موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امروز یاد گرفتم که» ثبت شده است

و اما امروز، یاد گرفتم که همه موفقیت، رسیدن به یک نتیجه خوب نیست. اگر قرار بود فقط نتایج خوب در زندگی مطرح باشند، آن وقت کل زندگی ما، می شد هفت هشت ده تا نتیجه خوب که در این صورت، باعث می شدند رخوت و کسالت عظیمی بر عمر ما، حاکم شود.

امروز از قول راکی مارسیانو، بزرگترین بوکسور تاریخ که هیچ وقت شکست نخورد و فیلم راکی را از روی زندگی او ساخته اند، آموختم که در یک مسابقه بوکس، شاید پانصد ضربه مشت زده شود؛ اما فقط یکی از این ضربه ها، یک ضربه شاهکار و دقیق است و کار طرف را تمام می کند. اما آیا این، به معنای بی فایده بودن 499 ضربه دیگر است؟ هرگز، هرگز، هرگز. اتفاقاً موفقیت، در این است که شجاعت زدن آن 499 ضربه دیگری را که می شود گفت همه شان قرین ناامیدی و شکست هستند و نتیجه ای ندارند، داشته باشیم.

در واقع امروز آموختم که حرکت برای موفقیت، مقدس تر از خود موفقیت است. آموختم که تلاش های هزاران باره ای که هر روز و هر هفته و هر ماه انجام می دهیم و کسی نمی بیند و به چشم خودمان هم نمی آید، تقریباً مهمتر از نتیجه نهایی بزرگی است که به دست می آوریم.

امروز آموختم که همیشه باید هدفی داشت و در راه رسیدن به این هدف، قدم زد و با گام های استوار، به پیش رفت و از این پیشروی، نهایت لذت را برد؛ در این صورت ناخودآگاه، به موفقیت هم خواهیم رسید.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۷:۱۴
عیسی محمدی

امروز یاد گرفتم که باید بچه های خودمان را در دوران کودکی، با صفت های خوب و به صفت های خوب تحسین کنیم. امروز همکارم در میز روبه رویی، گفت که جایی نکته ای تربیتی می خواند که جالب بوده.

 

او می گفت که این نکته، چنین است: اگر در دوران کودکی، مدام به فرزندان خود بگویید چقدر زیبایید، چقدر قشنگ اید، چقدر موهای خوبی دارید، چقدر چشم های خوبی دارید و ...، آنها که بزرگ شوند، دنبال مو و چشم و صورت قشنگ کردن خواهند رفت؛ می شود همین چیزی که الان جامعه ما به آن مبتلا شده است.

 

می گفت چرا کسی نمی گوید احسنت، چقدر باحجاب اید، چقدر مودب اید، چقدر احترام نگه می دارید و ... .

 

من هم یاد گرفتم که از دوران کودکی، به فرزندان مان، بابت صفت های وفقیتی آنها، مثل پشتکار و هوش و کیفیت و ... افتخار کنیم و تحسین شان کنیم؛ نه بابت لباس و صورت و مو و چشم و ... . این جوری، یک سرمایه گذاری بلندمدت روی آنها خواهیم کرد؛ تا وقتی بزرگ شدند، فقط به پشتکار و همت و هوش و برنامه ریزی و استعداد فردی و ... خودشان تکیه کنند، نه روی این چیزهای مزخرفی که الان در جامعه مد شده است و نه نفعی برای خود فرد دارد، نه برای بقیه.

 

همچنین امروز یاد گرفتم انحطاط ما در محل کار و سازمان مان، از وقتی شروع می شود که ما خود را طلبکار آنجا بدانیم؛ که خود را بدهکار آنجا ندانیم. یادم باشد که این، محل کار و سازمان نیست که به من نیاز دارد، این من هستم که به محل کار و سازمان برای معاش، موفقیت و احساس عزت شخصی ام نیاز دارم. وگرنه محل کار و سازمان که اگر من نباشم، می رود یک نفر دیگر ار پیدا می کند و خلاص. یادم باشد که مرز نابودی من، از خط «طلبکار بودن» از سازمان و محل کارم شروع می شود؛ هیچ وقت به این درد مبتلا نشوید، جانفرساست. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۲:۲۴
عیسی محمدی