موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

بله خب،
یادداشت‌برداری سنتی هم قاتل خلاقیت و ایده‌های نو است؛
همان یادداشت‌برداری مبتنی بر لیستی نوشتن و خطی و عددی نوشتن و با یک رنگ نوشتن...
ایده نو و #خلاقیت، بنده نماد و سمبل و تصویر و منحنی و رنگ و ... است
چیزی که اکیدا در یادداشت‌برداری‌های سنتی و منطقی نیست...

 

درباره خلاقیت بیشتر بخوانید

در این‌جا:

 

کافه خلاقیت

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۵۳
عیسی محمدی

چرا اراده می‌کنیم ولی نمی‌شود؟

چه هرچقدر خواست و اراده می‌کنیم راه به جایی نمی‌برد؟

این سئوالی است که خیلی‌ها می‌پرسند، اما شاید همین خیلی‌ها جواب را ندانند.

واقعا چرا؟

 

افسانه‌ای وجود دارد در دنیای موفقیت که همه چیز را اراده می‌داند. البته که اراده خیلی مهم است. اما اراده، بخش دوم قضیه است. بخش اول چیست؟ همان بخش اولی که اگر وجود نداشته باشد، هیچ اراده‌ای راه به جایی نخواهد برد؟

خیلی ساده است.

مهمتر از اراده، سه چیز دیگر است که هر اراده‌ای منهای یک یا دو یا هر سه، به در بسته خواهد خورد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۰۱
عیسی محمدی

هر آدمی که دنبال اصلاح یا تقویت یا بازسازی یا ایجاد برندینگ شخصی خود است، طبیعی است که باید حدی از پرنسیپ را داشته باشد. البته در این اجباری نیست؛ چنان‌چه که نخواهید برند شخصی قدرتمندی ایجاد کنید. اما اگر قصد دارید ایجاد کنید، باید به این اصول وفادار بمانید. دکتر محمود سریع‌القلم در یکی از نوشته‌های خود، سی ویژگی افراد با پرنسیپ را مطرح کرده‌اند. برای تقویت پرسونال برندینگ یا برند شخصی خود، می‌توانید به بخش‌هایی از این ویژگی‌ها فکر و عمل کنید؛

 

1-به هر قیمتی، ثروتمند نمی‌شوند؛

2-به هر قیمتی، پُست خود را حفظ نمی‌کنند؛

3-در رابطه با موضوعات و افراد، همه جا یک نوع سخن می‌گویند؛

4-کارهای خوبِ خود را تبلیع نمی‌کنند؛

5-با افراد نادان، مُدارا می‌کنند؛

6-حرص مطرح شدن روزانه در رسانه‌ها را ندارند؛

7-معتقدند کارهای خوب و بد آنها را، طبیعت پاسخ می‌دهد؛

8-وقتی تخریبِ شخصی مطرح می‌شود، آن محل را ترک می‌کنند؛

9-به زندگی عمدتاً به عنوان فرصتی برای توسعهٔ فردی می‌نگرند؛

10-هشتاد درصد زندگی آنها، کار و سکوت فراوان است؛

11-جدی‌ترین بی‌مرامی را، رانت‌خواری می‌دانند؛

12-برای رسیدن به آرامش درونی، سالها تمرین کرده‌اند؛

13-سعی می‌کنند در ذهن خود، افراد نادان را درک کنند؛

14-برای رُقبای خود، حقوق قائل هستند؛

15-از واژه‌های احساسی- عاطفی برای عوام فریبی استفاده نمی‌کنند؛

16-تا می‌توانند بدون چشمداشت، کار دیگران را انجام می‌دهند؛

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۴۳
عیسی محمدی

کیمورا، یکی از بزرگترین جودوکاران تاریخ این رشته است؛ شاید هم بشود گفت بزرگترین آن‌ها. ژاپنی بوده. او در بیوگرافی خودش، اشاره می‌کند که بله، زمانی نشست و با خودش گفت که حریفان من چقدر تمرین می‌کنند؟ 
می‌دانست که آن‌ها دارند روزانه سه ساعت تمرین می‌کنند. در نتیجه خودش تصمیم گرفت روزانه سه برابر سخت‌تر تمرین کند؛ روزی 9 ساعت. 
او اشاره می‌کند که با این شیوه، هم از رقبایش به شدت جلو می‌افتاد و هرچقدر زمان بیشتر از آن‌ها را هم به تمرینش اختصاص می‌دهد، اعتماد به نفس شده و در گوشت و خونش جاری می‌شد؛ یک اعتماد به نفس واقعی. 
ما به این می‌گوییم نیروی ذخیره. 
اولین بار از دیل کارنگی این را یاد گرفتم. یعنی چه؟ او در کتاب آیین سخنرانی‌اش این را گفته. گفته اگر فروشنده‌ای صفر تا صد حوزه‌ای را که در آن فروشندگی می‌کند بداند و متخصص باشد، در این صورت به طرز عجیب مقاومت‌ناپذیر شده و به راحتی می‌تواند بفروشد. 
در مورد سخنرانی هم چنین است؛ بهترین سخنران‌ها کسانی هستند که بیشترین نیروهای ذخیره را دارند. 
علت موفقیت عادل فردوسی‌پور هم همین بوده است. 
بهترین مشاوران و مدرسان و ... هم نیروی ذخیره بالایی دارند. 
پولی که به بازیگران و فوتبالیست‌ها و خوانندگان درجه یک می‌دهند به خاطر همان یکی دو ساعت اجرا و بازی‌شان نیست؛ به خاطر یک عمر نیروی ذخیره‌ای است که دارند و به دست آورده‌اند. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۰۵
عیسی محمدی

این روزها، دیگر مثل آن روزها نیست. آن روزها، یعنی روزگاران قدیم و این روزها، همین روزگارانی است که در آن زندگی می‌کنیم. جیم ران، سخنران و مربی بهره‌وری فردی برجسته غربی، می‌گوید امروزه، تنها 20 یا 30 درصد اهمیت دارد که چه مهارتی داشته باشید و باقی درصدها، به این بازمی‌گردد که این مهارت را، چگونه خرج کنیم و برای به سرانجام رساندن آن، چه برنامه‌ای داشته باشیم. مثال خودش هم مطالعه است: تنها همان 20 تا 30 درصد مهم است که توانایی مطالعه کردن و سواد این کار را داشته باشید، باقی درصدها به این بازمی‌گردد که چه برنامه و چه سیر مطالعاتی‌ای برای مهارت خودتان داشته باشید.

به نظر می‌رسد که در روزگاران پیش از ما، تنها داشتن مهارت، کافی بود. یعنی کافی بود که شما جنگجوی خوبی ‌باشید، یا نیروی اداری خوبی باشید، یا شاعر و نویسنده خوبی، تا به قله برسید. اما این روزها، نیازمند این هستیم که علاوه بر کسب مهارت، برای به اوج رساندن آن نیز برنامه‌ای اجرایی داشته باشیم و چگونگی طراحی و اجرای این برنامه، بسیار مهم است.

این روزها، هم باید خوب باشید و هم این‌که خوب بودن خود را، به رخ بکشانید. البته هنوز برخی‌ها، نتوانسته‌اند این موضوع را هضم کنند. برای آنها، تنها کافی است که مهارتی و استعدادی داشته باشند؛ و برای جا انداختن مارک شخصی‌شان و مدیریت بازار و مشتری و نظام پیشنهادهای کاری و چیزهایی از این قبیل، دیگر چاره‌ای نمی‌اندیشند.

در این روزها، شما برای موفقیت شغلی و حتی تحصیلی و علمی، باید مارک شخصی منحصربه‌فرد خودتان را ایجاد کرده و این مارک را، به جامعه هدف نیز معرفی کنید؛ جز این اگر باشد، زمان رسیدن به موفقیت و قله، چند برابر خواهد شد. چنین است که این روزها، متخصصان بسیاری را می‌بینیم که دایم می‌نالند و از زمین و زمان، گلایه دارند که چرا کسی ارزش آنها را درک نمی‌کند. در واقع آنها، باید از خود گلایه کنند که مقتضیات زمانه را درک نمی‌کنند؛ نه از میزان درک اعضای جامعه.

در واقع ماجرا، بر سر این نیست که متخصصی یا دارنده هنری، خودش را مثل یک کالا، تبلیغ کند. از این دیدگاه، موضوع چندان جالب از آب درنمی‌آید. این متخصص یا دارنده هنر، تنها فرزند زمانه خویش است و این موضوع را درک می‌کند و می‌داند و می‌فهمد که اگر مارک شخصی خودش را ایجاد کرده و آن را به دیگران معرفی کند به جای ده نفر، صد نفر او را شناخته و از دانش او استفاده خواهند کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۴۷
عیسی محمدی

دیوید گاگینز

1.    همه از سختی و موانع زندگی فراری‌اند، در حالی که عبور از این سختی‌ها، باعث ایجاد نیروی درون است. 
2.    مواجهه با سختی و درد، راه تبدیل شما به نسخه‌ای قوی‌تر از خودتان است. 
3.    یک بدنساز، با نشستن و تغذیه ناسالم عضلانی نمی‌شود؛ نظم و سختی کشیدن می‌خواهد. 
4.    هر روز بر سختی‌ها غلبه کنید؛ این همان نقطه‌ پنهان ماندن قدرت است. 
5.    شما در هر شرایطی، تنها 40 درصد از آن‌چه می‌توانید، انجام می‌دهید. سعی کنید این را بکنید 50 و 60 و 70 و ....  
6.    گاورنر ذهن و روان شما، از احساس عدم امنیت شما تغذیه و مانع اوج سرعت شما می‌شود. راه فریب دادن شما را هم بلد است. 
7.    گاونر ذهن‌تان را متوقف کرده و منطقه امن‌تان را به چالش بکشید. 
8.    به دنبال درد باشید، گویی شغل شما همین است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۲۶
عیسی محمدی

یک مقاله عالی دیدم در بی‌بی‌سی که البته نسخه فارسی این سایت هم منتشرش کرده. درباره این‌که مثبت‌اندیشی سمی چیست و روانشناسی مثبت‌گرا چیست و چه ربطی به هم دارند. مثبت‌اندیشی سمی یعنی که مدام فکر کنید که باید خوشحال باشید. در این صورت احساساتی چون غم و افسردگی و عصبانیت و ... را به رسمیت نشناسید. در این صورت دچار مشکل در سلامت روان خودتان می‌شوید، چرا که همه احساسات ما باید به رسمیت شناخته شوند، وگرنه کار دست‌مان می‌دهند. خیلی مقاله جالبی است. حتما بخوانید. 

***

تظاهر به خوشحالی نکنید؛ مثبت گرایی سمی چیست و چکار باید بکنیم؟
لوسیا بلاسکو
بی‌بی‌سی موندو
۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۴ فوریه ۲۰۲۱
مثبت‌اندیشی سمی

 

تا به حال شده احساس کنید مجبورید احساسات منفی‌تان را پنهان کنید؟ یعنی تحت فشار باشید که به هر قیمتی شده "تظاهر کنید خوشحالید"؟

ممکن است با عقل جور درنیاید اما مثبت ‌اندیشی و مثبت گرایی می‌تواند سمی باشد.

مارک منسون، نویسنده کتاب پرفروش "هنر ظریف به ت** نگرفتن" (۲۰۱۸) (در ایران هنر ظریف بی‌خیالی ترجمه شده) می‌گوید: "همه چیزهای باارزش در زندگی، از طریق غلبه بر تجربیات منفی به دست می‌آید. هر تلاشی برای فرار از این تجربه‌های منفی یا اجتناب از آن‌ها و فرو نشاندن و خفه کردنشان، نتیجه عکس خواهد داد. پرهیز از رنج، خودش شکلی از رنج است. پرهیز از کشمکش، کشمکش است. انکار شکست، شکست است."

اما مثبت‌اندیشی سمی، یا مثبت‌گرایی افراطی، از شما می‌خواهد همه این کارها را انجام بدهید: خود را مجبور کنید به داشتن یک روحیه‌ مثبت جعلی (بدون اهمیت دادن به اینکه خوش‌بینی شما چقدر تقلبی است) و احساسات منفی خود را خفه کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۰۴
عیسی محمدی

جاشوآ بل، ویولونیست معرفی بود. ویولون او سه میلیون دلار می‌ارزید. با این‌حال وقتی در متروی واشنگتن شروع به نواختن قطعاتی از باخ کرد، در طول یک ساعت کسی توجه نکرد. کلا هم 32 دلار بیشتر جمع نکرد. هیچ‌کس به این موزیسین بزرگ و پیچیده‌ترین قطعاتی که نواخت، توجه نکرد. در حال که پریروزش همین هنرمد، در بوستون آمریکا کنسرتی داشت که بلیتش 100 دلار بوده و خبرنگاران برای مصاحبه با او سر و دست می‌شکستند.

چرا چنین شد؟

از نگاه برندینگ شخصی، جایگاهی که شما دارید، اهمیت زیادی در نگاه مردم و مخاطب به شما دارد. چه یک هنرمند، روزنامه‌نگار، مدرس یا حتی تعمیرکار باشید. نگویید من که بهترین هستم، مهم این است که جایگاه‌ها و موقعیت‌های حرفه‌ای نیز، متناسب با این امر باشد و آن‌ها را جدی بگیرید. نگویید این‌ها به چه دردی می‌خورد. درست یا غلط عقل بیشتر مردم به چشم‌شان بوده و چیزی را می‌بینند، بیشتر قبول می‌کنند. قصد نداریم از این ضعف مردم سوء استفاده کنیم، فقط می‌خواهیم به این درک برسیم که چنین وضعیتی هست. در واقع توصیف می‌کنیم، نه تفسیر. 

اگر عقل بیشتر مردم به چشم‌شان و چیزی که می‌بینند است، پس بهتر نیست از جابگاه‌ حرفه‌ای و اجتماعی به این منظور سود ببرید؟ دقت کنید که قرار نیست ریاکاری کنید. فرض اول ما این است که شما تخصص و کارایی لازم را دارید و می‌خواهید آن را خوب معرفی کنید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۵۸
عیسی محمدی

ما هم شده‌ایم پامنبری دکتر محمود سریع‌القلم. این هم سی ویژگی جدید این شخصیت فعال در حوزه مطالعات توسعه و روابط بین‌الملل است. در این‌جا از شخصیت‌های ناپایدار که در نهایت منجر به جوامع توسعه نیافته می‌شوند، یاد کرده است. از نگاه اول، عقلانیت و ثبات و قابل پیش‌بینی بودن و گره زدن منافع با دیگران، باعث می‌شود تا کشورها بیشتر هوای هم را داشته باشند. 
از نظر ما هم که این شخصیت‌های ناپایدار، آفت هر برندینگ شخصی هستند. طبیعی است که اگر این‌ها را در خودتان کشف کنید و تبدیل به ضدش کنید، در واقع به قلب برندینگ شخصی شلیک کرده‌اید و به راحتی می‌توانید دست برتر را داشته باشید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۱۹
عیسی محمدی

از همان روزگار نوجوانی دوست داشت برود و پشت میکروفن قرار بگیرد. تا این‌که یک روز دست بر قضا، در یک استودیوی رادیویی کاری گیر آورد. مثلا یک پادو بود. تا این‌که یک‌بار شانس به او رو آورده و مجری برنامه مریض شد و نیامد. سردبیر برنامه هم به لری گفت که برود پشت آن میکروفن و شروع کند به صحبت کردن. البته لری محبوب ما، اولش که پشت میکروفن قرار گفت، رسما و کاملاً و قطعا و یقینا هنگ کرد و نمی‌دانست که باید چه کار کند. تا این‌که سردبیر برنامه توی گوشی به او گفت که پسر، تو باید صحبت کنی و کار ما صحبت کردن و سرگرم کردن مردم است، می‌فهمی؟ و چنین شد که لری کینگ، از همان استودیوی کوچک شروع کرده و به قول بعضی‌ها، توی عمرش توانست 50 هزار تا مصاحبه بگیرد. او اصلا با مصاحبه زنده بود و جالب این‌که مثل این‌ها هم نبود که ده‌ها و صدها ساعت قبل از هر مصاحبه مطالعه کند. همین‌طور می‌نشست و صحبت می‌کرد؛ مردی که همه رئیس‌جمهورهای آمریکا در زمان زندگی‌اش را پای مصاحبه‌هایش کشانده بود؛ مردی که خودش، غالبا بالاتر از مصاحبه‌شونده‌هایش بود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۰۷
عیسی محمدی

وقتی از برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ حرف می‌زنیم، در واقع از چه چیزی حرف می‌زنیم؟
از خیلی چیزها صحبت می‌کنیم؛ و البته بیشتر از همه اعتماد و اطمینانی که می‌شود به شما به عنوان برند شخصی‌‌تان داشت. اساسا برند شخصی ایجاد می‌کنید و تقویت می‌کنید تا دیگران در میان هزاران رقیب و همکار، شما را شاخص بدانند. اما مردم و مخاطبان هم وقتی سروقت شما می‌آیند که اطمینان و اعتمادی ایجاد شده باشد؛ اعتماد و اطمینانی به تخصص، وفای به عهد، صداقت و ... شما. 
در سطح سازمانی، معمولا سازمان‌ها شهرت نیک خود را به واسطه عدم پایبندی به تعهدات و هویت و شعارشان از دست می‌دهند. حتی حکومت‌ها نیز چنین‌اند. پس در حوزه فردی و شخصی نیز چنین است. یعنی اگر وعده‌ای می‌دهید و شعاری می‌دهید و تعهدی می‌دهید، ولی زیر همه‌شان بزنید، در این صورت از واحدهای شهرت نیک شما کم و کمتر می‌شود. البته غالبا برندسازان و برندداران، متوجه این امر نمی‌شوند؛ چون به صورت غیرمادی اتفاق می‌افتد و وقتی متوجه می‌شوند چه اتفاقی افتاده که کار از کار گذشته است. 
و اما در مورد این اعتماد و اطمینانی که خمیرمایه برندینگ شخصی است، نکته‌ جالبی را با شما در میان می‌گذارم. در کتاب هاگاکوره، به نکته جالبی اشاره شده است:
روزی یکی از سامورایی‌ها را به جلسه‌ای احضار می‌کنند تا درباره موضوع شهادت بدهد. به او می‌گویند سوگند یاد کن به فلان و بهمان که کلام راست را خواهی گفت. او هم همین‌طور با اعتماد به نفس کامل، به کسانی که او را احضار کرده بودند، رو کرده و گفته کلام یک سامورایی سخت‌تر از فولاد است؛ وقتی من قلبم را با این حقیقت روشن کرده‌ام چه نیازی به سوگند است و چه کاری از سوگند ساخته است...
جالب بود، نه؟ 
آیا کلام شما و قول و تعهد شما سخت‌تر از فولاد است؟ یعنی اگر صادر شد، دیگر صادر شده است و کسی نمی‌تواند این کار و کلام و تعهد را تغییر بدهد.
می‌دانید هر قول و تعهد و کلام شما چقدر ارزش دارد؟ میلیون‌‌ها تومان ارزش دارد؛ بابت اثری که در برندینگ شخصی شما و جایگاه فردی شما در بازار می‌گذارد و اگر قول‌تان را بشکنید، عملاً باعث می‌شود کلی خسارت ببینید. 
به این فکر کنید که در بازار خودتان و حوزه خودتان، مشهور به این شوید که اگر قولی دادید، دیگر تمام است. در این صورت هم کسانی که با شما کار می‌کنند، هم مخاطبان و مشتریان شما و ...، چه اعتمادی به شما پیدا خواهند کرد.
در این صورت، برند شخصی شما روی زمین بسیار محکمی ساخته خواهد شد. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۳۰
عیسی محمدی

در بازی برندینگ شخصی
شما مهره‌ای هستید که رتبه/ مقامی دارید؛
حالا مدیر، یا کارمند ارشد یا مشاور یا یک نیروی ساده. 
هر کسی در صفحه بازی، فقط به اندازه وزن خودش می‌تواند حرکت کند.
اگر یک نیروی ساده‌ای، نمی‌توانی اندازه یک مدیر یا پادشاه یا ...، حرکت کن. اگر در جایی گیر کرده‌ای

باید وزن و اعتبار جدیدی به خودت بدهی.

درک کن یک سرباز،‌ هیچ‌وقت اندازه یک مدیر یا شاه نمی‌تواند مثلا 10 خانه جلوتر برود. برندینگ یعنی عنوان و مقام برای خودت ایجاد کنی؛ البته به صورت واقعی و طبیعی، نه ریاکارانه. مورد داشته‌ایم در عالم مطبوعات

طرف ادیتور ساده سایت کاندیدایی بوده
بعدا چون شاگرد کسی بوده، پیشنهاد شده برای یک سمت بالایی
بعد از آن چون این لیبل و اتیکت رویش خورده
دیگر پیشنهادهای کاری‌اش کمتر از سردبیری نیست
مورد هم دیده‌ام که طرف برای سردبیری یک رسانه معتبر
حتی پول هم می‌داده تا این لیبل را داشته باشد
من نمی‌گویم ریاکارانه این کار را انجام بده
اما برایش برنامه داشته باش
به صورت طبیعی و تخصصی
یعنی هم لیبل متخصص باید بخوری
هم لیبل مدیریتی و البته به صورت طبیعی 
ترامپ علی‌رغم همه مزخرف بودنش
یک جمله خوبی داشت:
قدرت یک نام مشهور در باز کردن درها
از صدها کتاب بیشتر است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۰۵
عیسی محمدی

در مطالب قدیمی‌تر وبلاگم که جستجو می‌کردم، به این جمله‌های آرنولد شوارتزنگر که از یک فیلم برداشته کرده بودم، رسیدم:
«من از داشتن نقشه پشتیبان بیزارم.
وقتی شروع کردی به خودت شک کردن
اوضاع خیلی خطرناک می‌شود
چرا که این منظور را می‌رسانی که اگر نقشه من کار نکرد
یک نقشه دیگر دارم
نقشه پشتیبان؛ پلن بی
یعنی یک‌جورهایی از قبل داشتی به آن فکر می‌کردی
و تمام انرژی و فکرت را روی آن گذاشته بودی
و تمرکز و ایده‌ها را از نقشه اول گرفته بودی
ما بهتر عمل می‌کنیم
اگر هیچ ضمانتی نداشته باشیم
و پلن بی و نقشه جایگزین یعنی ضمانت داشتن
یعنی این‌که یک چیزی هست که نمی‌گذارد من زمین بخورم
پلن بی یا نقشه پشتیبان خیلی خطرناک است
این‌جوری خودمان را از شانس موفقیت محروم می‌کنیم
من از پلن بی به همین علت متنفرم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۱۷
عیسی محمدی

رابرت گرین در کتاب قوانین به دست آوردن و حفظ قدرت، به نکته‌های جالبی اشاره می‌کند. البته کتاب او، می‌تواند کمی غیراخلاقی هم باشد، درست مثل آموزه‌های ماکیاول. اما اگر بتوانید از این آموزه‌ها درست استفاده کنید، می‌تواند برای شما در امر برندینگ شخصی هم حسابی کارگشا باشد. 

 

رابرت گرین در یکی از اصول این کتاب می‌گوید:
قانون پنجم:
خیلی چیزها به حیثیت و شهرت بستگی دارد لذا از آن حفاظت کنید
حیثیت و شهرت، فونداسیون و سنگ بنای قدرت است. با شهرت تنها، می توان بر دیگران تأثیر گذارد و با اینحال اگر از این جایگاه سقوط کردید، آنگاه صدمه‌پذیر خواهید شد و از هر طرف مورد هجوم قرار خواهید گرفت. حیثیت و شهرت خود را غیر قابل خدشه کنید. همیشه مواظب حملات بالقوه باشید و آنها را در نطفه خفه کنید. در همین حال یاد بگیرید که دشمنان‌تان را با تهاجم به شهرت شان نابود کنید. آنگاه کنار بکشید و بگذارید تا افکار عمومی آنها را حلق آویز کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۱۴:۵۷
عیسی محمدی

بگذارید چیزکی هم برای نسبت برندینگ شخصی یا پرسونال برندینگ با روزنامه‌نگاری بنویسم؛ چون به هر حال حوزه کاری‌مان است دیگر.
ما افراد زیادی را داریم که تحت عنوان خبرنگار و روزنامه‌نگار و تولیدکننده محتوا و نویسنده مطبوعاتی فعالیت می‌کنند. حالا این‌که تعداد‌شان چقدر است را کاری ندارم. تا پنج، شش سال پیش می‌گفتند بیست هزار کارمند رسانه داریم. حالا با توجه به این‌که بیشتر شرکت‌ها و فروشگاه‌های اینترنتی و ... نیازمند تولید محتوا هستند، شاید که تعداد این‌ها بیشتر هم شده باشد. 
احتمالا در این میانه، برای شما چنین موقعیتی خیلی پیش آمده است:
کسی مهارت و حرفه‌ای‌‌گری بیشتری نسبت به شما و دیگر همکاران شما در رسانه‌ شما و دیگر رسانه‌ها ندارد، اما به راحتی پیشنهادهای کاری خوبی را دریافت می‌کند، در حالی که شما که در انتظار این پیشنهادها هستید، باید به زحمت یک کار معمولی پیدا کرده یا حتی کار فعلی‌تان را با شدت بچسبید که یک وقت مشکلی برای‌تان پیش نیاد.
واقعا چرا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۹ ، ۱۴:۱۲
عیسی محمدی

دنبال مطلب در حوزه برندینگ شخصی یا پرسونال برندینگ می‌گشتم، به نوشته محمدرضا شعبانعلی برخورد کردم. دیدم که خیلی جالب است و صرفا نقل قول نکرده و درباره چیزی که نوشته، فکر هم کرده است. مطلبش طولانی بود و برای دل خودم خواندم. گفتم چند تا نکته‌ای که به نظرم جالب رسیده را، برایتان بازنویسی کنم؛ باشد که رستگار شوید. 
البته ذکر این نکته را هم لازم می‌دانم که ضمن احترام به این نکته‌ها، نقدهایی هم به بخشی از آن‌ها دارم. ولی عجالتا به عنوان یکی از بهترین‌ متن‌های فارسی در حوزه برندینگ شخصی می‌توانم به آن اشاره کنم. 


1.    این روزها برندسازی شخصی خیلی رایج و مد شده است. 
2.    کمتر مشاوری را در حوزه مدیریت و روانشناسی می‌بینیم که در این زمینه صاحب‌نظر نباشد.
3.    ادبیات برندسازی شخصی چه در زبان فارسی و انگلیسی، چندان غنی نیست (یعنی در این باره کم گفته و نوشته‌اند و فکر کرده‌اند.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۶
عیسی محمدی

در مورد برندینگ شخصی با پرسونال برندینگ، چیزی که به ذهنم می‌رسد و خیلی هم مهم است، این است:
پرسونال برندینگ قرار نیست که خلأهای شما را پر کند؛
بلکه قصد دارد توانمندی‌های شما را با صدای بلندتری اعلام کند.

دقت کنید که قرار نیست چیزی را که ندارید، در سایه پرسونال برندینگ مخفی نگه دارید. این خودش می‌شود یک فریب بزرگ و فریب‌کاری، ضد برندینگ شخصی است. در واقع کاری که شما می‌کنید، آن است که به شناسایی توانمندی‌های‌تان دست زده و سپس آن‌ها را مرتب و یک‌دست کرده و اقدام به شناسانده خودتان می‌کنید. 

دیل کارنگی در کتاب اصول سخنرانی خود، به نکته جالبی اشاره می‌کند. او می‌گوید که مردم شما را از چهار طریق خواهند شناخت. دو تا از این راه‌ها به حرف زدن شما مربوط می‌شود؛ یعنی حرف‌هایی که می‌زنید و نحوه حرف زدن. به تعبیر خودمان واژه‌هایی که استفاده می‌کنید و اسلوب سخن گفتن. 
حالا به قول کارنگی مواردی مثل لباس پوشیدن و نوع رفتار و ... هم هست که کاری به آن‌ها نداریم و چون می‌توانید آن‌ها را ریاکارانه انتخاب کنید، مورد بحث ما نیست.
اما شما نحوه حرف زدن و واژگان‌تان را نمی‌توانید ریاکارانه انتخاب کنید؛ چون خیلی مصنوعی از آب در می‌آید و در جایی که حواس‌تان نیست و دارید با شتاب و ناخودآگاه حرف می‌زنید، همه چیز را لو خواهید داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۷
عیسی محمدی

خیلی از شماها مدرس هستید. یک چیزی را دارید درس می‌دهید. یکی کامپیوتر درس می‌دهد، یکی فیزیک، یکی روزنامه‌نگاری و نویسندگی، یکی تعمیرات موبایل، یکی جامعه‌شناسی و روانشناسی، یکی برنامه‌نویسی، یکی مکانیکی و ... 
در این‌جا مفهومی مطرح شده است به اسم مدرس مرجع. این را ژان بقوسیان خیلی پر و بال داده است. اما به نظر می‌رسد که همین بحث مدرس مرجع، نسبت بسیار مستقیمی با پرسونال برندینگ یا برندسازی شخصی دارد. اما چطور؟ با هم نکته‌هایی را در این باره مرور می‌کنیم. 

1.    برندینگ شخصی به چه دردی می‌خورد؟ به این درد می‌خورد که شما را از بین صدها و هزاران رقیبی که دارید، متمایز کرده و باعث انتخاب‌تان برای استخدام و پروژه و خرید و ... شود. 
2.    مدرس مرجع نیز از همان ایده پرسونال برندیگ استفاده می‌کند؛ همان نظریه گاو بنفش ست گادین. این‌که باید متمایز و شاخص باشی، وگرنه راه به جایی نخواهی برد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۵:۳۲
عیسی محمدی

یکی از بزرگترین راه‌های ساخت یک برند شخصی قدرتمند، این است که مردم شما را یک فرد عقلانی بدانند که بر همه کارها و گفته‌ها و برنامه‌های خودش تسلط داشته و عقلانی برخورد می‌کند. وقتی عقلانی برخورد می‌کند، قابل اعتماد است و وقتی قابل اعتماد باشد، می‌تواند پایه‌های ابتدایی و مستحکم برندینگ شخصی‌اش را بسازد. 
جیم ران می‌گوید دو چیز است که در آینده، مشخص می‌کند شما کجا هستید:
کتاب‌هایی که می‌خوانید؛
آدم‌هایی که می‌بینید؛
این آدم‌هایی که می‌بینید، به راحتی می‌توانند با یک توصیه‌نامه و سفارش، شما را پرتاب کنند تا صدها متر جلوتر. اما آن‌ها چرا باید به شما اعتماد کنند؟ چطور آن‌ها را ضایع نخواهید کرد؟ یکی از راه‌های بزرگش، پیش‌بینی پذیر بودن شما و یکی از راه‌های پیش‌بینی‌پذیر بودن شما، عقلانی بودن شماست؛ این‌که در هر کاری از عقل و دانش و علم و ... سود ببرید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۹ ، ۱۳:۴۹
عیسی محمدی

چرا باید برند شخصی و مدیریت آن را جدی بگیریم؟

سئوال مهمی است و البته جواب‌ها به این سئوال هم خیلی مهمتر خواهد بود.

حقیقت امر این است که ما در دنیای متوسط‌هایی داریم زندگی می‌کنیم که می‌خواهند خوب باشند. به همین دلیل خوب‌ها زیاد شده‌اند.

درست مثل سال‌ها پیش که دیپلمه‌ها کم بودند. بعد همه رفتند تا دیپلم بگیرند، لیسانسه‌ها کم شدند. بعد همه رفتند لیسانس بگیرند، فوق لیسانسه‌ها کم شدند. سپس همه رفتند فوق لیسانس بگیرند، در نتیجه دکتراها مورد توجه قرار گرفتند. نتیجه نهایی؟ الان حتی دکتراها هم زیادند.

می‌بینید؟ کسب و کار همیشه شاهد حرکت متوسط‌ها به سوی خوب بودن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۴۳
عیسی محمدی

دکتر محمود سریع‌القلم یادداشتی نوشته که چرا در سیاست عمومی، غالبا با عصبانیت برخورد می‌کنیم. به نظرم خیلی از این پاسخ‌ها حتی برای زندگی عادی و غیرسیاسی و حتی موفقیتی ما هم کارساز است. مثل این‌که ما میل درونی زیادی و عطش درونی زیادی برای مطرح شدن داریم و حوصله استدلال نداریم و شبیه آن. به نظرم خیلی جالب آمد. طوری که برخی از این دلایل را توی بخش پیش‌نویس‌های گوشی همراهم نوشتم تا یادم باشد و پیش چشمم. شما نیز چنین کنید. 

سی دلیل برای این‌که
چرا سیاست ما عموما با عصبانیت همراه بوده است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۹ ، ۱۱:۳۹
عیسی محمدی

کتاب‌گردی

ایده‌های کارساز

ایده عالی مستدام
این کتاب می‌تواند گزینه مناسبی برای اصحاب کسب و کار و همچنین کسانی باشد که دستی در آتش اقتصاد و بیزینس دارند؛ خاصه برای این روزها که همه از مشکلات مالی و اقتصادی گله‌مند هستند. کتاب درباره ایده‌پردازی و خلاقیت در این امر و مهمتر از همه خلاقیت در مطرح کردن و ارائه دادن این ایده‌هاست. کتابی که هر کسی می‌تواند از آن بهره‌مند شود، هر کسی که با سازمانی و مجموعه‌ای و شرکتی درگیر است. در واقع سئوال اصلی این‌جاست که چطور بعضی از ایده‌ها باقی مانده و بعضی دیگر برای همیشه از بین می‌رود. کتاب سعی می‌کند تا داستان‌ها و نمونه‌های موفقیت و شکست را بررسی کند تا ببیند که ارائه‌های مختلفی که ماندگار شده یا شکست خورده، از چه مسیری رفته‌اند که به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند. کتاب می‌خواهد به ما بگوید که چطور ایده‌هایمان را به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنیم که باعث چسبیدن‌شان در ذهن دیگران شود. اصولی چون سادگی، غیرمنتظره بودن، ملموس بودن، اعتبار داشتن، احساسی بودن و داستانی بودن از جمله مباحثی هستند که در این کتاب مطرح می‌شود. کتاب را چیپ هت و دن هت نگارش شده و می‌توانید در بازار نشر تهیه و مطالعه کنید.

 

 

***

عیسی محمدی

چاپ شده در روزنامه همشهری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۰:۱۰
عیسی محمدی

ذهنیت‌های آقای پول

روش وارن بافت
وارن بافت را تا مدت‌ها ثروتمندترین مرد دنیا می‌دانستند. همین الان هم جزو چند تا اول است. اما چیزی که زندگی‌ این فرد را مهم می‌کند، نه ثروت او، بلکه نگاهش و شیوه زندگی خاصی است که دارد. مثلاً معروف است که زمانی، روزانه بین 800 تا 1000 صفحه کتاب می‌خواند و این‌که در کل زندگی ساده‌ای هم دارد. حتی در مستندی که از او ساخته شده، می‌بینیم که هر روز با ماشین خود به مک دونالد می‌رفت و ارزان‌ترین صبحانه را سفارش می‌داد و می‌رفت سر کارش. اما چنین آدمی چطور فکر می‌کند و چطور به دنیا نگاه می‌کند؟ می‌توانید به کتاب روش وارن بافت مراجعه کنید تا دیدگاه‌های چنینی فردی را کشف کنید. البته اگر دنبال روش‌های ثروتمند شدن هستید، شاید این کتاب کمتر به درد شما بخورد؛ برخلاف اسمی که دارد. اما اگر دنبال کشف نگاه و نگرش او هستید، قطعاً کتاب می‌تواند برای‌تان کارگشا باشد. کتاب را رابرت هنگستورم نگارش کرده و در این اثر خود، روی نگاه بافت به بازار و کسب و کارها و سرمایه‌گذاری و ... تمرکز کرده. در واقع وارن بافت را مهمترین و موفق‌ترین سرمایه‌گذار دنیا می‌دانند و طبیعی است که چنین کتابی، می‌تواند برای علاقه‌مندان به بورس و بازار سرمایه و ... به شدت کارگشا باشد.

 

***

عیسی محمدی

چاپ شده در روزنامه همشهری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۰۹:۱۱
عیسی محمدی

تونی چطور به این‌جا رسید؟

 

سرگذشت آنتونی رابینز
درباره آنتونی رابینز بسیار شنیده‌اید. حتی برخی از کسانی که در حوزه روانشناسی مثبت‌گرا در داخل کشور کار می‌کنند را به اسم آنتونی رابینزهای ایرانی می‌شناسند. اما چنین آدم موفقی، چطور به این مرتبه رسیده است؟ شاید بد نباشد به جای آموزه‌هایش، یک بار نیز زندگینامه‌اش را بخوانید و درک کنید که چطور به این‌جا و این شهرت و موفقیت رسیده. در زندگی این فرد، نکته‌های بسیار جالبی را مشاهده خواهید کرد. او از همان نوجوانی درگیر موفقیت و سخنرانی و توسعه فردی بوده و شکست‌های سنگینی هم خورده است. اضافه وزن زیادی هم داشته و در یک آلونک زندگی می‌کرده. اما کم‌کم پیش رفته است و به موفقیت بالایی رسیده. نکته جالب این‌که خود نیز، مصداقی از همان حرف‌هایی است که می‌زند؛ موفقیت خالص. کتاب را مایکل بولداک نوشته و هومن مجردزاده کرمانی هم به فارسی برگردان کرده است. بولداک از شاگردان رابینز بوده و زندگی خودش نیز با آموزه‌های او تغییر کرده است. یکی از بهترین نکته‌هایی رابینز می‌گوید، تفکر خلاق است. از نگاه او تفکر یعنی فرآیند سئوال و جواب و تفکر مثبت یعنی سئوال و جواب‌های مثبت. پس همیشه باید سئوال‌های مثبت از خودتان بپرسید و به شدت هم مصر باشید که جوابش را بگیرید. 

 

****

عیسی محمدی

چاپ شده در روزنامه همشهری
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۱۴:۰۷
عیسی محمدی

کتاب‌گردی

جدی‌جدی خلاق شو

 

خلاقیت جدی
همه ما درباره خلاقیت و نوآوری شنیده‌ایم، اینقدر شنیده‌ایم و این‌قدر درباره‌اش اطلاعات ریز و درشت به ما داده‌اند که نمی‌دانیم اصلاً یعنی چه. اما بدون شک یک نام در حوزه خلاقیت و پرورش ذهن خلاق می‌درخشد، ادوارد دوبونو. او به قدری در این حوزه خوب کار کرده که بخشی از سیستم‌های آموزشی جهان، کتاب‌ها و روش‌هایش را برای آموزش ذهن خلاق در مدرسه‌ها اجباری کرده‌اند. دکترا دارد و تحصیل‌کرده است و روی مکانیزم فعالیت ذهن و تفکر به شدت کار کرده. حتی برخی مفاهیم را برای اولین بار وارد لغتنامه‌ها کرده است. اگر دوست دارید ذهن خلاقی داشته باشید، به کتاب خلاقیت جدی ادوارد دوبونو فکر کنید؛ کتابی که وقتی آن را می‌خوانید، تازه متوجه می‌شوید کتاب‌های دیگری که در این حوزه وجود داشته‌اند، سوء تفاهمی بیش نبوده‌اند. در واقع اگر بتوانید با رویکرد دوبونو به پیش بروید، به راحتی می‌توانید ضرورت خلاقیت و روش‌های مهم آن را یاد بگیرید. دوبونو معتقد است که شوخ‌طبعی، بزرگ‌ترین کارکرد ذهن است؛ چرا که به راحتی و در کسری از ثانیه، چند مفهوم بی‌ربط را به هم ربط داده و نتیجه جدید و بدیعی می‌سازید؛ خلاقیت به همین سادگی است. 
 

عیسی محمدی

چاپ شده در روزنامه همشهری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۹ ، ۱۲:۴۶
عیسی محمدی