موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۴ مطلب با موضوع «موفقیت :: تکنیک های موفقیت» ثبت شده است

در ادامه مطلب قبلی، دو قانون دیگر را هم الحاق می‌کنم. امید که کارگشا باشد. 


قانون وانمودسازی

این را خیلی‌ها گفته‌اند. جک کانفیلد هم در کتاب اصول موفقیتش گفته. این‌که یکی از بزرگترین رموز موفقیت وانمودسازی است. اشاره می‌کند برای انجام کارهای بانکی به بانک نزدیک محل کارش می‌رفته. آن‌جا سه کارمند کار پذیرش و صندوق را انجام می‌دادند. بعد از مدتی، یکی از آن‌ها شد رئیس شعبه. از او پرسیده بود که چطور به این موفقیت رسیدی. پاسخ داده بود از اول می‌خواستم رئیس شعبه بشوم و موفق باشم. در نتیجه مطالعه کردم و دیدم باید چه کارهایی بکنم. از همان ابتدا وانمود می‌کردم که رئیس شعبه‌ام؛ نوع گویش و لباس پوشیدن و ... . اشاره می‌کرد که از بین صندوقدارها، فقط او کتب و شلوار و کراوات استفاده می‌کرد و بقیه فقط لباس و کراوات داشته‌اند. کم‌کم این وانمودسازی اثرش را کرد و پیش رفت. 


قانون استفاده از ضمیر ناخودآگاه

شاید این همان چیزی باشد که بعضی‌ها می‌گویند قانون جذب، نیروی کائنات و ... من نمی‌دانم چی هست، فقط این را می‌دانم که آقاجان، شما در طول زندگی و در طول بیست و چهار ساعت زندگی‌ات، خیلی چیزها را روانه ضمیر ناخودآگاهت می‌کنی. اگر حواست نباشد بدبخت می‌شوی. سامورایی‌های قدیمی، حتی موقع خواب و غذا خوردن و ... هم سعی می‌کردند جمله‌ یا کلمه‌ای که ناشی از ترس باشد، به زبان نیاورند. طبیعی بود که چنین شجاعتی داشته باشند. اگر مراقب جزئیات نباشی، بیچاره می‌شوی. همین‌طور در ضمیر ناخودآگاه تلنبار می‌شوند و بعداً به زیان تو عمل خواهند کرد. مراقبت گفتگوهای درونی، صحبت کردن، کتاب خواندن، تفریح کردن، سریال نگاه کردن، گفتگو با همکاران و ... باش و فقط چیزهای درست و حسابی را روانه ضمیر ناخودآگاهت کن. 


در علم ورزش، چیزی دارند به اسم حافظه عضله. به این ترتیب که وقتی شما اولین بار با عضله‌ای، کاری را انجام می‌دهی، به این مموری و حافظه می‌رود. وقتی دفعه دوم انجام می‌دهی باز هم این مموری قوی‌تر می‌شود. به مرور و تکرار که این کارها را انجام می‌دهی، ناخودآگاه در حافظه تو این تکرارها وجود دارند و با اولین درخواست، ناخودآگاه تکرار می‌شوند. به همین راحتی. .

این ضمیر ناخودآگاه را جدی بگیرید؛ خیلی جدی. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۹
عیسی محمدی

نه این‌‌که بخواهم به قانون جذب و این جور چیزها اهانتی کرده باشم، ولی در کل زیاد از آن سر در نمی‌آورم. فقط این را می‌دانم که چیزهایی هست که اسمش قانون جذب نیست، ولی همان کار را انجام می‌دهد. شاید برای کسانی که با قانون جذب مشکل داشته باشند، این موردها کارگشاتر باشد. چند تایی را خلاصه توضیح می‌دهم. بعدتر، هر کدام را مفصل‌تر توضیح خواهم داد. 


  • قانون سنخیت

امروز داشتند هادی رضوی، داماد شریعتمداری وزیر کار را محاکمه می‌کردند. نماینده دادستان برگشته به او گفته که قد و قواره شما در حد وام ازدواج است، نه وام‌های میلیاردی. نامبرده قبلاً گفته بود که بدهی من فقط و فقط هفتاد میلیارد تومان است! قانون سنخیت، می‌گوید که شما باید با هر آن‌چه هدفش را انتخاب کرده‌اید، سنخیت داشته باشی. می‌خواهی پولدار باشی؟ باید ببینی سنخیت داری یا نه. اصلاً قد و قواره‌ات به این حرف‌ها می‌خورد یا نه. پول خرج کردنت، مهمانی دادنت، جلسه و مذاکره گذاشتن، حساب و کتاب کردن، حرف زدنت، مدیریت زمان و ... به پولدارها و کارآفرین‌ها می‌خورد یا نه! 

طرف قیافه و لباس و نوع صحبت کردنش به اراذل و اوباش بیشتر شبیه است، اما فکر می‌کند باید پولدار هم بشود. خب شدنی نیست؛ باید کلاس کار را رعایت کنی. توهین نباشد؛ قصدم این نیست که بگویم بقیه که پولدار نیستند مشکلی دارند. صرفاً نگاهم این است که آقاجان، اگر واقعاً می‌خواهی به جرگه ثروتمندان بپیوندی، باید اصل سنخیت را رعایت کنی تا مسیر برایت کم‌کم باز بشود. نمی‌شود با اطلاعات زیر دیپلم که پژوهش کارشناسی ارشد انجام داد و به مرحله دکترا رفت که، می‌شود؟ 


ادامه دارد...

---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۲۶
عیسی محمدی

از قانون طراوت در موفقیت چه می‌دانید؟

چیزی نمی‌دانید؟ هیچ اشکالی ندارد. جای نگرانی نیست؛ برایتان توضیح می‌دهم. 

روزگاری، مایکل فلپس، اسطوره شنای دنیا و آمریکا، گفته بود که من آخرین روزی که تمرین نکرده‌ام، یادم نمی‌آید. دارن هاردی، در کتاب اثر مرکب خود اشاره می‌کند که او زیر نظر یک مربی سخت‌گیر بوده و دوازده سال تمام یک تایم مشخص برای تمرین داشته و فقط یک‌بار در این دوازده سال، نیم ساعت تمرینش را زودتر تمام کرده بود؛ چرا که می‌خواست به مراسم عروسی نزدیک‌ترین دوستش برود.

بسیار خوب.

من از شما می‌پرسم:

آخرین موفقیت یا موفقیت درخشان و بزرگی که به دست آورده‌اید، کی بوده است؟ اصلاً یادتان می‌آید؟

خیلی‌ها یک موفقیت یا موفقیت بزرگ به دست می‌آورند و تا سال‌ها نان همان موفقیت را می‌خورند. این البته بد نیست. 

اما مگر چقدر می‌شود نان یک موفقیت بزرگ را خورد؟

چاره چیست؟

چاره خیلی ساده است:

از اصل طراوت استفاده کنید. یعنی از آخرین موفقیت بزرگ شما، نباید بیشتر از یک الی سه ماه گذشته باشد. بله، آخرین موفقیت درخشان شما باید در این بازه زمانی باشد. در غیر این صورت، رو به شکست خواهید رفت. 

چنین اصلی در مورد شما صدق نمی‌کند؟ بسیار عالی؛ اشکالی ندارد. بلند شوید و یک موفقیت بزرگ و درست و حسابی را برای خودتان دست و پا کنید. وقتی هم که این موفقیت به دست آمد، باز هم بیکار ننشینید؛ بلند بشوید و برای موفقیت درخشان بعدی تلاش کنید. نباید از موفقیت درخشان شما زیاد زمان بگذرد؛ وگرنه نابود می‌شوید.

نکته ساده‌تر این‌که:

جوری کار کنید که وقتی برای مصاحبه شغلی یا مذاکره‌ای می‌روید، با ذکر کردن آخرین موفقیت درخشان شما، همه یادشان بیاید که چه کار کرده‌اید؛ نه این‌که رزومه‌ای را رو کنید که مشخص نیست در چه زمانی و چطور، آن را به دست آورده‌اید!

بله، موفقیت شما باید حی و حاظر و تر و تازه و نسبتاً بزرگ و درخشان باشد؛ چیزی که به جای رزومه شما برای شما حرف بزند. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۶
عیسی محمدی

جک کانفیلد، در کتاب خواندنی اصول موفقیت خود، به نکته جالبی درباره ثبت امتیازات مثبت اشاره می‌کند. او از قول یکی از مدیران موفق، می‌گوید که:

-         این‌که بدانید انجام چه کارهایی به موفقیت شما می‌انجامد، بسیار مهم است،

-         اما مهمتر این است که مطمئن شوید این کارها را انجام داده‌اید.

به نکته فوق‌العاده مهمی اشاره شده است. شما در طول زندگی، باید هر چیزی را که از آن بیشتر می‌خواهید، اندازه بگیرید. رابطه بهتر؟ درآمد بیشتر؟ نمره بالاتر؟ رکورد ورزشی بهتر؟ هر چیزی را که از آن بیشتر می‌خواهید، باید ثبت کنید و مطمئن باشید که دارید پیشرفت می‌کنید.

به قول معروف، این که شما چند ساعت در باشگاه هستید مهم نیست؛ این‌که چند پرتاب موفق انجام داده‌اید مهم است. شاید شما هزار پرتاب انجام داده باشید، اما نهصد تای آن به هدر رفته باشد و شما هم اهمیتی به این قضیه نداده باشید. اما اگر دویست پرتاب انجام بدهید و برایتان مهم باشد که چند تایش موفق باشد و مثلاً صد و پنجاه تای این پرتاب‌ها موفق باشد، این رویه بیشتر جواب می‌دهد.

ثبت امتیازهای موفق در هر رشته و حوزه‌ای که هستید، به شدت می‌توانید موجب پیشرفت شما بشود. این‌جوری، مطمئن می‌شوید کارهای لازم برای موفقیت‌تان را انجام داده‌اید.


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۰۶
عیسی محمدی

دوست خوبم مهرداد رسولی، برای روزنامه همشهری با امیر علی‌اکبری، از فایترهای بزرگ دنیا مصاحبه‌ای اختصاصی داشته است. چند تا از جمله‌های بیان شده خیلی خوب‌اند، به درد مبارزان مسیر موفقیت حتماً خواهد خورد. با هم این جمله‌ها را مرور می‌کنیم:


- هنرهای رزمی ترکیبی یعنی مبارزه تمام عیار؛ مبارزه و جنگیدن برای بردن و نباختن. اینجا اگر قرار باشد پهلوان‌بازی دربیاوری و در فضای کشتی بمانی هیچ اتفاق خاصی برایت رخ نمی‌دهد و بعد از مدتی خسته می‌شوی و می‌روی. 

- در MMA باید بجنگی و در کنار جنگ و مبارزه برای برنده شدن رفاقت را هم از یاد نبری. نمی‌گویم در MMA دوستی و رفاقت معنا ندارد. اینجا در کنار همه این حرف‌ها باید بجنگی. هر ورزشکاری که روحیه جنگندگی و مبارزه‌طلبی داشته باشد می‌تواند در فایت دوام بیاورد.

- همانطور که یک شاعر را اگر در قفس هم زندانی کنند شعر می‌گوید، یک جنگجو هم مدام باید در حال جنگیدن باشد و اگر خلع سلاحش کنید ممکن است خودزنی کند.

- من عاشقم؛عاشق مبارزه. به وقت مبارزه همان حسی را دارم که یک شاعر برای شعر گفتن دارد. شب فایت برایم مثل شب عروسی است.

- خوش قلبی و مهربانی من برای بیرون از محیط مسابقه است. وقتی وارد رینگ می‌شوم آدم دیگری هستم و این را همه اطرافیانم می‌دانند.

- من برای آخرین فایت 6‌ ماه تمرین شبانه‌روزی را پشت سر گذاشتم. فشار تمریناتم به حدی بالا بود که چند روز مانده به شروع مسابقه، 4 روز در بیمارستان بستری شدم. 

- به‌عنوان فایتر باید هزار بار در تمرین بمیرم تا یک‌بار در مسابقه برنده شوم. 

- هر ورزشکاری می‌داند ضربان 220یعنی چه؛ یعنی تمرین تا حد مرگ و خطر ایست قلبی. شما باید همه این فشارها را تحمل کنی تا بتوانی 3تایم 5دقیقه‌ای در رینگ طاقت بیاوری و با یک حریف تنومند فایت کنی.


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۹
عیسی محمدی

برایان تریسی، از مدرسان موفقیت درباره کتاب می گوید:

اگر شما روزی یک ساعت و هفته‌ای یک کتاب بخوانید، در طول سه سال در حرفهٔ خود کارشناس می‌شوید و طی پنج سال یک کارشناس ملی شده و طی هفت سال به یک کارشناس بین‌المللی تبدیل خواهید شد.

جیم ران، استاد موفقیت نیز معتقد است که زندگی همچون قفسه هایی است؛ که بهترین داشته هایش را، در طبقات بالایی می گذارد و برای رسیدن به آن، باید زیر پایمان کتاب بگذاریم؛ منظورش این است که باید کتاب بخوانیم.

این کتاب ها را، این کتاب ها، این کتاب ها را دست کم نگیرید؛ هر چه هست همان جاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۱۱
عیسی محمدی

رونی کلمن، قهرمان بدنسازی جهان، معتقد است که همه دوست می دارند که قهرمان بدنسازی جهان باشند؛ اما کمتر کسی است که بخواهد وزنه های سنگین را، تاب بیاورد. آرنولد هم معتقد است که برای رسیدن به قهرمانی، باید از سوزشی که در عضله ها و هنگام تمرین ایجاد شده، فراتر رفت؛ وگرنه باید با قهرمانی خداحافظی کرد.
قهرمانان بزرگ ورزشی، به عنوان نمادهایی از موفقیت، چطور موفق شده اند به این حد از توانمندی برسند؟ خیلی ساده: آنها کارهای را ترک کرده و کارهایی را، بیشتر و بیشتر و باز هم بیشتر، تکرار کرده اند. البته همین فرمول ساده، اجرایش سخت است و زمان می خواهد. هر روز، باید به خودتان انگیزه بدهید؛ چرا که در ادامه، به شدت انگیزه کم خواهید آورد. یادمان باشد که موفقیت، پنجاه درصد تکنیک و پنجاه درصد انگیزه است؛ هر کدام بدون دیگری، عقیم است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۹
عیسی محمدی


در اینجا، قصد دارم یکی از ساده ترین راه های موفق شدن و رسیدن به موفقیت را برایتان توصیف کنم. لابد شما هم دوست دارید در کار و شغل و زندگی و ... خودتان موفق بشوید و پیشرفت داشته باشید و جزو قله ها باشید، نه؟ راهش اینجاست، چیزی که خیلی ساده برایتان نقل می کنم و فقط، باید اجرایش کنید.

شما در چه حوزه ای کار می کنید؟ هر حوزه ای. در این حوزه ای که کار می کنید، آدم های موفقی که می شناسید، چه کارهایی انجام می دهند؟ مثلاً چه ساعتی سر کار می آیند، چطور کار می کنند، چطور با دیگران ارتباط می گیرند، چقدر کتاب و اطلاعات به مغزشان وارد می کنند، چند ساعت در روز کار می کنند و .... بروید و از موفق های حوزه و شغل تان اینها را بپرسید؛ که چه کارهایی کرده اند که موفق شده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۰۵
عیسی محمدی

به شما سفارش می کنم که: در عصر خرگوشی امروز، لاک پشتی زندگی کنید. لابد تعجب می کنید؟ البته الان که بیشتر فکر می کنم، می بینم که جای تعجب هم دارد.

راستش را بخواهید، قسمت منفی ذهن و درون آدمی، علاقه زیادی دارد که سریع، به همه چیز برسد. اسمش را می گذارم نفس آدمی. نفس آدمی، دوست دارد که؛

-          شما را با دیگران مقایسه کند،

-          سریع تر از دیگران به همه چیز برسد،

-          بزرگترین و بهتر از همه باشد.

خب، اینها همه اش اشتباه است؛ چرا؟ چون که،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۳
عیسی محمدی

حالا که سی و هفت سال از خدا عمر گرفته ام و به گذشته خودم بر می گردم و خوب تأمل و تفکر می کنم، متوجه می شوم که علی رغم مطالعه کتاب های بسیار موفقیتی و همنشینی با بزرگان موفقیتی و چهره های موفق، چندان موفق نبوده ام. علت چیست؟ البته علل زیادی نقش بازی می کنند؛ اما به سه تا از بزرگترین علت ها اشاره می کنم؛ تا اگر در ابتدای راه هستید، عمرتان را با این موانع تلف نکنید.

·         علت اول: تعلل و تعویق

مدت ها یا نمی دانستم که باید در چه حوزه ای کار کنم و چه کاره باشم، یا این که اگر هم می دانستم، این دست و آن دست می کردم تا فرصت های طلایی می گذشت. نمی دانستم شاعری می خواهم بکنم، مدیریت، روزنامه نگاری، کارآفرینی یا ... . البته اعتراف می کنم که گاه، پیدا کردن راه، می تواند پروسه سختی باشد؛ اما شدنی است. به قول استیو جابز، سریع راه تان را پیدا کنید، اگر هم هنوز پیدا نکرده اید، دوباره بگردید؛ حتماً پیدایش خواهید کرد. با مشاوران و باتجربه ها مشورت کنید؛ راه را پیدا کنید؛ اگر هم پیدا کردید، تعویق را جایز ندانید. راه اشتباه، بهتر از تعلل است.

·         علت دوم: غیرتخصصی کار کردن

بزرگترین صدمه به من را، همین پراکنده کاری ها وارد کرد. اگر از همان اول، حوزه ای مورد علاقه را به طور تخصصی دنبال کرده بودم، الان برای خودم غولی شده بودم. خیلی ها که با من شروع کردند، در حوزه هایی، دکترا گرفته اند، متخصص شده اند، صاحبنظر شده اند، کسب و کاری راه انداخته اند و ... . شما این اشتباه را مرتکب نشوید؛ از همان اول، عمیق و تخصصی و متمرکز کار کنید.

·         علت سوم: روحیه صحرانشینی؛ و نه یکجانشینی

در روزگار بیست تا سی سالگی، مدام به خودم افتخار می کردم که سریع می توانم جا عوض کنم و به یک جای دیگر بروم. غافل بودم گل و گیاهی را که مدام از این گلدان به آن گلدان و از این خاک به آن خاک می برند، پژمرده می شود. بعدها به تجربه، دریافتم که یکی از بزرگترین اشتباهات من، تعویض سریع محل کارهایم بوده است؛ در حالی که اگر در یکی از آنها که مثلاً هفتاد درصد به استانداردهای من نزدیک بود، مانده بودم، بیشتر شاخ و برگ گرفته بودم.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۳:۰۶
عیسی محمدی

هر از چندی، کتاب هایی را که دارم، می خوانم و برای دل خودم و بهره وری بیشتر خودم، یادداشت هایی بر می دارم. این یادداشت ها هم، متعلق به کتابی از برایان تریسی است. گفتم شاید به درد شما هم بخورد؛

 

-          یک متر یک متر سخت است اما یک سانت یک سانت مثل آب خوردن است.

-          یکی از بهترین راه های غلبه بر تنبلی، این است که به جای تمرکز بر تصویر کلی و عظیم کار، روی یک جزء کوچک آن تمرکز کنید.

-          با سیستم بشکه به بشکه برایان تریسی جلو برو می توانی صحرای بزرگی چون صحرای آفریقا را عبور کنی، فقط تمرکز کن روی بشکه جلویی که می بینی. این جمله، یک شرحی دارد. برایان اشاره می کند که صحرای بزرگ آفریقا را، صرفا با روش بشکه به بشکه ای که فرانسوی ها هر چند کیلومتر چند کیلومتر گذاشته بودند تا کسی راه را گم نکند، پیموده است. هر بار هم، فقط باید یک بشکه را می دیده است، همین. به همین راحتی، از بزرگترین صحرایی که سال گذشته اش، صدها نفر در آن ناپدید شده بودند را طی کند.

 

خوشبین سه ویژگی دارد که با تمرین می تواند آنها را تبدیل به عادت کند:

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۴
عیسی محمدی

منتظر چه هستید؟ چرا شروع نمی‌کنید؟ هر‌آنچه را که تصور می‌کنید باید شروع کنید. جا دارد در همین‌جا، جمله‌های وین‌دایر در کتاب اندیشه‌های ماندگار را، یک‌بار دیگر مزمزه کنیم تا یادمان نرود که اقتدار، با شروع و آغاز و گام اول است.

 

وین‌ دایر در این کتاب و در فصلی از آن، نوشته‌هایی از گوته، شاعر و اندیشمند بزرگ آلمانی را می‌آورد و از این جمله‌ها، چنین برداشت می‌کند که:

- تنها کافی است برخیزید تا کار کامل شده و به پایان برسد.

- بدون توجه به میزان مقاومتی که در درون حس می‌کنید، به جز برخاستن و عمل کردن درباره اولین مورد، به کاری دیگر نپردازید.

- اتمام هیچ طرحی را متقبل نشوید، تنها آغازش کنید.

- برخیزید، آغاز کنید و شاهد قدرت جادویی آن باشید. هیچ گاه درباره اتمام سریع کارها و حجم و گستردگی‌شان فکر نکنید، فقط آغاز کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۲
عیسی محمدی

او را ناپلئون هیل ایران می دانم؛ سالهاست که دارد علت و علل موفقیت افراد موفق و فوق موفق را کشف می کند؛ درست همان کاری که ناپلئون هیل در آمریکای چند دهه پیش کرد.

 

حالا با این که هم سن و سال هستیم، به قول معروف کوله باری از تجربه و رزومه را پشت سر خودش دارد؛ از کتاب هایی که نوشته است، از انجمن هایی که راه انداخته است و از مجلات و نشریاتی که با موضوع کارآفرینی و امثالهم به چاپ رسانیده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۸
عیسی محمدی


لطفا به این چرخه توجه کنید:

شما یک کار خوب و فوق العاده انجام می دهید ← یگران این کار خوب و فوق العاده شما را می بینند و از آن باخبر می شوند ← دیگران از شما تقدیر و تشکر می کنند بدون اینکه شما بخواهید← این تقدیر و تشکر و قدردانی دیگران، باعث ایجاد عزت نفس در شما می شود← حالا که عزت نفس شما بیشتر شده، کارهای مهمتری را انجام می دهید← دیگران این کارها را چون آینه ای به شما بازتاب می دهند← در نتیجه دوباره عزت نفس شما بیشتر می شود← و دوباره کارهای بزرگتری را انجام می دهید← و این ماجرا تا ابد می تواند ادامه داشته باشد...

 

البته شما این کارهای خوب و فوق العاده را برای رضای خاطر دیگران انجام نمی دهید، اما این دیگران، یادشان نمی رود که شما چه کارهایی کرده اید و آنها را به شما بازتاب می دهند. در واقع شما دارید از پله های پیشرفت و پیروزی بالا و بالاتر می روید، اما جاهایی هم که خسته می شوید، از نرده ها می گیرید و بالا می روید. آیا اینجا می شود گفت که شما دارید با استفاده از نرده ها بالا می روید؟ خیر، شما از پله ها بالا می روید و نرده ها، گاهی به دادتان می رسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
عیسی محمدی


این مقاله نیز، چند وقت پیش ها، برای مجله موفقیت قلمی شده بود.

***

این روزها، دیگر مثل آن روزها نیست. آن روزها، یعنی روزگاران قدیم و این روزها، همین روزگارانی که در آن داریم زندگی می کنیم. جیم ران، سخنران و مربی بهره وری فردی برجسته غربی، می گوید که امروزه، تنها 20 یا 30 درصد اهمیت دارد که چه مهارتی داشته باشید و باقی درصدها، به این باز می گردد که این مهارت را، چگونه خرج کنیم و برای به سرانجام رساندن آن، چه برنامه ای داشته باشیم. مثال خودش هم مطالعه است: تنها همان 20 تا 30 درصد مهم است که توانایی مطالعه کردن و سواد این کار را داشته باشید، باقی درصدها به این باز می گردد که چه برنامه و چه سیر مطالعاتی ای برای این مهارت خودتان داشته باشید.

 

به نظر می رسد که در روزگاران قدیم و پیش از ما، تنها داشتن مهارت، کافی بود. یعنی کافی بود که شما جنگجوی خوبی می بودید، یا نیروی اداری خوبی می بودید، یا شاعر و نویسنده و سخنور خوبی می بودید تا به قله برسید. اما این روزها، نیازمند این هستیم که علاوه بر کسب مهارت، برای به اوج رساندن آن نیز برنامه ای اجرایی داشته باشیم و چگونگی طراحی و اجرای این برنامه، بسیار مهم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۳
عیسی محمدی

این هم، بخشی از یادداشتی است که برای مجله موفقیت نوشته ام. امیدوارم به کارتان بیاید.

***

زیستن را به من واگذارید

در روزنامه نگاری و نویسندگی خلاق، قانونی داریم به نام "حذف، اگر لازم نیست". یعنی چه؟ فرض کنید شما یک مقاله نوشته اید در 25 پاراگراف. و موضوع مقاله تان مثلا تربیت و تعلیم نوجوانان است. پاراگراف به پاراگراف جلو می روید و از خودتان می پرسید: اگر این را حذف کنم، هدف کلی مقاله آیا باقی خواهد ماند یا نه؟ بعضی از پاراگراف ها اگر حذف شوند، به هدف کلی شما از نوشتن مقاله ضربه خواهند زد. بعضی های دیگر اگر حذف شوند، به هدف کلی ضربه ای نخواهند زد و خواننده، متوجه منظور کلی شما خواهد شد. در این صورت، کنار گذاشتن هر کدام از این پاراگراف هایی که حذف شان، لطمه ای به هدف کلی شما نخواهد زد، واجب خواهد بود. و این حذف ها آنقدر ادامه پیدا می کند تا شما، به خلاصه ترین نسخه و ور‍ژن مقاله تان دست پیدا کنید. البته این اتفاق،‌ به همین راحتی ها هم نمی افتد و گاهی نیاز است که بارها و حتی ده ها بار مقاله تان را بازخوانی کنید تا ببینید کدام پاراگراف ها قابل حذف هستند و کدام ها، بودن شان واجب و ضروری است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۲
عیسی محمدی

این مقاله هم، یکی دیگر از مقالات مجموعه یادداشت های پراکنده ای بوده است که برای مجله موفقیت نوشته ام و پیش از این، به چاپ رسیده است.
***

هیچ کس به اندازه خود ما، نمی تواند خودمان را زمینگیر کرده و عقب نگه دارد؛ و یکی از راه هایی که خودمان، این بلا را سرمان می آوریم، حق به جانب نشان دادن مان است

بیرحم با خود؛ دلرحم با دیگران

 

1

بیشترین وقت ما آدم ها، در حال گفتگو با خودمان می گذرد. باور ندارید؟ پس لطفا از همین الان زمان بگیرید و ببینید چقدر از یک ساعت آینده، در حال گفتگو کردن با خودتان هستید. موضوع این گفتگوها، البته می تواند مختلف، سطحی یا عمیق باشد. هدف این گفتگوها هم، می تواند مختلف باشد؛ توجیه خودمان، سرزنش خودمان، توصیف خودمان، تفسیر خودمان، تشویق خودمان و ... . این توجیه ها و سرزنش ها و توصیف ها و تبیین ها و تشویق ها و تفسیرها، البته می توانند دامنه گسترده ای به خودشان بگیرند و شامل شخصیت ها و دنیای اطراف ما هم بشوند. 

از پرکاربردترین اهداف گفتگوهای درونی ما آدم ها، توجیه خودمان است. ما آدم ها، کارهای ریز و درشت زیادی را انجام می دهیم. بخشی از این کارها، خوب اند، بخشی از آنها بد هستند و بخشی دیگر، خنثی و این، ما هستیم که به آنها رنگ و بو می دهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۸
عیسی محمدی

این مقاله هم، جزو یکی دیگر از مقالاتی بوده است که تحت عنوان یادداشت های پراکنده، برای مجله موفقیت نوشته ام.

***

کار بعدی،‌ پروژه بعدی، هدف بعدی؛ این است راز انسان های موفقی که تنها، به تاریخ و گذشته شخصی موفق شان بسنده نمی کنند و هر روز، به فکر ارائه چیزی تازه اند

پیش رفتن و پیشرفت، بازنشستگی ندارد

 

1

برای چه کار می کنید؟ برای چه چیزی کار می کنید؟ برای مقدار مشخصی پول؟ برای میزان مشخصی پیشرفت یا پست و مقام بالا؟ برای مقدار معتنابهی از تعریف و تمجیدهای اطرافیان و دیگر قشرهای جامعه؟ شاید هم هیچ کدام از این چیزهایی که می گویم، درباره شما صدق نمی کند و دارید برای هدف هایی دیگر کار می کنید و رنج این همه تلاش را تاب می آورید. بیشتر ما مردم، برای همان هدف های اولی که گفتم، داریم کار می کنیم. کافی است به مقدار مشخصی پول برسیم، تا نیروی موفقیت در ما، تحلیل برود و دیگر، به قاعده گذشته تلاش نکنیم. کافی است به پست و مقامی و اعتباری اجتماعی برسیم تا دیگر، قدرت و جسارت جلورفتن را از دست بدهیم. این اتفاق، برای خیلی ها می افتد. کیم وو چونگ، بنیانگذار دوو و نویسنده کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست، در کتاب خودش، این ماجرا را خیلی خوب باز می کند. می گوید که دلیل پیشرفت امریکا، این بود که گذشته ای نداشت و با شدت و فداکاری، راه رفت تا برای خودش اعتباری به دست بیاورد. درست همان کاری که جوانان می کنند. جوانان چه کار می کنند؟ دوست دارند که پیشرفت کنند. اما برای پشرفت، معمولا نه پارتی دارند و نه پول و اعتبار خانوادگی و پشتوانه و حمایت های آن چنانی. در عوض چه دارند؟ نیروی جوانی و وقت به اندازه کافی و همچنین، جسارت و میل شدید به موفق شدن. و این، کاری است که همه کسانی که می خواهند موفق شوند و حمایت و پشتوانه ای ندارند، معمولا انجام می دهند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۰
عیسی محمدی

این نوشته، جزو یادداشت های پراکنده ام برای مجله موفقیت بوده است. قصد دارم از این پس، این یادداشت ها را اینجا نیز بازنشر بدهم.

***

گروه و سازمان، همان قدر که می تواند برای فردیت انسان ها مخرب باشد، می توانند به عنوان اهرم های موفقیت نیز به کار روند

اهرم دسته جمعی

 

 

1

آنتونی رابینز در بخشی از تعلیمات خود، به ماجرای اهرم و کاربرد آن در موفقیت اشاره می کند. البته شما بهتر از من می دانید که از اهرم ها، برای جابه جایی جسم های سنگینی که با دست های خالی نمی توان جابه جای شان کرد، استفاده می کنند. اهرم ها، در ساده ترین شکل خود، میله هایی فلزی هستند که یک سرشان، زیر جسمی بزرگ و سنگین که باید تکان بخورد، قرار می گیرد و سر دیگرش، البته آزاد است. این اهرم ها، روی سنگ یا شیء دیگری که کوچکتر است، قرار می گیرند و به این ترتیب، نوعی الاکلنگ تشکیل می دهد و قدرتی چند برابر به استفاده کننده از آن می دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۰۱
عیسی محمدی