موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۸ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

همیشه نسبت به اخلاق و فرهنگ کار حساس بوده‌ام. امروزه متأسفانه همه کار را یک وزنه اضافه و تکلیف سخت و وظیفه طاقت‌فرسا می‌دانند؛ و چقدر زشت! در حالی که کار به ما درآمد،‌ استقلال مالی، بالندگی، خدمت به جامعه، سلامت روانی و ... می‌بخشد. اجازه بدهید درباره اخلاق کار، کمی از کیم وو چونگ بنیانگذار دوو بیشتر بدانیم. با این‌که او عاقبت‌به خیر نشد، اما این فلسفه‌اش را خیلی دوست می‌دارم:

 

- کار سرگرمی من است.

- من کار و مشغله فراوان دارم و از این بابت خیلی خوشحالم.

- اگر با تمام وجود در جهت کار و فعالیت‌تان تلاش کنید موفقیت شما تضمین‌شده است.

- فردی که با تمام وجود تلاش می‌کند هرگز شکست نخواهد خورد.

- همه مرا برده واقعی کار می‌دانند. کسانی چنین نظری دارند که ارزش واقعی کار را نمی‌دانند و نچشیده‌اند و به لذتی که از کامیابی و موفقیت به انسان دست می‌دهد چیزی نمی‌دانند و به آن نرسیده‌اند.

- جوانان امروز به جای این‌‌که کار و حرفه را یک هدف اصلی بشناسند، آن را تنها وسیله‌ای برای رسیدن به دیگر خواسته‌های خود می‌دانند.

- اگر کار و حرفه را به جای این‌که عامل موفقیت، کامیابی، رشد شخصیت و بهبود جامعه بدانید، فقط وسیله کسب مادیات بدانید،‌نسبت به کار و حرفه بی‌حرمتی بزرگی کرده‌اند.

- اگر به کار و حرفه‌تان مباهات کرده و از انجام آن رضایت خاطر داشته باشید، برای‌تان سرچشمه شادی و لذت بی‌پایان خواهد بود.

- در مورد تحصیل هم چنین است. باید به قدری غرق درس شوید به شما بگویند خوره. انگ بزنند. در این صورت موفق می‌شوید.

- اگر کار و تحصیل را بار اضافه بدانید، کارتان تمام است. اما اگر یک سرگرمی بدانید، خلاقیت شما بروز خواهید کرد.

-  اگر با تمام وجود غرق در کاری شده و از آن لذت ببرید، شکستی در کار نخواهد بود.

- کیفیت ثروت بیشتر از خود ثروت اهمیت دارد، لذت انجام کار مهمتر از منافع مادی آن است.

- پاره‌ای از کارآفرینان تنها دنبال منافع مالی و کسب ثروت‌اند. این هدف زندگی‌شان است. به خاطر همین همیشه عصبی و آشفته و نگران دارایی‌های خود هستند.

- یک معتاد به کارم و فقط برای لذت موفقیت کار کرده‌ام نه چندرغاز سود.

- برای بهترین شدن در هر کاری که کاملا خود را در آن غرق کنید. ایده‌ها، هوش، ذکاوت، آگاهی و درک به کسانی داده می‌شود که با تمام وجود خود را در حرفه یا کار سازنده غرق کنند.

- اگر بخواهید برای کسب ایده‌های جدید، مدت زمانی دست از تلاش برداشته و به استراحت بپردازید، بسیار راه بیهوده‌ای را اختیار کرده‌اید. نوشته‌ها از انتها و نوک قلم متولد می‌شوند و شما همواره باید نوشتن و نوشتن را تمرین کنید تا ایده‌ای را به دست بیاورید. به همین دلیل ذهن خلاق و افکار متعالی در رشته‌های دیگر نیز از غوطه‌وری و تعمق کامل حاصل می‌گردد. نابغه بودن 99 درصد به تلاش وابسته است. خود را غرق کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۰۰
عیسی محمدی

درباره برندینگ شخصی چه می‌دانید؟ 
من کاری ندارم که در این مورد چه می‌دانید یا چه نمی‌دانید. تنها می‌خواهم شما را با اهمیت این نکته آشنا کنم:
خیلی‌ها هستند که تخصص و دانش و سابقه و بودجه و امکانات و اهداف و قدرت اراده و انگیزش‌هایی شبیه شما و حتی بیشتر از شما دارند. پس اگر بخواهید در این زمین بازی کنید، باخت شما احتمال زیادی دارد. 
چه باید کرد؟
در رقابت‌هایی این‌چنینی که غالباً در محیط‌های کاری و سازمانی و شرکتی و ... جریان دارد، نه تخصص شما و نه اراده شما و نه بوجه و امکانات و قدرت اجرایی شما، هیچ‌کدام از این‌ها نیست که موجب برتری شما می‌شود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۲۱
عیسی محمدی

لطفا سرتان را پایین بیندازید. نگاهی به کفش‌های‌تان بیندازید. بندهای کفش‌تان را می‌بینید؟ (حالا تو را به خدا نیایید بگویید که کفش‌مان اساسا بند ندارد؛ در مثل مناقشه‌ای نیست). چقدر این بندهای کفش به شما نزدیک هستند؟

موفقیت و شکست کاری هم به همین اندازه به شما نزدیک هستند. جا خوردید؟

بیشتر ما فکر می‌کنید که موفقیت‌ها و شکست‌ها خیلی از ما فاصله دارند و به همین دلیل حال و حوصله کار کردن و سفت و سخت پای کارها و پروژه‌ها ایستادن و ... را نداریم. در حالی که اگر ذهن و نگرش ما چنین تغییرشکل بدهد که:

ببین پسر! موفقیت و شکست تو حتی نزدیک‌تر از این بندهای کفش تو به تو هستند،

در این صورت همه چیز را خیلی قطعی و فوری و مشخص در نظر می‌گیریم.

کریشنا مورتی جمله جالبی دارد؛ می‌گوید وقتی یک حیوان درنده به ما حمله می‌کند، نه با او مبارزه می‌کنیم، نه اقناعش می‌کنیم، نه برنامه‌ریزی می‌کنیم که باید چه کار کنیم و ...، بدون هیچ برنامه و طرح قبلی، فرار می‌کنیم و خودمان را به یک جای امن می‌رسانیم. اگر تصورتان در مورد کارهایی که به شما آسیب می‌زنند چنین باشد و آن‌ها و اثرات منفی‌شان را در نقش یک حیوان درنده ببینید و عواقبش را به شدت به شما نشان بدهند، به همین ترتیب از دست‌شان بدون هیچ فکر قبلی فرار می‌کنید.

حقیقت امر این‌که در مورد موفقیت چنین چیزی درست است؛

اگر تأثیر هر عمل و رفتار و فکر و پروژه و کارتان را در موفقیت یا شکست کاری‌تان، اینقدر به خودتان نزدیک ببینید که انگار نزدیک‌تر از بند کفش‌ها به شما هستند، دیگر وقت تلف نخواهید کرد و هر کاری و پروژه‌ای را به شدت جدی خواهید گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۰۸
عیسی محمدی

بازاری‌های قدیمی ضرب‌المثلی دارند که می‌گوید کاسب باید پاشکسته باشد. حالا موضوعش چیست؟ قصه‌اش را جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» چنین نقل می‌کند:

«...زنی دسته هاون فلزی‌ای را به پیش سمساری برای فروش می‌برد و بعد از ختم معامله می‌گوید هاون آن را هم دارد که بعداً می‌آورد و پس از رفتن زن، سمسار متوجه می‌شود دسته هاون طلا می‌باشد، تا روزی که سمسار برای امری از دکان خارج بوده زن هاون آن را نیز آورده چون سمسار را نمی‌بیند به دکان پهلودستی یعنی همکار او می‌فروشد و وقتی سمسار آمده از جریان مطلع می‌شود با دسته هاون محکم به قلم پای خود کوبیده می‌گوید: اگر پایم شکسته از دکان بیرون نرفته بودم هاون طلا از دستم نرفته بود! و از آن زمان جمله «کاسب باید پا شکسته باشد» از دستور کاری اهل این فن می‌شود.»

قبلاً در این‌باره نوشته‌ام (این‌ را بخوانید) که این مثل چه نکته‌هایی دارد. مهم‌ترین نکته آن هم این است که باید به عنوان یک فعال کسب و کار و یک کاسب، همیشه حاضر باشید. عدم حضور شما، می‌تواند باعث از دست رفتن فرصت‌های زیادی بشود.

حالا قصد دارم این ضرب‌المثل را در فرهنگ سازمانی و کارمندی بررسی کنیم. متأسفانه بیشتر کارمندها و مزدبگیرها، مصداق همین ضرب‌المثل هستند و هیچ وقت حاضر نیستند و همیشه سرشان به کاری دیگر گرم است. به همین دلیل وقتی که فرصت‌ها از راه می‌رسند، درست مثل کاسب قصه ما پشت دخل‌شان نیستند و فرصت‌ها را از دست می‌دهند. به این ترتیب چندان عجیب نیست اگر بگویند که ما همیشه شکست می‌خوریم و ارتقا پیدا نمی‌کنیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۱۱
عیسی محمدی

نیروی ما بودند. با همسرش در رستوران ما کار می‌کردند. تا این‌که آمد و گفت می‌خواهیم برویم برای خودمان کار کنیم. گفتم باشد؛ و تسویه کامل کردیم. چند ماه بعد آمد و گفت ورشکست شده‌ایم. گفتم چرا؟ گفت نمی‌دانیم. گفتم می‌خواهی دلیلش را بدانی؟ گفتند بله. گفتم چون شما تا به حال دست بگیر داشته‌اید و دست بده نداشته‌اید؛ به همین دلیل با این روحیه کارمندی و کارگری نتوانستید آن‌جا را اداره کنید...

این را علی‌اکبر رهبری صاحب برند شاطرعباس می‌گوید...

روحیه کارمندی و کارگری داشتن، کم‌کم باعث نابودی روحیه استقلال کاری در شما می‌شود؛ اگر هم از شما گذشته، بچه‌تان را طوری بار بیاورید که «دست بده» داشته باشد تا بتواند کار مستقل هم برای خودش ایجاد کند و چنین روحیه‌ای داشته باشد؛ چرا که این روحیه مقدمه کارآفرینی و کار مستقل است...

 

 

کارآفرینی

روحیه کارآفرینی

توسعه فردی

موفقیت

موفقیت اقتصادی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۲۵
عیسی محمدی

یکی از نگرش‌های رایج در محیط‌های کاری، این است که من دارم برای دیگری یا یک رئیس دیگر یا یک مدیر دیگر یا یک شرکت دیگر کار می‌کنم، پس چرا باید خودم را اذیت کنم؟ این عقیده و نگاه هم می‌تواند جالب باشد و هم می‌تواند جالب نباشد. 

حقیقت امر این است که شما دارید برای برند خودتان، ولی نزد دیگری کار می‌کنید. بله،‌طبیعی است که بخشی از مواهب کار شما به دیگران هم برسد، اما کیست که چنین نباشد؟ ولی در حقیقت شما در حال ساخت برند شغلی و حرفه‌ای خودتان هستید. 

نکته بعدی هم آن‌جاست که چه دوست داشته باشید یا نداشته باشید، باید درک کنید این شرکت و کسب و کار و حوزه و تخصص شما نیست که به شما نیاز دارد، این شما هستید که برای کسب درآمد و گذران امور زندگی و همچنین ساخت رویاها و برند و آینده‌تان به این جور جاها نیاز دارید؛ دست‌‌کم تا وقتی که به برند تثبیت‌شده‌ای نرسیده باشید. پس دقت کنید که نگرش شما باید چنین باشد؛ نه این‌که تصور کنید دارند شما را به بردگی می‌کشند. 

متأسفانه در محیط‌های کاری فرهنگی از این دست بسیار رایج است؛ که من این‌جا فقط حق حضور و حق نفس می‌کشم و بابت هر کاری باید به من پول بدهند و چه و چه و چه. البته منظور ما این نیست که زیر بار هر حرفی بروید،‌ اما طوری هم نباشد که تصور کنید همه چیز، در جهت بردگی و سوء استفاده از شماست؛ دقت کنید که شما دارید برند و رویا و آینده‌تان را بسازید و محیط کار و حوزه و تخصص و کسب و کار و شغل‌تان، ابزار این سازندگی است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۳۱
عیسی محمدی

تا حالا کتاب‌های زیادی درباره توسعه حرفه‌ای و شغلی خوانده‌اید نه؟ تا حالا کلیپ‌ها و مستندهای زیادی در این‌باره دیده‌اید نه؟ تا به حال در ورک‌شاپ‌ها و سمینارها و کارگاه‌های زیادی به این منظور شرکت کرده‌اید نه؟ گیج شده‌اید از این میزان حجم راهکار و نکته‌ای که در ذهن‌تان هست و نمی‌دانید چه کار کنید؟ گاهی وقت‌ها میان این همه راهکار همین‌طور مثل گوزنی که مقابل چراغ‌های خیره ماشینی خشکش بزند، خشک‌تان زده است؟

کاملا قابل درک است که چه می‌گویید. اما هدف شما در این حوزه چیست؟ پیشرفت شغلی و حرفه‌ای؟ پس شما چیزهایی به این منظور لازم دارید، درست است؟ راهکارش فقط و فقط همین است:

شما ابتدا نیاز به راهکارهایی دارید که تکلیف‌تان را شرون کنند،

سپس نیاز به اراده‌ای برای عملیاتی کردن آن‌ها دارید.

حالا ما به قسمت دومش کاری نداریم که بحث ایجاد عادت‌ها و قدرت اراده و قدرت چرایی و چیزهایی از این قبیل است.

اما اگر بین ده‌ها و صدها راهکار گیر کرده‌اید، تنها راهش این است که:

شما چشم‌تان را ببندید و به هر چیزی که می‌دانید، عمل کنید؛ بقیه چیزها خود به خود مشخص خواهند شد. شما می‌دانید که سحرخیزی لازم است برای توسعه شغلی؟ خب، سحرخیز باشید. شما می‌دانید که باید نرم‌افزار جدیدی یاد بگیرید؟ شما می‌دانید که باید روی بیان و نحوه رفتارتان در محیط شغلی کار کنید؟ شما می‌دانید که باید مطالعات تخصصی داشته باشید؟ شما می‌دانید باید سرعت‌تان را بالاتر ببرید؟ خب، شما که عملا همه چیز را می‌دانید؛ پس راهکارها مشخص است. نیاز به خوانش هیچ کتاب و متن پیچیده‌ای نیست؛ به ذهن‌تان مراجعه کنید و ببینید چه چیزهایی را می‌دانید که اگر عملیاتی‌شان کنید، صد در صد شما را به موفقیت شغلی و حرفه‌ای می‌رساند. آن‌ها را لیست کنید و این‌ها بشوند راهکارهای شما....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۰ ، ۱۹:۱۵
عیسی محمدی

لابد تا به حال زیاد شنیده‌اید که می‌گویند بزرگ فکر کن و هدف بزرگی را برای خودت انتخاب کن و بالای سر آینه بنویس و مدام به آن فکر کن. این ایده آشنا نیست؟ اگر به شما بگویم که این ایده سراسر اشتباه است، چه می‌گویید؟

یعنی هدفی داشته باشیم؟ چرا، قطعاً باید هدفی داشته باشید. اما بعدش، باید هدف را فراموش کنید و به گام‌های کوچکی که می‌توانید بردارید فکر کنید. اگر مدام این هدف بزرگ بالای سرتان و مقابل چشم‌تان باشد، بار روانی سنگینی روی دوش‌تان خواهد گذاشت. در واقع درست مثل گوزنی که یک دفعه لامپ یک ماشین بیفتد توی صورتش، حتی احتمالاً خشک‌تان خواهد زد؛ من کجا و این هدف بزرگ کجا؟

شما باید روی کارهای کوچکی که می‌توانید انجام بدهید تمرکز کنید؛ آن هم کارهایی که در هر روز و ساعت می‌توانید انجام بدهید. تمرکز باید روی مسیر باشد، نه هدف؛ در این صورت بار روانی کمی را تحمل خواهید کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۰۸
عیسی محمدی