موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۲۰۲ مطلب با موضوع «موفقیت» ثبت شده است

دنبال مطلب در حوزه برندینگ شخصی یا پرسونال برندینگ می‌گشتم، به نوشته محمدرضا شعبانعلی برخورد کردم. دیدم که خیلی جالب است و صرفا نقل قول نکرده و درباره چیزی که نوشته، فکر هم کرده است. مطلبش طولانی بود و برای دل خودم خواندم. گفتم چند تا نکته‌ای که به نظرم جالب رسیده را، برایتان بازنویسی کنم؛ باشد که رستگار شوید. 
البته ذکر این نکته را هم لازم می‌دانم که ضمن احترام به این نکته‌ها، نقدهایی هم به بخشی از آن‌ها دارم. ولی عجالتا به عنوان یکی از بهترین‌ متن‌های فارسی در حوزه برندینگ شخصی می‌توانم به آن اشاره کنم. 


1.    این روزها برندسازی شخصی خیلی رایج و مد شده است. 
2.    کمتر مشاوری را در حوزه مدیریت و روانشناسی می‌بینیم که در این زمینه صاحب‌نظر نباشد.
3.    ادبیات برندسازی شخصی چه در زبان فارسی و انگلیسی، چندان غنی نیست (یعنی در این باره کم گفته و نوشته‌اند و فکر کرده‌اند.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۶
عیسی محمدی

در مورد برندینگ شخصی با پرسونال برندینگ، چیزی که به ذهنم می‌رسد و خیلی هم مهم است، این است:
پرسونال برندینگ قرار نیست که خلأهای شما را پر کند؛
بلکه قصد دارد توانمندی‌های شما را با صدای بلندتری اعلام کند.

دقت کنید که قرار نیست چیزی را که ندارید، در سایه پرسونال برندینگ مخفی نگه دارید. این خودش می‌شود یک فریب بزرگ و فریب‌کاری، ضد برندینگ شخصی است. در واقع کاری که شما می‌کنید، آن است که به شناسایی توانمندی‌های‌تان دست زده و سپس آن‌ها را مرتب و یک‌دست کرده و اقدام به شناسانده خودتان می‌کنید. 

دیل کارنگی در کتاب اصول سخنرانی خود، به نکته جالبی اشاره می‌کند. او می‌گوید که مردم شما را از چهار طریق خواهند شناخت. دو تا از این راه‌ها به حرف زدن شما مربوط می‌شود؛ یعنی حرف‌هایی که می‌زنید و نحوه حرف زدن. به تعبیر خودمان واژه‌هایی که استفاده می‌کنید و اسلوب سخن گفتن. 
حالا به قول کارنگی مواردی مثل لباس پوشیدن و نوع رفتار و ... هم هست که کاری به آن‌ها نداریم و چون می‌توانید آن‌ها را ریاکارانه انتخاب کنید، مورد بحث ما نیست.
اما شما نحوه حرف زدن و واژگان‌تان را نمی‌توانید ریاکارانه انتخاب کنید؛ چون خیلی مصنوعی از آب در می‌آید و در جایی که حواس‌تان نیست و دارید با شتاب و ناخودآگاه حرف می‌زنید، همه چیز را لو خواهید داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۷
عیسی محمدی

خیلی از شماها مدرس هستید. یک چیزی را دارید درس می‌دهید. یکی کامپیوتر درس می‌دهد، یکی فیزیک، یکی روزنامه‌نگاری و نویسندگی، یکی تعمیرات موبایل، یکی جامعه‌شناسی و روانشناسی، یکی برنامه‌نویسی، یکی مکانیکی و ... 
در این‌جا مفهومی مطرح شده است به اسم مدرس مرجع. این را ژان بقوسیان خیلی پر و بال داده است. اما به نظر می‌رسد که همین بحث مدرس مرجع، نسبت بسیار مستقیمی با پرسونال برندینگ یا برندسازی شخصی دارد. اما چطور؟ با هم نکته‌هایی را در این باره مرور می‌کنیم. 

1.    برندینگ شخصی به چه دردی می‌خورد؟ به این درد می‌خورد که شما را از بین صدها و هزاران رقیبی که دارید، متمایز کرده و باعث انتخاب‌تان برای استخدام و پروژه و خرید و ... شود. 
2.    مدرس مرجع نیز از همان ایده پرسونال برندیگ استفاده می‌کند؛ همان نظریه گاو بنفش ست گادین. این‌که باید متمایز و شاخص باشی، وگرنه راه به جایی نخواهی برد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۵:۳۲
عیسی محمدی

چرا باید برند شخصی و مدیریت آن را جدی بگیریم؟

سئوال مهمی است و البته جواب‌ها به این سئوال هم خیلی مهمتر خواهد بود.

حقیقت امر این است که ما در دنیای متوسط‌هایی داریم زندگی می‌کنیم که می‌خواهند خوب باشند. به همین دلیل خوب‌ها زیاد شده‌اند.

درست مثل سال‌ها پیش که دیپلمه‌ها کم بودند. بعد همه رفتند تا دیپلم بگیرند، لیسانسه‌ها کم شدند. بعد همه رفتند لیسانس بگیرند، فوق لیسانسه‌ها کم شدند. سپس همه رفتند فوق لیسانس بگیرند، در نتیجه دکتراها مورد توجه قرار گرفتند. نتیجه نهایی؟ الان حتی دکتراها هم زیادند.

می‌بینید؟ کسب و کار همیشه شاهد حرکت متوسط‌ها به سوی خوب بودن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۴۳
عیسی محمدی

دکتر محمود سریع‌القلم یادداشتی نوشته که چرا در سیاست عمومی، غالبا با عصبانیت برخورد می‌کنیم. به نظرم خیلی از این پاسخ‌ها حتی برای زندگی عادی و غیرسیاسی و حتی موفقیتی ما هم کارساز است. مثل این‌که ما میل درونی زیادی و عطش درونی زیادی برای مطرح شدن داریم و حوصله استدلال نداریم و شبیه آن. به نظرم خیلی جالب آمد. طوری که برخی از این دلایل را توی بخش پیش‌نویس‌های گوشی همراهم نوشتم تا یادم باشد و پیش چشمم. شما نیز چنین کنید. 

سی دلیل برای این‌که
چرا سیاست ما عموما با عصبانیت همراه بوده است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۹ ، ۱۱:۳۹
عیسی محمدی

کتاب‌گردی

ایده‌های کارساز

ایده عالی مستدام
این کتاب می‌تواند گزینه مناسبی برای اصحاب کسب و کار و همچنین کسانی باشد که دستی در آتش اقتصاد و بیزینس دارند؛ خاصه برای این روزها که همه از مشکلات مالی و اقتصادی گله‌مند هستند. کتاب درباره ایده‌پردازی و خلاقیت در این امر و مهمتر از همه خلاقیت در مطرح کردن و ارائه دادن این ایده‌هاست. کتابی که هر کسی می‌تواند از آن بهره‌مند شود، هر کسی که با سازمانی و مجموعه‌ای و شرکتی درگیر است. در واقع سئوال اصلی این‌جاست که چطور بعضی از ایده‌ها باقی مانده و بعضی دیگر برای همیشه از بین می‌رود. کتاب سعی می‌کند تا داستان‌ها و نمونه‌های موفقیت و شکست را بررسی کند تا ببیند که ارائه‌های مختلفی که ماندگار شده یا شکست خورده، از چه مسیری رفته‌اند که به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند. کتاب می‌خواهد به ما بگوید که چطور ایده‌هایمان را به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنیم که باعث چسبیدن‌شان در ذهن دیگران شود. اصولی چون سادگی، غیرمنتظره بودن، ملموس بودن، اعتبار داشتن، احساسی بودن و داستانی بودن از جمله مباحثی هستند که در این کتاب مطرح می‌شود. کتاب را چیپ هت و دن هت نگارش شده و می‌توانید در بازار نشر تهیه و مطالعه کنید.

 

 

***

عیسی محمدی

چاپ شده در روزنامه همشهری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۰:۱۰
عیسی محمدی

ذهنیت‌های آقای پول

روش وارن بافت
وارن بافت را تا مدت‌ها ثروتمندترین مرد دنیا می‌دانستند. همین الان هم جزو چند تا اول است. اما چیزی که زندگی‌ این فرد را مهم می‌کند، نه ثروت او، بلکه نگاهش و شیوه زندگی خاصی است که دارد. مثلاً معروف است که زمانی، روزانه بین 800 تا 1000 صفحه کتاب می‌خواند و این‌که در کل زندگی ساده‌ای هم دارد. حتی در مستندی که از او ساخته شده، می‌بینیم که هر روز با ماشین خود به مک دونالد می‌رفت و ارزان‌ترین صبحانه را سفارش می‌داد و می‌رفت سر کارش. اما چنین آدمی چطور فکر می‌کند و چطور به دنیا نگاه می‌کند؟ می‌توانید به کتاب روش وارن بافت مراجعه کنید تا دیدگاه‌های چنینی فردی را کشف کنید. البته اگر دنبال روش‌های ثروتمند شدن هستید، شاید این کتاب کمتر به درد شما بخورد؛ برخلاف اسمی که دارد. اما اگر دنبال کشف نگاه و نگرش او هستید، قطعاً کتاب می‌تواند برای‌تان کارگشا باشد. کتاب را رابرت هنگستورم نگارش کرده و در این اثر خود، روی نگاه بافت به بازار و کسب و کارها و سرمایه‌گذاری و ... تمرکز کرده. در واقع وارن بافت را مهمترین و موفق‌ترین سرمایه‌گذار دنیا می‌دانند و طبیعی است که چنین کتابی، می‌تواند برای علاقه‌مندان به بورس و بازار سرمایه و ... به شدت کارگشا باشد.

 

***

عیسی محمدی

چاپ شده در روزنامه همشهری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۰۹:۱۱
عیسی محمدی

سئوالی که این‌روزها مطرح است، چنین است: 
در چنین شرایطی چه کار کنیم؟
شرایط هم که همه ما می‌دانیم چطور است،
مشکلات اقتصادی هست،
مشکلاتی اجتماعی و سیاسی وجود دارد،
نگرانی نسبت به امنیت اقتصادی و اجتماعی و ... هم که وجود دارد.
در واقع به طور جمعی، در حال رنج بردن از مواردی هستیم که هم ذهن ما را به هم ریخته، هم زندگی ما را.
چه باید کرد؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۲
عیسی محمدی

همیشه گفته و می‌گویم که برخلاف تصور عامه مردم و نخبگان، یکی از کامل‌ترین کتاب‌های بهره‌وری فردی و توسعه و ...، همین کتاب قورباغه‌ات را قورت بده است. شاید در نگاه اول کمی ساده و سطحی به نظر برسد،‌ ولی کلی تکنیک ریز و درشت داخل خودش دارد. من این کتاب‌ها را بارها خوانده‌ام، اما ترجمه ژان بقوسیان از متن اصلی و خلاصه آن، شاید نکته‌های جالب‌تری برای‌تان داشته باشد؛ ترجمه‌ای که در سایت مدیر سبز کار شده است و برای خوانندگان عزیزم،‌ این‌جا می‌گذارم تا لذت ببرند. 
***
این چکیده کتاب، خلاصه نگارش دوم کتاب معروف برایان تریسی با نام «قورباغه را بخور» یا «قورباغه را قورت بده» است.

• اگر می‌خواهید کنترل زندگی خود را در دست بگیرید، روش کار خود را عوض کنید.
• کلید موفقیت در کارها، عمل کردن است.
• افرادی که بهتر کار می‌کنند، کارها را متفاوت انجام می‌دهند. آن‌ها کارهای صحیح را به‌درستی انجام می‌دهند.
• خوردن قورباغه یعنی شناسایی مهم‌ترین فعالیت‌ها و انجام آن‌ها با تمرکز کامل، تا زمانی که کار به پایان برسد.
• بلافاصله انجام مهم‌ترین کار را شروع کنید.
• موفقیت، به توانایی شما در تمرکز بر مهم‌ترین کارها بستگی دارد.
• بسیاری از افراد شکست می‌خورند؛ زیرا هدف‌های واضح و شفافی ندارند.
• بهترین قانون موفقیت، فکر کردن روی کاغذ است. هدف‌های خود را بنویسید.
• هر شب فهرستی از کارهای روز بعد تهیه کنید. یک فهرست اصلی و فهرست ماهانه، فهرست هفتگی و فهرست روزانه داشته باشید.
• مهارت خاصی را انتخاب کنید که توسعه آن بیشترین تاثیر را بر کارتان خواهد گذاشت و آن ‌را توسعه دهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۹ ، ۱۴:۲۱
عیسی محمدی

دکتر محمود سریع‌القلم، پژوهشگر و استاد مطالعات توسعه، یکی از مقالات 30‌ ویژگی خودش را، به 30 مانع روانشناختی پیشرفت اختصاص داده است. به نظرم برای کسانی که اهل پیشرفته و توسعه فردی و سازمانی هستند، می‌تواند بسیار کارگشا باشد. با هم می‌خوانیم. 

 

1.    در رابطه با هر موضوعی، نظر دادن؛
2.    تقریباً تعطیلی انتقاد از افکار خود؛
3.    تقریباً تعطیلی انتقاد از رفتار خود؛
4.    تقریباً تعطیلی انتقاد از بدقولی‌های خود؛
5.    تقریباً تعطیلی انتقاد از نسبت‌های ناروا به دیگران؛
6.    استفادۀ ناآگاهانه از واژه‌ها؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۹ ، ۱۲:۱۳
عیسی محمدی

من ذاتاً آدم امیدواری هستم. یعنی دوست دارم در هر وضعیتی، همیشه بذرهای امید را کشف کنم و همیشه خودم را امیدوار نگه دارم. می‌دانم که خیلی‌ها هم مثل من هستند. بعضی هم که زیاده‌روی می‌کنند و می‌گویند امید، حتی دروغش هم خوب است. نمی‌دانم حالا از کجا به چنین ایده‌ای رسیده‌اند و چطور می‌تواند امید دروغین را، یک فضیلت دانست؟
این روزها مدام به این فکر می‌کنم که چیزی به اسم امید دروغین یا امید پوشالی، به همان اندازه که ناامیدی می‌تواند بد باشد، آسیب‌رسان خواهد بود. دقت کنید به این جمله: امید دروغین و امید غیر واقعی، به اندازه ناامیدی می‌تواند به شما و هر کسی و هر گروهی و ... آسیب برساند. اما چطور است که امید دروغین، به همان اندازه‌ای که ناامیدی آسیب می‌رساند، می‌تواند همه چیز را خراب کند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۹ ، ۱۰:۵۰
عیسی محمدی

امروز فرصت و حوصله‌ای دست داد و فصلی از کتاب «دوام آوردن، تنها راز موفقیت» مارک یارنل را خواندم. جالب بود. درباره این‌که چطور با اژدر افسردگی مخصوصاً در کار فروش مقابله کنیم. این‌ها را نوشتم. شاید جالب باشد؛

    نمی‌توان از مردم انتظار داشت به ما بپیوندند در حالی که شرایط رضایت‌مندی را در ما نمی‌بینند. باید خودمان شاد و رضایت‌مند و پرانرژی و مثبت باشیم. 
    وارد کردن ضایعات مساوی است با دریافت کردن ضایعات. این یک ضرب‌المثل کامپیوتری است. 
    اغلب افسردگی در نتیجه ضایعاتی است که مردم اجازه داده‌اند وارد مغزشان شود.
    اگر افسردگی آزارتان می‌دهد، این سه کلمه را داشته باشید: دیگر خبر ممنوع!
    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۳
عیسی محمدی

در این روزهای سخت، موفق شدن و در مسیر موفقیت ماندن، دشوارتر از هر زمان دیگری شده است. اما چرا دشوارتر شده؟ اولین دلیل آن قطعاً مشکلاتی است که در پیرامون ما وجود دارد. مشکلات اقتصادی و اجتماعی و تحریم‌ها و نابسامانی و فسادها و بی‌کفایتی‌های موجود در رویه‌ها و دیوار دولتی و ...، باعث شده‌اند تا پیش رفتن، مثل سابق نباشد. یعنی بخشی از اصول موفقیت اشاره شده در کتاب‌های مختلف به کار ما نیایند.

اما بخش دوم و مهمتر آن، مدیریت واکنش‌های غالباً ذهنی ماست. این روزها به شدت می‌شنویم که همه از آینده نامعلوم و عدم ثبات و بدبختی و ... می‌گویند. به همین دلیل است که حتی اگر بخواهیم کار هم بکنیم و حتی اگر بخواهیم به توسعه فردی هم پایبند بمانیم، باز هم ذهن‌مان پر از گفتگوها و نویزهای نامعلوم است که عملاً اجازه تمرکز کردن به ما نمی‌دهد. در مورد توسعه فردی و موفقید در عصر آشفته و امروز ما، نکته‌هایی به ذهنم می‌رسد که با شما به اشتراک می‌گذارم:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۹ ، ۱۸:۲۶
عیسی محمدی

دارن هاردی، نویسنده اثر مرکب و سخنران و مشاور موفقیت، نکته جالبی دارد که بد نیست باز هم به آن اشارتی داشته باشیم.

او تمرکز زیادی روی برنامه روتین روزانه می‌کند.

در واقع اشاره می‌کند که همه چیز در دنیای موفقیت، به برنامه روتین روزانه بر می‌گردد.

در برنامه روتین روزانه شما چه چیزهایی گنجانده شده است؟

این‌ها موجب پیشرفت شما در بلندمدت و میان‌مدت می‌شود یا این‌که تفاوتی نیست؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۹
عیسی محمدی

این‌روزها همه وارد بورس شده‌اند، شما چطور؟

خیلی از این خیلی‌ها هم، نمی‌دانند چه کار کنند.

واقعاً یعنی نمی‌دانند باید چه کار کنند؟

روزی،‌روزگاری که آیت‌الله العظمی بهجت، مرجع تقلید شیعیان زنده بود، گروهی که از مقامات عرفانی و معنوی او مطلع بودند یا شنیده بودند، مدام نامه می‌نوشتند یا از ایشان درخواست رهنمود می‌کردند. غالباً هم می‌گفتند که واقعاً نمی‌دانند چه کار باید بکنند و همین‌طور مانده‌اند.

ایشان هم با همان سادگی خودشان، می‌گفتند یعنی چه که نمی‌دانید چه کار باید بکنید؟ رساله‌های عملیه هست؛ بروید و عمل کنید؛ همین.

یا می‌گفتند که به چیزهایی که می‌دانید عمل کنید، بقیه موارد که نمی‌دانید روشن خواهد شد.

کل ماجرا چنین است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۰۴
عیسی محمدی

در دنیای فوتبال دو تا رونالدو داریم؛ البته به واسطه این‌که زمان رونالدوی پرتغالی به ما نزدیک‌تر است، او را بیشتر می‌شناسیم و به یاد می‌آوریم. اما هنوز هم خیلی‌ها هنرنمایی رونالدوی برزیلی را به یاد داشته و او را بهترین می‌دانند.

آریگو ساکی، معتقد است که کیفیت رونالدوی برزیلی بهتر از رونالدوی پرتغالی است؛ ولی یک مشکلی وجود دارد: رونالدوی برزیلی تنبل بوده و بیشتر منتظر فرصت است و کم می‌دود.

نتیجه؟ این‌که رونالدوی پرتغالی بیشتر می‌دود و بیشتر دنبال فرصت است و فرصت‌طلب‌تر است. این، یکی از اسرار بزرگ دنیای موفقیت و توسعه فردی است؛ این‌که منتظر فرصت نمانید، بدوید و به فرصت برسید؛ با شدت هرچه تمام‌تر.

این ایده فوق‌العاده‌ای است، نه؟

مهم نیست در چه شرایطی هستید،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۲
عیسی محمدی

دونالد ترامپ، قبل از این‌که رئیس‌جمهور آمریکا شود، یک چهره اقتصادی و البته یک چهره رسانه‌ای هم محسوب می‌شد. او در آن روزها کتاب‌هایی هم در حوزه موفقیت می‌نوشت؛ از جمله کتاب‌هایی با مشارکت رابرت کیوساکی.

در یکی از این کتاب‌ها، ترامپ درباره قدرت بالای یک نام مشهور صحبت می‌کند. بحث جالبی را هم پیش می‌کشد. می‌گوید یک‌بار، یکی از مولتی‌میلیاردرهای نیویورک، به او زنگ زده بود تا در یکی از رستوران‌های لاکچری و خاص که فقط به شناخته شده‌ها امکان رزو می‌داد، جا برایش رزرو کند. اما چرا؟ چون کسی این مولتی‌میلیاردر را نمی‌شناخت. بعد ترامپ می‌گوید چه فایده اگر شما این همه پول داشته باشید اما برای رزرو جا در چنین رستورانی، دست به دامان دیگران شوید؟

سپس بحث‌هایی درباره قدرت یک نام مشهور را پیش می‌کشد؛ این‌که اول باید مراقب نام‌تان باشید و سپس نام‌تان، مراقب شما خواهد بود. و این‌که در ابتدا، هر جا لازم شد خودتان و کارتان و موفقیت‌هایتان را معرفی کنید.

با این ایده او موافقم؛ یک نام مشهور قدرت بالایی دارد؛ قدرتی که به قول ترامپ گاهی از ده‌ها و صدها کتاب هم بیشتر است. جالب این‌که در ایران، گاهی مستعدترین‌ها به مدیریت‌ها و موفقیت‌های کلان نمی‌رسد، بلکه در همان حوزه، متخصصانی که معروفتر هستند، سمت‌ها را جارو می‌کنند. این آیا جالب نیست؟

در حوزه برند شخصی، توصیه می‌شود که تا می‌توانید برند خودتان را تقویت کنید. به همین دلیل است که بیشتر افراد راهی شبکه‌های اجتماعی و اینترنت و حتی رسانه‌هایی چون رادیو و تلویزیون می‌شوند تا این برند را تقویت کنند.

اما در این‌جا نکته مهمی وجود دارد که باید دقت کنید. همیشه این را یادتان باشد:

  • این‌که صرفاً شما را بشناسند مهم نیست. اساساً این‌که حتی شما را هم بشناسند مهم نیست. پس چه چیزی مهم است؟
  • برای استفاده از برند شخصی، باید بیشتر از این‌که شما را بشناسند، موفقیت‌ها و دستاوردهای شما را بشناسند.
  • و باز هم مهمتر، این‌که به جای این‌که موفقیت‌ها و دستاوردهای شما را بشناسند، باید بدانند که شما می‌توانید دوباره این موارد را به راحتی تکرار کنید.

در این صورت است که شهرت اجتماعی و اینترنتی، به فریاد شما خواهد رسید. وگرنه صرف این‌که مشهور باشید، کسی را به این نتیجه نمی‌رساند که بله، می‌توانیم به فلانی هم اعتماد کرده و این کار را به او بسپاریم.

پس، از این به بعد در حضور خودتان در شبکه‌های مجازی تجدید نظر کنید. دیگران باید شما را به موفقیت بشناسند و تکرار آن؛ و البته به صورت پوششی. یعنی نه این‌که به طور مستقیم فقط خودتان را تبلیغ کنید؛ این که می‌شود یک بروشور تبلیغاتی. باید در پوشش چیزی دیگر عمل کنید ولی موفقیت‌ها و دستاوردهایتان را در معرض دید بگذارید.

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۲۷
عیسی محمدی

هربار که نقل قول‌های مرتبط با موفقیت را مرور می‌‌کنم، این جمله از جیم ران خیلی مرا تکان می‌دهد؛

پول یا موفقیت، دنبال نمی‌شود، جذب می‌شود.

به عبارت بهتر، جیم ران معتقد است که هیچ وقت درآمد شما، از میزان رشد شخصی و شخصیت شما پیشی نمی‌گیرد. به واقع این دو هم‌سو و هم‌راستا با هم حرکت می‌کنند.

اما این یعنی چه؟

من گاهی با خودم می‌نشینم و فکر می‌کنم که چرا مثلاً درآمد بیشتر از الان، مثلا سه یا چهار یا ده برابر الان نیست. دفعه آخر که این جور فکرها را می‌کردم، یاد این جمله جیم ران افتادم. از خودم پرسیدم که:

اساساً چرا من دارم دنبال پول و درآمد می‌روم؟

و اساساً پول و درآمد جذب چه چیزی می‌شود؟

یک سرچی توی گوگل کردم؛ دیدم همه دارند درباره قانون جذب ثروت صحبت می‌کنند.

اما من بحثم عینی‌تر از این حرف‌ها بود.

با خودم به این نتیجه رسیدم که:

- بخشی از این ثروت و درآمد جذب پشتکار من می‌شود.

- بخشی هم جذب نظم و انضباط من می‌شود.

- بخشی هم جذب قدرت و جسارت ریسک‌پذیری من.

- و البته بخشی هم جذب نوآوری و خلاقیت من.

- و بخشی هم جذب تیم‌سازی و قدرت راه آمدن با مردم و دیگران.

- و بخشی هم به نگاه بازاریابی و مشتری‌مداری من.

- و البته در کنار موارد دیگر، بخشی هم به دعا کردن و درخواست از خدا بر می‌گردد؛ به واسطه نگاه دینی که داریم که بالاخره خدایی هست و همین‌طوری آفریده نشده‌ایم و اگر او عنایت کند، خیلی از موانع از میان برداشته می‌شود.

 

به این نتیجه رسیدم که باید این‌ها را تقویت کنم تا بحث جذب ثروت به واسطه نوعی شخصیت و سبک زندگی و کاری که دارم، اتفاق بیفتد.

وگرنه اگر قرار باشد که صبح دیر بیدار شوم و پشتکار نداشته باشم و نوآوری و فرصت‌جویی و ... هم که به کنار، دیگر کدام جذب و کدام ثروت؟

حالا بحث من ثروت و پول بود.

شما اصلاً بگو علم، شما بگو موفقیت شغلی، شما بگو موفقیت خانوادگی یا حتی موفقیت معنوی یا هر چیز دیگری.

باید آن را جذب کرد. باید به تو بدهند.

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۳۳
عیسی محمدی

همین چند هفته پیش در توئیتر با کسی بحث‌مان شد. درباره این‌که اصول موفقیت کلاهبرداری است. البته هر کسی نظری دارد. گروهی معتقدند کلاهبرداری است، گروهی هم معتقدند که نه. من جزو گروه دوم هستم. ضمن این‌که نباید فراموش کرد سوء استفاده‌کنندگان در هر حوزه‌ای هستند؛ اعم از حوزه ادبیات موفقیت یا حوزه طلافروشی یا صنف پوشاک و ... . پس جدا از این‌که سوء استفاده در همه جا هست، نمی‌شود ادعا کرد که ذات اصول موفقیت چیز به درد نخوری است.

حقیقت امر تا چند روزی پکر بودم. با خودم می‌گفتم چرا هم باید به مردم اصول موفقیت را آموزش بدهیم، هم حرف بشنویم. تازه منی که بابت این آموزش‌ها پولی هم نمی‌گیرم و هر چه بوده، یا مقالاتی در مجله موفقیت و دیگر روزنامه‌ها و مجلات بوده؛ یا در وبلاگ و تلگرام و توئیتر و ... . حتی به این فکر کردم که اصلا این اصول مگر به دردی هم می‌خورد؟ الان مگر مردم در این وضعیت به این جور چیزها نیاز دارند؟

تا این که یکی، دو هفته پیش جرقه‌ای در ذهنم زده شد:

اگر اصول موفقیت و توسعه فردی و مدیریت ذهن، در شرایط بحرانی به درد نخورد

پس کی قرار است به درد بخورد؟

و اساساً آیا در شرایط بحرانی، چیزی بهتر از این‌ها هم هست که به درد ما بخورد؟

دیدم که انصافاً چنین است. در همین شرایط بحرانی است که این اصول موفقیت باید به داد مردم برسد و چیزهایی برای ارائه داشته باشد؛ چرا که باید بر بحران‌ها و موانع و ... غلبه کنیم. و آیا مگر اصول موفقیت جز این است؟ ک هبرویم و بر موانع غلبه کنیم و به هدف‌مان برسیم؟

بله، به نگاه جدیدی درباره اصول موفقیت رسیدم؛ این‌که چنین ادبیات و فرهنگی صرفاً برای روزگاران خوش‌خوشان‌مان نیست؛ بلکه دقیقاً برای روزگار گرفتاری و بحران و دردسر ماست؛ تا ما را از این پهنه عبور دهد.

این بود دریافت من.

 

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۳۱
عیسی محمدی

کار ما مطبوعاتی‌ها شباهت زیادی به فروشندگان و فعالان نتورک دارد. از این حیث که باید به افراد زیادی زنگ بزنیم، با افراد زیادی ملاقات کنیم، آن‌ها را اقناع کنیم که وقت‌شان را به ما اختصاص دهند تا بتوانیم مصاحبه یا گزارش یا اطلاعاتی را چاپ کنیم. غالباً هم با پاسخ منفی روبه‌رو می‌شویم. به همین دلیل از جملات و رویکردهای فروشندگان و بازاریاب‌ها، زیاد درکارم استفاده می‌کنم. گاهی چیزکی می‌نویسم از اطلاعاتی که جستجو کرده‌ام . این‌ها را توی دفترچه‌ام نوشتم. می‌نویسم این‌جا؛ گفتم شاید به درد شما هم بخورد. از چند فعال معروف حوزه نتورک؛ اولی که در خود آمریکا کار می‌کند و فوق‌العاده معروف است.

 

دکتر الهام دریک:

  • توی نت‌ورک و هر بیزینسی، فشار زیادی میاد. تحمل کن. به این منظور ماهیچه ریجکت رو باید قوی کنی؛ ماهیچه جواب نه شنیدن. باید خیلی بزرگ و گنده بشه. هرچقدر این رو بزرگتر کنی، قوی‌تر و موفق‌تر می‌شی. چطور گنده میشه؟ کسانی که نه می‌گن، می‌گن این چیه می‌گی، برو بابا. کسانی که می‌گن بله، اثری ندارند.
  • نمی‌دونین توی این ده سال چقدر نه شنیدم. اما هر نه، یک قوی‌ شدن ماهیچه است. میگم چه معلم خوبیه، داره یادم میده چطور بمونم، بایستم، نذارم این نه‌ها من رو بشکنن. این ادراک من را سریع‌تر قوی می‌کنه. پس ممنون اونا هستم.
  • یکی از دوستان پزشکم، خانمش زنگ زد. تولدشون بود. گفتم نیستم، با هنسن سمینار دارم. ولی بلیت می‌گیرم و هتل و ...، با من، بیایید که بعد از سمینار تولد بگیریم. آمدند. وسطش دکتره، که خیلی هم متخصص بود، گفت ازت متشکرم شش، هفت دفعه به من گفتی و من گفتم نه. اگه نگفته بودی، الان که وضعت را می‌دیدم، ازت عصبانی می‌شدم. این من رو واقعا سیخ کردن موهام رو. شاید نفری که دارد نه می‌گوید، بعدا چنین حرفی به تو بزند.
  • عصبانی بودن پل خوبی است، اما خانه خوبی نه. بهتر از بی‌تفاوتی است. بی‌تفاوتی یعنی کاری برای زندگی و کارم نمیخام بکنم. عصبانیت یعنی از شرایط فعلی ناراحتم، میخام کاری بکنم، برم جلو. بی‌تفاوتی انرژی سست و ضعیفی بهتون میده، ولی عصبانیت انرژی خوبی میده. ولی صرفاً پله است.
  • شما دو جور از بیزینس خودتون کویت می‌شی؛ یا کاملاً ول می‌کنی و می‌ری، یا می‌مونی، ولی عملاً کاری نمی‌کنی؛ این هم نوعی کویته.
  • اگه احساس بی‌تفاوتی می‌کنی، باید سئوال بپرسی و انرژی رو بالا بیاری؛ عصبانی بشی. که این چه وضعیه، نمی‌خام این وضع رو...
  • این‌که بگویید کاشکی فلان و بهمان، یک احساس درون‌تان می‌رود و این احساس می‌شود انرژی. انرژی شرم و ناامیدی و پشیمانی خیلی ضعیف و منفیه. اما انرژی امیدوار بودن یا عشق خیلی سریع حرکت می‌کنه. اگه پول میخای، نگو چرا ندارم؟ احساس منفی رو به داخلت میفرسته. مدام بقیه این جوری رو جذب می‌کنی.  
  • از پله و احساس غرور هم استفاده کن. این‌که چرا بقیه تونستن و من نتونم. من چی کم دارم مگه؟ غرور انرژی بهتری نسبت به عصبانیت دارد، ولی باز گذرگاه است.
  • پله آخر شجاعت است. بعد از احساس عصبانیت و غرور، باید دست به اقدام بزنید؛ با این‌که ترس داری، با این‌:ه میگی نمیشه. از این پله به بعد انرژی‌ها مثبته.

سید مجید محمودزاده:

  • تو زندگیت باید از یه چیزی خجالت بکشی. تا بتونی ویژن تیک بزنی. یه نفر از یخچال خالی خونه‌ش خجالت می‌کشه. یکی از دستای پینه بسته پدرش. یکی از موی سفید و صورت چروک مادرش. در هر صورت باید یه چیزی تو رو خجالت بده. وقتی به این مرحله رسیدی و مضطر شدی، اکانت‌های بالا مال توس، نت ورک میشه ارث پدریت. هر طور شده نتیجه می‌گیری.

رضا مسگرلو:

  • راز موفقیت؟ هیچ. فقط این فرصت و محصولات رو با هر کس و همه کس تقسیم می‌کنم و مردم خودشون به من ملحق میشن.

 

----------------------------------------------------------------------

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۰۲
عیسی محمدی

نامه‌ای نسبتاً غیرعمومی از یک تولیدکننده که تازه کارش را شروع کرده به دستم رسید. شخصاً از مطالعه آ لذت بسیار بردم. این لذت را با شما نیز به اشتراک می‌گذارم. باشد که لذتش را ببرید و اثری روی شما داشته باشد. 

***

سلام عزیز دلم

می‌خواستم نکته‌ای را با تو در میان بگذارم

تا مدت‌ها با خودم فکر می‌کردم چرا من دنبال پول نمی‌روم

با این‌که خیلی دوست دارم وضعم خوب شود؟

تا این‌که امروز دلیلش رو کشف کردم

زندگی فردی به اسم میر مصطفی عالی نسب را خواندم

یکی از قهرمانان صنعت ایران که ده سال پیش مرحوم شده

جالب این‌که مخ اقتصادی خیلی خوبی هم داشته

یک بار در سال 1335 که سنگلج را تخریب کرده و به جایش پارک شهر را ساختند

به بهشتی گفته بود که طبق چیزی که من می بینم و تمرکز شاه روی شهرها

کسی که در تهران زمین بخرد

میلیاردر خواهد شد

همین طور هم شد

ولی خودش می گوید بروید همه حساب های شخصی و کارخانه ام را مرور کنید

یک ریال هم صرف خرید و فروش زمین نکرده ام

ظاهراً اعتقادی به این درآمد نداشته

تا سی سالگی هم یکی از مهمترین تجار ایران بوده

ولی وقتی با مراجع تقلید آشنا می‌شود و اسلام را بیشتر مطالعه می کند

می رود سمت تولید

همه فکر و ذکرش می شود تولید

جالب این که فقط یک بار ناچار شده زمین بخرد آن هم از کسی که به پولش نیاز داشته

سال ها بعد همان زمین را به همان واطه ای که برای خرید زمین آمده بود می فروشد

می گوید سود این معامله

بیشتر از سود ده سال دو تا کارخانه من بوده است

ولی هیچ وقت وسوسه نشدم که بروم و این کارها را بکنم

عزیز دلم

من پول و رفاه شما را دوست دارم

اما درکنارش باید توجیهی هم برای خودم داشته باشم که چرا دارم کار می کنم

توجه و تمرکز روی بحث تولید و صنعت

همان چیزی است که می تواند هم درآمدی برایم به ارمغان بیاورد

هم حس مثبت درونی‌ام را اغنا کند

شخصاً حتی دوست ندارم یک ریال از ناحیه خرید و فروش زمین و ساختمان و ... به دست بیاورم

می خواهم درگیر تولید و کارخانه و صنعت و ... بشوم

این قرار است که از این پس رویه من بشود

تولید هم نیاز به سخت کار کردن و دود چراغ خوردن و .... دارد

شاید در میانه راه به من بگویی که اگر همین زحمت را برای دلالی کشیده بودم

ده برابر در آورده بودم

اما دلالی متعلق به من نیست

خرید و فروش زمین و ملک متعلق به من نیست

در این حوزه‌ها من راحت نیستم نمی‌توانم نفس بکشم حتی اگر همه مردم درگیرش باشند

خواستی پولی به تو می دهم که بروی و انجامش بدهی

اما خواهش می کنم به رویکرد من احترام بگذار

من می‌خواهم شما را به رفاه برسانم

اما از این راه و این که سر سفره ما ده ها و صدها و هزاران نفر دیگر بنشینند

وگرنه همه دارند خرید و فروش سکه و طلا و ارز و زمین و ملک و ... می‌کنند

چه فایده؟

همه ما داریم از همین سوراخ گزیده می شویم

بدون این که کسی به فکر اقتصاد سالم مملکت باشد

عزیز دلم

اگر می خواهی شوهرت از کار کردن خودش لذت ببرد و تمام همتش را روی کار و بار خودش بگذارد

از من مخواه که به سمت و سوی دلالی و درآمدهای غیر تولیدی و غیرصنعتی بروم

من میلیاردر شدن را با تولید دوست دارم

چیزی که هم برکت دارد، هم مفید است برای جامعه من

هم باعث ارضای درونی من می شود

ممنونم عزیز دلم

که درک خواهی کرد

من به سمت تولید خواهم رفت و کارم را شروع خواهم کرد

چشم انداز من این است که بهترین ماشین های جهان را در ایران تولید کنم

می دانم که هنوز زود است

اما خوشم که می‌خواهم در این مسیر باشم و حتی در این مسیر بمیرم؛ حتی اگر به یک دهم این هدف‌ها هم نرسم.

 

 

----------------------------------------------------------------------

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۳۳
عیسی محمدی

به عنوان یک نویسنده، رکورد نگارش روزانه من هشت هزار کلمه و در دو برهه، ده هزار کلمه بوده است. یعنی کلی خودم را کشتم و کلی اضافه‌کاری کردم و ...، در نتیجه موفق شدم به آن رکوردها برسم. اما رکورد معمول من هشت هزار کلمه است.

یک‌بار جمله‌ای را از کسی می‌خواندم که می‌گفت، این که مردم گام‌های طی شده را برای رسیدن به هدف می‌شمارند، نشان از یک زندگی ناموفق می‌دهد. خودش هم مثال زده بود که وقتی می‌خواسته تمرین شنا کند و مثلاً بیست و پنج دور شنا کند طول استخر را، تا پانزده دور می‌توانسته بشمارد، بعد از آن سرش را پایین می‌انداخته و فقط تمرین می‌کرده. نکته‌اش همین بود: سر را پایین انداختن و مدام تمرین کردن. به قول خودش، فقط باید وقتی متوجه بشوی به قله رسیده‌ای که واقعاً به آن رسیده باشی؛ یعنی یک دفعه سرت به دیوار بخورد مثلاً، بعد بیاوری بالا و ببینی که توی خود قله هستی. در این صورت است که نیاز داری سرت را بالا بیاوری. نه این‌که مدام گام‌هایت را بشماری و هی پایین را نگاه کنی و هی بالا و راه مانده را.

از کوهنوردها هم این را شنیده بودم که تازه‌کارها، نباید مدام بپرسند که چقدر از مسیر مانده است؛ چون مسیر به نظرشان طولانی‌تر خواهد بود.

این را توی دفترچه‌ام نوشته بودم. یک بار تصمیم گرفتم اجرایی‌اش کنم. همیشه از طریق واژه‌شمار ورد، می‌شمردم که چقدر مانده و ...

تا این‌که یک‌بار تصمیم گرفتم از اول صبح که رسیدم همین‌طور سرم را پایین بیندازم و فقط کار کنم و هیچ آماری نگیرم.

البته برای منی که همه چیزها را عددسنجی و رقم‌سنجی و اندازه‌سنجی می‌کردم، خیلی سخت بود. تا این‌که ساعت هفت عصر، که دیگر ساعت کاری‌ام تمام شده بود، همه نوشتنی‌های آن روزم را یک‌جا کپی کردم که ببینم چه دسته‌گلی به آب داده‌ام.

شده باد هشت هزار و پانصد کلمه؛ بدون هیچ فشار اضافه‌ای. در آن رکوردهای قبلی هشت و ده هزار کلمه، من کلی تحت فشار قرار گرفتم؛ ولی در این‌جا اکیداً. تازه اگر دو ساعت بیشتر این کار را ادامه می‌دادم، شاید به یازده هزار کلمه هم می‌رسیدم. 

باورم نمی‌شد که چطور به این رکورد رسیده‌ام.

یک‌بار هم که این قاعده را اجرایی کردم، به رکورد شش هزار و خرده‌ای کلمه در دوسوم ساعت کاری رسیدم. واقعاً برایم شگفت‌انگیز بود.

تنها نگرانی‌ام یک چیز بود:

نکند نتوانم این فرآیند روزانه را حفظ و دنبال کنم؟ نکند که استمرار نداشته باشد؟ نکند جرقه‌های کوچک روزانه و دفعه‌ای باشد؟

دیگر کاری به این چیزهایش ندارم.

اما سر را پایین انداختن و فقط کار کردن و وقتی متوجه به هدف رسیدن بشویم که واقعاً رسیده باشیم به صورت عینی و ملموس، واقعاً گاهی شگفت‌انگیز است.

 

----------------------------------------------------------------------

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۰۳
عیسی محمدی

بین نوشته‌ها و رفرنس‌های قدیمی، این نوشته را از ویل دورانت، فیلسوف و متفکر بزرگ غربی پیدا کردم که در کتاب لذات فلسفه‌اش نگاشته بود. چون مربوط به روانشناسی بود آن را یادداشت کرده بودم. درباره خصوصیات یک مرد منفی. بد نیست با هم آن را بازخوانی کنیم. 

***

صاحب خوی منفی خود را حقیر می شمارد و با آنکه صفاتی را از شکل و قیافه و ذهنش بر می خیزد، می ستاید همیشه با ناشیگری متوجه ضعف جسمانی خویش است و به کارگران قوی و مردان کاری بلندبالا که مغرور از قدرت و سلامت خویش از کنار او می گذرند، به حسرت می نگرد. مرد منفی فاقد نیرو و قدرت کار است و برای انرژی، خون کافی در بدن ندارد.

 

سر میز غذا متوجه اش باش و ببین چگونه بی اشتهاست و چگونه در خوراک، وسواسی و مشکل پسند است. وقتی که گوشت می خورد، به فکر کشتارگاه است و ماهیگیری را قساوت می داند؛ از غذایش لذت نمی برد و با آن چنان ور می رود که گویی مرغی اولین بار کرمی را می بیند. پس از غذا انگشتانش را به دقت تمیز می کند و نگران است که مبادا برای پیشخدمت انعام کافی نگذارد. از اتاق چنان بیرون می رود که می خواهد کسی او را نبیند و حس می کند که همه متوجه او بوده اند.

 

اگر مردی را اولین بار ببیند، زیرچشمی او را ورانداز می کند و به همه جای او جز چشمانش می نگرد و مقاصد و قوای او را می سنجد. اگر شدت عمل به خرج دهد چون نقابی است بر روی کار کسی که می داند تسلیم خواهد شد. از اقدام و مسئولیت می ترسد و خواهان سکوت و آرامش و عزلت است. مطالعه را دوست دارد و مخصوصاً از داستان های خطر و اقدام و فلسفه های قدرت و اراده لذت می برد؛ مردان برتر و گاوچرانان امریکا را می ستاید و معتقد است که اگر مردم را عقلی به کمال بود رهبری او را گردن می نهادند. اگر کامیاب شود آن را به اعتبار قدرت خود می داند و اگر شکست بخورد خود را گناهکار نمی داند بلکه محیط یا مردم را مقصر می داند. یا از جرم ستاره و طالع می شمارد؛ به دنیا بدبین است و به نفس خود خوشبین.

 

با اینهمه ممکن است به جهت آن قدرت خیال نامحدودی که به علت محدودیت قوای جسمانی اش در او رو به افزایش است، شخصی بزرگی گردد. چون قدرت خیالش مانع و حایلی در برابر خود و در برابر ملاحظات خارجی نمی بیند آزاد است و می تواند در مناطق وسیعی از شعر و فلسفه پرواز کند و اگر گاه بتواند ساعتی خود را با شکیبایی به کار بپیوندد می تواند از این سرزمین های دور از دیده زیبایی های دلخواه و فلسفه های ایده آلیستی یا صور و اشکال جدیدی در هنر و ادب بیاورد. صاحب این خوی در بالاترین حد خود شاعری نابغه است و در پایین ترین حدش فقط یک روشنفکر است یعنی کسی که فقط فکر می کند و صاحبنظر نیست. هر چه تمدن وسعت می یابد و زندگی به طرز خستگی آوری پیچیده می گردد و برای بقا نیروی جسمانی کمتری لازم می گردد شهرهای بزرگ از این گونه اشخاص غوطه ور در اندیشه و فکر و خودخور پرتر می شود. اینها کسانی هستند که تخیل دون کیشوت و دستاوردهای هملت را دارند.

 

در چنین شخصی غرایز حرکت و عمل ناچیز و زبون است. از بازی و ورزش گریزان است و کارش فکر کردن و حرف زدن است. نحو و تجنیس می داند اما شنا نمی تواند. اگر بازی برود برای تماشاست زیر تماشا از بازی راحت تر است. انگیزه استراحت در او از همه چیز برتر است؛ تا سواری میسر است پیاده نمی رود و تا می تواند بنشیند نمی ایستد و تا خواب ممکن است بیدار نمی ماند. و به همین جهت نمی تواند خوب بخوابد؛ اعصابش خسته است اما شهوتش خسته نیست و چون قوایش صرف عمل نمی گردد و عواطف و انفعالاتش آنچه می خواهند نمی توانند از جسمش به دست آورند همیشه آرزومند و مشتاق می ماند. و هیچ گاه قرار و آرام ندارد.

 

ماهیت او گوشه گیری و کار نکردن است، از حقایق تلخ و تکالیف زندگی گریزان است و همواره در عالم رؤیاست و در آن عالم به پیروزی های زیاد نائل می گردد. خجلت، او را به خلوت راز می کشد و خلوت راز منتهی می شود به تقیه که خاصیت بیشتر مردان ضعیف است. اهل معاشرت است اما به این معنی که از خلوتگاه خود بیرون می آید و به اجتماعات و مجالس کوچکی که همدرد و هم ذوق اویند با ولع تمام از راه واکنش روی می آورد. وقتی در بهشت است که گوش شنوایی برای سخنان خود پیدا کند. کافه ها از این گونه اشخاص پر است. از آن روی اهل معاشرت است که سخت خواهان وجهه است. با ترس و شرم از عرف و عادت پیروی می کند و با آنکه از اشراف و نجبا نیست وجدانش دمکرات است. که درست انعکاس اخلاق و عادات مردم است. از طرف دیگر، مهربان و خوش قلب و سپاسگزار و وفادار و محترم است، سنگدل نیست و خشونت او کم است. در عشقبازی مایل به خروج از عادت است اما گناهانش خیلی کوچک است.

 

اما ضعف او بیشتر از آن جهت است که این انگیزه های او برای وصول به مقصدی که به زندگی اش وحدت و یکرنگی بخشد، همکاری نمی کند. با آنکه جویای راحتی است همیشه ناراحت است، با ناخرسندی از نقشه ای به نقشه دیگر می پردازد و از جایی به جای دیگر می رود. همانند کشتی ای است که لنگرگاه ندارد و متاعش رو به فساد است. او، اماده نظم و کوشش نیست و اگر چه گاهی با ناراحتی به کاری می پردازد، نمی تواند در وصول به مقصدش استقامت ورزد، زیرا آن را یکنواخت می بیند و دوست ندارد یا وسایل وصول به آن را دشوار می یابد. در نیت سختگیر و در عمل شل است. گاهی به هیجان هایی دچار می گردد که وانمود کننده قدرت است. ولی به زودی زایل می گردند و به هم می ریزند. هزاران آرزو دارد اما فاقد اراده است.

 

----------------------------------------------------------------------

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۱۳
عیسی محمدی

باید اسم آن دستگاه جک‌پات باشد. فکر می‌کنم در بازی‌های شرطی و شانسی کاربرد دارد. جایی از یک پوکرباز می‌خواندم که یک پوکرباز حرفه‌ای، شبیه دستگاه جک‌پات است؛ احساس در او نیست و همه چیز محاسبات است و محاسبات و احتمالات و باز هم محاسبات. این به نظرم ایده جالبی می‌تواند باشد؛ این‌که در زندگی خودتان، احساسات را در این جور وقت‌ها کنار بگذارید. البته احساسات خوب‌اند، اما در زمان و مکان و موقعیت مناسب خود؛ نه در جایی که نیاز به موفقیت دارید.

سان تزو، استراتژیست بزرگ چین باستان، اشاره می‌کند که بله، موفقیت در جنگ، نتیجه محاسبات فراوان است. کسی می‌برد که محاسبات فراوان صورت می‌دهد و کسی شکست می‌خورد که کمترین محاسبات را داشته و دارد. باید هر چیزی را محاسبه کنیم، بدون دخالت دادن احساسات و عواطف اضافه بر سازمان.

حقیقت این است که در این جا، بروز احساسات و عواطف،‌ کارکرد ذهن و هوش را تضعیف می‌کند. در نتیجه کارکرد ذهنی‌مان و کارکرد فکری و تصمیم‌گیری‌مان کمتر و کمتر می‌شود. به قول موساشی، شمشیر زن بزرگ ژاپنی، یک شمشیرزن و مبارز، بدون عصبانیت مبارزه می‌کند؛ که به تعبیر خودمان همان بدون احساسات وارد عمل شدن است.

به یاد داشته باشیم که هر چیزی را و هر امکانی را باید محاسبه کنیم و جایی برای غافلگیری نگذاریم. باید که همه چیز را در نهایت محکم‌کاری انجام بدهیم. چیزی نباید به احتمالات و شایدها و قضا و قدر و ان‌شاء الله و ماشاء الله سپرده شود. موقع برنامه‌ریزی و عمل، باید طوری عمل کنید که انگار جز شما و کارها و برنامه‌هایتان، هیچ متغیر اثرگذار دیگری وجود ندارد.

حتی اگر خدا هم بخواهد لطفی کند، قطعاً این لطف شامل حال بندگان بی‌فکر و تنبلش نخواهد شد؛ خداوند تنبل‌ها را دوست ندارد، حتی اگر مومن باشند.

پس موفقیت بزرگ، در سایه محاسبات دقیق بزرگ است و شکست، نتیجه محاسبات ضعیف و اندک و بی‌بنیه.

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۴۰
عیسی محمدی

در روزگار نوجوانی و جوانی که بسکتبال تمرین می‌کردم، یکی از همکلاسی‌های ما نیز با ما تمرین می‌کرد. کلاً چند نفر بودیم که زمین و زمان را به هم می‌ریختیم و این‌قدر پیش ناظم مدرسه می‌رفتیم که توپ بسکتبال بگیریم، که نمره‌ انضباط‌مان را همیشه کم می‌کرد.

این هم‌کلاسی‌مان، از نظر ژنتیکی بنیه خیلی قوی داشت. می‌گفت از روزگار کودکی، به او روزانه یک لیتر شیر و 250 گرم گوشت می‌دادند. چون اصالتاً اجدادش به قفقاز بر می‌گشتند، از نظر ژنتیک نیز قوی بود. طوری بود که وقتی طرف ما می‌آمد، عملاً نمی‌توانستیم دفاع کنیم. چرا؟ چون یا باید با او برخورد می‌کردیم،‌ یا از سر راهش کنار می‌رفتیم. ما هم ترجیح می‌دادیم کنار برویم، چون چند باری که خواستیم دفاع کرده و سد راهش بشویم، کلاً به اطراف پرت شدیم و صدمه دیدیم. الببته چندان قوی‌هیکل هم نبود، ولی به هر حال قوی‌بنیه بود.

توی دنیای فوتبال نیز از این دست آدم‌ها داریم. اشتباه نکنم پل گاسکوئین عضو تیم ملی فوتبال انگستان نیز چنین موجودی بود. یعنی به قدری قوی‌هیکل و قوی‌بنیه بود که وقتی جلو می‌رفت، کسی نمی‌توانست حریفش بشود. او را حتی با خطا هم نمی‌توانستند متوقف کنند.

کل ماجرای یادداشت من این است:

چنان باش که حتی با خطا هم نتوانند متوقف‌ات کنند. به همین راحتی.

به این منظور، باید به شدت قوی شوید و مصمم و هیچ تردیدی نداشته باشید. یک انسان بی‌تردید،‌ می‌تواند چند انسان مردد را کنار بزند.

بله، این روزها خیلی‌ مشکلات داریم. اما شما چه کار می‌کنید؟ به نظرم سعی کنید چنان باشید که وقتی به پیش می‌روید، حتی با خطا هم نتوانند متوقف‌تان کنند. یعنی نقشه و برنامه و بنیه و قدرت و اطلاعات و تمرکز و دیگر عادت‌های شما باید به گونه‌ای باشد که دیگران نتوانند شما را حتی با خطا هم کنترل کنند. چنین وضعیتی باید داشته باشید.

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۴۳
عیسی محمدی