تا حالا به فلسفه فکر کردهاید؟ میدانم تا اسم این کلمه
به ذهنتان میخورد، سریع گارد گرفته و فکر میکنید که با یک عالمه، واژههای
قلمبهسلمبه روبهرو خواهید شد.
فلسفه، یعنی فکر کردن و فکر کردن هم، یعنی سئوال و جواب
کردن با خودمان. تا حالا در اوقات بیکاری، با خودتان سئوال و جواب نکردهاید؟
بیشتر صحبتهای آدمی با خودش، در قالب سئوال و جواب اتفاق میافتد و اگر این سئوال
و جوابها قابل توجه باشند، منجر به تولید فکر و دستگاه فکری میشوند.
حس میکنم موثرتر از تلقینها و تکنیکهای موفقیتی، که
البته در جای خود بسیار قابل توجه و موثر بوده و باید مورد استفاده قرار بگیرند،
رسیدن به فلسفهای برای موفقیت است.
سادهترش میکنم: یک خانه، چارچوب و ستونها و پی دارد و
در کنار آن، تاقچه و اتاق و دیوار و چیزهایی که شکل و شمایلش را زیبا جلوه میدهد.
برداشت من این است که تکنیکهای موفقیتی تلقینمحور و انگیزهمدار، بیشتر شبیه
اتاقها و تاقچهها و سقفها و ... هستند که در جای خود، لازم و ضروریاند. اما
اگر به خانهای بروید که تاقچهها و دیوارها و سقف زیبایی داشته ولی چارچوب و ستونها
و پیریزی آن مشکل داشته باشد، اعتباری به آن هست؟ با کوچکترین زلزله و لرزش، از
دست خواهد رفت.
اما اگر به خانهای بروید که ستونها و پیریزی و چارچوبش
محکم باشد، در آن صورت است که حتی اگر شکل و شمایلش هم چنگی به دل نزند، باز میتوان
به آن اعتبار کرده و داخلش ساکن شد. و البته در این میان، اگر هر دو قسمت خانه
زیبا و مستحکم باشد، که دیگر اوج خوشبختی ما خواهد بود.