موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۲۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

یک‌جایی از یک فردی، که در حوزه بازاریابی شبکه‌ای کار می‌کرد، جمله‌ای جالب خواندم. از این جمله به نهایت خوشم آمد و توی دفترچه‌ام نوشتم. گاهی نیز چشمم به آن می‌افتد.

سید مجید محمودزاده، نوشته بود که توی زندگی‌ات باید از یک چیزی خجالت بکشی. حالا این چیز، می‌تواند یخچال خالی خانه‌ات، دست‌های پینه بسته پدرت یا صورت چروک مادرت باشد. مهم نیست؛ باید از یک چیزی خجالت بکشی. در این صورت می‌توانی به قول خودشان، ویژن تیک بزنی؛ که حالا من دقیق نمی‌دانم چی هست؛ احتمالاً نوعی تیک زدن اهداف خاص و ویژه در این مسیر باشد. مجید محمودزاده می‌گوید اگر توی زندگی‌ات از یک چیزی خجالت بکشی، بالاخره ویژن تیک خواهی زد و نتورک ارث پدری‌ات خواهد بود و ... .

به نظرم جمله قشنگی آمد؛ البته اگر متهمم نکنید که این هم رفته است و در نتورک کار می‌کند! بالاخره جمله قشنگ را از هر کسی باید گرفت.

آنتونی رابینز تحت عنوان اهرم و نیروی اهرم از این اصل یاد می‌کند. به این ترتیب که شما اگر قرار باشد برای خودتان کاری بکنید، احتمالاً بی‌خیال انجام آن خواهید شد. اما اگر قرار باشد مثلاً برای کسی که برایتان خیلی عزیز است، چنین کاری انجام بدهید؛ حتماً این کار را خواهید کرد. مثلاً برای پدر و مادر یا فرزند یا همسر یا رفیق و حتی برای افراد و شهروندان دیگر و حتی یک غریبه. این می‌شود قدرت اهرم.

دارن هاردی در کتاب اثر مرکب هم تحت عنوان قدرت چرایی انجام کارها، که در روانشناسی صنعتی تحت عنوان انگیزش از آن نام برده می‌شود، از این ایده صحبت می‌کند. این‌که برای انجام کارها دیگر قدرت اراده کفایت نمی‌کند؛ باید قدرت چرایی قوی و بزرگی داشته باشد.

بالاخره ما هم در زندگی‌مان باید از چیزی خجالت بکشیم. یک مدیر آلمانی روزگاری گفته بود که من هیچ وقت اندیشه بهترین بودن نداشته‌ام؛ فقط به شدت متنفر بوده‌ام از این‌که بخواهم برای کسی دیگر کار کنم.

به قول پل ژاگو، نویسنده گرانقدر کتاب‌های خودشناسی که فرانسوی بوده: نفرت داشتن از چیزی، به اندازه تمایل شدید به آن، گاهی می‌تواند شما را به پیش ببرد.

راستی، شما توی زندگی‌تان از چه خجالت می‌کشید؟غیر قابل جایگزین شدن است.


---------------------------------------------------------------------------------------



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۲۴
عیسی محمدی

بگذارید چند نکته طلایی دیگر را هم با همین موضوع با همدیگر در میان بگذاریم.

شما تا به حال برای وام گرفتن رفته‌اید؟ طبیعی است که هر کدام از ما وام گرفته‌ایم. وقتی می‌خواهید وام بگیرید، کلی از شما ضمانت برای بازپرداخت می‌گیرند. در واقع شما از طریق وام گرفتن، پولی را که ندارید، از کسی قرض می‌گیرید تا کارتان راه بیفتد. سپس در ازای آن، همان پول با مبلغ بیشتر را بر می‌گردانید؛ ضمن این‌که ضمانت‌های اساسی هم از شما اخذ می‌شود که از زیر این بار شانه خالی نکنید.

حالا یک لحظه تصور کنید:

آیا شما می‌توانید کاری کنید که زمان‌های مورد نیازی را که فعلاً دم دست ندارید را هم، از کسی یا جایی بگیرید تا کارتان راه بیفتد؟ طبیعی است که این زمان را یا باید خودتان صرف کنید؛ یا از کسی قرض بگیرید. طبیعی است که در کنار این زمان، یا باید پولی معادل آن پرداخت کنید یا زمانی معادل آن به اضافه زمان و پول بیشتر.

در مورد زمان هم آیا چنین چیزی درست است؟

بله، از طریق تفویض اختیار و آموزش کارمندان و همچنین استفاده از سازمان‌ها و شرکت‌هایی که محصول آماده تحویل شما می‌دهند، شما می‌توانید زمان مورد نیاز برای کسب یک دانش یا مهارت یا خدمت را وام بگیرید؛ در عوض یا زمان یا پولش را پرداخت کنید.

همین الان یخچال خانه‌تان را باز کنید. در آن چه چیزهایی مشاهده می‌کنید؟

میوه، شیر، پنیر، کره، نوشابه،‌ نان و ... . آیا برای تهیه همه این‌ها، خودتان آستین بالا زده‌اید و گاو خریده‌اید و آن را دوشیده‌اید و سپس شیر را تبدیل به پنیر و کره و ... کرده‌اید؟ یا در مورد عسل و نان و میوه نیز همین کار را کرده‌اید؟

این، یکی از عالی‌ترین موارد وام گرفتن زمان است. پول می‌دهید، محصول و خدماتی را دریافت می‌کنید که اگر قرار بود خودتان آن را به دست بیاورید،‌ باید کلی زمان صرف می‌کردید.

پس ما در طول زندگی داریم این وام گرفتن زمان از دیگران را به طور معمول انجام می‌دهیم.

چرا در حوزه کاری‌مان آن را بیشتر نکنیم؟ می‌خواهید سایت طراحی کنید؟ از قالب‌های حاضر استفاده کنید. یا از شرکت‌هایی که با مبلغی کمی این کار را برایتان انجام می‌دهند. حتی می‌توانید از وبلاگ‌های آماده استفاده کنید. این‌جوری کلی زمان در وقت شما صرفه‌جویی شده و عملاً وام زمانی از دیگران می‌گیرید.

نکته مهم بعدی سیستم‌سازی است. یعنی کارها را جوری طراحی کنید که وقتی شما نبودید، کارها با همان قدرت و کیفیت وقتی که بودید، انجام شده و به پیش برود. این‌جوری عملاً کلی وام زمانی دارید می‌گیرید؛ آن هم با پایین‌ترین درصد.

این آیا زیبا نیست؟

کمی بیشتر فکر کنید؛ ببینید کجاها می‌توانید وام‌های زمانی با درصد پایین دریافت کنید.

آیا زمان برای شما، مثل پول و دارایی‌تان مهم است؟

نه، باید بیشتر از آن‌ها نسبت به زمان‌تان حریص و بخیل باشید.

چرا که زمان، غیر قابل جایگزین شدن است.


---------------------------------------------------------------------------------------



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۷
عیسی محمدی

مطلبی درباره رقابت هوش و سختکوشی در دنیای موفقیت نوشته بودم که در روزنامه همشهری چاپ شده. موضوع پرونده ما بازخوانی هوش و جایگاه آن بوده است.

گفتم اگر علاقه‌مند باشید تورقی کنید و مطالعه‌‌ای داشته باشید.

برای مشاهده مطلب این‌جا را کلیک کنید. 

یاحق

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۴۲
عیسی محمدی

برای کسی که درباره مدیریت زمان و ارزش زمان و بهره‌وری مطالعه می‌کند، شنیدن گاه و بیگانه احادیثی که حرف نهایی را در این زمینه می‌زنند، بسیار جالب است. یکی از این احادیثی که هم از قول پیامبر اکرم و هم از قول حضرت امیر علیه‌السلام نقل شده، نزدیک به این مضمون بوده است که:

نسبت به عمر خودت، بخیل‌تر از مال خودت باش.

این حدیث عصاره مدیریت زمان است. همه ما نسبت به مال و اموال و پول خودمان، دیدگاه کاملاً قاطع و مشخصی داریم. بدین ترتیب که،

- اگر کسی بیاید و بخواهد که پول و مال ما را به یغما ببرد و به زور از ما بگیرد، به شدت مقاومت می‌کنید،

- نسبت به کسانی که می‌خواهند پولی از ما قرض بگیرند و احتمال برنگرداندن آن وجود دارد، باز هم موضع قاطعی داریم،

- به شدت مراقب خرج کردن‌هایمان هستیم،

- همچنین وقتی کاری می‌کنیم، اگر قرار باشد به نسبت زمانی که می‌گذاریم درآمد مکفی نداشته باشیم، باز هم اعتراض می‌کنیم

- و ...

در کل موضع‌گیری ما نسبت به مال و پول قاطع و فوری و مشخص است.

اما در مورد زمان چنین رویکردی نداریم.

- به راحتی زمان ما را به غارت می‌برند و چیزی نمی‌گوییم،

- به راحتی زمان ما را قرض می‌گیرند و اعتراضی نمی‌کنیم،

- به راحتی زمان ما را با مبلغ کمی اشغال می‌کنند و باز هم چیزی نمی‌گوییم،

- و در اوقات فراغت، با شبکه‌های اجتماعی و تلویزیون و ...، به غارت زمان خود بر می‌خیزیم و عین خیال‌مان هم نیست.

 

یک‌لحظه به این فکر کنید که:

اگر موضع‌گیری‌مان نسبت به زمانی که داریم،

درست شبیه موضع‌گیری‌مان نسبت به پول و اموال‌مان بود،

آن‌وقت چه می‌شد!

ما گاهی مسافت زیادی را طی می‌کنیم تا هزینه کمتری بابت خدمات یا محصولاتی که دریافت می‌کنیم، پرداخت کنیم.

آیا در مورد زمان‌مان نیز چنین دقت‌نظری داریم؟

آیا چانه‌زنی می‌کنیم تا زمان بیشتری برایمان بماند؟

یا ...

 


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۷
عیسی محمدی

برایان تریسی جمله و توصیه جالبی دارد. او می‌گوید که دلیل اشتباهات ما، فرض‌های اشتباه هستند.

شاید بپرسید یعنی چه؟

فرض، به نحوه فکر کردن ما درباره وقایع و رویدادها و موقعیت‌های مختلف گفته می‌شود.

مثلاً این یک فرض است: اگر تلاش کنی، پیروز خواهی شد.

کسی که این فرض را دارد، مدام در حال تلاش است.

آیا این فرض درست است؟

هم درست است و هم نه. یعنی بخشی از موفقیت، تلاش است؛ اما تلاش، همه آن چیزی نیست که برای موفقیت لازم داریم. در کنارش طراحی برنامه، چشم‌انداز، مدیریت ارتباطات و ... هم هست.

شاید فرض شما چنین باشد: اگر من کتاب‌های درسی را به خوبی بخوانم، در کنکور موفق خواهم شد.

ابتدا از خودتان بپرسید که این فرض درست است یا نه؟ به این منظور می‌توانید از فرض‌های افراد موفق دیگری که قبل از شما در این حوزه بوده‌اند، آگاه شوید.

شاید برای پیروزی در کنکور، نیاز به زمان‌سنجی، هوش چند جانبه و کمی ریسک هم وجود داشته باشد؛ و حتی گاهی عدم تست زدن در موردهایی که مطمئن نیستیم.

الان متوجه شدید که وقتی درباره فرض‌ها صحبت می‌کنیم از چه چیزی صحبت می‌کنیم؟

 

پس کار ما این می‌تواند باشد:

1.    بدانیم که ریشه شکست‌های ما، فرض‌های نادرست است.

2.    لیست فرض‌های خودمان را استخراج کنیم.

3.    با مقایسه فرض‌های خودمان با دیگر کسانی که در آن حوزه موفق شده‌اند، ببینیم که درست هستند یا نه. حتی می‌توانیم مشاوره هم کنیم و راهنمایی بگیریم.

4.    اگر فرض‌هایمان مشکل دارد، آن‌ها را اصلاح کنیم و زین پس با فرض‌های درست پیش برویم.

 

این آیا دردناک نیست که ده یا بیست سال به جایی نرسیم، صرفاً چون فرض نادرستی داشته‌ایم؟

این قاعده در حوزه کسب و کار و کارآفرینی و زندگی خانوادگی و ... هم صادق است.


---------------------------------------------------------------------------------------



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۲۴
عیسی محمدی

داشتم حافظ می‌خواندم. گاهی ناپرهیزی می‌کنم و غزلیاتی از حافظ شیرازی می‌خوانم.

پیام‌هایی دارد که حسابی به درد ما در دنیای موفیت می‌خورد.

سه تا از این پیام‌ها را مرور می‌کنیم.

 

پیام اول:

روی جانان طلبی آینه را قابل ساز

ورنه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

 

شرح ما:

باید خودمان را شایسته مقام و موقعیت و چیزی کنیم که در جستجوی آن هستیم. غیر از این اگر باشد، فقط خودمان را مسخره کرده‌ایم. قبلاً و در قانون سنخیت، در این‌باره بسیار صحبت کرده‌ایم؛ این‌که باید میان ما و موفقیت سنخیت باشد.

 

پیام دوم:

دهقان سالخوره چه خوش گفت با پسر

کای نور چشم من به جز از کشته ندروی

 

شرح ما:

فکر نمی‌کنم نیازی به توضیح داشته باشد و حضرت حافظ، عالی‌تر از من توضیح داده. به قول معروف، «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.»

 

پیام سوم:

حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار

عملت چیست که فردوس برین می‌خواهی

 

شرح ما:

شنیده‌اید که می‌گویند بهشت را به بها می‌دهند نه بهانه؟ حالا قصه ماست. نمی‌شود طمع چیزهای بزرگ را داشته باشی، ولی عادت‌ها و عملت بزرگ نباشد. این‌ها اصلاً با هم جفت و جور در نمی‌آیند.


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۴۱
عیسی محمدی

پیش از این نیز در این باره صحبت کرده‌ام و حالا هم بیشتر درباره‌اش می‌گویم.

در جایی و طی جمله قصاری، بزرگی گفته بود که بهترین و بزرگترین شادی‌ها، آن‌هایی هستند که ارزان‌تر تمام بشوند.

به عبارت دیگر، ارزان‌ترین شادی‌ها، بهترین شادی‌ها هستند.

جمله به غایت درستی است. در دل خودش قناعت و رضایت را هم دارد که اصل و اساس فراغت در زندگی هستند. یعنی وقتی شما هزینه زیادی قرار است برای شاد بودن‌تان خرج کنید و شاد بودن‌تان را معطوف به این صرف هزینه بسیار کنید، در این صورت شادی شما اهمیت کمتری خواهد داشت.

اما وقتی که هزینه صرف شده شما برای این شادی‌تان بسیار کم باشد و حتی رایگان تمام شود، در این صورت شادی شما خوشایندتر و بهتر خواهد بود.

به طرز شگفت‌انگیزی چنین قاعده‌ای برای موفقیت هم درست است.

یعنی:

هرچقدر موفقیت به دست آمده شما هزینه کمتری داشته باشد، بیشتر به شما می‌چسبد.

به عبارت ساده‌تر: سعی کنید موفقیت را برای خودتان ارزان‌تر تمام کنید.

یعنی چه؟

یک مثال ساده می‌زنم.

محسن قرائتی، خطیب و مفسر قرآن معروف ایرانی، به خاطره جالبی اشاره می‌کند. می‌گوید روزگاری در حوالی مشهد می‌خواست کلاسی بگذارد. امکاناتی نداشت. از یک زغال و یک تکه کارتن به عنوان تخته سیاه استفاده کرده بود و بدین ترتیب کلاس درس تشکیل شده بود.

ضمن این‌که این اواخر از او می‌خواستند که از امکانات پیشرفته سمعی و بصیری استفاده کند.

پاسخ جالبی می‌داد: من می‌خواهم از امکاناتی استفاده کنم که همه‌جای ایران، حتی در یک روستای دورافتاده هم بشود آن‌ها را حاضر کرد؛ گچ و تخته سیاه همه جا هست، ولی امکانات پیشرفته سمعی صوتی همه‌جا نیست.

تجربه جالبی بود.

به نظرتان این جالب نیست؟ این‌که بتوانید کلاس‌های خودتان را با کمترین امکانات و در هر جایی، برپا کنید؟

یک مثال دیگر:

شما برای راه‌اندازی یک سایت، می‌توانید بیست الی پنجاه میلیون تومان هزینه کنید. این سایت را با زیر یک میلیون و حتی پانصد هزار تومان هم می‌توانید راه بیندازید. حتی با یک وبلاگ رایگان می‌توانید کارتان را شروع کرده و به چند هزار بازدید رد روز برسید؛ اگر محتوای شما عالی باشد، حتماً مخاطبان آن نیز از راه خواهند رسید.

توصیه ما چنین است:

هر کجایی هستید، سعی کنید موفقیت را، ارزان و حتی رایگان تمام کنید؛ خودتان را اسیر امکانات و زیرساخت‌هایی که فراهم کردن و آوردن آن‌ها هزینه و بودجه و منابع انسانی و سازمانی زیادی می‌خواهد، نکنید.

موفقیت هر چه ساده‌تر، خوشایندتر.


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۴
عیسی محمدی

چند سال پیش یکی از اساتید روزنامه‌نگاری در گفتگویی که با روزنامه جام جم داشت، به فرمول جالبی اشاره کرده بود.

او گفته بود:

در عرصه روزنامه‌نگاری، از میزان کسانی که جدی کار می‌کنند، کم می‌شود.

البته من فکر می‌کنم این فرمول را در همه حوزه‌ها می‌شود برد و اجرایی کرد. به قول اندرو کارنگی، که زمانی سلطان فولاد آمریکا بود:

بعضی‌ها یک‌سوم توان‌شان را در کار می‌گذارند. بعضی‌ها هم نیمی از توان‌شان را صرف کار می‌کنند که باید به آن‌ها احترام گذاشت. ولی عده‌ای دیگر همه زندگی‌شان را برای کار می‌گذارند که جهان باید به احترام این گروه، برخیزد و کلاه از سر بگیرد.

این فرمول به زبان ساده‌تر چنین می‌شود:

-         در هر حوزه‌ای، کسانی که ده درصد در کارشان جدی هستند، نود درصد هستند.- کسانی که چهل درصد در کارشان جدی هستند، کمتر شده و سی، چهل درصد می‌شوند.

-         کسانی که نود درصد جدی هستند، می‌شوند ده درصد.

-         و البته کسانی که نود و پنج درصد جدیت به خرج می‌دهند، به شدت کم می‌شوند.

-         طبیعی است کسانی که صد در صد توان‌شان را می‌گذارند روی کار، به تعداد انگشتان دست رسیده و طبیعی است که موفقیت‌های بسیار درخشان‌تری هم داشته باشند.

شما جزو کدام گروه هستید؟ چند درصد در کارتان جدی هستید؟ جدی‌تر بودن به معنای ساعات بیشتر کار کردن نیست؛ به معنای گذاشتن تمام توان جسمی و ذهنی و علمی و تخصصی در کار است.

شاید یکی از دلایل مهم عدم پیشرفت ما، درصد جدیت کم ماست و به این واسطه در حوزه‌ای هستیم که رقبای زیادی داریم و مزیتی هم نداریم.

کمی جدیت‌مان را بیشتر کنیم...

 


---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۵۳
عیسی محمدی

جک کنفلید در کتاب اصول موفقیت خود، اشاره می‌کند که باید بهای موفقیت را پرداخت کنید. فصل جالبی هم درباره این اصل دارد.

اما این به چه مفهومی است؟

در این فصل، از قول جان تروپ، در روزنامه یو اس ای تودی، اشاره می‌کند که:

قهرمانان المپیک به طور متوسط شش سال و سالی 310 روز و روزی چهار ساعت تمرین می‌کنند.

سپس اشاره می‌کند که بهتر شدن با تمرینات همه‌روزه در ارتباط است.

بعدتر هم یک جمله قصار می‌آورد بدین مفهوم که:

این اراده پیروزی نیست که اهمیت دارد این را همه دارند. این اراده آماده شدن برای پیروزی است که اهمیت دارد؛ پل بیربرایانت/ مربی

 

من نظر جک کنفیلد را این‌طور تکمیل می‌کنم که:

شما در مسیر زندگی یا کار و تلاش می‌کنید و زحمت می‌کشید یا این کار را انجام نمی‌دهید.

در هر دو حال، بهای این دو کار باید پرداخت بشود.

در حالت اول، بهای این کار پرداخت شده و به قول حضرت امیر علیه‌السلام،‌ حلاوت و شیرینی آن باقی می‌ماند.

اما در حالت دوم، بهای این کوتاهی شما به شما تحمیل خواهد شد؛ درست مثل این‌که خودتان را از یک برج به پایین بیندازید و بعد عملیاتی شدن این پرتاب، باقی موارد دیگر به شما تحمیل خواهد شد.

به هر حال انتخاب با خود شماست.

چه می‌گویم، انتخاب؟

انتخابی وجود ندارد؛ یا موفق می‌شوید یا هیچ.

اما این هیچ بودن، دیگر یک انتخاب نیست؛ بلکه نتیجه تحمیلی عدم موفقیت شماست.

پس شما در زندگی محکوم به موفقیت هستید. باقی هر چه هست، نتیجه کوتاهی شماست؛ نه نتیجه انتخاب شما.

 

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۱
عیسی محمدی

یک مقامی، به مقامات کشور و مدیران ارشد توصیه جالبی کرده بود که همیشه توی ذهنم مانده:

نیایید و بگویید که این کارها را انجام خواهیم داد؛ این پروژه‌ها و طرح‌ها و برنامه‌ها را انجام خواهیم داد. بیایید و بگویید که این‌ها انجام شد. از انجام شده‌ها صحبت کنید؛ نه از آن‌چیزهایی که انجام می‌دهید و وعده و وعید است.

به نظرم توصیه جالبی است.

بیشتر ما انسان‌ها غالباً خیلی با خودمان مهربان هستیم. مدام خودمان را دست بالا می‌گیریم و می‌گوییم فلان و بهمان کارها و پروژه‌ها و ... را انجام «خواهیم داد.» یعنی از یک طرف چون کاری انجام نمی‌دهیم، پیش خودمان شرمنده هستیم. اما از سوی دیگر، دوست نداریم به خودمان سرکوفت بزنیم و نظم و انضباط به خودمان ببخشیم و جبران مافات کنیم. به خاطر همین، روی برنامه‌ها و کارهایی که «انجام خواهیم داد» تمرکز می‌کنیم تا کمی تسلای خاطرمان باشد.

معمولاً هم توی دفترچه‌هایمان، پر است از کارهایی که باید انجام بدهیم؛ برای امروز و این هفته و این ماه و این سال و ... .

بیایید از امروز رویه‌ها را تغییر بدهیم.

از این به بعد دیگر روی کارها و برنامه‌هایی که «انجام خواهیم داد» تمرکز نکنیم؛ خودمان را فریب ندهیم. قدرت پذیرش این را که داریم خرابکاری می‌کنیم در ما وجود داشته باشد.

صرفاً روی کارهایی که انجام داده‌ایم صحبت کنیم و آن‌ها را ثبت و ضبط کنیم؛ این‌جوری متوجه می‌شویم داریم چه کار می‌کنیم و حس بهتری خواهیم داشت؛ ضمن این‌که از توهم کارهای انجام شونده در آینده نیز جلوگیری خواهیم کرد.

فقط روی کارهایی که انجام داده‌ایم تمرکز کنیم؛ چه امروز، چه این هفته و ... .

 

 

---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۲۷
عیسی محمدی

امروز اول صبح، یعنی نزدیکی‌های پنج بامداد، رفته بودم که بچه‌ها را راهی قم کنم؛ در ایستگاه راه‌آهن. معمولاً در این ساعت‌های نسبتاً خلوت، بعضی از مسافران آخرسر بدون بلیت می‌آیند و سوار می‌شوند؛ چون غالباً صندلی‌های خالی وجود دارد.

دیدم چند نفری دارند با رئیس قطار بحث می‌کنند. البته خیلی محترمانه، ولی جدی داشتند بحث می‌کردند. همه هم کولی‌پشتی به پشت، انگار که از سفری دور می‌آمدند و قصد داشتند به مقصدشان،‌ که احتمالاً شهر قم بود، بروند. نفری که بحث می‌کرد، جهاندیده‌تر بود. او را مهندس خطاب می‌کردند. لحن او رئیس قطار را وادار می‌کرد تا با دقت به حرف‌هایش گوش کند.

مهندس می‌گفت به او گفته‌اند که سیستم قطع است و نمی‌توانند بلیت صادر کنند. بعد این‌که کارمندان بخش سالن که داشتند بلیت‌ها را کنترل می‌کردند، آن‌ها را راه نمی‌دادند و چرا این کار را کرده‌اند در حالی که قطار جا هم دارد؟

جمله طلایی این فرد چنین بود:

«آقاجان، سیستم قطع است، دست‌های ما هم قطع است مگر؟ یعنی سیستم قطع شد باید بمیریم؟ من آمریکا هم بوده‌ام، این جور مشکلات آن‌جا هم هست؛ نمی‌گویم که نیست. ولی خیلی راحت،‌ دفترچه‌ای می‌دهند و با دست می‌نویسند که شما کارتان راه بیفتد...»

این جمله «سیستم قطع است، دست‌های ما هم قطع است؟» خیلی به دلم نشست. در ایران متأسفانه خیلی از کارمندمسلک‌ها، با تکیه به قانون و سیستم و ساختار خاص خودشان، معمولاً علاقه بیشتری دارند بپیچانند تا کار راه بیندازند. البته منظورمان به هیچ وجه قانون‌شکنی و ساختارشکنی نیست. اما سئوال این‌جاست:

-         قانون و ساختار برای چه ایجاد شده؟

برای راه انداختن کارها.

-         خب اگر مشکلی در این قانون و ساختار و ... بود، چرا همه چیزمان باید تعطیل بشود؟

-         مگر ما دست و مغز و عقل و شعور نداریم؟ چرا خودمان کار ملت را راه نیندازیم؟ ابزار آمده که به ما کمک کند؛ قانون و ساختار و سیستم و ... ابزار هستند؛ آیا ابزارها باید بر ما سلطنت کنند؟

به قول حزب‌اللهی، کمی جهادی فکر کنیم؛ کمی جهادی‌تر عمل کنیم.

از این پس، وقتی که در حوزه کاری‌مان حرف از قفل شدن سیستم و ساختار و قانون و ... مطرح شد، بهتر نیست که خودمان اولین نفری باشیم که با دست‌هایمان که هنوز قطع نیست و با مغزمان که هنوز کار می‌کند و با نیت‌مان که راه انداختن کار مشتریان و خلق‌الله است، مشکل را حل کنیم؟

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۳
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس پنجم: به سمت مخاطب و مشتری برو؛ کند نباش؛ سنگین نباش

 

 

در حوزه کار فروشندگان مترویی، این خریداران نیستند که به سمت فروشندگان می‌روند؛ بلکه برعکس است. یکی از دلایل موفقیت آن‌ها هم همین است. آن‌ها می‌دانند که مشتری با توان خرید متوسط، در مترو فراوان است. پس به جای این‌که در جایی ثابت بنشینند، سراغ این مشتری‌ها می‌روند.

البته تازگی‌ها در بخشی از سکوها، فروشندگان مستقری را هم می‌بینیم. ولی نکته این‌جاست که این گروه نیز در مسیر رفت و آمد مشتریان خود اقدام به فروش می‌کنند و سریع هم می‌توانند جابه‌جا بشوند.

همین سرعت بالا در جابه‌جایی و رفتن به سوی مشتری، هر کجایی که هست، می‌تواند یکی از اسرار بزرگ موفقیت در هر کسب و کاری هم باشد، نه؟

متأسفانه بیشتر اصحاب کسب و کار، در مغازه و شرکت و سایت خود می‌نشینند و منتظرند که مشتری بر سرشان ببارد. مشتری این‌قدر بیکار نیست که سروقت این گروه بیاید؛ اگر دلشان می‌خواهد که زنده بمانند، این آن‌ها هستند که باید به سمت مشتری‌ها بروند؛ هر کجایی هستند. شاید مشتری در تلگرام باشد، شاید در یک منطقه شلوغ شهر و ... و البته شاید در مترو و واگن‌هایش....


---------------------------------------------------------------------------------------

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۱۱
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس چهارم: تخصصی کار کردن

غالب فروشندگان مترو تخصصی کار می‌کنند؛ یا در نهایت سه، چهار محصول. آن‌هایی هم که انواع و اقسام محصولات را روی دوش خودشان آویزان می‌کنند، البته چندان فروش بالایی ندارند. اما انگار که یک تقسیم کار نامحسوسی انجام شده باشد؛ این‌که هر کسی باید چه چیزی بفروشد.

این طور نیست که ببینند کدام محصول فروش بیشتری دارد و آن را بیاورند؛ این جوری ناچار خواهند بود که هر روز، یک محصول بیاورند و با این کار، می‌دانند که از ذهن مشتریان خود پاک خواهند شد.

 به واقع حوزه‌سازی و تخصص‌گرایی، یکی از مباحث مهم بازاریابی و فروش محسوب می‌شود. این‌قدر هم ساده هست که حتی فروشندگان مترویی هم آن را درک می‌کنند.

شما چرا آن را به کار نمی‌گیرید؟

---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۵
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس سوم: استقامت و تسلیم نشدن

 

فروشندگان مترو هیچ‌وقت خسته نمی‌شوند.

شاید امروز آن‌ها را ببینید و خرید نکنید. شاید فردا آن‌ها را ببینید و خرید نکنید. شاید هفته بعد آن‌ها را ببینید و نکنید؛ با همان توضیحات و محصول و ... . شاید ماه بعد آن‌ها را با همان توضیحات ببینید و خرید نکنید. اما به هر حال،‌ یادتان می‌ماند که هر وقت خریدی داشتید، از آن‌ها انجام بدهید؛ چون هم خودشان را می‌شناسید، هم توضیحات‌شان را دیده و شنیده‌اید و هم این‌که نزدیک شما هستند.

این، نتیجه‌ای از سختکوشی و خسته نشدن است؛ به همین راحتی.

اما ما چه کار می‌کنیم؟ با اولین پاسخ نه، یا در نهایت ده تا پاسخ نه اول، در کل جهان‌بینی‌مان را از دست می‌دهیم و فکر می‌کنیم که همه چیز تمام است.


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۶
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس دوم: مخاطب شناسی خوبی دارند

بخشی از فروشندگان باذوق مترو، معمولاً مخاطب‌شناسی و خلاقیت خوبی دارند. آن‌ها همچنین مشتری‌مداری جالبی هم دارند. مثل این‌که جدیداً کارت‌خوان هم با خودشان همراه می‌کنند. چرا؟ چون بخشی از خریداران می‌گفتند که ما پول نداریم. پس فروشندگان هم رفتند و مشکل را حل کردند. هرچند ممکن است در برخی موارد استفاده از کارت‌خوان‌های سیار کار خطرناکی باشد، ولی به هر حال این کار را کرده‌اند. به همین دلیل کسی راه دررو ندارد و باید از آن‌ها خرید کند.

برخی از فروشندگان نیز قصه‌گویان و سرگرم‌کنندگان خوبی هستند. حسابی دیگران را می‌خندانند و سرگرم می‌کنند. برخی نیز سعی می‌کنند با مقایسه قیمت‌ها، به مخاطبان خود ثابت کنند که دارند از این خرید سود می‌کنند. بعضی‌ها هم که همان‌جا محصول و خدمات خودشان را به معرض اجرا و تماشا می‌گذارند تا دقیقاً بدانید چی دارید می‌خرید.

---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۶
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس اول:

در هر شرایطی، راهی پیدا کن

 

تا حالا به فروشندگان داخل مترو نگاه کرده‌اید؟ آن‌ها برایشان فرقی نمی‌کند که در چه وضعیتی هستند. این‌که مترو شلوغ هست یا نیست، کسی به آن‌ها غر می‌زند یا نه، کسی خرید می‌کند یا نه، قطار یک دفعه ترمز می‌کند یا نه، به هر حال کار خودشان را می‌کنند. گاهی وقت‌ها حتی مسافران بیرون قطار نمی‌توانند خودشان را داخل قطار کنند، اما فروشندگان مترویی با این احوالات، چنان ماهی میان جمعیت مستقر در داخل مترو می‌لغزند تا یک فروش دیگر بکنند.

کاری ندارم که این کار را به خاطر نیاز مالی یا هر چیز دیگری انجام می‌دهند، نکته این‌جاست که بالاخره راهی برایش پیدا می‌کنند و با سختی‌ها کنار می‌آیند. در حالی که خیلی‌های دیگر هم نیاز مالی دارند، ولی این‌قدر با سختی‌ها سر و کله نمی‌زنند و از میان ان‌ها راهی برای خودشان باز نمی‌کنند.

---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۵
عیسی محمدی

سنکا، فیلسوف و وزیر رومی در روزگار اوج قدرت رومی‌ها، جمله جالبی دارد. او اشاره می‌کند که انسان‌ها در تخیل بیشتر رنج می‌کشند تا واقعیت. این جمله واقعاً در برهه‌ای، مرا نجات داد و حالا هم اعتقاد زیادی به آن دارم.

شاید بپرسید چطور؟

بسیاری از کارها یا شاید با قاطعیت بشود گفت همه کارها، در عمل و واقعیت، بار کمتر و زحمت کمتری دارند به نسبت زمانی که آن‌ها را به ذهن‌مان می‌سپاریم. شما می‌خواهید به یک یا چند مشتری یا آدم مهم زنگ بزنید. در این صورت دو حالت اتفاق می‌افتد:

-         در حالت اول بدون فوت وقت، گوشی را برداشته و تماس می‌گیرید و منظورتان را می‌گویید؛ یا می‌شود یا نمی‌شود. درهرصورت، تکلیف شما روشن می‌شود.

-         در حالت دوم شما آنقدر در ذهن‌تان دراین‌باره فکر می‌کنید که آخرش به این نتیجه می‌رسید که چرا اساساً باید زنگ بزنید و چرا آن‌ها باید جواب بدهند و چرا و چرا و چرا... و همین چراها، شما را به خاک سیاه می‌نشاند.

به‌واقع انجام خود کار، این‌قدری برای شما رنج‌آور نیست که فکر کردن به آن و در فکرهای خود، شکست خوردن از انجام آن یا آن را سخت‌تر از حالت معمول به حساب آوردن.

این قاعده البته جنبه‌های دیگر هم دارد.

مثل این‌که شما الان خانه‌ای دارید و درآمدی و کاری و بالاخره می‌توانید از پس هزینه‌های پزشکی و ... برآیید، اما چون در ذهن‌تان این تصور را دارید که باید خانه‌تان 150 متر باشد و در حساب‌تان دست‌کم صد میلیون تومان مانده حساب باشد و سالی چند بار خارج بروید و ...، حسابی اذیت می‌شوید؛ در حالی که در واقعیت، دارید به خوبی و خوشی زندگی می‌کنید. اما این توهمات ذهنی، شما را حسابی به هم می‌ریزد. در واقع ذهن برای شما یک آرمانی تعریف می‌کند که شما چون در غالب موارد نمی‌توانید به آن برسید، همیشه در رنج و غصه هستید.

بیایید کمی واقعی‌تر و عینی‌تر برخورد کنیم؛ رنج کمتری خواهیم کشید.


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۴
عیسی محمدی

دکتر استفان کاوی، در کتاب ماندگار خود با نام هفت عادت مردمان کامیاب، اشارت جالبی به بزرگترین ویژگی همه افراد موفق می‌کند. البته گوشزد می‌کند که این اصل را، از مقاله یک بنده خدای دیگری برداشت کرده است که زمانی را برای تحقیق در این مورد اختصاص داده.

اما این ویژگی و خصیصه و عادت مشترکی که بین همه افراد موفق و فوق موفق وجود دارد چه چیزی است؟

خیلی ساده:

نخست امور نخست را انجام بده.

به عبارت ساده‌تر، اولویت‌بندی کارهایی که دارید به نسبت هدف و ارزش‌های زندگی‌تان؛ سپس انجام کارها بر اساس اولویت‌ها.

برایان تریسی نیز در کتاب‌های خود، اشاره می‌کند طی تحقیقی که از کارفرمایان بزرگ انجام شده، بزرگ‌ترین خصیصه‌های یک نیروی کارآمد را، همین اولویت‌بندی امور و البته هوش و تیزهوشی دانسته شده است.

می‌بینید که اولویت‌بندی امور و نخست امور نخست و مهم را انجام دادن چقدر مهم است؟

و جای تعجب است که بسیاری از ما، به همین راحتی این اصل مهم و مشترک و بزرگ همه افراد موفق را نادیده می‌گیریم.

و این‌چنین به انهدام موفقیت‌های آتی و آینده خود بر می‌خیزیم.

این، آیا رقت‌انگیز نیست؟

چرا، بسی رقت‌انگیز است و جانگذار؛ که ما چه می‌توانستیم باشیم، ولی چون بلد نیستیم نخست امور نخست را انجام بدهیم،


---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۸
عیسی محمدی

در رقابت بین ماشین‌ها، بخشی از مزیت ماشین‌ها را شتاب اولیه آن‌ها تشکیل می‌دهد. شتاب هم، حداقل زمانی است که یک ماشین به حداکثر قدرت و سرعت خود می‌تواند برسد. طبیعی است که وقتی شتاب یک ماشین پایین باشد، قدرت و ساختار موتور و پیشرانه آن‌ هم از قدرت و کیفیت بالاتری برخوردار است؛ وگرنه شتاب پایین داشتن کار هر خودرویی نیست.

اما این‌ها چه ارتباطی به موفقیت دارد؟

راستی، شتاب شما در انجام کارها چقدر است؟

به عبارت ساده‌تر:

شتاب شما، در رسیدن به حداکثر قدرت و تمرکز و سرعتی که می‌توانید داشته باشید، چقدر است؟

شاید کمی گیج شده باشید. بیشتر توضیح می‌دهم.

خود من، معمولاً نیم ساعتی طول می‌کشد که از خانه خارج بشوم. تا مسواک بزنم، لباس بپوشم و آشغال‌ها را جمع کنم و مطمئن بشوم که چراغی روشن نمانده و چیزی جا نمانده. تازه صبحانه را هم بین راه یا در محل کارم می‌خورم. اما یک نفر دیگر همین که بیدار شد، بعد از مسواک و سر و صورت را آب زدن، در کمتر از پنج دقیقه از خانه خارج می‌شود.

دقیقاً منظورم چنین چیزی است.

حالا در محل کار هم وضعیت من چنین است.

یکی، دو ساعتی طول می‌کشد که خبرها را چک کنم و برنامه‌هایم را یادداشت کنم و کلی مسخره‌بازی دیگر، تا سریع سروقت اولین کار مهمم بروم. گاهی هم تا ظهر طول می‌کشد کار اصلی‌ام را شروع کنم؛ یعنی این زمان به آماده‌سازی مسخره برگزار می‌شود.

در حالی که یک نفر دیگر همین‌که کامپیوترش بالا آمد، شروع به کار می‌کند؛ به همین راحتی.

شتاب او در رسیدن به اوج سرعت و قدرت و تمرکز در کارش،‌ چیزی که برایان تریسی حالت مد می‌نامد، بالاتر از ماست؛‌ به همین خاطر به موفقیت‌های بیشتری هم می‌رسد.

معروف است که می‌گویند قهرمانان المپیک تا ساعت نه، ده صبح، به اندازه چند برابر دیگران تمرین و تلاش کرده‌اند؛ در حالی که ما ساعت ده صبح تازه در حال لود شدن هستیم تا کارمان را شروع کنیم.

شتاب‌تان را برای رسیدن به اوج روحیه کاری اندازه بگیرید و سعی کنید افزایشش بدهید.

خیلی جواب می‌دهد.

 

---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۴۱
عیسی محمدی

در فوتبال، تاکتیکی وجود دارد به نام پرسینگ. به این ترتیب که وقتی بازیکنان یک تیم توپ را از دست می‌دهند، دفاع را از همان زمین حریف شروع می‌کنند؛ یا این‌که وقتی تیم حریف می‌خواهد بازی را از زمین خودش شروع کند، مورد پرسینگ تیم مقابل قرار می‌گیرد.

اما چرا دفاع از زمین حریف؟

به یک دلیل ساده: 

خراب کردن تاکتیک و بازی تیم حریف و عدم شکل گرفتن یک استراتژی معین و مشخص. و البته کمی هم شانس؛ بسیار اتفاق افتاده که به واسطه پرسینگ، بازیکنان یک تیم دچار اشتباه شده و توپ را تقدیم تیم مقابل کرده‌اند تا گل بزنند. به همین راحتی.


چطور از این تاکتیک در زندگی‌مان استفاده کنیم؟

خیلی ساده است. پرسینگ را در مورد مشکلات ایجاد شده سریعاً اجرایی کنید. نگذارید مشکلات بزرگتر و بزرگتر بشوند. از همان‌جایی که شروع شده‌اند، سریع دفاع کردن را شروع کنید. اجازه ندهید که استراتژی مشکل شما به طور کامل شکل بگیرد، از همان جایی که شکل گرفته، یعنی از زمین خودش، دفاعش کنید، خرابش کنید، به همین راحتی.


بگذارید یک مثال ساده بزنم:

مشکلی در محل کارتان پیش آمده. فروش بخش شما محدود و کم شده. باید کاری کنید. احتمالاً شما باید جلسه‌ای بگذارید و با کارمندان و فروشندگان خود صحبت کنید و مشاوره بگیرید و ... این‌ها البته خیلی خوب‌اند. اما ساده‌ترین راه این است که:

از همان‌جایی که فروش کم شده، دفاع و حتی حمله را شروع کنید؛ نگذارید کار به زمین خودتان بکشد؛ از همان‌جایی که دارید ضربه می‌خورید و توپ، یعنی فروش‌تان را، از دست داده‌اید، ضربه بزنید؛ کارمند یا شیوه یا اصولی را که باعث این توپ‌ از دست دادن شده‌اند دفاع کنید. یا مقابل فردی که این توپ را از شما گرفته دفاع کنید؛ که می‌تواند مشتری ناراضی، یک رقیب قدر، یک روش نادرست بازاریابی یا هر چیز دیگری باشد. نگذارید کار به زمان و روزها و ماه‌های بعدی بکشد. 

 

در همه‌جای زندگی‌تان، پرسینگ را از زمین حریف شروع کنید؛ جواب می‌دهد.

---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۵
عیسی محمدی

با یکی از اعضای محترم شورای شهر تهران که صحبت می‌کردم، معتقد بود که باید در رأس شهرداری تهران یک ابرمدیر قرار بگیرد. به همین دلیل بود که ابتدا سراغ شخصی چون محمدعلی نجفی رفتند. او از ابتدای انقلاب، در مناصب ارشد مدیریتی بوده؛ یک ابرمدیر. همیشه هم بهترین رتبه‌ها و نمره‌ها را می‌گرفته. از نظر اجتماعی سرش به تنش می‌ارزیده.

اما ماجرای دردناک محمدعلی نجفی، مرا به این نتیجه رساند که:

همه‌چیز در موفقیت‌های ظاهری خلاصه نمی‌شود؛ حتی برای ابرمدیری چون نجفی.

باید همه‌چیز را طی یک مجموعه مشاهده کرد.

مهم تعادل است.

مهم این نیست که در یک بعد به پیش بتازیم.

و این‌که همه‌چیز از خانواده آغاز می‌شود. بی‌جهت نیست که جامعه‌شناسان خانواده را مهمترین ریزنهاد جامعه می‌دانند.

یک بنده‌خدایی ادعا کرد که می‌تواند زمان آموزش ویولن به شاگردانش را تا یک‌دهم یا چیزی شبیه این کاهش دهد. واقعاً روش درستی هم داشت. وقتی‌که رفتند تا ببینند چطور چنین کاری را در مورد آموزش این ساز خیلی سخت می‌کند و چطور چنین ادعایی دارد، به نکته عجیبی رسیدند. دیدند روش او همان روش قبلی‌هاست. اما قبل از هر چیزی، روزهای ابتدایی از شاگردانش کارهای عجیبی را درخواست می‌کرد. مثل این‌که بروند با آخرین نفری که دعوا کرده‌اند آشتی کنند. به پدر و مادرشان بگویند چقدر دوست‌شان دارند. به یک نفر که نمی‌شناسند کمک کنند و ... . با چنین شرایطی، روحیه این افراد در رتبه‌ای بالا قرار می‌گرفت و این روحیه، کار آموزش را بسیار سهل‌تر می‌کرد.

بیایید و بیاموزیم که موفقیت‌های ظاهری،‌ همه‌چیز نیستند. به زندگی دیگران غبطه نخوریم. گاهی تربیت یک فرزند صالح، یک سفر دسته‌جمعی شاد با خانواده، یک هدیه خریدن، مشاوره با روانشناس و اصلاح اشکالات رفتاری و ... می‌تواند به همه موفقیت‌های جهان بیارزد.

زمانی یک روانشناس به ثروتمندترین مرد جهان، که اگر اشتباه نکنم آن موقع راکفلر بود، دو تا توصیه کرده بود. یک این‌که هیچ وقت وارد سیاست نشو. دوم این‌که هیچ وقت وارد طلاق نشو؛ چون خیلی هزینه روانی برایت دارد. منظورش این بود که به اصلاح بیندیش، نه ویران کرد. او هم این دو تا نصیحت را به گوش گرفته بود و بخشی از خوشبختی خود را تابع آن می‌دانست.

به موفقیت‌های پیش رو و معمولی و خانوادگی بیندیشیم؛ موفقیت‌های ظاهری فقط وقتی که حال‌مان خوب باشد خوب خواهد بود. وگرنه اشکالات ما را، بزرگ‌تر خواهد کرد.


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۰۳
عیسی محمدی

این روزها همه دنبال پول هستند، شما چطور؟

البته من کوچکتر ازاین هستم که در این باره توصیه‌ای داشته باشم

فقط عرضم این است که:

دنبال تخصص و عمق در یک حوزه و چیزی باشید؛

این برای شما از پول بهتر است.

این برای شما پولسازی هم خواهد کرد.

حضرت امیر علیه السلام فرمایش کرده‌اند که ارزش مرد به تخصص اوست.

واقعاً جمله عجیبی است. به قول یک دانشمند محترم اهل تسنن، اگر مسلمانان نداشتند جز این توصیه را، برایشان کفایت می‌کرد.

و البته در این میان نیز باید یک نکته سرنوشت‌ساز را فراموش نکنید:

بدانید که چطور باید از تخصص خود کسب معیشت و درآمد کنید. همه‌اش سرتان توی کتاب و مقاله نباشد، کمی هم حواستان به بازار باشد.

این نکته را متأسفانه خیلی‌ها فراموش می‌کنند. به خاطر همین تخصصشان راه به جایی نمی‌برد.

من نمی‌گویم که به خاطر پول تخصص به دست بیاورید؛ بلکه می‌گویم پول درآوردن از تخصصتان را هم بلد باشید. کمی نیاز به برندسازی شخصی و فن بازاریابی و مذاکره و ... دارد. فکر نکنید این موارد با شأن شما جور نمی‌آید.

کیم وو چونگ، بنیانگذار کمپانی دوو، زمانی در کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست گفته بود که، در زمان‌های گذشته قدرت از ناحیه ثروت و نزدیکی به قدرت سیاسی ایجاد می‌شد؛ اما امروزه قدرت صرفاً از ناحیه تخصص ایجاد می‌شود.

دیگر خود دانید...


---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۰
عیسی محمدی

ما قوی‌تر از آنی هستیم که فکرش را می‌کنیم.

این را چه کسی می‌گوید؟

آرنولد. همان آرنولدی که بدنسازی می‌کرد و بعدها سناتور شد و فیلم هم بازی کرد و او را با ترمیناتورهایش می‌شناسیم.

هم‌اویی که اسطوره بدنسازی دنیا و به نوعی خاص‌ترین و پرافتخارترین ورزشکار این حوزه شناخته می‌شود.

او به تمرین‌های تهاجمی مشهور بود. مثل یک گرگ درنده‌ به سمت وزنه‌ها حمله می‌برد، کاملاً وحشیانه و درنده‌خو؛ طوری که حتی دیگر هم‌باشگاهی‌های او به او خیره می‌شدند که دارد چه کار می‌کند. اما او کاری به دیگران نداشت و برنامه و هدف و دنیای خاص خودش را داشت.

او در جایی گفته است که یکی از اسراری که برای تمرینات کشف کرد، این بود که با تحت فشار گذاشتن خودش، می‌تواند به بیشترین رشد هم برسد. به خاطر همین تمرینات سخت و طاقت‌فرسایی را از سر می‌گذراند.

بدنسازی هم رشته عجیبی است. بدنساز بیچاره هر روز باید صدها و هزاران کیلو وزنه را جابه‌جا کند؛ تازه آن هم در حالی که این کار را دوست ندارد و همراه درد و رنج فراوان است.

بگذریم.

آرنولد می‌گوید وقتی که دیگر حتی یک اونس هم نمی‌توانستم جابه‌جا کنم و احساس می‌کردم در حال مردن هستم، باز هم ادامه می‌دادم و آن‌وقت بود که می‌فهمیدم ما از چیزی که فکر می‌کنیم، خیلی‌ خیلی قوی‌تر هستیم.

شما درگیر چه کاری هستید؟ خانه‌داری، منشی‌گری، تولید محتوا، تولید پوشاک، صنعت، فروشندگی، رانندگی یا ...؟ قطعاً کارتان از آرنولد سخت‌تر و طاقت‌فرساتر نبود و نیست.

پس دفعه بعد که خسته‌تر شدید، با خودتان بگویید که:

-         کار من از آرنولد سخت‌تر و سنگین‌تر نیست،

-         وقتی که حتی یک قدم جلوتر نمی‌توانم بردارم، به خودم خواهم گفت از چیزی که فکرش را می‌کنم، قوی‌تر هستم.

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۳۹
عیسی محمدی
امروز در سایت برترین‌ها این مطلب رو دیدم. البته طولانی‌تر بود. خلاصه‌اش کردم. از آن خوشم آمد و انرژی گرفتم. گفتم شاید شما هم انرژی بگیرید. بیشتر برای ورزش و تناسب اندام است. شما می‌توانید در همه موارد از این انگیزه‌بخش‌ها استفاده کنید.
**

-         به تلاشت افتخار کن، چون اگه کار آسانی بود همه انجامش می‌دادند. یک رقابت مخفیانه با افراد پیرامونت داشته باش. چه کسی این هفته بیشتر از بقیه به باشگاه آمد؟!

-         تو چیزی که می‌خواهی را به دست نمی‌آوری؛ بلکه چیزی را به دست می‌آوری که برایش تلاش کرده ای.

-         به خودت اجازه نده فقط بخوری و بخوابی؛ اگر استرس داری یا بی حوصله هستی، ورزش کن! اجازه بده تمرین کردن استرس تو را از بین ببرد نه غذا خوردن.

-         تصمیم گیری درباره‌ی ورزش کردن یا نکردن با شماست. اگر ذهن خود رو متقاعد کنید که می‌خواهید به باشگاه بروید و سالم باشید، بدن شما نیز اطاعت می‌کند. تناسب اندام ۱۰۰ درصد ذهنی است. بدن شما به جایی که ذهن شما تمایل ندارد، نخواهد رفت.

-         وقتی بهانه سازی می‌کنید برایتان چه نتیجه‌ای دارد؟ هیچ... پس ماهیچه بسازید نه بهانه!

-         از شکست خوردن نترسید. برای بهترین بودن باید خودتان را مجبور کنید. یادتان باشد که برای موفقیت باید نترس باشید.

-         حتی اگر به خوبی ورزش می‌کنید باید به تغذیه تان هم توجه کنید؛ بدنی که مورد نظر شماست با نشستن به دست نخواهد آمد.

-         اگر از «شروع کردن»‌ها خسته شده اید دست از «رها کردن»‌ها بردارید؛ شما مجبور نیستید دوباره از ابتدا همه چیز را شروع کنید.

-         صبور باشید تا نتیجه بگیرید. وقتی نتایج را ببینید، تلاش یک اعتیاد خواهد شد.

-         و در آخر این مقاله را با یک جمله کوتاه که به شما انگیزه لازم می‌بخشد، به پایان می‌رسانم: «تو نمی‌دانی چقدر قوی هستی، تا زمانی که قوی بودن تنها چاره ات باشد.»

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۸
عیسی محمدی

امروز داشتم مقاله‌ای از محمدرضا شعبانعلی، درباره برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ می‌خواندم. بسیار لذت بردم. مهمترین نکته‌ای که در این مورد یاد گرفتم، انجام کار بود. یعنی چطور؟ الان توضیح می‌دهم.

شما باید کاری انجام داده باشید تا بعد از آن، عمل برندسازی اتفاق افتاده باشد. نمی‌شود هیچ کاری نکرده باشید و بعد سراغ ملت بروید که ای داد، بیایید و مرا ببینید. حتی اگر در کوتاه‌مدت هم موفق به انجام چنین کاری بشوید، بعدتر ضایع شده و اعتبارتان را از دست خواهید داد. چرا که هیچ کار درست و حسابی انجام نمی‌دهید. پس تمرکز اصلی شما باید روی انجام درست کارهای درست در حوزه خودتان باشد؛ با شدت هر چه بیشتر.

نکته بعدی هم صبر است. به این منظور باید صبر داشته باشید. متأسفانه در زندگی ما ایرانی‌ها، پیشرفت و توسعه فرآیندی و قدم به قدم نقشی ندارد و می‌خواهیم سریع و ضربتی به همه چیز برسیم. این امر در برندسازی شخصی جایگاهی ندارد.

مورد بعدی هم طبیعی بودن است. آقاجان، زور نزنید که دیگران شما را بشناسند و به قول خودمان، مثل کنه به دیگران نچسبید. بگذارید خودشان بیایند و شما را کشف کنند و به دیگران معرفی کنند. یک نفری که شما را کشف کرده و معرفی کند، بهتر از صد نفری است که به سراغ‌شان بروید و کنه بشوید که شما را ببینند. البته در این‌جا این نکته را هم اضافه می‌کنم که طبق اصول بازاریابی، شما باید در جاهایی باشید که بیشتر دیده بشوید؛ و این هم مغایرتی با این‌که کنه شدن زشت اشت، ندارد. شما فقط آن‌جا حضور دارید؛ چون بیشتر کار شما دیده خواهد شد. چیزی غیرطبیعی نیست. به واقع شما بیشتر به مشارکت می‌گذارید خودتان را، بدون غیرطبیعی عمل کردن در این مورد که بیا و مرا ببین که چقدر خوبم. 

ممنونم جناب شعبانعلی، نکات خوبی بود.

---------------------------------------------------------------------------------------



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۱۵
عیسی محمدی