موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

موفقیت و توسعه فردی، ارتباط زیادی به سبک زندگی شما دارد. سبک زندگی، یعنی سبکی و رویه‌ای و مدلی که دارید زندگی‌ می‌کنید. مثل خورد و خوراک و خواب و تفریح و مراودات اجتماعی و کتاب خواندن و سفر رفتن و ... .

حالا به این اینفوگرافی نگاه کنید. این را خبرگزاری ایرنا منتشر کرده و مستند به داده‌های مرکز آمار ایران است. ببینید که سبک زندگی ما ایرانیان چطور است. خب، دوست دارید به موفقیت خوبی برسید؟ راه‌حل‌هایش خیلی ساده است،

  • باید به این درک برسید که اگر سبک زندگی شما شبیه همین اینفوگرافی است، راه به جایی نخواهید برد.
  • باید به این درک برسید که موفقیت و توسعه فردی شخصیت می‌خواهد؛ و این شخصیت و دیسیپلین باید در سبک زندگی شما نمود داشته باشد.
  • در این سبک زندگی باید ساعت کار شما زیاد باشد؛ نه صرفاً ساعت حضور در محل کار،‌بلکه ساعت‌هایی که دارید واقعاً کار می‌کنید.
  • باید تماشای تلویزیون کمترین مقدار را داشته باشد؛ به جایش این زمان را به خانواده و صحبت و مراوده با آن‌ها اختصاص دهید. در شادی شما اثر شگرفی دارد.
  • شبکه‌های اجتماعی را هم نمی‌گوییم قطع کنید، اما هوشمند کنید. شما می‌توانید کلی از این شبکه‌های اجتماعی، ارتباط و اطلاعات کاری مفید بگیرید؛ چرا عمرتان را الکی تلف می‌کنید؟
  • فعالیت‌های خیریه و داوطلبانه و انسان‌دوستانه هم خیلی در ارتقای روحی و شادی شما اثربخش است.
  • کتاب فراوان بخوانید.

جک کانفیلد نکته‌ای جالب دارد در کتاب اصول موفقیت خودش. می‌گوید که استادش به او گفت که باید تلویزیون نگاه کردن خودش را کنار بگذارد. ظاهراً روزی چند ساعت تلویزیون نگاه می‌کرده. به جایش یک کار مولد کند. هر کاری. مثل صحبت با فرزندان یا همسرش، تمیز کردن خانه، رسیدگی به گل و گیاه خانه و البته کتاب خواندن.

موفقیت به همین سادگی است. بعد از یکی دو سال، اثر مرکب باعث می‌شود تا همین تغییرات کوچولو در سبک زندگی، از شما یک هیولای موفقیت بسازد.

 

------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۱:۲۱
عیسی محمدی

این جمله را از فردی به نام ریکسون گریشی نوشته‌ام: یک مرد واقعی، یک مبارز واقعی را از میزان شکست‌هایش نمی‌سنجند. از میزان برگشت‌های دوباره‌اش می‌سنجند.

یک شرح کوچولو بدهم.

ممکن است بگویند فلانی مبارز سرسختی است؛ چون مثلاً از بیست تا مسابقه‌ای که داشته، هجده تایش را پیروز شده. پس موفق است.

این البته غلط نیست.

اما درست‌تر این است که بگوییم: او بعد از پانزده شکستی که داشته، دوباره بازگشته و شروع کرده است.

اما چرا چنین است؟

وقتی شما شکست می‌خورید، روح و جسم و روان شما به هم می‌ریزد. بار عظیمی بر دوش شماست. در این صورت قدرت زیادی نیاز هست تا برخیزید و بر این رخوت عظیم غلبه کنید. خیلی‌ها که استعدادهای درخشانی داشته‌اند، با اولین و دومین و سومین شکست از دور خارج شده‌اند.

چرا؟

چون قدرت لازم و توان لازم به این منظور که بیایند و این بار عظیم را تاب بیاورند نداشته‌اند. پس آن‌ها چندان هم شجاع و پیروز نیستند. پیروزی وقتی است که زیر نگاه‌های سخت و سرزنش‌بار اطرافیان و دیگران و جامعه و صنف و ...، دوباره برخیزید. این برخاستن، یک قدرت و یک شجاعت دیگری می‌خواهد. و البته یک لذت دیگری هم دارد.

این است که میزان موفقیت را، با این بازگشت‌های دوباره می‌سنجیم. هرچه بیشتر برگردید، شجاع‌‌تر و پیروزترید.

 

 

------------------------------------------------------------------------------

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۸ ، ۱۱:۳۶
عیسی محمدی

زمانی این نکته را در مجله موفقیت نوشته بودم. حالا آن را تذکر می‌دهم تا برای خودم به یادگار بماند.

در زمان‌ها و جنگ‌های قدیمی، از اصلی به نام رجزخواندن استفاده می‌کردند. برای همدیگر رجر می‌خواندند تا به نوعی، هم روحیه خودشان را تقویت کنند و هم روحیه دشمن را در هم بشکنند. اصلاً رجزخواندن یکی از اصول جنگی بوده است. به همین دلیل جنگجویان، باید از قدرت بیان خوبی هم برخوردار می‌بودند.

حالا خبری از جنگ‌ها نیست. 

من به شما توصیه می‌کنم از قدرت رجزگویی و رجزخوانی مثبت برای خودتان استفاده کنید. می‌گویند که واگویه‌های مثبت، بخش اعظم موفقیت است. ما بدون این‌که خبردار باشیم، داریم صبح تا شب خودمان را با واگویه‌های منفی یا فکرهای سرگردان تخریب می‌کنیم.

به جای این کارها، خودتان را با رجزخوانی مثبت، تقویت کنید؛ خیلی هم تقویت کنید.

شاید بپرسید چطور؟ و این‌که آیا چنین چیزهایی واقعیت خواهند داشت یا نه؟

در این مورد بهترین نمونه را محمدعلی کلی باید بدانیم. او در حضور خبرنگاران و حتی قبل از مبارزه، رجزهای عجیبی برای حریفانش می‌خواند. شاید نود درصد این رجزها هم صحت نداشته باشد. اما مهم قدرت روانی و روحی هستند که به شما خواهند بخشید. مگر واگویه‌های منفی که علیه خودتان استفاده می‌کنید، درست است؟

بله، وقتی محمدعلی کلی می‌گوید من به قدری سریعم که دیشب که چراغ خانه‌ام را خاموش کردم، قبل از تاریکی اتاق توی رختخوابم بود، قطعاً این درست نیست؛ اما این نوعی رجزخوانی برای به حرکت درآوردن طرف است.

رجزخوانی‌ها را برای خودتان شروع کنید؛ جواب می‌دهد. بخشی از واگویه‌های روزانه خودتان را به این امر اختصاص بدهید.

 

------------------------------------------------------------------------------

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۸ ، ۱۷:۳۷
عیسی محمدی

این را که می‌نویسم ایده خودم نیست، از خانم نفیسه مرشدزاده، نویسنده و ناشر به وام گرفته‌‌ام. جایی توئیت کرده است که در ایران، یک ناشر باید یک شرخر درون هم داشته باشد. از این مفهوم «شرخر درون» خیلی استقبال کردم. خیلی خوشم آمد.

شرخرها به یک سری آدم شر و پرزور و ... می‌گویند که می‌روند پول و بدهی کسی را از دیگری بگیرند یا کسی را گوشمالی داده و پولش را بگیرند یا چک‌ها را با روش آبروریزانه خودشان نقد کنند. البته که شرخری کار جالبی نیست. هرچند که خودشان معتقدند که کارشان، راه‌انداختن کار مردم است و چه عیبی دارد؟ ظاهراً معتقدند که کارشان سریع‌تر از قانون است و دقیق‌تر از قانون و قاطع‌تر از آن.

حالی کاری به این حرف‌هایش ندارم. بالاخره شرخری کار جلابی نیست و مشکلات قانونی دارد. اما من این مفهوم را بیشتر به معنای دنبال دردسر بودن و سر آدم درد کردن برای دردسر و کار سخت تعبیر و تفسیر می‌کنم. بیشتر مردم از کارهای سخت و دردسر و ... فراری هستند.

یک‌بار خانه‌ای خریده بودم. در زمستان سال نود و یک. یک‌دفعه قیمت خانه‌ها یک‌دفعه بالا رفت؛ خیلی هم بالا رفت. فروشنده دبه کرد. گفت که نمی‌فروشد. خانه خودش هم مشکل سند داشت، بهانه دستش افتاد و می‌خواست خانه را تحویل ندهد. ما هم دوسوم پول را داده بودیم. خلاصه رفتیم و پیگیری کردیم و گفتند چون کد رهگیری و مبایعه‌نامه و ... دارید، می‌توانید خانه‌تان را بگیرید. فقط دوندگی دارد. یک جلسه هم توی بنگاه گذاشتیم. به فروشنده غیرمستقیم گفتیم درد شما چیست. کاشف به عمل آمده که قیمت‌‌ها بالا رفته و پول اضافه می‌خواهد. ما هم گفتیم اگر کارش با دو، سه میلیون تومان راه می‌افتد، پرداخت کنیم. دیدیم سی میلیون تومان پول اضافه می‌خواهد. کل معامله چقدر بود؟ صد و سی میلیون تومان.

خلاصه افتادیم روی دور شکایت کردن. یک سری به بانک هم زدیم، چون می‌خواستیم کار وام بانک مسکن را پیگیری کنیم. رئیس بانک وقتی قصه ما رو فهمید، گفت من هم چنین مشکلی برایم پیش امده. اعصاب نداشتم و بی‌خیال شدم و ضرر کردم. از این رئیس بانک خیلی تعجب کردم.

ولی ما یک شرخر درون داشتیم. رفتیم و وکیل گرفتیم و حتی اثاث را جمع کرده بودیم که اگر یک سال دوندگی قضایی طول کشید، اثاث خانه قبلی را که باید تخلیه می‌کردیم، به خانه اقوام ببریم. نتیجه؟ دو ماه بعد و با حقارت هر چه تمام‌تر، آمد و امضا کرد. ما هم الان داریم توی این خانه تک واحده خلوت، زندگی می‌کنیم و صفا.

شرخر درون داشتن یعنی چنین چیزی. از حق خودت نگذری. لازم باشد دنبالش بدوی و بروی. به قول ابوسعید ابوالخیر،‌ زندان مرد آسایش مرد است؛ چون از این زندان رهیدی، رستی. بیشتر مردم از سختی و شر و ... فراری‌اند. البته شر در این‌جا منظورم جنبه منفی‌اش نیست؛ منظورم همین دنبال حقوق و حقوق خود رفتن و از کسی نترسیدن و عدم ترس از دوندگی و ... است.

خلاصه این‌که برای موفقیت، این حس شرخر درون داشتن خیلی عالی است.

 

 

------------------------------------------------------------------------------

سعی کنید به آن بیشتر فکر کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۶:۴۷
عیسی محمدی

این چند مرحله را داشته باشید، تا ببینیم بعدها خداوند متعال چه می‌خواهد:

  • کاری به این‌که هیتلر آدم بدی نداریم. اما یک جمله خوب دارد. می‌گوید اشک‌هایی که نریخته‌اید، همان عرق‌های پیشانی است که موقع تمرین و کار نریخته‌اید. ساده‌اش می‌شود این‌که: جیک‌جیک مستونت بود؛ فکر زمستونت نبود؟ یعنی قبلاً باید کار می‌کردی تا بعداً شرمنده کار نکردنت نباشی.
  • از عرق پیشانی و جبین صحبت کردیم. به هر حال انجام هر کاری، نیاز به عرق پیشانی دارد. منظور هم زحمت مورد نیاز است؛ حالا شاید عرق هم نریختید و زیر باد کولر هم بودید. اما به هر حال نیاز به زحمت و تلاش دارد. پس هیچ کاری بدون زحمت و تلاش نیست. حتی از ما هم که می‌شنوید، عرض می‌کنیم که خوابیدن و تنبلی هم خودش عرق جبین می‌خواهد. بالاخره باید با یک قدرت درونی و ذهنی، این حجم از تنبلی را برای خودتان و دیگران توجیه کنید یا نه؟
  • یک جمله‌ای هست که می‌گوید: برای کارهای کوچک عرق نریزید. قصه این است که وقتی قرار است عرق بریزید، چرا برای کار کوچک عرق بریزید؟ چرا برای کار بزرگ عرق نریزید،‌هان؟ در نفس عرق ریختن و وقت گذاشتن و کار کردن و زحمتی که باید متقبل بشویم، بحثی نیست. پس چرا خود کار را، یک کار بزرگتر در نظر نگیریم؟
  • باور کنید گاهی زحمتی که برای توجیه خودمان متقبل می‌شویم، عرق جبینی که به این منظور می‌ریزیم، از زحمتی که برای کار باید بکشیم، کمتر است. می‌بینید؟ پس بلندنظر باشیم. برای کارهای بزرگ عرق بریزیم. همان قاعده پارتو؛ بیست‌هشتاد.

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۸:۳۱
عیسی محمدی

نمی‌دانم این که الان این‌جا می‌‌نویسم، درست است یا نه. ولی به هر حال تجربه‌ای است و باید که نقلش کنم؛ باید که به اشتراکش بگذارم.

حالا بعد از پانزده، بیست سال مطالعه کتاب‌های موفقیت، آن‌هم نه برای نوشتن و سخنرانی، بلکه برای پیدا کردن مسیر موفقیت برای خودم و در زندگی شخصی‌ام، احساس می‌کنم که اگر از همان اول، سرم را پایین انداخته بودم و کار کرده بودم، الان وضعیت بهتری داشتم.

به واقع دارن هاردی حرف خوبی می‌زند که قدمای ما، حتی در اعصار بسیار گذشته، فرمول موفقیت را به راحتی می‌دانستند و الان چیز جدیدی کشف نکرده‌ایم.

نمی‌دانم این را هم کجا خواندم که برای موفقیت، نباید قدم‌هایت را بشماری. باید سرت را پایین بیندازی و کار کنی. فقط باید وقتی متوجه بشوی به موفقیت رسیده‌ای که واقعاً‌ سرت به آن بخورد.

به نظرم حتی اگر این همه کتاب را هم نخوانده بودم و به جایش به سختی کار کرده بودم، همه چیز درست شده بود؛ و حتی شاید درست‌تر.

اگر اشتباهی هم بود و گره‌ای و ...، به طور طبیعی رفع می‌شد؛ یعنی طبیعی بود که پیش برویم و مشاوره کنیم و از بقیه بپرسیم و بقای اعضای تیم کمک کنند و ...

گاهی وقت‌ها باید سرت آن‌قدر گرم کار باشد که وقت نکنی حتی کتاب‌های مربوط به موفقیت را هم بخوانی.

به قول امام محمد غزالی، رستگاری کسی راست که به فلاح رسد؛ نه کسی که علم فلاح را بداند.

حالا ما هم باید بگوییم که موفقیت از آن کسی است که به موفقیت برسد؛ نه کسی که علم موفقیت را بداند. 

یعنی عمل، مهمتر از علم است؛ و حتی گاه به تنهایی کفایت می‌کند. چون علم این کار را در طی مسیر خواهی آموخت. 

------------------------------------------------------------------------------

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۵:۲۰
عیسی محمدی

در دنیای طراحی موشکی، معمولاً می‌گویند قدرت یک موشک، در قدرت نقطه‌زنی آن است. یعنی بزرگی و مدل یک موشک اهمیتی ندارد؛ یا در نهایت در درجه دوم اهمیت است. چیزی که مهم است، این می‌باشد که چقدر می‌تواند نقطه‌زنی کند.

به واقع یک موشک متوسط یا نقطه‌زنی بالا، ارجحیت دارد بر یک موشک عظیم و بزرگ با نقطه‌زنی ضعیف‌تر.

احساس می‌کنم در دنیای موفقیت نیز، باید ارزش نقطه‌زنی را خوب درک کنیم. ما موشک‌های محدودی در طول روز داریم؛ چرا که قدرت و انرژی و زمان محدودی داریم. ما مسلسل نیستیم که همین‌طور توان خودمان را مصرف کنیم تا شاید به هدف بخورند یا نه. بادی دقیق باشیم.

می‌گویند تفاوت موفق‌ها و شکست‌ها در این است که موفق‌ها، کار دقیقاً درست را می‌کنند؛ و شکست‌خورده‌ها کار تقریباً درست را.

کار دقیقاً درست، همان است که با نام قدرت نقطه‌زنی یاد می‌کنیم.

یعنی آرامش، سکوت و کار کردن و سپس تمرکز کامل؛ و بعد دقیقاً به نقطه زدن. باید تا می‌توانیم این توان خودمان را تقویت کنیم. دست از کار مسلسلی و احتمالی به امید این‌که یکی از تیرهامان به هدف بخورد، برداریم.

هشتاد، نود درصد فعالیت ما باید روی تقویت نقطه‌زنی ما صرف شود.

مهم است؛ خیلی مهم است.

 

------------------------------------------------------------------------------

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۸ ، ۱۹:۵۷
عیسی محمدی

یک سئوال ساده،

و دقت به جواب‌های ساده‌تر آن،

شاید بتواند برای همیشه زندگی‌تان را عوض کند.

نه؟

مثل این‌که:

چرا موفق‌ها، موفق می‌شوند؟

چگونه موفق‌ها، موفق می‌شوند؟

 

این سئوال‌ها البته، شکل و ریخت دیگری هم می‌تواند به خودش بگیرد؛

مثل این‌ها؛

  • چطور فروش یک نفر بیشتر می‌شود؟
  • چطور یک نویسنده بیشتر و بهتر می‌نویسد؟
  • چطور یک نفر پدر یا همسر بهتری می‌شود؟
  • چه کارهایی از من، یک فرد مقتدرتر می‌سازد؟
  • چطور می‌توانم یک خانه بهتر بپچینم؟
  • چطور می‌توانم پول بیشتری پس‌انداز کنم؟
  • و ...

 

جالب نیست؟

موفقیت ساده است؛ فقط باید بدانیم دیگران چطور موفق می‌شوند.

نکه مهم و حیاتی، عمل به این دانسته‌هاست.

به قول دارن هاردی، هرچقدر اطلاعات داشته باشید راه به جایی نخواهید برد.

وگرنه با یک اینترنت پرسرعت، می‌توانستید موفق باشید و بشوید.

اگر که موفقیت فقط مشروط به داشتن اطلاعات بیشتر بود.

فقط باید برنامه دقیق‌تری برای عمل داشته باشید.

به همین سادگی.

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۸ ، ۱۹:۰۰
عیسی محمدی

دارم یک فایل از یک مشاور کسب و کار که یک دکتری هست پیاده می‌کنم. آدم کاربلد و دانشمندی است. یک نکته‌ای گفت که خیلی خوشم آمد. گفتم با شما به اشتراک بگذارم.

اول درباره اولویت صحبت می‌کند. یعنی قبل از آن، در این باره صحبت می‌کند که کلی رفته‌اند و رفتارهای مدیران و سرمایه‌گذاران داخلی را آسیب‌شناسی کرده‌اند و دیده‌اند چه اشکالات تابلویی دارند. یکی از این اشکالات هم همین اولویت‌بندی کارهاست. می‌گوید باید فقط کارهایی را بکنید که ارزش و درآمد بالایی تولید کند.

او از قول استیو جابز اشاره می‌کند که فکر کردن به کارهایی که نباید بکنید، همان اندازه اهمیت دارد که فکر کردن به کارهایی که می‌خواهید و باید بکنید. یعنی پنجاه به پنجاه است اهمیت این‌ها. اما این دکتر محترم اشاره می‌کند در جایی مثل ایارن که شرایط کسب و کار و اجتماعی و ... آن متفاوت است، این نسبت حتی به هشتاد و حتی نود درصد هم می‌رسد. یعنی شما باید هشتاد الی نود درصد به این فکر کنید که چه کارهایی نباید بکنید!!!

این شگفت‌انگیز نیست. اما چرا؟ به قول این عزیزمان، یک «بله» شما، می‌تواند منجر به تحریف مسیر کسب و کار و زندگی شما حتی برای نسل‌های بعدی بشود. یک «بله» فکر نشده و غیرا ولویت‌بندی شده، می‌تواند شما را تا سال‌‌ها و حتی پانزده بیست سالی، در یک‌جا نگه دارد و باعث هدررفت انرژی و عمر و زمان و خلاقیت و ... شما بشود.

دو تا نکته از این بحث یاد گرفتم:

اول این‌که باید هشتاد الی نود درصد روی کارهایی که نباید بکنم، فکر کنم.

دوم این‌که قواعد موفقیت وقتی به ایران می‌رسند، تغییر می‌کنند و کم و زیاد می‌شوند؛ چرا که شرایط خاص ما، متفاوت با شرایط تعریف شده و قانونمند و ساختارمند کشورهای پیشرفته است.

------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۸ ، ۱۱:۵۲
عیسی محمدی