موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۴ مطلب با موضوع «موفقیت :: تکنیک های موفقیت» ثبت شده است

لابد تا به حال زیاد شنیده‌اید که می‌گویند بزرگ فکر کن و هدف بزرگی را برای خودت انتخاب کن و بالای سر آینه بنویس و مدام به آن فکر کن. این ایده آشنا نیست؟ اگر به شما بگویم که این ایده سراسر اشتباه است، چه می‌گویید؟

یعنی هدفی داشته باشیم؟ چرا، قطعاً باید هدفی داشته باشید. اما بعدش، باید هدف را فراموش کنید و به گام‌های کوچکی که می‌توانید بردارید فکر کنید. اگر مدام این هدف بزرگ بالای سرتان و مقابل چشم‌تان باشد، بار روانی سنگینی روی دوش‌تان خواهد گذاشت. در واقع درست مثل گوزنی که یک دفعه لامپ یک ماشین بیفتد توی صورتش، حتی احتمالاً خشک‌تان خواهد زد؛ من کجا و این هدف بزرگ کجا؟

شما باید روی کارهای کوچکی که می‌توانید انجام بدهید تمرکز کنید؛ آن هم کارهایی که در هر روز و ساعت می‌توانید انجام بدهید. تمرکز باید روی مسیر باشد، نه هدف؛ در این صورت بار روانی کمی را تحمل خواهید کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۰۸
عیسی محمدی

می‌گویند که سرعت عمل کامپیوتر به این است که موقع کار فکر نمی‌کند. البته یک مثال ساده است؛ وگرنه می‌دانیم که اساساً کامپیوترها فکر نمی‌کنند. اما آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که اگر موقع کار فکر نکنید، چقدر بهره‌وری شما بالاتر خواهد رفت؟

من خودم که چنین هستم. موقع کار به قدری فکر می‌کنم که اساساً جریان کار کردن من دچار خلل می‌شود. اما چه فکرهایی؟ فکرهای غیرسازنده و غالباً سوزنده. این‌که چرا من موفق نیستم و این‌که این چه وضع‌اش است و این‌که چرا بیشتر پول ندارم و این‌که چرا اساساً این کار را دارم انجام می‌دهم و شبیه آن.

یادش به خیر، زمان نوجوانی پیش پدرم کار می‌کردم. کارش به ترتیبی بود که فرصت سر خاراندن نداشتم. یعنی در اصل اگر کمی تعلل می‌کردیم، قطعه‌هایی که داخل دستگاه پرحرارت گذاشته بودیم آسیب می‌دید. یا این‌که این قطعه‌ها به قدری داغ می‌شد که نمی‌توانستیم برداریم. آن موقع به قدری فشرده کار می‌کردم که یادم می‌آید همیشه تشنه چند دقیقه خواب بودم. گاهی هم که بعد از ناهار فرصتی پیش می‌آمد، روی همان زمین به خواب خوشی فرو می‌رفتم و چقدر لذت می‌بردم. هم حال روانی بهتری داشتم هم کارایی بیشتری.

متأسفانه فکر کردن، ترمزی پیش پای سرعت ما در کار ایجاد می‌کند که اجازه نمی‌دهد بهتر و بهتر کار کنیم. ای کاش روزی به درجه‌ای می‌رسیدیم که بدون فکر و خیال، موقع کار فقط کار می‌کردیم، موقع زندگی فقط زندگی می‌کردیم، موقع درس خواندن فقط درس می‌خواندیم و موقع تفریح، فقط تفریح می‌کردیم

در این صورت بهره‌وری انسانی ما به شدت بالاتر می‌رود و زندگی خوش‌تری می‌داشتیم....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۱۷:۱۰
عیسی محمدی

برایان تریسی در مقدمه کتاب‌هایش معمولاً بیوگرافی کوتاهی از خودش را شرح می‌دهد. در بخشی از این بیوگرافی اشاره می‌کند که بله، او زمانی در شغل‌های خود شروع به موفقیت کرد که این سئوال را پرسید:

چرا بعضی‌ها در شرکت او موفق‌تر می‌شوند؟

همین سئوال باعث شد تا دنبال جواب برود و از موفق‌های شرکت خودش سئوال کند. همان چیزهایی را که گفته بودند اجرا کرد و دید که مثلاً فروش او دارد بالاتر می‌رود. بعد رفت و کتاب‌های مرتبط را خواند و اصولی را که گفته بودند اجرایی کرد؛ به راحتی فروش او بالاتر رفت. بعد به سمینارهای فروشندگان و محققان شاخص این حوزه رفت و چیزهایی را که گفته بودند اجرایی کرد. در کمال شگفتی، مهم‌ترین و بهترین فروشنده شرکت خودش شد.

او بعدها گفت که از سادگی این اصل در شگفتی مانده بود. هر حوزه‌ای می‌خواست برود همین را اجرایی می‌کرد. مثلاً وقتی که مدیرش کردند، از مدیران شاخص رفت و دلایل موفقیت‌شان را پرسید. بعد کتاب و سمینارهای مربوطه را تجربه کرد. به راحتی تبدیل به مدیری عالی شد.

این اصل، همان است که می‌گوید برای موفقیت:

باید قواعد بازی را یاد گرفته و بهتر از هر کسی آن را تکرار کرده و بازی کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۰ ، ۱۹:۱۱
عیسی محمدی

همیشه گفته و می‌گویم که برخلاف تصور عامه مردم و نخبگان، یکی از کامل‌ترین کتاب‌های بهره‌وری فردی و توسعه و ...، همین کتاب قورباغه‌ات را قورت بده است. شاید در نگاه اول کمی ساده و سطحی به نظر برسد،‌ ولی کلی تکنیک ریز و درشت داخل خودش دارد. من این کتاب‌ها را بارها خوانده‌ام، اما ترجمه ژان بقوسیان از متن اصلی و خلاصه آن، شاید نکته‌های جالب‌تری برای‌تان داشته باشد؛ ترجمه‌ای که در سایت مدیر سبز کار شده است و برای خوانندگان عزیزم،‌ این‌جا می‌گذارم تا لذت ببرند. 
***
این چکیده کتاب، خلاصه نگارش دوم کتاب معروف برایان تریسی با نام «قورباغه را بخور» یا «قورباغه را قورت بده» است.

• اگر می‌خواهید کنترل زندگی خود را در دست بگیرید، روش کار خود را عوض کنید.
• کلید موفقیت در کارها، عمل کردن است.
• افرادی که بهتر کار می‌کنند، کارها را متفاوت انجام می‌دهند. آن‌ها کارهای صحیح را به‌درستی انجام می‌دهند.
• خوردن قورباغه یعنی شناسایی مهم‌ترین فعالیت‌ها و انجام آن‌ها با تمرکز کامل، تا زمانی که کار به پایان برسد.
• بلافاصله انجام مهم‌ترین کار را شروع کنید.
• موفقیت، به توانایی شما در تمرکز بر مهم‌ترین کارها بستگی دارد.
• بسیاری از افراد شکست می‌خورند؛ زیرا هدف‌های واضح و شفافی ندارند.
• بهترین قانون موفقیت، فکر کردن روی کاغذ است. هدف‌های خود را بنویسید.
• هر شب فهرستی از کارهای روز بعد تهیه کنید. یک فهرست اصلی و فهرست ماهانه، فهرست هفتگی و فهرست روزانه داشته باشید.
• مهارت خاصی را انتخاب کنید که توسعه آن بیشترین تاثیر را بر کارتان خواهد گذاشت و آن ‌را توسعه دهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۹ ، ۱۴:۲۱
عیسی محمدی

دارن هاردی، نویسنده اثر مرکب و سخنران و مشاور موفقیت، نکته جالبی دارد که بد نیست باز هم به آن اشارتی داشته باشیم.

او تمرکز زیادی روی برنامه روتین روزانه می‌کند.

در واقع اشاره می‌کند که همه چیز در دنیای موفقیت، به برنامه روتین روزانه بر می‌گردد.

در برنامه روتین روزانه شما چه چیزهایی گنجانده شده است؟

این‌ها موجب پیشرفت شما در بلندمدت و میان‌مدت می‌شود یا این‌که تفاوتی نیست؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۹
عیسی محمدی

به عنوان یک نویسنده، رکورد نگارش روزانه من هشت هزار کلمه و در دو برهه، ده هزار کلمه بوده است. یعنی کلی خودم را کشتم و کلی اضافه‌کاری کردم و ...، در نتیجه موفق شدم به آن رکوردها برسم. اما رکورد معمول من هشت هزار کلمه است.

یک‌بار جمله‌ای را از کسی می‌خواندم که می‌گفت، این که مردم گام‌های طی شده را برای رسیدن به هدف می‌شمارند، نشان از یک زندگی ناموفق می‌دهد. خودش هم مثال زده بود که وقتی می‌خواسته تمرین شنا کند و مثلاً بیست و پنج دور شنا کند طول استخر را، تا پانزده دور می‌توانسته بشمارد، بعد از آن سرش را پایین می‌انداخته و فقط تمرین می‌کرده. نکته‌اش همین بود: سر را پایین انداختن و مدام تمرین کردن. به قول خودش، فقط باید وقتی متوجه بشوی به قله رسیده‌ای که واقعاً به آن رسیده باشی؛ یعنی یک دفعه سرت به دیوار بخورد مثلاً، بعد بیاوری بالا و ببینی که توی خود قله هستی. در این صورت است که نیاز داری سرت را بالا بیاوری. نه این‌که مدام گام‌هایت را بشماری و هی پایین را نگاه کنی و هی بالا و راه مانده را.

از کوهنوردها هم این را شنیده بودم که تازه‌کارها، نباید مدام بپرسند که چقدر از مسیر مانده است؛ چون مسیر به نظرشان طولانی‌تر خواهد بود.

این را توی دفترچه‌ام نوشته بودم. یک بار تصمیم گرفتم اجرایی‌اش کنم. همیشه از طریق واژه‌شمار ورد، می‌شمردم که چقدر مانده و ...

تا این‌که یک‌بار تصمیم گرفتم از اول صبح که رسیدم همین‌طور سرم را پایین بیندازم و فقط کار کنم و هیچ آماری نگیرم.

البته برای منی که همه چیزها را عددسنجی و رقم‌سنجی و اندازه‌سنجی می‌کردم، خیلی سخت بود. تا این‌که ساعت هفت عصر، که دیگر ساعت کاری‌ام تمام شده بود، همه نوشتنی‌های آن روزم را یک‌جا کپی کردم که ببینم چه دسته‌گلی به آب داده‌ام.

شده باد هشت هزار و پانصد کلمه؛ بدون هیچ فشار اضافه‌ای. در آن رکوردهای قبلی هشت و ده هزار کلمه، من کلی تحت فشار قرار گرفتم؛ ولی در این‌جا اکیداً. تازه اگر دو ساعت بیشتر این کار را ادامه می‌دادم، شاید به یازده هزار کلمه هم می‌رسیدم. 

باورم نمی‌شد که چطور به این رکورد رسیده‌ام.

یک‌بار هم که این قاعده را اجرایی کردم، به رکورد شش هزار و خرده‌ای کلمه در دوسوم ساعت کاری رسیدم. واقعاً برایم شگفت‌انگیز بود.

تنها نگرانی‌ام یک چیز بود:

نکند نتوانم این فرآیند روزانه را حفظ و دنبال کنم؟ نکند که استمرار نداشته باشد؟ نکند جرقه‌های کوچک روزانه و دفعه‌ای باشد؟

دیگر کاری به این چیزهایش ندارم.

اما سر را پایین انداختن و فقط کار کردن و وقتی متوجه به هدف رسیدن بشویم که واقعاً رسیده باشیم به صورت عینی و ملموس، واقعاً گاهی شگفت‌انگیز است.

 

----------------------------------------------------------------------

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۰۳
عیسی محمدی

آیت‌الله جعفر سبحانی نگاه جالبی به تمرکز دارد. معتقد است که تمرکز، نقش اهرم را بازی می‌کند. شما وقتی بار سنگینی داشته باشید و نتوانید بلندش کنید، با یک میله و یک تکیه‌گاه، می‌توانید تا چندین و ده‌ها برابر وزن خودتان را بلند کنید. این، خاصیت اهرم است. تمرکز نیز،‌ به شما امکان می‌دهد که مشکلات و پروژه‌ها و کارهایی ده‌ها و حتی صدها برابری را به نتیجه برسانید.

تمرکز، یعنی بیشترین نیروی شما صرف مسائل اولیه شده و کمترین نیروی شما صرف مسائل حاشیه‌ای و ثانویه شود. تمرکز، یعنی وقتی که دارید توی جاده هدف‌تان می‌روید، جاذبه‌های جاده مدام حواس شما را پرت نکنند.

اما چه چیزهایی باعث می‌شود تمرکز کنیم یا بدانیم که باید روی چه چیزهایی تمرکز کنیم؟

به چند مورد اشاره می‌کنیم، مواردی که باعث ایجاد تمرکز می‌شوند یا روشن می‌کنند تمرکز از کجا می‌آید و چگونه است و ...،

  • چرا به من حقوق می‌دهند؟ اگر در محل کارتان این سئوال را از خودتان بپرسید، درک خواهید کرد که باید بیشتر روی چه چیزهایی تمرکز کنید.
  • چه کارها و وظایفی هستند که فقط و فقط من باید انجام دهم؟ طبیعی است کسی به جای شما موفق نخواهد شد، نان زن و بچه‌تان را نخواهد داد، کار نخواهد کرد، صرفه‌جویی نخواهد داشت و ... . این‌ها مواردی هستند که خودتان باید برخاسته و انجام‌شان بدهید.
  • آینده دلخواه‌تان را بسازید؛ البته توی ذهن‌تان. وقتی این آینده دلخواه را بسازید، الان هم مشخص است که باید چه کارهایی بکنید تا به آن برسید.
  • ارزش‌های خودتان را هم بشناسید.
  • از قانون بیست به هشتاد پارتو هم استفاده کنید. کدام بیست درصد کارها و حوزه‌ها و عادت‌های شما هستند که بیشترین نتایج را به شما می‌دهند.
  • چه چیزهایی دارد ضرب‌الاجلش می‌رسد؛ سررسیدش می‌رسد.
  • چه هدف‌هایی دارید؟
  • و ...

چنین رویکردهایی، می‌توانند حوزه‌های کلیدی که باید تمرکز کنید را روشن کنند.

مثلاً در تجارت، فروش و بازاریابی و سوددهی حرف اول را می‌زند. در ورزش، گرفتن نتیجه و مدال کسب کردن و پیروزی. در خانواده، بیشترین حضور و شام خوردن با خانواده و به سفر رفتن با آن‌ها و صحبت. به همین ترتیب در حوزه‌های دیگر هم چنین است.

فقط این که به یاد داشته باشید،

تمرکز می‌تواند نقش اهرم را بازی کند؛ این ایا برانگیزاننده نیست؟

 

----------------------------------------------------------------------

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۱۵
عیسی محمدی

در توئیتر، مطلبی از کسی خواندم که خیلی روی من اثر گذاشت. نوشته بود که بشر، قطب‌نما را زودتر از ساعت اختراع کرده؛ یعنی که جهت مهمتر از زمان است.

نکته خیلی مهمی است، دقت دارید؟ بیشتر افرادی که دارند به سختی کار و تلاش می‌کنند ولی به جایی نمی‌رسند، به این سبب است که جهت را گم کرده و دارند برعکس می‌روند یا این‌که دست‌کم به سمت مقصدی که در نظر گرفته‌اند، نمی‌روند.

طرف روزی دو، سه ساعت کتاب می‌خواند، کلی کلاس می‌رود و ...، اما جهت مشخصی برای این کارهایش ندارد. خب، از این‌ها چه استفاده می‌خواهی ببری؟ بعدش به کجا می‌خواهی برسی؟ پله اول، پله دوم،‌پله دهم و پله چهلم چیست؟ آیا همه این‌ها در همان جهت بزرگ و کلی و اصلی شماست یا این‌که هر چیزی دست داد، انجامش می‌دهید و می‌خوانید و ...؟

جیم ران می‌گوید روش انجام کار مهمت از خود آن کار است؛ مهم است که کتاب بخوانید،‌ روش مطالعه و چه کتاب‌هایی خواندن و چه استفاده‌ای از آن‌ها کردن و مسیری که کتاب‌ها در آن خوانده می‌شوند و چشم‌انداز این کار، بسیار مهمتر است.

بیایید ببینیم در زندگی‌مان داریم چه کار می‌کنیم، در چه جهتی، آیا جهت کارهایمان درست و در یک مسیر است و ... . آیا جهت خودتان را با فرض‌های درستی تبیین کرده‌اید؟ اگر در جهت درستی باشید و فقط دو عامل مداومت و کار معمولی را هم داشته باشید، موفقیت تضمین شده است. اما اگر جهت شما نادرست باشد، خداوندگار تلاش و کوشش هم باشید، راه به جایی نخواهید برد.

 

-----------------------------------------------------------------------------

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۲۸
    عیسی محمدی

    بگذارید کمی درباره تفاوت پیشرفت و موفقیت صحبت کنیم.

    موفقیت، در چشم و ذهن دیگران است. یعنی دیگران باید که شما را موفق بدانند. در این صورت است که فردی موفق دانسته می‌شوید. اما اگر دیگران شما را موفق ندانند، در این صورت نمی‌شود شما را فردی موفق قلمداد کرد. از این منظر، حس موفقیت ما می‌تواند بالا و پایین بشود؛ چون نگاه دیگران می‌تواند بالا و پایین بشود.

    اما حس پیشرفت، یعنی من با وجود همه موانعی که بوده، هر چه که در چنته داشته‌ام را رو کرده‌ام و همه تلاشم را کرده و شرمنده خدم نیستم.

    به قول معروف، بیشترین تلاش خود را کردن؛ چه شرایط خوب باشد یا نه.

    حس پیشرفت یک امر کاملاً منحصر به فردی و اختصاصی است. یعنی خودتان می‌توانید درک کنید که امروز را خوب گذرانده‌اید یا بد؛ بهره‌وری خوبی داشته‌اید یا نه؛ جلو رفته‌اید یا نه. اما در مورد موفقیت، شما نمی‌توانید چیزی بگویید. یعنی همه تلاش خودتان را می‌کنید و بعد باید دید که این تلاش، از نگاه دیگران نیز خوب ارزیابی شده یا نشده. البته که شما هم تکلیف‌های چون ارائه خوب و اطلاع‌رسانی درباره کارهایی که کرده‌اید و .... دارید. اما در نهایت، ممکن است همه این کارها را بکنید و دیگران شما را چندان موفق ندانند.

    این، یکی از نکته‌های مهم حوزه موفقیت است. حس پیشرفت، می‌تواند حالتان را خوب کند و از مقایسه دور است. اما حس موفقیت، می‌تواند گاهی حال‌تان را بگیرد و آکنده از مقایسه است.

     

     

    ------------------------------------------------------------------------------

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۸ ، ۱۸:۵۱
    عیسی محمدی

    اما جدا از این مسائل، خودم نیز شخصاً با یک نکته بغرنج در این مورد روبه‌رو بودم. اول این‌که ما می‌پذیریم که این امر، یکی از رمزهای بزرگ و فراموش شده موفقیت و خوشبختی است.

    اما از سوی دیگر، من این درک را داشتم که انسان جز در پیشگاه خداوند، نباید درخواست خودش را مطرح کند. اگر جایی هم مطرح می‌کند، به واسطه این است که خداوند، از طریق اسباب خودش کارها را پیش می‌برد و امر غیرمنطقی از جانب او اتفاق نمی‌افتد. یعنی خداوند اگر قرار است کمکی به شما بکند تا خانه‌ای بخرید، به دل کسی می‌اندازد یا بانک یا ... را سبب این کار می‌کند.

    از سوی دیگر، ابراز نیاز نزد غیر خدا و کسانی که خدا امر کرده به واسطه آن‌ها کار پیش برود، سخت نکوهیده است. با وجود این مباحث، چطور باید درخواست کنیم؟

    حقیقت امر این‌که مدت‌ها با این امر و چالش درگیر بودم. نکته‌های زیر بابت این قضیه به ذهنم رسیده است، امیدوارم که بتواند به درد شما هم بخورد:

    • دعا سلاح مؤمن است. دعا یعنی درخواست از خداوند. خداوند هم به طور واقعی، وجود داشته و موثرترین نیرو در همه جهان و آفرینش است.
    • خداوند دوست دارد که بنده‌اش، حتی ساده‌ترین موارد را هم از او بخواهد. حتی در حد بند کفش. حدیث داریم در این مورد.
    • به واسطه این‌که خداوند امر غیرمنطقی انجام نمی‌دهد، طبیعی است که در جهان اقع، خواست او باید از طریق اسباب منطقی و مقدمات لازم پیش برود. به قول معروف، خدا دست می‌دهد، اما برای ما پل نمی‌سازد.
    • حال که چنین است، باید جایی درخواست‌مان را مطرح کنیم که اولاً، خداوند ما را امر کرده تا کارمان از آن طریق پیش برود. ثانیاً کسانی که خدامحورتر هستند و ما به واسطه این خصلت نزد آن‌ها می‌رویم. ثالثاً چندان در درخواست خود پافشاری نکنیم؛ طوری که شخصیت ما زیر سئوال برود. به قول معروف کنه نشویم. فقط چند باری جهت یادآوری مطرح کنیم، در حد ضرورت.
    • من معتقدم که این رویه نباید معکوس شود. یعنی ما باید این‌طور فکر کنیم چون خداوند به ما امر کرده که از طریق اسباب او کارها باید پیش برود، پیش آن‌ها برویم؛ نه چون برای اسباب دنیایی اصالت مجزا قائل هستیم. این خیلی متفاوت است با آن‌که بیشترین قدرت اثرگذاری را برای اسباب در نظر بگیریم. یعنی با یک تغییر نگرش، شما با اعتماد به نفس به سمت اسباب رفته و درخواست می‌کنید.
    • از اعتماد به نفس گفتم. سعی کنید با چنان نیروی ذخیره و دانش و اطلاعات و اعتماد به نفسی پیش بروید، که عملاً فرد مقابل احساس کند اگر با شما کار نکند، باخته است. یعنی قبل‌اش، حتماً خودتان را آماده کنید. طوری باشد که انگار او محتاج طرح و اجرا و پروژه شماست.

    این‌ها نکته‌هایی بود که فکر کردم برای متعادل کردن این بحث باید به آن‌ها توجه کنم.

     

    ------------------------------------------------------------------------------

    ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۸ ، ۱۱:۵۲
    عیسی محمدی

    جک کانفیلد، کتابی دارد به اسم اصول موفقیت. نکته‌های جالبی را در کتابش مطرح کرده که من از آن‌ها خیلی استفاده می‌برم. یکی از این نکات، مبحث درخواست کردن است. همین‌که بروید و چیزها و موقعیت‌هایی را که می‌خواهید، طلب کنید، درخواست کنید.

    در ابتدای این فصل هم از قول یک میلیونر خودساخته، می‌نویسد که:

    درخواست کنید. به اعتقاد من درخواست کردن قدرتمندترین و فراموش شده‌ترین رمز رسیدن به موفقیت و خوشبختی است.

    خب، تا این‌جای کار که به یک اصل مهم و حیاتی رسیده‌ایم. این‌که برویم و از خیلی‌ها، موقعیت‌هایی را که می‌خواهیم و حتی چیزها و پولی را که نیاز داریم، درخواست کنیم. اما در همین درخواست کردن، به عنوان قدرتمندترین و فراموش شده‌ترین رمز موفقیت، نکته‌هایی وجود دارد.

    نکته اول این است که باید با انتظار مثبت درخواست کنید. جک کانفیلد اشاره می‌کند که خیلی‌ها پیشاپیش خودشان را شکست خورده تصور می‌کنند و در ذهن‌شان، این‌طور تصور می‌کنند که بله، پاسخ منفی شنیده، مورد بی‌توجهی واقع شده و البته شکست می‌خورند.

    طبیعی است اگر با چنین رویکردی به پیش بروید، پاسخ هم مثبت خواهد بود. باید با انتظار مثبت و این‌که پاسخ مثبت است، پیش بروید. به قول معروف، اگر برای دعای باران می‌روید، این‌قدر ایمان داشته باشید که چتر هم با خودتان ببرید، نه این‌که با تی‌شرت و ... بروید.

    مسأله بعدی، ان است که باید از کسانی درخواست کنید که بتوانند به درخواست شما، پاسخ مثبت بدهند. قرار نیست همین‌طور راه بیفتید و از هر کسی که جلوی راه‌تان سبز شد، درخواست کنید.

     

    ادامه دارد

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۸ ، ۱۸:۵۵
    عیسی محمدی

    این را که می‌نویسم ایده خودم نیست، از خانم نفیسه مرشدزاده، نویسنده و ناشر به وام گرفته‌‌ام. جایی توئیت کرده است که در ایران، یک ناشر باید یک شرخر درون هم داشته باشد. از این مفهوم «شرخر درون» خیلی استقبال کردم. خیلی خوشم آمد.

    شرخرها به یک سری آدم شر و پرزور و ... می‌گویند که می‌روند پول و بدهی کسی را از دیگری بگیرند یا کسی را گوشمالی داده و پولش را بگیرند یا چک‌ها را با روش آبروریزانه خودشان نقد کنند. البته که شرخری کار جالبی نیست. هرچند که خودشان معتقدند که کارشان، راه‌انداختن کار مردم است و چه عیبی دارد؟ ظاهراً معتقدند که کارشان سریع‌تر از قانون است و دقیق‌تر از قانون و قاطع‌تر از آن.

    حالی کاری به این حرف‌هایش ندارم. بالاخره شرخری کار جلابی نیست و مشکلات قانونی دارد. اما من این مفهوم را بیشتر به معنای دنبال دردسر بودن و سر آدم درد کردن برای دردسر و کار سخت تعبیر و تفسیر می‌کنم. بیشتر مردم از کارهای سخت و دردسر و ... فراری هستند.

    یک‌بار خانه‌ای خریده بودم. در زمستان سال نود و یک. یک‌دفعه قیمت خانه‌ها یک‌دفعه بالا رفت؛ خیلی هم بالا رفت. فروشنده دبه کرد. گفت که نمی‌فروشد. خانه خودش هم مشکل سند داشت، بهانه دستش افتاد و می‌خواست خانه را تحویل ندهد. ما هم دوسوم پول را داده بودیم. خلاصه رفتیم و پیگیری کردیم و گفتند چون کد رهگیری و مبایعه‌نامه و ... دارید، می‌توانید خانه‌تان را بگیرید. فقط دوندگی دارد. یک جلسه هم توی بنگاه گذاشتیم. به فروشنده غیرمستقیم گفتیم درد شما چیست. کاشف به عمل آمده که قیمت‌‌ها بالا رفته و پول اضافه می‌خواهد. ما هم گفتیم اگر کارش با دو، سه میلیون تومان راه می‌افتد، پرداخت کنیم. دیدیم سی میلیون تومان پول اضافه می‌خواهد. کل معامله چقدر بود؟ صد و سی میلیون تومان.

    خلاصه افتادیم روی دور شکایت کردن. یک سری به بانک هم زدیم، چون می‌خواستیم کار وام بانک مسکن را پیگیری کنیم. رئیس بانک وقتی قصه ما رو فهمید، گفت من هم چنین مشکلی برایم پیش امده. اعصاب نداشتم و بی‌خیال شدم و ضرر کردم. از این رئیس بانک خیلی تعجب کردم.

    ولی ما یک شرخر درون داشتیم. رفتیم و وکیل گرفتیم و حتی اثاث را جمع کرده بودیم که اگر یک سال دوندگی قضایی طول کشید، اثاث خانه قبلی را که باید تخلیه می‌کردیم، به خانه اقوام ببریم. نتیجه؟ دو ماه بعد و با حقارت هر چه تمام‌تر، آمد و امضا کرد. ما هم الان داریم توی این خانه تک واحده خلوت، زندگی می‌کنیم و صفا.

    شرخر درون داشتن یعنی چنین چیزی. از حق خودت نگذری. لازم باشد دنبالش بدوی و بروی. به قول ابوسعید ابوالخیر،‌ زندان مرد آسایش مرد است؛ چون از این زندان رهیدی، رستی. بیشتر مردم از سختی و شر و ... فراری‌اند. البته شر در این‌جا منظورم جنبه منفی‌اش نیست؛ منظورم همین دنبال حقوق و حقوق خود رفتن و از کسی نترسیدن و عدم ترس از دوندگی و ... است.

    خلاصه این‌که برای موفقیت، این حس شرخر درون داشتن خیلی عالی است.

     

     

    ------------------------------------------------------------------------------

    سعی کنید به آن بیشتر فکر کنید.

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۶:۴۷
    عیسی محمدی

    در دنیای طراحی موشکی، معمولاً می‌گویند قدرت یک موشک، در قدرت نقطه‌زنی آن است. یعنی بزرگی و مدل یک موشک اهمیتی ندارد؛ یا در نهایت در درجه دوم اهمیت است. چیزی که مهم است، این می‌باشد که چقدر می‌تواند نقطه‌زنی کند.

    به واقع یک موشک متوسط یا نقطه‌زنی بالا، ارجحیت دارد بر یک موشک عظیم و بزرگ با نقطه‌زنی ضعیف‌تر.

    احساس می‌کنم در دنیای موفقیت نیز، باید ارزش نقطه‌زنی را خوب درک کنیم. ما موشک‌های محدودی در طول روز داریم؛ چرا که قدرت و انرژی و زمان محدودی داریم. ما مسلسل نیستیم که همین‌طور توان خودمان را مصرف کنیم تا شاید به هدف بخورند یا نه. بادی دقیق باشیم.

    می‌گویند تفاوت موفق‌ها و شکست‌ها در این است که موفق‌ها، کار دقیقاً درست را می‌کنند؛ و شکست‌خورده‌ها کار تقریباً درست را.

    کار دقیقاً درست، همان است که با نام قدرت نقطه‌زنی یاد می‌کنیم.

    یعنی آرامش، سکوت و کار کردن و سپس تمرکز کامل؛ و بعد دقیقاً به نقطه زدن. باید تا می‌توانیم این توان خودمان را تقویت کنیم. دست از کار مسلسلی و احتمالی به امید این‌که یکی از تیرهامان به هدف بخورد، برداریم.

    هشتاد، نود درصد فعالیت ما باید روی تقویت نقطه‌زنی ما صرف شود.

    مهم است؛ خیلی مهم است.

     

    ------------------------------------------------------------------------------

     

    ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۸ ، ۱۹:۵۷
    عیسی محمدی

    «هر صبح که بیدار می‌شوم، هدفم تمرین و تلاش برای کسب موفقیت‌های بیشتر است نه کسب درآمد مالی بیشتر. خدا را شکر که کمبود پول ندارم و تمام هدفم این است که نامم را در تاریخ فوتبال دنیا ثبت کنم.»

    این حرف‌ها را رونالدو می‌زند، مردی که هر پست تبلیغاتی در اینستاگرامش، به پول ما نزدیک یازده میلیارد تومان می‌شود. مردی که پنج توپ طلا گرفته و امسال هم شانس توپ طلا دارد. مردی که می‌تواند یکی از ویلاهای کوهستانی خودش را به یکی از رفقای فوتبالیستش، با نزدیک پانزده میلیارد تومان تخیف بفروشد.

    نمی‌دانم این روزها چرا همه دنبال پول هستند.

    یعنی دنبال پول نباشیم؟

    نه، ولی سئوال من این است که:

    - پول جذب چه کسانی می‌شود؟

    این‌‌که ما بخواهیم پول داشته باشیم، باعث نمی‌شود که پول به سمت ما بیاید. پول به سمتی می‌آید که در آن‌جا تخصص، سختکوشی، برنامه‌ریزی، نوآوری و سرعت عمل وجود داشته باشد.

    بزرگترین اشتباه را بیشتر مردم ایران در حوزه پول در آوردن این‌چنین مرتکب می‌شوند که:

    پول در آوردن را به عنوان هدف خودشان انتخاب می‌کنند؛ در حالی که پول، صرفاً یک دستاورد حاشیه‌ی است و نمی‌تواند هدف قرار بگیرد. ولی وقتی شما خوب کار کنید، به فکر جابه‌جای رکوردها و کیفیت در کارتان باشید، سرعت عمل داشته باشید، به نوآوری به چشم یک «باید» نگاه کنید، در آن صورت چه بخواهید و چه نخواهید، پول به سمت شما خواهد آمد.

    به رونالدو نگاه کنید؛ الان باید بنشیند کنار ساحل و توی ویلاهایش و تا آخر عمر عشق کند.

    اما او دنبال افتخارآفرینی است؛ دنبال جابه‌جایی رکورد و ثبت کردن صدای خودش در تاریخ فوتبال جهان.

    شغل و حرفه و حوزه شما چیست؟

    چطور می‌توانید خودتان و اسم و رسم و کار خودتان را در این حوزه و کسب و کار و تاریخ آن ثبت کنید؟

    این‌جوری باید فکر کنید؛ باقی موارد خود به خود اتفاق خواهد افتاد.

    پول مانند آهوست. اگر دنبالش بروید، از دست‌تان فرار می‌کند. اما اگر شرایط را برایش فراهم بسازید، مثل غذا و آب و استراحت‌گاه و امنیت و ...، خود به خود سراغ شما خواهد آمد؛ حتی گله‌ای.

    شما چطور فکر می‌کنید؟

     

    ---------------------------------------------------------

     

     

    ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۱۸:۵۱
    عیسی محمدی

    این مسیر را داشته باشید، به نظرم شما را به جای خوبی خواهید رساند. گام به گام پیش بروید.

     

    1.    انضباط یعنی انجام کارهایی که باید انجام بدهیم؛ چه دوست داشته باشیم چه دوست نداشته باشیم. چه حال داشته باشیم چه حال نداشته باشیم.

    2.    کارهایی که باید؟ این بایدها، از هدف‌ها و چشم‌اندازها و اولویت‌های ما ناشی می‌شود.

    3.    به نظر من مهمترین عددی که میزان پیشرفت شما را مشخص می‌کند، همین عدد انضباط است. مثلاً شما باید در طول روز سیزده تا کار انجام بدهید؛ که باید انجام بدهید؛ چرا که هدف و آرمان و چشم‌انداز و اولویت و نقش‌های شما آن را مشخص می‌کند. اگر مثلاً شش تا را انجام بدهید، بقیه‌اش می‌ماند. در این صورت نمره شما، کمی زیر متوسط خواهد بود.

    4.    هرچقدر انضباط بیشتری داشته باشید، به همان میزان به موفقیت بیشتری هم در زندگی و در همه بخش‌های آن خواهید رسید. پس نمره انضباط شما، مساوی با نمره موفقیت شما خواهد بود.

    5.    انضباط انسان حد و مرزی ندارد. شما تا کجا می‌توانید انضباط داشته باشید؟ تا بی‌نهایت. حالا وقتی می‌گوییم بی‌نهایت، منظورمان این نیست که حتی نفس کشیدن شما هم با انضباط باشد. بیشتر کنایه زدن است به این‌که مدام می‌توان مثل یک عضله، حجم این انضباط را افزایش داد.

    6.    وقتی انضباط شما تا بی‌نهایت بتواند گسترش یابد، به همان نسبت موفقیت شما هم می‌تواند بیشتر و بیشتر و باز هم بیشتر بشود.

    7.    آیا این معادله دیوانه‌تان نمی‌کند؟ انضباط بیشتر، موفقیت بیشتر؛ و این روند را پایانی نیست.

    8.    درک این نکته، می‌تواند به شما انرژی زیادی برای موفقیت بیشتر بدهد. یعنی چیزی هست که می‌توانید آن را کنترل کنید؛ چیزی که با کنترل آن، می‌توانید موفقیت‌تان را هم کنترل کنید.


    ---------------------------------------------------------------------------------------


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۸ ، ۱۸:۰۶
    عیسی محمدی

    هنری فورد را که می‌شناسید؟ همان غول آمریکایی که توانست برند و خودروهای فورد را راه بیندازد و در زمانه خودش، یک حرکت و پدیده جدید در حوزه صنعت و خودروسازی ایجاد کرد. کلاً آدم خیلی جالبی بود.

    هنری فورد جمله‌ای دارد با این شرح که:

    -         شما نمی‌توانید با کاری که قرار است انجام بدهید صاحب شهرت و اعتبار بشوید.

    جمله جالبی است که چند ورژن از آن را از افراد دیگر نیز شنیده‌ام.

    به نظرم می‌رسد که این جمله را، این‌جوری هم می‌شود عوض کرده و بازنویسی کرد:

    -         ما صرفاً با درس‌هایی که قرار است بخوانیم، فوق لیسانس و  دکترا و مدرک بالای تحصیلی نخواهیم گرفت.

    -         ما صرفاً با ایده‌هایی که قرار است اجرا کنیم، کارآفرین نخواهیم شد.

    -         ما با محبت‌هایی که قرار است صرفاً‌ به همسرمان داشته باشیم، قرار نیست یک همسر عالی بشویم.

    -         ما با انضباطی که صرفاً قرار است اجرایی کنیم، نمی‌توانیم به فردی با اراده تبدیل شویم.

    -         ما با توپ‌هایی که قرار است صرفاً شوت کنیم، قرار نیست گل بزنیم.

    -         ما با پس‌اندازهایی که صرفاً‌ قرار است انجام بدهیم، نمی‌توانیم سرمایه‌ای کسب کرده و به سرمایه‌گذاری بپردازیم.

    -         ما با مهارت‌هایی که صرفاً قرار است یاد بگیریم، قرار نیست به یک متخصص تبدیل شویم.

    -         ما با هدف‌هایی که صرفاً قرار است تعقیب کنیم، نمی‌توانیم به هدف‌هایی که در زندگی مدنظر داریم برسیم.

    -         ما با زندگی‌ای که صرفاً قرار است زندگی کنیم، قرار نیست یک زندگی شاد و سرشار داشته باشیم.

    -         ما با انسانیتی که صرفاً قرار است داشته باشیم، نمی‌توانیم به مقام انسانیت برسیم.

    -         کلاً ما با «صرفاً قرار است انجام بشود» نمی‌توانیم به قله‌هایی که حاصل «انجام سریع و دقیق کارهای اولویت‌دار» هستند، نمی‌توانیم صعود برسیم.

    چرا؟

    چون که راه این دو قله، جدا از هم است؛ داریم اشتباه می‌رویم.

    بی‌زحمت یک لیست از «صرفاً قرار است انجام دهیم‌»های خود تهیه کنیم؛ ببینیم چقدر زندگی‌مان را به انقیاد و سیطره خود درآورده‌اند.

    یک لیست هم از مواردی که «بدون فوت وقت،‌ با سرعت و دقت و توجه به اولویت‌های بالا، انجام داده‌ایم» تهیه کنیم.

    ببینیم فاصله چقدر است و در چنبره کدام یک هستیم.

     

    ---------------------------------------------------------------------------------------


    ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۸ ، ۱۶:۲۲
    عیسی محمدی

    تصویر بزرگ همیشه ترساننده است. وقتی به این فکر می‌کنی که قرار است یک کار بزرگ و عجیب را انجام بدهی، همیشه می‌ترسی. به خاطر همین هیچ وقت دوست نداری که کار را شروع کنی؛ چرا که می‌ترسی. در این جور مواقع چه باید کرد؟ سه اصل زیر، شاید به شما کمک کند که بر تصویر بزرگ و ترساننده بودن آن غلبه کنید. بخوانید، شاید به دردتان بخورد.

     

    یک.

    به جای فکر کردن، سریع شروع کنید. همین فکر کردن حسابی شما را به هم می‌ریزد. به قول سنکا، انسان‌ها در ذهن و تخیل بیشتر رنج می‌کشند تا در دنیای واقعیت. چشمان خودتان را ببندید و شروع کنید، به همین راحتی. هرچقدر بیشتر فکر کنید که این کار چقدر بزرگ و ترساننده است، ترس بیشتری خواهید داشت. اما همین‌که جفت‌پا توی سینه این ترس بروید،‌ همه چیز از بین خواهد رفت.

     

    دو.

    کار را به بخش‌ها و پارت‌های کوچکتر تقسیم کنید. در این صورت می‌دانید که به راحتی، می‌توانید پیش بروید. به واقع فلسفه کار چنین است: وقتی یک تصویر بزرگ می‌شکند و به تصویرهای کوچکتر تقسیم می‌شود، قابلیت مدیریتی بیشتری در ذهن و واقعیت را پیدا می‌کند؛ به همین راحتی.

     

    سه.

    به قول زاکربرگ، از بخش‌های ساده‌تر شروع کنید. به این می‌گویند روش جدولی. در جدول حل کردن، معمولاً از گزینه‌های راحت‌تر شروع می‌کنید. بعد چشم باز می‌کنید و می‌بینید که بخش اعظم جدول حل شده است. بعد همین کارهای ساده‌تر انجام شده، کارهای بغرنج حل نشده را از ابهام و ایهام دورتر کرده و به راحتی آن‌ها را قابل انجام شدن می‌سازند.


    ---------------------------------------------------------------------------------------


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۱۵:۳۸
    عیسی محمدی

    دیروز ویدئویی از آرنولد، اسطوره بدنسازی دنیا، دیدم که خیلی خوشم آمد. تا حالا ندیده بودم. درباره این صحبت می‌کرد که از پلن بی یا نقشه پشتیبان متنفر است. همان قضیه یا مرگ یا رسیدن به هدف و سوزاندن همه پل‌های پشت سر. در اصول نظامی به آن قاعده زمین مرگ هم می‌گویند که حالا بعدها درباره‌اش صحبت خواهم کرد. 

    جمله‌هایش را با کمی کم و زیاد با هم می‌خوانیم.

     

    من از داشتن نقشه پشتیبان بیزارم.

    وقتی شروع کردی به خودت شک کردن

    اوضاع خیلی خطرناک می‌شود

    چرا که این منظور را می‌رسانی که اگر نقشه من کار نکرد

    یک نقشه دیگر دارم

    نقشه پشتیبان؛ پلن بی

    یعنی یک‌جورهایی از قبل داشتی به آن فکر می‌کردی

    و تمام انرژی و فکرت را روی آن گذاشته بودی

    و تمرکز و ایده‌ها را از نقشه اول گرفته بودی

    ما بهتر عمل می‌کنیم

    اگر هیچ ضمانتی نداشته باشیم

    و پلن بی و نقشه جایگزین یعنی ضمانت داشتن

    یعنی این‌که یک چیزی هست که نمی‌گذارد من زمین بخورم

    پلن بی یا نقشه پشتیبان خیلی خطرناک است

    این‌جوری خودمان را از شانس موفقیت محروم می‌کنیم

    من از پلن بی به همین علت متنفرم


    ---------------------------------------------------------------------------------------



    ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۹:۴۷
    عیسی محمدی

    دارن هاردی، نویسنده کتاب اثر مرکب را خیلی خیلی دوست دارم. ایده‌های او تبلیغاتی نیست و کاملاً واقعی است. نمی‌خواهد به شما قرص فوری و شربت فوری موفقیت بدهد. صریح با شما مطرح می‌کند که خبری از نتایج و دستاوردهای فوری نیست و باید چهار، پنج سالی به سختی زحمت بکشید. اعتراف هم می‌کند که این ایده را از پدرش گرفته.

    اما این‌نکته را می‌خواهم از کتاب اثر مرکب او بیرون بکشم. او در جایی گفته که پدرش هر روز صبح، رأس ساعت شش شروع به ورزش با وزنه می‌کرد. هیچ‌رقمه هم کوتاه نمی‌آمد؛ چه هوا آفتابی بود و بارانی، او در پارکینگ کارش را می‌کرد. آن‌ها هر روز صبح زود با صدای اصابت وزنه‌های پدرشان به کف سیمانی پارکینگ بیدار می‌شدند.

    جمله طلایی این‌جاست: پدرم حتی یک روز را هم از دست نداده است.

    به واقع ما در زندگی خود، روزهای زیادی را از دست داده‌ایم و از دست می‌دهیم. هدفی داریم و برنامه‌ای، اما در همین هفته و ماه گذشته، چند روز را از دست داده‌ایم؟ حالا من از سال گذشته صحبت نمی‌کنم که ناامید بشوید. من یکی که روزهای زیادی را از دست داده‌ام و از دست می‌دهم.

    مایکل فلپس، اسطوره شنای جهان و بیشترین دارنده مدال طلا در یک دوره المپیک در طول تاریخ، در این مورد جمله جالبی دارد:

    من آخرین روزی را که تمرین نکرده‌ام، یادم نمی‌آید.

    می‌خواهم ترکیب این دو جمله را به یک اصل تبدیل کنم:

    در راستای رسیدن به هدفی که در نظر داشته یا دارید، آخرین روزی را که از دست داده‌اید و در این راستا کار نکرده‌اید، یادتان می‌آید؟ اگر یادتان می‌آید، یعنی که هنوز به مرحله ثبات قدم نرسیده‌اید. راستی چند روز را از دست داده‌اید؟ اگر این روزهای ازدست داده ناامید کننده بوده باشد، باید فکری اساسی و جدی کنید.

    به قول دارن هاردی، مهم‌ترین اصل موفقیت، همین استمرار و ثبات قدم است. ثبات قدم هم طبق چیزی که نوشته‌ایم، یعنی یک روز را هم از دست نداده باشید و این‌که آخرین روزی را که تمرین نکرده و در راستای هدف‌تان پیش نرفته باشید، یادتان نیاید. یعنی به این شکل و شمایل غرق کار و ثبات قدم شده باشید.


    ---------------------------------------------------------------------------------------



    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۱۹:۲۴
    عیسی محمدی

    پیش از این نیز در این باره صحبت کرده‌ام و حالا هم بیشتر درباره‌اش می‌گویم.

    در جایی و طی جمله قصاری، بزرگی گفته بود که بهترین و بزرگترین شادی‌ها، آن‌هایی هستند که ارزان‌تر تمام بشوند.

    به عبارت دیگر، ارزان‌ترین شادی‌ها، بهترین شادی‌ها هستند.

    جمله به غایت درستی است. در دل خودش قناعت و رضایت را هم دارد که اصل و اساس فراغت در زندگی هستند. یعنی وقتی شما هزینه زیادی قرار است برای شاد بودن‌تان خرج کنید و شاد بودن‌تان را معطوف به این صرف هزینه بسیار کنید، در این صورت شادی شما اهمیت کمتری خواهد داشت.

    اما وقتی که هزینه صرف شده شما برای این شادی‌تان بسیار کم باشد و حتی رایگان تمام شود، در این صورت شادی شما خوشایندتر و بهتر خواهد بود.

    به طرز شگفت‌انگیزی چنین قاعده‌ای برای موفقیت هم درست است.

    یعنی:

    هرچقدر موفقیت به دست آمده شما هزینه کمتری داشته باشد، بیشتر به شما می‌چسبد.

    به عبارت ساده‌تر: سعی کنید موفقیت را برای خودتان ارزان‌تر تمام کنید.

    یعنی چه؟

    یک مثال ساده می‌زنم.

    محسن قرائتی، خطیب و مفسر قرآن معروف ایرانی، به خاطره جالبی اشاره می‌کند. می‌گوید روزگاری در حوالی مشهد می‌خواست کلاسی بگذارد. امکاناتی نداشت. از یک زغال و یک تکه کارتن به عنوان تخته سیاه استفاده کرده بود و بدین ترتیب کلاس درس تشکیل شده بود.

    ضمن این‌که این اواخر از او می‌خواستند که از امکانات پیشرفته سمعی و بصیری استفاده کند.

    پاسخ جالبی می‌داد: من می‌خواهم از امکاناتی استفاده کنم که همه‌جای ایران، حتی در یک روستای دورافتاده هم بشود آن‌ها را حاضر کرد؛ گچ و تخته سیاه همه جا هست، ولی امکانات پیشرفته سمعی صوتی همه‌جا نیست.

    تجربه جالبی بود.

    به نظرتان این جالب نیست؟ این‌که بتوانید کلاس‌های خودتان را با کمترین امکانات و در هر جایی، برپا کنید؟

    یک مثال دیگر:

    شما برای راه‌اندازی یک سایت، می‌توانید بیست الی پنجاه میلیون تومان هزینه کنید. این سایت را با زیر یک میلیون و حتی پانصد هزار تومان هم می‌توانید راه بیندازید. حتی با یک وبلاگ رایگان می‌توانید کارتان را شروع کرده و به چند هزار بازدید رد روز برسید؛ اگر محتوای شما عالی باشد، حتماً مخاطبان آن نیز از راه خواهند رسید.

    توصیه ما چنین است:

    هر کجایی هستید، سعی کنید موفقیت را، ارزان و حتی رایگان تمام کنید؛ خودتان را اسیر امکانات و زیرساخت‌هایی که فراهم کردن و آوردن آن‌ها هزینه و بودجه و منابع انسانی و سازمانی زیادی می‌خواهد، نکنید.

    موفقیت هر چه ساده‌تر، خوشایندتر.


    ---------------------------------------------------------------------------------------


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۴
    عیسی محمدی

    چند سال پیش یکی از اساتید روزنامه‌نگاری در گفتگویی که با روزنامه جام جم داشت، به فرمول جالبی اشاره کرده بود.

    او گفته بود:

    در عرصه روزنامه‌نگاری، از میزان کسانی که جدی کار می‌کنند، کم می‌شود.

    البته من فکر می‌کنم این فرمول را در همه حوزه‌ها می‌شود برد و اجرایی کرد. به قول اندرو کارنگی، که زمانی سلطان فولاد آمریکا بود:

    بعضی‌ها یک‌سوم توان‌شان را در کار می‌گذارند. بعضی‌ها هم نیمی از توان‌شان را صرف کار می‌کنند که باید به آن‌ها احترام گذاشت. ولی عده‌ای دیگر همه زندگی‌شان را برای کار می‌گذارند که جهان باید به احترام این گروه، برخیزد و کلاه از سر بگیرد.

    این فرمول به زبان ساده‌تر چنین می‌شود:

    -         در هر حوزه‌ای، کسانی که ده درصد در کارشان جدی هستند، نود درصد هستند.- کسانی که چهل درصد در کارشان جدی هستند، کمتر شده و سی، چهل درصد می‌شوند.

    -         کسانی که نود درصد جدی هستند، می‌شوند ده درصد.

    -         و البته کسانی که نود و پنج درصد جدیت به خرج می‌دهند، به شدت کم می‌شوند.

    -         طبیعی است کسانی که صد در صد توان‌شان را می‌گذارند روی کار، به تعداد انگشتان دست رسیده و طبیعی است که موفقیت‌های بسیار درخشان‌تری هم داشته باشند.

    شما جزو کدام گروه هستید؟ چند درصد در کارتان جدی هستید؟ جدی‌تر بودن به معنای ساعات بیشتر کار کردن نیست؛ به معنای گذاشتن تمام توان جسمی و ذهنی و علمی و تخصصی در کار است.

    شاید یکی از دلایل مهم عدم پیشرفت ما، درصد جدیت کم ماست و به این واسطه در حوزه‌ای هستیم که رقبای زیادی داریم و مزیتی هم نداریم.

    کمی جدیت‌مان را بیشتر کنیم...

     


    ---------------------------------------------------------------------------------------


    ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۵۳
    عیسی محمدی

    درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

    این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


    درس اول:

    در هر شرایطی، راهی پیدا کن

     

    تا حالا به فروشندگان داخل مترو نگاه کرده‌اید؟ آن‌ها برایشان فرقی نمی‌کند که در چه وضعیتی هستند. این‌که مترو شلوغ هست یا نیست، کسی به آن‌ها غر می‌زند یا نه، کسی خرید می‌کند یا نه، قطار یک دفعه ترمز می‌کند یا نه، به هر حال کار خودشان را می‌کنند. گاهی وقت‌ها حتی مسافران بیرون قطار نمی‌توانند خودشان را داخل قطار کنند، اما فروشندگان مترویی با این احوالات، چنان ماهی میان جمعیت مستقر در داخل مترو می‌لغزند تا یک فروش دیگر بکنند.

    کاری ندارم که این کار را به خاطر نیاز مالی یا هر چیز دیگری انجام می‌دهند، نکته این‌جاست که بالاخره راهی برایش پیدا می‌کنند و با سختی‌ها کنار می‌آیند. در حالی که خیلی‌های دیگر هم نیاز مالی دارند، ولی این‌قدر با سختی‌ها سر و کله نمی‌زنند و از میان ان‌ها راهی برای خودشان باز نمی‌کنند.

    ---------------------------------------------------------------------------------------

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۵
    عیسی محمدی

    دکتر استفان کاوی، در کتاب ماندگار خود با نام هفت عادت مردمان کامیاب، اشارت جالبی به بزرگترین ویژگی همه افراد موفق می‌کند. البته گوشزد می‌کند که این اصل را، از مقاله یک بنده خدای دیگری برداشت کرده است که زمانی را برای تحقیق در این مورد اختصاص داده.

    اما این ویژگی و خصیصه و عادت مشترکی که بین همه افراد موفق و فوق موفق وجود دارد چه چیزی است؟

    خیلی ساده:

    نخست امور نخست را انجام بده.

    به عبارت ساده‌تر، اولویت‌بندی کارهایی که دارید به نسبت هدف و ارزش‌های زندگی‌تان؛ سپس انجام کارها بر اساس اولویت‌ها.

    برایان تریسی نیز در کتاب‌های خود، اشاره می‌کند طی تحقیقی که از کارفرمایان بزرگ انجام شده، بزرگ‌ترین خصیصه‌های یک نیروی کارآمد را، همین اولویت‌بندی امور و البته هوش و تیزهوشی دانسته شده است.

    می‌بینید که اولویت‌بندی امور و نخست امور نخست و مهم را انجام دادن چقدر مهم است؟

    و جای تعجب است که بسیاری از ما، به همین راحتی این اصل مهم و مشترک و بزرگ همه افراد موفق را نادیده می‌گیریم.

    و این‌چنین به انهدام موفقیت‌های آتی و آینده خود بر می‌خیزیم.

    این، آیا رقت‌انگیز نیست؟

    چرا، بسی رقت‌انگیز است و جانگذار؛ که ما چه می‌توانستیم باشیم، ولی چون بلد نیستیم نخست امور نخست را انجام بدهیم،


    ---------------------------------------------------------------------------------------

    ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۸
    عیسی محمدی

    در رقابت بین ماشین‌ها، بخشی از مزیت ماشین‌ها را شتاب اولیه آن‌ها تشکیل می‌دهد. شتاب هم، حداقل زمانی است که یک ماشین به حداکثر قدرت و سرعت خود می‌تواند برسد. طبیعی است که وقتی شتاب یک ماشین پایین باشد، قدرت و ساختار موتور و پیشرانه آن‌ هم از قدرت و کیفیت بالاتری برخوردار است؛ وگرنه شتاب پایین داشتن کار هر خودرویی نیست.

    اما این‌ها چه ارتباطی به موفقیت دارد؟

    راستی، شتاب شما در انجام کارها چقدر است؟

    به عبارت ساده‌تر:

    شتاب شما، در رسیدن به حداکثر قدرت و تمرکز و سرعتی که می‌توانید داشته باشید، چقدر است؟

    شاید کمی گیج شده باشید. بیشتر توضیح می‌دهم.

    خود من، معمولاً نیم ساعتی طول می‌کشد که از خانه خارج بشوم. تا مسواک بزنم، لباس بپوشم و آشغال‌ها را جمع کنم و مطمئن بشوم که چراغی روشن نمانده و چیزی جا نمانده. تازه صبحانه را هم بین راه یا در محل کارم می‌خورم. اما یک نفر دیگر همین که بیدار شد، بعد از مسواک و سر و صورت را آب زدن، در کمتر از پنج دقیقه از خانه خارج می‌شود.

    دقیقاً منظورم چنین چیزی است.

    حالا در محل کار هم وضعیت من چنین است.

    یکی، دو ساعتی طول می‌کشد که خبرها را چک کنم و برنامه‌هایم را یادداشت کنم و کلی مسخره‌بازی دیگر، تا سریع سروقت اولین کار مهمم بروم. گاهی هم تا ظهر طول می‌کشد کار اصلی‌ام را شروع کنم؛ یعنی این زمان به آماده‌سازی مسخره برگزار می‌شود.

    در حالی که یک نفر دیگر همین‌که کامپیوترش بالا آمد، شروع به کار می‌کند؛ به همین راحتی.

    شتاب او در رسیدن به اوج سرعت و قدرت و تمرکز در کارش،‌ چیزی که برایان تریسی حالت مد می‌نامد، بالاتر از ماست؛‌ به همین خاطر به موفقیت‌های بیشتری هم می‌رسد.

    معروف است که می‌گویند قهرمانان المپیک تا ساعت نه، ده صبح، به اندازه چند برابر دیگران تمرین و تلاش کرده‌اند؛ در حالی که ما ساعت ده صبح تازه در حال لود شدن هستیم تا کارمان را شروع کنیم.

    شتاب‌تان را برای رسیدن به اوج روحیه کاری اندازه بگیرید و سعی کنید افزایشش بدهید.

    خیلی جواب می‌دهد.

     

    ---------------------------------------------------------------------------------------

    ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۴۱
    عیسی محمدی

    همه ما دوست داریم قدرت اراده داشته باشیم. اما آن را نداریم.

    واقعاً چرا؟

    در سایت‌های مختلف از دلایل آن بسیار می‌نویسند. اما مهمترین دلیل را نمی‌گویند.

    حقیقت این است که اراده، چون فرمانده‌ای است که نیاز به سربازانی دارد. یک فرمانده بی‌سرباز، محکوم به شکست است. اما سربازان این فرمانده چه کسانی هستند؟

    خیلی ساده است:

    غلبه بر هیجانات و وسوسه‌های کوچک و بزرگ.

    یعنی چه؟

    ببینید، آدمی در بعد روانی خودش، یک باتری روانی دارد؛ این باتری روانی شبیه قلعه سربازان عمل می‌کند. هر عمل و کار و رفتار ناسنجیده و خودجوشی، بدون این‌که بدان فکر شود و از روی فکر و برنامه باشد، یک درجه از انرژی این باتری روانی کم می‌کند. غلبه بر یک وسوسه کوچک و بزرگ نیز، یک واحد انرژی به این باتری روانی اضافه می‌کند.

    در محل کار بسیار دیده‌اید که خیلی‌ها، تا کسی حرف می‌زند به صورت خودجوش واکنش نشان می‌دهند، یا وقتی خبری را متوجه می‌شوند نمی‌توانند جلوی خودشان را بگیرند.

    به عبارت ساده‌‌تر:

    وقتی که ضرورت ندارد، ولی گفتار و رفتاری از شما سر می‌زند، از باتری روانی شما کاسته می‌شود. اما وقتی که کارها و رفتارها و گفتارهای شما از روی ضرورت و برنامه باشد، در این صورت به انرژی روانی شما اضافه می‌شود. وقتی هم که بر وسوسه میل خودجوش رفتار و گفتار کردن غلبه کنید، باز هم به این باتری روانی اضافه می‌شود.

    این‌ واحدهای انرژی باتری روانی شما، سربازان اراده شما هستند. با آن‌‌ها، قدرت اراده معنا می‌یابد. بدون آن‌ها، اراده تنهاست؛ راه به جایی می‌برد.

    غلبه بر وسوسه‌های ریز و درشت را جدی‌تر بگیرید.


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۳۲
    عیسی محمدی