موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۸۵ مطلب با موضوع «موفقیت :: فلسفه موفقیت» ثبت شده است

یک‌بار یکی از همکاران جمله جالبی مطرح کرد درباره ورزش کردن:

من معتقدم اگر یک سال درست و حسابی و سخت ورزش کنی، ده سال نان همین یک سال را خواهی خورد.

از این جمله خیلی خوشم آمد. به نظرم به طرز حیرت‌انگیزی در حوزه موفقیت هم صحیح است. یعنی:

یک سال اگر سرسختانه روی هدف و ایده و مهارت خودت کار کنی، ده سال یا شاید هم پنج سال بتوانی نان آن را بخوری.

البته من پیشنهاد نمی‌کنم که صرفا یک سال سخت تمرین و کار کنید و دیگر همه چیز را رها کنید. اما بدانید که نان این یکسال سال کار سخت را، ده یا پنج سال خواهید خورد. اگر هم مدام عادت کنید که سخت کار کنید، همین‌طور سال‌های بعد، میوه‌های شیرین این درخت‌های تلخ را نوش جان خواهید کرد.

شاید بپرسید که این همیشه سخت کار کردن چه لطفی دارد؟

به شما خواهم گفت که:

-         یک سال اول که سخت کار کنید، پنج سال بعد نانش را خواهید خورد.

-         سال بعد که در حین سخت کار کردن هستید، سال اول پنج سالی است که قرار است نان یک سال قبلی که سخت کار کرده‌اید را بخورید.

-         همین طور که جلو بروید، می‌بینید که درست است دارید سرسختانه کار می‌کنید، اما نکته اصل این‌جاست که، در همان لحظه در حال نوش جان کردن میوه‌های شیرین موفقیت‌های گذشته هم هستید. پس همچین زندگی سختی هم نخواهید داشت.

نکته را گرفتید؟

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست...


---------------------------------------------------------------------------------------


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۵:۱۸
عیسی محمدی

انتشارات نسل نواندیش شعار جالبی دارد:

مهم نیست که خرید یک کتاب چقدر برایت گران تمام می‌شود؛

مهم این است که عدم خرید آن، چقدر در زندگی‌ات گران و برای زندگی‌ات گران تمام خواهد شد.

این جمله را خیلی دوست دارم. در اصل برای یکی از بزرگان است. این‌که وقتی ما جلو می‌رویم، مطالعه و دانش اگر نداشته باشیم، چیزهای بیشتری را از دست خواهیم داد. اما افراد سطحی و معمولی، مدام به آن پولی که باید بابت کتاب پرداخت کنند، فکر می‌کنند. درست مثل این می‌ماند که به پولی که باید خرید خوراک برای زنده ماندن باید خرج کنیم، فکر کنیم. خب آدم حسابی، اگر این پول را خرج نکنی که اساساً می‌میری.

به نظرم این شعار انتشارات نسل نواندیش را، بتوان این‌جوری هم دست‌کاری کرد:

مهم نیست که موفق شدن چقدر برایت گران تمام خواهد شد؛

مهم این است که موفق نشدن، چقدر برای زندگی‌ات گران تمام خواهد شد.

یا این‌جوری:

مهم نیست سختکوشی چقدر برایت گران تمام می‌شود؛

مهم این است که عدم سختکوشی چقدر در زندگی‌ات گران تمام خواهد شد.

خیلی با این جمله‌ها حال می‌کنم.

در مورد جمله اول که تغییر داده‌ام، البته انگلیسی‌ها یک پژوهش انجام داده‌اند که نشان می‌دهد در کل فقر، خیلی گران تمام می‌شود و افراد فقیر، هزینه‌های روانی و روحی و حتی جسمی بیشتری در زندگی پرداخت می‌کنند.

البته این انتشارات یک شعار معروف دیگر هم دارد:

نان خواندنت را بخور...

خیلی خیلی خیلی با این جمله حال می‌کنم.

آدم به واقع نباید نان ارتباط و پارتی و پول و پدر و مادر پولدار و شانسش را بخورد؛

فقط باید نان خواندنش را بخورد؛ نان کتاب خواندنش را...


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۸ ، ۱۹:۱۰
عیسی محمدی

وقتی که شرایط خیلی سخت می‌شود، شما با یک پارادوکس و تضاد عجیبی روبه رو می‌شوید؛

-         از یک طرف باید خیلی سرسخت باشید؛ همچون الماس؛

-         از یک طرف دیگر خیلی باید منعطف باشید؛ مانند یک گیاه کوچولو با ساقه‌ای نرم که در مقابل کوچکترین نسیم، سر خم می‌کند.

خب، این تضاد چطور باید حل بشود؟

این جور تضادها، به نسبت موقعیت‌ها و رویکردها پیش می‌آیند.

سئوال اصلی این‌جاست که،

-         کجا باید انعطاف داشته باشیم،

-         کجا باید سرسخت باشیم؛

-         اگر در جایی که باید انعطاف داشته باشیم،‌ سرسخت باشیم چه می‌شود و برعکس؟

اگر فلسفه این تضادها و موقعیت‌های اساسی و اصلی به درستی درک نشوند، درست جایی که باید انعطاف داشته باشید، سرسخت خواهید بود.

مثال:

شما باید در مقابل همسر و فرزند خود انعطاف داشته باشید. اما در محل کار و بیزینس خود باید سرسخت باشید؛ چون بازار با کسی شوخی ندارد. پس در این‌جا، موقعیت و مکان، به نوعی تعیین کننده انعطاف و سرسختی شماست. البته این وضعیت مطلق هم نیست و گاهی پیش می‌آید که در خانواده هم باید سرسخت باشید؛ اما به طور معمول این چیزی که گفتیم درست است.

از سوی دیگر، نقش‌هایی که دارید در زندگی ایفا می‌کنید هم در این موضوع اثرگذار است. در مقام یک پدر، باید انعطاف بیشتری داشته باشید و فقط در جاهای خاصی سرسختی نشان بدهید. اما همان پدر، در مقام یک مأمور پلیس، باید سرسختی زیادی از خودش نشان بدهد.

اما موضوع انعطاف و سررسختی در هنگامه مشکلات سخت، مثل همین روزهایی که زندگی بسیار دشوار شده، چیست؟

من یکی که فکر می‌کنم چنین است:

ببینید دژ اصلی شما کجاست؛ مثل شهرهای قدیمی. ببینید آخرین دژ و قلعه و مقاومت‌گاه شما کجاست. نسبت به آن سرسخت و مقاوم باشید و غیرمنعطف.

اما غیر از آن، می‌توانید انعطاف زیادی داشته باشید تا شرایط مساعد بشود.

مثال:

شما یک فروشنده هستید. آخرین دژ شما، میزان فروش شماست. در میزان فروش نباید سرسختی داشته باشید و هرطور شده باید آن را بالا نگه دارید. چون اگر پایین باشد، قلعه شما فتح شده و اخراج خواهید شد. اما در سایر موارد، مثل خدمات پس از فروش و پاسخگویی به همکاران و ... می‌توانید انعطاف داشته و حتی از خیر آن‌ها بگذرید یا حتی آن‌ها را تفویض کرده و به دیگران واگذار کنید؛ یا به دیگران.

 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۸ ، ۱۲:۵۹
عیسی محمدی

دارن هاردی، فعال حوزه موفقیت، میلیونر خودساخته و البته نویسنده کتاب «اثر مرکب» یک جمله خیلی جالب دارد که آن را ذیل واقعیت‌های زندگی تقسیم‌بندی می‌کند.

او می‌گوید که:

هرآنچه تحمل کنی، همان‌را در زندگی‌ات به طول دنباله‌دار خواهی داشت. مثلاً اگر مزد کم در برابر کار زیاد را تحمل کنی، همین را به طور مستمر در زندگی‌ات تجربه خواهی کرد.

جمله و گزاره بسیار خوبی است. خیلی از آن لذت می‌برم. بسیاری از ما، درگیر یک زندگی سطحی و معمولی هستیم. چرا؟ چون خودمان را عادت داده‌ایم به تحمل شرایط سخت و شرایط معمولی. من در مورد خودم که این‌طوری فکر می‌کنم. همیشه با حق‌التحریرهای پایین راضی بوده‌ام؛ همیشه با شرایط غیرعادلانه راضی بوده‌ام. این را برای خودم توجیه می‌کردم که بله، بالاخره بیکار که نمی‌شود ماند؛ باید کار کرد، ولو با درآمد کم.

در این‌جا دو نکته هست که نباید فراموش کرد:

-         راضی نبودن در این‌جا، ارتباطی با قانع بودن ندارد. قانع بودن، به حوزه مصرف‌گرایی شما ربط دارد. عدم تحمل شرایط غیرعادلانه، به حوزه حق‌محوری و پیشرفت فردی شما و رسیدن به یک زندگی عالی ربط دارد.

-         البته این بدان مفهوم نیست که کار و زندگی‌تان را یک‌دفعه رها کنید. باید این مسیر را کم‌کم طی کنید. چرا که ما در شرایط سختی هستیم و این قابل درک است. اما نباید در این شرایط غیرعادلانه تحمل شرایط غیرعادلانه باقی بمانید. کم‌کم باید پیاده شوید از این قطار؛ نه این‌که خودتان را یک‌دفعه بیندازید پایین. زخمی می‌شوید.

خب،‌

شما در حال تحمل چه شرایط غیرعادلانه‌ای هستید؟

-         آیا مدام درآمدهای پایین را تحمل می‌کنید؟

-         آیا مدام کارمند بودن و زیردست بودن را تحمل می‌کنید؟

-         آیا مدام دارید توهین دیگران به خودتان را تحمل می‌کنید؟

-         آیا مدام در حال تحمل بی‌نظمی و بی‌احترامی همکاران هستید؟

-         آیا...

کم‌کم وقت آن است که این تحمل‌ها را کنار گذاشته و شرایط را عوض کنید. چون تا وقتی که تحمل کنید، این رویه استمرار خواهد داشت و به جای جدیدی نخواهید رسید. چون برای رسیدن به چیزهایی که قبلاً نداشته‌اید و هدف‌هایی که قبلاً وجود نداشته، باید کارهای جدیدی بکنید که قبلاً نکرده‌اید و آدم جدیدی بشوید که قبلاً نبوده‌اید. این رویه، با تحمل شرایط سخت و غیرعادلانه، ارتباطی ندارد. 

این نگاه و نظریه البته جنبه برعکس هم دارد. اگر کار سخت را برای رسیدن به هدف‌تان تحمل کنید، اگر شرایط سخت را برای رسیدن به جایگاهی جدید تحمل کنید، در این صورت این رویه‌ها در زندگی‌تان تداوم خواهد داشت. اگر به شروع کردن کار قبل از طلوع آفتاب عادت کرده و آن را تحمل کنید، این رویه تداوم داشته و نتایج درست و خوب آن نیز تداوم خواهد داشت.

خلاصه این‌که اختبار با خودتان است...

---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۱
عیسی محمدی

لطفاً به این معادله ساده توجه کنید، ببینید از نگاه شما درست هست یا نه:

-         این روزها همه دنبال سود و سود کردن هستند.

-         سود کردن و سودمحور بودن آدم‌ها را ترسو می‌کند.

-         آدم‌های ترسو نمی‌توانند مرزشکنی کنند و فراتر بروند.

-         در نتیجه این آدم‌ها، همیشه ترسو و سطح پایین و معمولی باقی می‌مانند.

-         آن‌ها هیچ مزیتی ندارند؛ چون همه دنبال سود هستند. مزیت نسبی سودمحوری کجاست؟

-         در نتیجه به راحتی طرد می‌شوند.

-         پس همیشه در ترس و لرز و اضطراب زیست می‌کنند.

 

حالا به این معادله توجه کنید:

-         او در پی سود نیست.

-         او در پی کیفیت و یک کار غیرممکن و یک کار درجه یک و یک مرزشکنی است.

-         او شجاعت زیادی دارد؛ چون چیزی به نام ترس دست و پایش را نبسته.

-         چون شجاعت دارد، همیشه جلوتر و پیش‌تر می‌رود.

-         هر چه پیش‌تر می‌رود، به دستاوردهای بیشتری می‌رسد.

-         هرچه به دستاوردهای بیشتری می‌رسد،‌ شجاع‌تر می‌شود.

-         او مزیت نسبی کم‌یابی دارد؛ پس همیشه همه دنبال او هستند. چرا که کسی در اطرافش پیدا نمی‌شود که دنبال سود نباشد.

-         او حتی بیشتر از حدی که لازم باشد، کار می‌کند. چون هدفش سودمحوری نیست که همه‌اش چرتکه بیندازد که این یک ساعت را،‌ بیشتر کار کرده‌ام و باید پول بیشتری بگیرم.

-         پس همیشه پیروز است.

 

به نظرتان کدام یک موفق‌ترند؟

بیشتر مردم اطراف ما در کدام دسته هستند؟

چرا این همه سودمحور شده‌ایم، در حالی که به جایی نخواهیم رسید؟

سود، یک محصول جانبی است؛ یک محصول حاشیه‌ای است. در صورت اتفاقات دیگر است که سود هم جاری می‌شود. وگرنه خود سود، به تنهایی هدفی برانگیزاننده و خاص نمی‌تواند باشد.

 

---------------------------------------------------------------------------------------



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۱۶:۰۳
عیسی محمدی

فکر کنم این را یک‌دفعه اشاره کرده‌ام، اما دوباره چشمم به مصاحبه اکبر عالمی خورد، دوباره به ذهنم رسید و دوباره می‌نویسم.

ابراهیم حقیقی، از گرافیست‌های مطرحی ایرانی، روزگاری در مراسم بزرگداشت اکبر عالمی، مجری معروف ایرانی و مستندساز و استاد دانشگاه و نویسنده، جمله جالبی گفته بود. او به چیزی شبیه این اشاره کرده بود که:

جایی می‌خواندم درباره علم بهتر است یا ثروت، که گفته بود هیچ‌کدام، فقط مدیریت عمر. افرادی نظیر اکبر عالمی به شدت عمرشان را خوب مدیریت کرده‌اند تا به این حد از سواد و موفقیت رسیده‌اند.

جمله جالبی بوده و هست. مدیریت عمر. اگر یادتان مانده باشد، در حدیث‌نوشته‌ای هم به آن اشاره کرده بودیم. شما اگر عمرت را درست مدیریت کنی، به ثروت و علم هم می‌رسی؛ ولی اگر عمرت را درست مدیریت نکنی، به هیچ کدام نخواهی رسید.

مدیریت عمر هم، یعنی مدیریت لحظه‌ها و نفس‌ها؛ همان‌طور که در حدیثی دیگر آمده است که عمر را غنیمت شمارید؛ و عمر از نفس‌ها و لحظه‌ها تشکیل شده است.

در آن‌جا هم اشاره کرده بودم که چه زمان‌هایی داریم می‌سوزانیم و چقدر زیاد داریم می‌خوابیم و چقدر زیاد وقت تلف می‌کنیم. البته منظورم این نیست که بیست و چهار ساعته و مثل ربات کار و مطالعه و تلاش کنید. قطعاً انسان استراحت و خوراک و ... هم می‌خواهد؛ قطعاً استراحت و فراغت هم می‌خواهد؛ چرا که فراغت نقش روغن‌موتور را برای ما بازی می‌کند؛ همه چیز را روان‌تر و روی روال‌تر می‌کند.

اما نکته اساسی این‌جاست که ما به فراغت نیاز داریم تا دوباره بازگردیم و تلاش بیشتری کنیم؛ نه این‌که کار کنیم تا برویم استراحت کنیم. متأسفانه بیشتر مردم چنین فکر می‌کنند:

-    کلی کار می‌کنم، بعدش می‌روم برای همیشه استراحت و عشق و حال.

در حالی که اصل قصه برای موفق‌ها چنین است:

-   تلاش بسیار می‌کنم و لاجرم به موفقیت بیشتر خواهم رسید. اما هر موفقیت بیشتر، مسئولیت بیشتری روی دوش من خواهد گذاشت. هر موفقیت بیشتر، باعث ایجاد اعتماد به نفس و انرژی بیشتری هم در من خواهد شد. پس هر موفقیت جدیدتر، پله‌ای است برای یک زندگی شلوغ‌تر و مسئول‌ـر. در این میان، پاگردهایی تحت عنوان فراغت و تمدد اعصاب هم دارم تا کم نیاورم و با انرژی بیشتر، بازگردم و کار کنم. و این راز مسیر بی‌پایان موفقیت است؛ حتی اگر به اندازه‌ای داشته باشیم که هفت پشت من نیز بتوانند بدون کار کردن استراحت و تفریح کنند. 

می‌بینید بین این دو نگرش چقدر فاصله است؟ و همه چیز را، هم تفاوت نگرش‌ها تعیین می‌کند.

پس مدیریت عمرتان را جدی‌تر بگیرید...


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۸ ، ۱۰:۱۱
عیسی محمدی

چه می خواهید بشوید؟

که می خواهید بشوید؟

به کجا می خواهید برسید؟

اولین مرحله، روشن کردن تکلیف تان با خودتان است. این که، که و چه می خواهید بکنید و بشوید. روشنی در هدف و کارهایی که می خواهید انجام بدهید، یکی از دلایل بهره وری بالاست. حتی در طور روز نیز، روشن و وضوح در کار و هدف، از دلایل بهره وری بالاست.

خب، حالا به مرحله بعدتر می رسیم.

برای رسیدن به این هدف یا جایگاه، باید تبدیل به چه جور آدمی بشوید؟

-         باید صبح زودتر بیدار شوید یا همین ساعتی که بیدار می شوید کافی است؟

-         باید با همکاران خود همین قدر صحبت کنید یا این که حرف زدن ها را کمتر کنید و بیشتر کار کنید؟

-         باید بیشتر کتاب بخوانید یا ...؟

-         باید تمرکز بیشتری داشته باشید یا ...؟

طبیعی است که برای رسیدن به هدف تان، باید تبدیل به یک جور آدم دیگری بشوید، با عادت ها و رفتارهای جدید.

حاضر هستید چنین آدمی بشوید؟

اگر حاضر هستید، پس معطل چه هستید؟

موفقیت از همین جا شروع می شود....


---------------------------------------------------------------------------------------



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۵:۲۴
عیسی محمدی

ظرفیت وجودی یک انسان برای کار کردن و تحمل فشار کار و برنامه‌هایی که دارد، تا کجاست؟

من یکی که نمی‌دانم؛ اما تا خیلی کجاست.

حقیقت این است تا وقتی که وارد عمل نشده باشید، نمی‌توانید به این سئوال جواب بدهید.

کی می‌توانیم به آن جواب بدهیم؟

وقتی که خودمان را تحت این فشار گذاشته باشیم تا ببینیم که ظرفیت وجودی ما تا کجاهاست.

این‌، همان نقطه‌ای‌ است که خیلی‌ها از آن فرار می‌کنند. یعنی سعی می‌کنند خودشان را تحت فشار قرار ندهند؛ چون دوست ندارند از حاشیه امنی که برای خودشان ساخته‌اند، خارج شوند.

اما اگر دفعه بعد، وقتی که تحت فشار قرار گرفتید، نگرش و ادراک‌تان را نسبت به این فشار عوض کنید، وضع حتماً بهتر خواهد شد.

یعنی نگویید که خدای بزرگ، یک فشار کاری دیگر.

بگویید خدای من، یک امتحان دیگر برای این‌که درک کنم تا کجا می‌توانم قدرت خودم را گسترش بدهم و تا کجا توان استقامت دارم.

این‌جوری هم از نظر روانی وضع بهتری پیدا می‌کنید، هم از نظر واقعی، عملاً وارد این فشارها می‌شوید تا درک کنید که گنجایش شما تا کجاست.

خیلی‌ها نمی‌دانند چقدر ظرفیت دارند؛ چون که اساساً وارد این فشارها نمی‌شوند. در نتیجه هیچ وقت خودشان را توسعه نمی‌دهند.

اما خیلی‌ها عاشق این فشارها هستند؛‌ در نتیجه به اوج توسعه‌یافتگی می‌رسند. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۵:۱۶
عیسی محمدی

رسانه های ورزشی دنیا خبری از سوپرگل وین رونی در لیگ فوتبال باشگاهی ایالات متحده آمریکا نشر داده اند. این گل از زمین خودی به ثمر رسیده است. از این دست گل ها معمولاً همیشه اتفاق نمی افتد. شاید خود وین رونی در اندیشه ثبت یک سوپرگل نبوده و با توجه به موقعیت پیش آمده، این کار را کرده. نکته بعدی هم اینجاست که اساسا فوتبال ورزش اول و حتی دوم و سوم آمریکایی ها نیست. و این که لیگ باشگاهی این کشور اصلا حساب نمی شود و دیده نمی شود و ستارگان برای بازنشستگی و زندگی در آرامش و کسب پول به این لیگ می روند نه برای ارتقای سطح حرفه ای خودشان. 

در مراسمی که همه سال برای اعطای توپ طلا برگزار می شود، چند جایزه دیگر هم داده می شود. از جمله بهترین بازیکن زن و بهترین مربی و .... در این مراسم البته همیشه یک غریبه هم حضور دارد که شاید کسی هم او را نشناسد. کسی که زیباترین گل سال را در فوتبال جهان به ثمر رسانده است. گاهی این جایزه به بازیکنی از لیگ آمریکای لاتین یا آفریقا و ... می رسد. طرف گمنام است و به یکباره، همه او را می شناسند.

چه می خواهیم بگویم؟ این که درست است به قول حضرت امیر علیه السلام، دنیا دار اتفاق است نه دار اتفان و عدالت، ولی با این حال باز هم تلاش بی پاسخ نمی ماند. وقتی شما بیشترین تلاش تان را می کنید، اولین نفری که نفع می برد خود شما هستید.

همچنین در مرحله بعدی کسانی هستند که این تلاش حداکثری شما را می بینند و به موقع، قدردان شما بوده و امکان پیشرفت شما را فراهم می کنند.

گاهی نیز بدون این که خودتان بخواهید، چنان شهره عام و خاص می شوید که در خواب هم می دیدید.

همه این ها مستلزم همان تلاش حداکثری است که گفتیم. اگر این تلاش وجود نداشت، امکان و احتمال وقواع هیچ یک از این مواردی هم که گفتیم، فراهم نبود. اگر هم این امکان و احتمال به وقوع نپیوست که چیزی را از دست نداده اید؛ چرا که نفس خود تلاش، پاداش آن است. لذتی که یک آدم باتلاش از زندگی می برد قابل مقایسه با یک آدم بی تلاش و تنبل نیست. این که به شما این افتخار داده شده که در این عرصه باشید و تلاش کنید، خودش بزرگترین پاداش است. باقی موارد، جایزه های جنبی و حاشیه ای هستند.

پس همیشه و با این نیت که خود تلاش و حضور داشتن در جمع باتلاش ها، خودش یک پاداش بزرگ است، دست به کار شوید. بدون این که بخواهید اتفاقات خوبی هم برایتان خواهد افتاد. این اتفاقات خوب در حالی برای شما می افتد اتفاقات خوبی که با خون دل و زورکی بیفتد، لذت کمتری دارد. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۸ ، ۱۰:۱۰
عیسی محمدی

یک‌جایی از یک فردی، که در حوزه بازاریابی شبکه‌ای کار می‌کرد، جمله‌ای جالب خواندم. از این جمله به نهایت خوشم آمد و توی دفترچه‌ام نوشتم. گاهی نیز چشمم به آن می‌افتد.

سید مجید محمودزاده، نوشته بود که توی زندگی‌ات باید از یک چیزی خجالت بکشی. حالا این چیز، می‌تواند یخچال خالی خانه‌ات، دست‌های پینه بسته پدرت یا صورت چروک مادرت باشد. مهم نیست؛ باید از یک چیزی خجالت بکشی. در این صورت می‌توانی به قول خودشان، ویژن تیک بزنی؛ که حالا من دقیق نمی‌دانم چی هست؛ احتمالاً نوعی تیک زدن اهداف خاص و ویژه در این مسیر باشد. مجید محمودزاده می‌گوید اگر توی زندگی‌ات از یک چیزی خجالت بکشی، بالاخره ویژن تیک خواهی زد و نتورک ارث پدری‌ات خواهد بود و ... .

به نظرم جمله قشنگی آمد؛ البته اگر متهمم نکنید که این هم رفته است و در نتورک کار می‌کند! بالاخره جمله قشنگ را از هر کسی باید گرفت.

آنتونی رابینز تحت عنوان اهرم و نیروی اهرم از این اصل یاد می‌کند. به این ترتیب که شما اگر قرار باشد برای خودتان کاری بکنید، احتمالاً بی‌خیال انجام آن خواهید شد. اما اگر قرار باشد مثلاً برای کسی که برایتان خیلی عزیز است، چنین کاری انجام بدهید؛ حتماً این کار را خواهید کرد. مثلاً برای پدر و مادر یا فرزند یا همسر یا رفیق و حتی برای افراد و شهروندان دیگر و حتی یک غریبه. این می‌شود قدرت اهرم.

دارن هاردی در کتاب اثر مرکب هم تحت عنوان قدرت چرایی انجام کارها، که در روانشناسی صنعتی تحت عنوان انگیزش از آن نام برده می‌شود، از این ایده صحبت می‌کند. این‌که برای انجام کارها دیگر قدرت اراده کفایت نمی‌کند؛ باید قدرت چرایی قوی و بزرگی داشته باشد.

بالاخره ما هم در زندگی‌مان باید از چیزی خجالت بکشیم. یک مدیر آلمانی روزگاری گفته بود که من هیچ وقت اندیشه بهترین بودن نداشته‌ام؛ فقط به شدت متنفر بوده‌ام از این‌که بخواهم برای کسی دیگر کار کنم.

به قول پل ژاگو، نویسنده گرانقدر کتاب‌های خودشناسی که فرانسوی بوده: نفرت داشتن از چیزی، به اندازه تمایل شدید به آن، گاهی می‌تواند شما را به پیش ببرد.

راستی، شما توی زندگی‌تان از چه خجالت می‌کشید؟غیر قابل جایگزین شدن است.


---------------------------------------------------------------------------------------



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۲۴
عیسی محمدی

برایان تریسی جمله و توصیه جالبی دارد. او می‌گوید که دلیل اشتباهات ما، فرض‌های اشتباه هستند.

شاید بپرسید یعنی چه؟

فرض، به نحوه فکر کردن ما درباره وقایع و رویدادها و موقعیت‌های مختلف گفته می‌شود.

مثلاً این یک فرض است: اگر تلاش کنی، پیروز خواهی شد.

کسی که این فرض را دارد، مدام در حال تلاش است.

آیا این فرض درست است؟

هم درست است و هم نه. یعنی بخشی از موفقیت، تلاش است؛ اما تلاش، همه آن چیزی نیست که برای موفقیت لازم داریم. در کنارش طراحی برنامه، چشم‌انداز، مدیریت ارتباطات و ... هم هست.

شاید فرض شما چنین باشد: اگر من کتاب‌های درسی را به خوبی بخوانم، در کنکور موفق خواهم شد.

ابتدا از خودتان بپرسید که این فرض درست است یا نه؟ به این منظور می‌توانید از فرض‌های افراد موفق دیگری که قبل از شما در این حوزه بوده‌اند، آگاه شوید.

شاید برای پیروزی در کنکور، نیاز به زمان‌سنجی، هوش چند جانبه و کمی ریسک هم وجود داشته باشد؛ و حتی گاهی عدم تست زدن در موردهایی که مطمئن نیستیم.

الان متوجه شدید که وقتی درباره فرض‌ها صحبت می‌کنیم از چه چیزی صحبت می‌کنیم؟

 

پس کار ما این می‌تواند باشد:

1.    بدانیم که ریشه شکست‌های ما، فرض‌های نادرست است.

2.    لیست فرض‌های خودمان را استخراج کنیم.

3.    با مقایسه فرض‌های خودمان با دیگر کسانی که در آن حوزه موفق شده‌اند، ببینیم که درست هستند یا نه. حتی می‌توانیم مشاوره هم کنیم و راهنمایی بگیریم.

4.    اگر فرض‌هایمان مشکل دارد، آن‌ها را اصلاح کنیم و زین پس با فرض‌های درست پیش برویم.

 

این آیا دردناک نیست که ده یا بیست سال به جایی نرسیم، صرفاً چون فرض نادرستی داشته‌ایم؟

این قاعده در حوزه کسب و کار و کارآفرینی و زندگی خانوادگی و ... هم صادق است.


---------------------------------------------------------------------------------------



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۲۴
عیسی محمدی

جک کنفلید در کتاب اصول موفقیت خود، اشاره می‌کند که باید بهای موفقیت را پرداخت کنید. فصل جالبی هم درباره این اصل دارد.

اما این به چه مفهومی است؟

در این فصل، از قول جان تروپ، در روزنامه یو اس ای تودی، اشاره می‌کند که:

قهرمانان المپیک به طور متوسط شش سال و سالی 310 روز و روزی چهار ساعت تمرین می‌کنند.

سپس اشاره می‌کند که بهتر شدن با تمرینات همه‌روزه در ارتباط است.

بعدتر هم یک جمله قصار می‌آورد بدین مفهوم که:

این اراده پیروزی نیست که اهمیت دارد این را همه دارند. این اراده آماده شدن برای پیروزی است که اهمیت دارد؛ پل بیربرایانت/ مربی

 

من نظر جک کنفیلد را این‌طور تکمیل می‌کنم که:

شما در مسیر زندگی یا کار و تلاش می‌کنید و زحمت می‌کشید یا این کار را انجام نمی‌دهید.

در هر دو حال، بهای این دو کار باید پرداخت بشود.

در حالت اول، بهای این کار پرداخت شده و به قول حضرت امیر علیه‌السلام،‌ حلاوت و شیرینی آن باقی می‌ماند.

اما در حالت دوم، بهای این کوتاهی شما به شما تحمیل خواهد شد؛ درست مثل این‌که خودتان را از یک برج به پایین بیندازید و بعد عملیاتی شدن این پرتاب، باقی موارد دیگر به شما تحمیل خواهد شد.

به هر حال انتخاب با خود شماست.

چه می‌گویم، انتخاب؟

انتخابی وجود ندارد؛ یا موفق می‌شوید یا هیچ.

اما این هیچ بودن، دیگر یک انتخاب نیست؛ بلکه نتیجه تحمیلی عدم موفقیت شماست.

پس شما در زندگی محکوم به موفقیت هستید. باقی هر چه هست، نتیجه کوتاهی شماست؛ نه نتیجه انتخاب شما.

 

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۱
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس دوم: مخاطب شناسی خوبی دارند

بخشی از فروشندگان باذوق مترو، معمولاً مخاطب‌شناسی و خلاقیت خوبی دارند. آن‌ها همچنین مشتری‌مداری جالبی هم دارند. مثل این‌که جدیداً کارت‌خوان هم با خودشان همراه می‌کنند. چرا؟ چون بخشی از خریداران می‌گفتند که ما پول نداریم. پس فروشندگان هم رفتند و مشکل را حل کردند. هرچند ممکن است در برخی موارد استفاده از کارت‌خوان‌های سیار کار خطرناکی باشد، ولی به هر حال این کار را کرده‌اند. به همین دلیل کسی راه دررو ندارد و باید از آن‌ها خرید کند.

برخی از فروشندگان نیز قصه‌گویان و سرگرم‌کنندگان خوبی هستند. حسابی دیگران را می‌خندانند و سرگرم می‌کنند. برخی نیز سعی می‌کنند با مقایسه قیمت‌ها، به مخاطبان خود ثابت کنند که دارند از این خرید سود می‌کنند. بعضی‌ها هم که همان‌جا محصول و خدمات خودشان را به معرض اجرا و تماشا می‌گذارند تا دقیقاً بدانید چی دارید می‌خرید.

---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۶
عیسی محمدی

سنکا، فیلسوف و وزیر رومی در روزگار اوج قدرت رومی‌ها، جمله جالبی دارد. او اشاره می‌کند که انسان‌ها در تخیل بیشتر رنج می‌کشند تا واقعیت. این جمله واقعاً در برهه‌ای، مرا نجات داد و حالا هم اعتقاد زیادی به آن دارم.

شاید بپرسید چطور؟

بسیاری از کارها یا شاید با قاطعیت بشود گفت همه کارها، در عمل و واقعیت، بار کمتر و زحمت کمتری دارند به نسبت زمانی که آن‌ها را به ذهن‌مان می‌سپاریم. شما می‌خواهید به یک یا چند مشتری یا آدم مهم زنگ بزنید. در این صورت دو حالت اتفاق می‌افتد:

-         در حالت اول بدون فوت وقت، گوشی را برداشته و تماس می‌گیرید و منظورتان را می‌گویید؛ یا می‌شود یا نمی‌شود. درهرصورت، تکلیف شما روشن می‌شود.

-         در حالت دوم شما آنقدر در ذهن‌تان دراین‌باره فکر می‌کنید که آخرش به این نتیجه می‌رسید که چرا اساساً باید زنگ بزنید و چرا آن‌ها باید جواب بدهند و چرا و چرا و چرا... و همین چراها، شما را به خاک سیاه می‌نشاند.

به‌واقع انجام خود کار، این‌قدری برای شما رنج‌آور نیست که فکر کردن به آن و در فکرهای خود، شکست خوردن از انجام آن یا آن را سخت‌تر از حالت معمول به حساب آوردن.

این قاعده البته جنبه‌های دیگر هم دارد.

مثل این‌که شما الان خانه‌ای دارید و درآمدی و کاری و بالاخره می‌توانید از پس هزینه‌های پزشکی و ... برآیید، اما چون در ذهن‌تان این تصور را دارید که باید خانه‌تان 150 متر باشد و در حساب‌تان دست‌کم صد میلیون تومان مانده حساب باشد و سالی چند بار خارج بروید و ...، حسابی اذیت می‌شوید؛ در حالی که در واقعیت، دارید به خوبی و خوشی زندگی می‌کنید. اما این توهمات ذهنی، شما را حسابی به هم می‌ریزد. در واقع ذهن برای شما یک آرمانی تعریف می‌کند که شما چون در غالب موارد نمی‌توانید به آن برسید، همیشه در رنج و غصه هستید.

بیایید کمی واقعی‌تر و عینی‌تر برخورد کنیم؛ رنج کمتری خواهیم کشید.


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۴
عیسی محمدی

این روزها همه دنبال پول هستند، شما چطور؟

البته من کوچکتر ازاین هستم که در این باره توصیه‌ای داشته باشم

فقط عرضم این است که:

دنبال تخصص و عمق در یک حوزه و چیزی باشید؛

این برای شما از پول بهتر است.

این برای شما پولسازی هم خواهد کرد.

حضرت امیر علیه السلام فرمایش کرده‌اند که ارزش مرد به تخصص اوست.

واقعاً جمله عجیبی است. به قول یک دانشمند محترم اهل تسنن، اگر مسلمانان نداشتند جز این توصیه را، برایشان کفایت می‌کرد.

و البته در این میان نیز باید یک نکته سرنوشت‌ساز را فراموش نکنید:

بدانید که چطور باید از تخصص خود کسب معیشت و درآمد کنید. همه‌اش سرتان توی کتاب و مقاله نباشد، کمی هم حواستان به بازار باشد.

این نکته را متأسفانه خیلی‌ها فراموش می‌کنند. به خاطر همین تخصصشان راه به جایی نمی‌برد.

من نمی‌گویم که به خاطر پول تخصص به دست بیاورید؛ بلکه می‌گویم پول درآوردن از تخصصتان را هم بلد باشید. کمی نیاز به برندسازی شخصی و فن بازاریابی و مذاکره و ... دارد. فکر نکنید این موارد با شأن شما جور نمی‌آید.

کیم وو چونگ، بنیانگذار کمپانی دوو، زمانی در کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست گفته بود که، در زمان‌های گذشته قدرت از ناحیه ثروت و نزدیکی به قدرت سیاسی ایجاد می‌شد؛ اما امروزه قدرت صرفاً از ناحیه تخصص ایجاد می‌شود.

دیگر خود دانید...


---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۰
عیسی محمدی

دیشب نیمه اول لیورپول-بارسا را دیدم. یک عدد گل زدند. خوابم برد. تصور نمی‌کردم بتوانند سه گل دیگر بزنند؛ چیزی شبیه محال بود. چرا که،

- بارسا مسی را داشت،

- لیورپول صلاح را نداشت،

- در این سطح از فوتبال، جبران سه گل واقعاً یک معجزه است،

- و ....

صبح که برای سحری بیداری شدم، دوستی پیامک زده بود: لیورپول زد! باز هم باورم نشد. می‌گفتم مگر می‌شود؟ مگر شدنی است؟ بعد به این فکر کردم شاید منظورش این بوده که لیورپول با همان یک گل پیروز شده، ولی لابد در پایان...

دوستی دیگر با پیامک صبگاهی خودش، دیگر جای شکی باقی نگذاشت.

بله، غیرممکن وجود ندارد. 

لیورپول به من یاد داد:

حتی اگر صلاح را نداشته باشی، حتی اگر حریف تو مسی هم باشد، حتی اگر سه گل نیاز داشته باشی برای صعود و حتی و حتی و حتی، 

هرگز، هرگز و هرگز نباید تسلیم بشوی؛ هرگز و باز هم هرگز. 

ظاهراً لیورپولی‌ها این درس را از چرچیل،‌سیاستمدار بزرگ انگلیسی، به خوبی یاد گرفته‌اند.

به راستی که حتی تا ثانیه آخر هم، هرگز، هرگز، هرگز نباید تسلیم شد؛ هرگز و باز هم هرگز. 

به قول چرچیل، من تاریخ را خوانده‌ام و می‌دانم وقتی مقاومت می‌کنید، از جایی که انتظارش را ندارید کمک‌ می‌رسد.

برای خود او که چنین بود؛ زمانی که به شدت تحت فشار نازی‌ها بود و فرانسه از دست رفته بود و امیدی نبود، مقاومت کرد؛ باز هم مقاومت و باز هم مقاومت. تا این‌که سر و کلمه آمریکایی‌ها پیدا شد و شکست‌های نازی‌‌ها شروع شد و ...

به راستی که چه نگرش زیبایی است:

هرگز، هرگز، و باز هم هرگز تسلیم نشوید. 



---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۰۱
عیسی محمدی

رای رسیدن به موفقیت و پیروزی، باید تلاش بسیاری کنید. اما مسأله مهم اینجاست که:

چطور بتوانیم از نظر ذهنی، خودمان را برای این تلاش آماده کنیم؟

چطور خودمان را برای این تلاش عظیم، ترغیب و برانگیخته کنیم تا وسط راه، کم نیاوریم؟

جایی می خواندم که همیشه، از نظر زحمت و سرمایه، سه برابر بیشتر از سرمایه و زحمت اولیه ای که فکر می کردید، باید خرج کنید و صرف کنید تا به موفقیت و هدف تان برسید. بله، سه برابر. پس موفقیت، سخت است و راه رسیدن به آن، سخت تر است و باید خودتان را برای حفظ انگیزه در این راه دراز، حاضر کنید.

اما چطور؟

متن کامل این مقاله را می توانید در کافه موفقیت، اینجا بخوانید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۷
عیسی محمدی
مصاحبه احمد حلت با همشهری جوان را می خوانم. قانون جذب را زیر سئوال برده است. البته من هم ارتباط چندانی با قانون جذب نمی گیرم؛ اما این که دوستان به این راحتی، همه چیز را زیر سئوال می برند، برایم کمی عجیب است. تا دیروز تبلیغ می کردند، از امروز به بعد تکفیر می کنند.
حضرت علی علیه السلام، می فرمایند که فکر کردن به هر چیزی، سرآغاز شکل گیری و اتفاق افتادن آن است. قانون جذب هم نمی گوید که بنشین یک گوشه ای و فقط فکر کن؛ فقط این را می گوید هر چیزی که از راه مغز وارد شود، از راه عضله ها خارج خواهد شد. قدرت تلقین و باور و فکر را می گوید. جایی در کتاب راز، نخوانده ام که توصیه به گوشه نشینی و منتظر ماندن و ... کند؛ صرفاً در باب اهمیت انتظار از کائنات نوشته اند؛ امری که دوستان اثبات علمی و عملی آن را، در کتاب های پل ژاگو و امثالهم، به راحتی می توانند مشاهده کنند.
امیدوارم رفقا، کمی عمیق تر به این جور مباحث نگاه کنند و همه اش، دنبال یک اتفاق عجیب و غریب و مثلاً متفاوت نباشند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۴
عیسی محمدی

-          موفقیت حق توست،

-          موفقیت شانس توست،

-          موفقیت شاید هم حق تو نباشد.

شما دوست دارید به کدام یک از این باورها پایبند باشید؟ شاید بپرسید تفاوت در چیست؛ خواهم گفت. تفاوت، در انگیزه هایی است که هر کدام از این باورها ایجاد می کنند. به قول معروف، چیزی که از راه مغز وارد بدن شود، از راه عضله ها هم خارج خواهد شد. یعنی که خیلی مواظب باورها و عقاید خودتان باشید.

 

هر وقت موفقیت را حق مسلم خود فرض کنید، در این باره با کسی تعارف نداشته و عمیقاً دنبال دستیابی به آن بوده و هیچ رقمه هم از کوتاه نخواهید آمد. چرا؟ چون این، مثل هوا و آب و محل زندگی و ...، حق مسلم شماست.

 

اما وقتی که موفقیت را شانسی بدانید یا خودتان را مستحق آن ندانید، در این صورت خودتان را به آب و آتش نخواهید زد. چرا؟ چون ته دلتان، فکر می کنید که: من کجا و موفقیت کجا؟ شاید من لیاقت رسیدن به موفقیت را نداشته باشیم. این، یک اشتباه محض است. موفقیت را حق مسلم خودتان بدانید؛ تا هیچ رقمه از تلاش کردن باز نمانید.

 

باورهای دیگر را دور بریزید؛ این بهترین معامله ای است که می توانید با خودتان بکنید؛ این که بهترین ها و موفقیت را، حق مسلم خود بدانید.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۳:۰۴
عیسی محمدی

این دکتر مهدی گلشنی را خیلی خیلی دوست می دارم؛ باسواد، میهن دوست و فهیم است. اصلاً هر مصاحبه ای از او می بینم، سریع می روم و می خوانم. برای خودم نکته های جالبی دارد. این گفتگو را هم، از همشهری خردنامه دیده ام؛ درباره کارکردهای تکنولوژی در سبک زندگی. یک سری نکته ها را فکر می کنم به درد دنیای موفقیتی خودمان می خورد، برداشت کرده ام. معتقدم که خوب کار کردن و خوب عمل کردن، نیازمند خوب فکر کردن است. معتقدم خیلی ها که انگیزه ندارند، در ذهن شان تصویر واحد و روشنی از پیشرفت و توسعه وجود ندارد و بلبشویی است در ذهن شان؛ به خاطر همین نمی توانند متمرکز کار کنند. بخوانید، خوب است. دکتر گلشنی، دکترای فیزیک از دانشگاه برکلی آمریکا دارد و استاد ممتاز دانشگاه شریف است. ضمن این که در حوزه علم، دین، فیزیک و فلسفه هم فعالیت های قابل توجهی داشته است.

    میزان وقتی که افراد صرف اینترنت، تلویزیون و غیره می‌کنند، بسیار بر سبک زندگی آن‌ها اثر گذاشته است. حال اگر وسایل این‌چنینی مثل تلویزیون، برنامه‌هایی داشت که از بُعد فرهنگی قوی و صحیح بود و برنامه‌های آموزشی خوبی پخش می‌کرد، اشکالی نداشت. اما از طریق تبلیغات، برنامه‌ها و سریال‌هایی که ارائه می‌شود، رفتارهایی در جامعه شیوع پیدا می‌کند که تا قبل از آن، فقط در محیط‌های خصوصی جامعه وجود داشته است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۳:۰۱
عیسی محمدی

دکتر محمود سریع القلم، دیروز مصاحبه ای با روزنامه شرق داشت. به نکته های جالبی اشاره کرده بود؛ خلاصه کلامش این بود که در جهان امروز باید با عدد و رقم حرف زد، نه با توصیه و شعار و امثالهم و من خوبم و ما ویژه ایم و ... .  کلاً مقالات و حرف های این مرد، پر از نکته های قابل تأمل است. این مصاحبه را خواندم؛ چند نکته برای خودم یادداشت کردم. گفتم در عالم موفقیتی خودمان، شاید به کار شما هم بیاید.

 

-          در ‌حال ‌حاضر اعضای فیس‌بوک، یک‌میلیارد و ٤٠٠ ‌میلیون نفر و بیشتر از جمعیت چین است. چین ٣٥ سال قبل معمار بزرگی داشت به نام دن شیائوپینگ، که جمله بسیار معروفی دارد؛ «ما باید به‌گونه‌ای عمل کنیم که در دنیا خیلی در چشم نباشیم»؛ واژه‌ای که به کار برد یا از چینی به انگلیسی ترجمه شده، hiding brightness است.

 

-          نگاهی که باید به داوس و امثال داوس باشد، در شبکه‌های داخلی کشور ما وجود ندارد. ضرورت اینکه باید بیاموزند، اثر بگذارند، اثر بپذیرند و متوجه شوند در دنیا چه اتفاقاتی می‌افتد، در داخل کشور بسیار ضعیف است.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۳:۱۴
عیسی محمدی

چند روز پیش، با حاج خانوم مکرمه، نشسته بودیم و داشتیم درباره پایان نامه ای که قصد داشت تمامش کند، صحبت می کردیم. کتابی دستش بود درباره مدرنیته؛ ترجمه مراد فرهادپور. می گفت کتاب فوق العاده ای است. چند صفحه ای از آن را تورق کردم. به جمله جالبی اشاره کرد؛ گفت که این کتاب را از کتابخانه دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران گرفته ام و می توانم قسم بخورم که تا به حال، کسی توی دانشگاه آن را نخوانده و ورق نخورده است؛ آن وقت دانشجویان تازه به دوران رسیده، توی حیاط دور می نشینند و سیگار به دست، مدام می گویند ما دغدغه داریم، ما دغدغه داریم...

از این حرفش خیلی خوشم آمد. یک گوشه ای نشستن و مدام غرولند کردن و گلایه کردن، دردی را دوا نمی کند. برای نفوذ و اثربخشی در هر حوزه ای، دستورزبان خاصی وجود دارد. در حوزه دانشگاه، سلاح شما کتاب ها و پایان نامه ها و فیش نویسی ها و تحقیق ها هستند. باقی کارها، وقت تلف کردن و ول گشتن است.

... و اما در حوزه موفقیت، سلاح چیست؟ اول این را بگویم که به قول یک عارف هندی، زندگی اسم نیست؛ فعل است. یعنی چه؟ یعنی این که زندگی:

-          خنده نیست؛ خندیدن است؛

-          شادی نیست؛ شاد بودن است؛

-          آواز نیست؛ آواز خواندن است؛

-          سفر نیست؛ سفر رفتن است؛

-          و ... البته موفقیت نیست؛ موفق بودن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۰۳:۲۱
عیسی محمدی

آنهایی که ثروتی به هم زده اند و تکبر دارند، مشخص است که از راه درستی، به این ثروت دست نیافته اند. کسی که از فرآیند درست و توآم با زحمت کشیدن و خوشفکری و صرفه جویی و ... به ثروت می رسد، نیک می داند که روزی ممکن است همه این ها را از دست بدهد؛ پس هیچ گاه تواضع خود را از دست نمی دهد.

او نیک می داند که دیگرانی نیز در جامعه هستند که بارها و بارها بهتر و زیرکتر از اویند؛ ولی این امکان برای آنها فراهم نشده است. پس خدا را همیشه شاکر است و همه را، از ناحیه خدا می داند. در نتیجه، دوباره تواضعش بیشتر می شود.

هرچند که چنین ثروتمندی، اگر دوباره زمین بخورد، به واسطه این که این فرآیند را پله پله آمده و این روند در درونش، نهادینه شده، باز هم می تواند برخیزد و به جایگاه ابتدایی اش برگردد.

اما کسی که از راه نادرست ثروت اندوخته است، از راه دلالی و صدمه زدن به تولید داخلی و سودهای چندصد درصدی و استفاده از رانت و پارتی و ...، به شدت تکبر دارد. تصور می کند که این همه، از ناحیه خود اوست؛ پس تواضع را از دست می دهد و به وادی تکبر می افتد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۹
عیسی محمدی

کاری ندارم که دون خوان چیست، کارش درست است یا درست نیست. حرف خوب، حرف خوب است؛ حرف بد، حرف بد؛ گوینده حرف خوب هر کس که می خواهد باشد، و گوینده حرف بد نیز.

این دون خوان، که از شخصیت های سیر و سلوکی سرخپوستی بوده و پیروان زیادی هم داشته و دارد، در توصیه هایی که به کاستاندا می کند، جایی که کاستاندا رفتاری دال بر مسئولیت ناپذیری و سپس گفتارهایی دال بر سلب مسئولیت از خودش می زند، و حتی تصمیم می گیرد قهر کند و دون خوان را ترک گوید، با او از اهمیت مسئولیت پذیری می گوید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۸:۱۰
عیسی محمدی

این هم مقاله اخیرم برای مجله موفقیت. امید که به کارتان بیاید.

***

چند تغییر نگاه جالبی که می تواند پیشرفت شما را، سریع تر کند 

1

اگر همین طور زل بزنم توی چشمان شما و بگویم که چیزی به اسم موفقیت وجود ندارد، چه خواهید کرد؟ این چیزی که ماها موفقیت می دانیم، محصول مقایسه دستاوردها و نتایج به دست آمده توسط دیگران با دستاوردها و نتایج به دست آمده میانگین جامعه است. مثلاً میانگین حقوق جامعه، بین یک میلیون تا دو میلیون تومان است، و میانگین موفقیت مالی این است که طرف بعد از ده سال، خانه ای بخرد و چند تا سفر خوب برود و در نهایت بتواند خانواده اش را اداره کند. ماشینی هم البته دارد که با آن تردد می کند. اگر کسی مثلاً پنج میلیون درآمد ماهانه کسب کند و خانه ای خوب در یک منطقه مناسب و ماشینی شصت، هفتاد میلیونی داشته باشد، طبیعی است که مردم او را از نظر مالی موفق بدانند.

 

2

مسأله بعدی اینجاست که بسیاری از افراد موفق، اساساً خودشان را موفق نمی دانند. همین الان با افراد موفق دور و برتان صحبت کنید و بپرسید که خودشان را موفق می دانند یا نه. اکثریت آنها پاسخ منفی خواهند داد. حتی بخشی از آنها، نسبت به استانداردها و اهدافی که مدنظر داشته اند، خودشان را بسیار عقب مانده می دانند. این اتفاقات در حالی می افتد که آنها از نگاه دیگران، چهره هایی موفق هستند. اساساً شغل اول همه افراد موفق، رضایت نداشتن است؛ به چه چیزی؟ به وضعیت موجود. در نتیجه، این رضایت نداشتن باعث می شود تلاش بیشتری کنند برای رسیدن به وضعیت آرمانی شان. اگر جز این بود که با موفقیت های اولی و دومی و سومی، می نشستند سرجایشان و می گفتند که کافی است. می بینید چه تضاد جالبی است؟ انسان های موفق، از نگاه دیگران موفق اند؛ اما از نگاه خود نه. اساساً موفقیت چیست؟ وجود خارجی دارد؟ دقیقاً چه شکلی است؟ راستش را بخواهید، به نظر من که موفقیت، وجود خارجی ندارد؛ صرفاً محصول و اشانتیون و جایزه ای است جنبی و حاشیه ای برای ویزگی ها و خصوصیت های دیگر ما؛ به همین سادگی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۸:۵۱
عیسی محمدی