پیش از یک بنده خدایی، داشتم فایلی صوتی پیاده می‌کردم برای یک کتاب. فکر کنم آقای سلطانی بودند، که بزرگترین فعال حوزه شهر بازی و کودک و تفریحات مرتبط با کودک محسوب می‌شد. به نکته‌های جالبی اشاره کرده بود؛ که البته پیش از این نیز اشارت‌ها بدان شده بود. یکی از این نکته‌ها، قدرت خاموش مشتریان ناراضی است. یک مشتری ناراضی، می‌تواند یک دینامیت و یک مین عمل نکرده باشد. شاید فکر کنیم که چندان اهمیتی ندارد. اما وقتی که عمل کرد، آن وقت متوجه عمل کردن آن و اثری که می‌تواند بگذارد، خواهیم شد.

مثالی که خود این جناب سلطانی می‌زد، دو تا چیز بود.

یکی این‌که یک بنده خدایی که نوازنده بود، سوار هواپیما شده و دست بر قضا، ساز او در بخش بار هواپیما و توسط نیروهای خدمات شکسته بود. رفت که خسارت بگیرد، به او گفتند که خسارتی نمی‌دهیم. هرچقدر رفت و آمد، راه به جایی نبرد. تا این‌که فکری به سرش زد. چون نوازنده بود، آهنگی ساخته و شعری هم خواند؛ دال بر این‌که این اتفاق برایش افتاده و این برند هواپیمایی این کار را کرده. این آهنگ و کلیپ، میلیون‌ها بار دیده شد و باعث شد تا سهام این شرکت، افت محسوسی داشته باشد. بله، فقط به خاطر یک ندانم‌کاری و عدم پذیرش اشتباه.

 

مثال دیگر، البته به یک شوخی بیشتر شبیه بود. دو تا از کسانی که در یک برند زنجیره‌ای غذایی کار می‌کردند، به شوخی در جعبه پیتزای یکی از مراجعان که دست برقضا رفیق‌شان هم بوده، سوسک یا حشره‌ای گذاشته بودند. همه چیز قرار بوده به شوخی برگزار شود. اما انتشار فیلم این شوخی همانا و تا مرز تعطیلی رفتن این فست‌فود معروف زنجیره‌ای همانا. بله، به همین راحتی.

 

حقیقت این است که مشتری ناراضی، می‌رود و دیگر به کسب و کار و فروشگاه شما باز نمی‌گردد. این یعنی واکنش خاموش. تعداد کمی از مشتریان ناراضی این وضع را به زبان می‌آورند. قسمت اعظم آن‌ها، می‌روند و دیگر باز نمی‌گردند. ضمن این‌که چه بسا اقدام به بی‌آبرو کردن شما هم بکند. این‌که به دیگران بگوید که چقدر کسب و کار و برند بدی هستید. تازه ما هنوز شبکه‌های مجازی اجتماعی را اضافه نکرده‌ایم. با وجود این شبکه‌ها، عملاً هر مشتری ناراضی،‌ یک بمب عمل‌نشده است که می‌تواند حتی شما را به تعطیلی بکشاند.

 

چرا این را نوشتم؟

چند پیش یکی از دوستان ما، توئیتی علیه اسنپ تریپ منتشر کرد. این دوست‌مان سال گذشته در یک سفر، با سوء خدمات این برند در کیش یا قشم روبه‌رو شده بود. به او کدی داده بودند که باید تا ده روز از آن استفاده می‌کرد.

این خودش یک توهین بود؛ چه کسی در حالی که تازه سفر رفته، با دو تا بچه، ده روز دیگر هم می‌تواند به یک سفر دیگر برود؟‌

حالا بعد از گذشت یک سال،‌ این دوست‌مان توئیت کرده بود که چنین خدماتی ارائه نشده است. همین توتیت‌ها، بارها و بارها ریتوئیت شد و روی آن کامنت‌ها گذاشتند. همین‌طور کار بالا گرفت.

تا این‌که دوستان مستقر در اسنپ تریپ تماس گرفتند و عذرخواهی کردند و با دسته‌گل به محل کار این رفیق‌مان آمدند.

 

واقعاً باید این مسیر طی می‌شد؟

واقعاً باید این همه اتفاق می‌افتد؟

یعنی آن‌ها نمی‌دانند که یک مشتری ناراضی، خاصه اگر اهل رسانه و فضاهای مجازی باشد، چه قدرت مخربی برای یک برند می‌تواند داشته باشد؟

پس این مباحث ساده و بدیهی را کی باید یاد بگیریم؟

کسب و کارهای ایرانی، هنوز با بدیهیات دست و پنجه نرم می‌کنند.

 

شما در کسب و کارتان باید احترام و حال خوب را بفروشید؛ در حاشیه‌‌اش محصول‌ و خدمات‌تان را هم ارائه بدهید.

واقعاً‌ درک این نکته این‌قدر سخت است؟

حتماً باید کسب و کار شما به زمین گرم بخورد که خیال‌تان راحت بشود؟

کمی بدیهیات...

کمی بدیهیات....

کمی بدیهیات...

 

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۱
عیسی محمدی

یک درس دیگری هم از مارک یارنل یاد گرفته‌ام که برایم خیلی جالب بوده. او اشاره می‌کند که در دنیای امروز، مردم حتی مهارت مطالعه کامل و عمیق یک کتاب را هم ندارند.

خب که چه؟

مارک در این وضعیت، خودش را منضبط کرده که هفته‌ای پنج کتاب بخواند. سپس اشاره می‌کند که با همین روش، در دنیای متمدن امروزی به جایگاهی رسیده که تعداد خیلی خیلی خیلی کمی از افراد رسیده‌اند. اگر اشتباه نکنم، رقم یک دهم درصد را مدنظر داشته؛ حالا خوب خاطرم نیست.

کسب و کارهای امروزی به شدت دانش‌محور و دانش‌بنیان و اطلاعات‌محور و اطلاعات‌بنیان شده‌اند. برای کسب مهارت‌ها، باید تا می‌توانید اقدام به کسب اطلاعات جدید و مفید کنید. اصلاً همه وقت آزاد شما باید به این امر بگذرد، وگرنه راه به جایی نخواهید برد. برایان تریسی تأکید دارد که مثلاً روزی یک ساعت مطالعه کاری کنید. البته فردی مثل وارن بافت، بزرگترین سرمایه‌گذار جهان، روزانه هشت تا ده ساعت و هزار صفحه مطالعه مرتبط می‌کرد. او معتقد بود که باید کار سخت‌تر را، که همانا فکر کردن و طراحی چشم‌انداز باشد را خودتان انجام دهید. کارهای ساده را به دگیران واگذار کنید.

تصور پنج کتاب در هفته سخت است؛ اما اگر می‌خواهید درجه یک یک یک باشید، چاره‌ای نیست. می‌توانید درجه یک هم نباشید و فقط جزو موفق‌ها باشید. این‌ها دیگر بستگی به خودتان دارد که چقدر حاضرید بها بپردازید برای هدف‌های خودتان. دیگر خود دانید.

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۰
عیسی محمدی