موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۸۵ مطلب با موضوع «موفقیت :: فلسفه موفقیت» ثبت شده است

من زمانی به اویاما، رزمی‌کار بزرگ و مبدع کیوکوشین خیلی علاقه‌مند بودم. مدام نقل قول‌ها و بیوگرافی‌اش را دنبال می‌کردم. در کل از قدرت و اخلاق و روش او خیلی لذت می‌بردم.

تا این‌که یک روز، خیلی حیرت‌زده شده و جا خوردم:

واقعا من چرا اویاما را دوست دارم؟

و چرا اساسا دنبال این نیستم که بدانم اویاما، چطور اویاما شده است؟

وقتی سئوال دوم را با خودم مطرح کردم، در کل نگاهم به چهره‌های موفق تغییر کرد. مدام می‌خواستم ببینم چه چیزی باعث ایجاد موفقیتی چنین درخشان در چنین فردی شده که من هم انجام بدهم.

شاید این ایده برای شما هم جواب بدهد؛ دیگر دنبال موفق‌ها نباشید، دنبال علل موفقیت‌شان باشید. مطمئن باشید لذت بیشتری از تعقیب زندگی آن‌ها خواهید برد و خودتان هم به جای بهتری خواهید رسید.

 

کلیدواژه‌های مرتبط:

موفقیت

فرمول موفقیت

تعریف علمی موفقیت

تعریف موفقیت

موفقیت چیست

جمله‌های انگیزشی موفقیت کاری

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۲۹
عیسی محمدی

همیشه نسبت به اخلاق و فرهنگ کار حساس بوده‌ام. امروزه متأسفانه همه کار را یک وزنه اضافه و تکلیف سخت و وظیفه طاقت‌فرسا می‌دانند؛ و چقدر زشت! در حالی که کار به ما درآمد،‌ استقلال مالی، بالندگی، خدمت به جامعه، سلامت روانی و ... می‌بخشد. اجازه بدهید درباره اخلاق کار، کمی از کیم وو چونگ بنیانگذار دوو بیشتر بدانیم. با این‌که او عاقبت‌به خیر نشد، اما این فلسفه‌اش را خیلی دوست می‌دارم:

 

- کار سرگرمی من است.

- من کار و مشغله فراوان دارم و از این بابت خیلی خوشحالم.

- اگر با تمام وجود در جهت کار و فعالیت‌تان تلاش کنید موفقیت شما تضمین‌شده است.

- فردی که با تمام وجود تلاش می‌کند هرگز شکست نخواهد خورد.

- همه مرا برده واقعی کار می‌دانند. کسانی چنین نظری دارند که ارزش واقعی کار را نمی‌دانند و نچشیده‌اند و به لذتی که از کامیابی و موفقیت به انسان دست می‌دهد چیزی نمی‌دانند و به آن نرسیده‌اند.

- جوانان امروز به جای این‌‌که کار و حرفه را یک هدف اصلی بشناسند، آن را تنها وسیله‌ای برای رسیدن به دیگر خواسته‌های خود می‌دانند.

- اگر کار و حرفه را به جای این‌که عامل موفقیت، کامیابی، رشد شخصیت و بهبود جامعه بدانید، فقط وسیله کسب مادیات بدانید،‌نسبت به کار و حرفه بی‌حرمتی بزرگی کرده‌اند.

- اگر به کار و حرفه‌تان مباهات کرده و از انجام آن رضایت خاطر داشته باشید، برای‌تان سرچشمه شادی و لذت بی‌پایان خواهد بود.

- در مورد تحصیل هم چنین است. باید به قدری غرق درس شوید به شما بگویند خوره. انگ بزنند. در این صورت موفق می‌شوید.

- اگر کار و تحصیل را بار اضافه بدانید، کارتان تمام است. اما اگر یک سرگرمی بدانید، خلاقیت شما بروز خواهید کرد.

-  اگر با تمام وجود غرق در کاری شده و از آن لذت ببرید، شکستی در کار نخواهد بود.

- کیفیت ثروت بیشتر از خود ثروت اهمیت دارد، لذت انجام کار مهمتر از منافع مادی آن است.

- پاره‌ای از کارآفرینان تنها دنبال منافع مالی و کسب ثروت‌اند. این هدف زندگی‌شان است. به خاطر همین همیشه عصبی و آشفته و نگران دارایی‌های خود هستند.

- یک معتاد به کارم و فقط برای لذت موفقیت کار کرده‌ام نه چندرغاز سود.

- برای بهترین شدن در هر کاری که کاملا خود را در آن غرق کنید. ایده‌ها، هوش، ذکاوت، آگاهی و درک به کسانی داده می‌شود که با تمام وجود خود را در حرفه یا کار سازنده غرق کنند.

- اگر بخواهید برای کسب ایده‌های جدید، مدت زمانی دست از تلاش برداشته و به استراحت بپردازید، بسیار راه بیهوده‌ای را اختیار کرده‌اید. نوشته‌ها از انتها و نوک قلم متولد می‌شوند و شما همواره باید نوشتن و نوشتن را تمرین کنید تا ایده‌ای را به دست بیاورید. به همین دلیل ذهن خلاق و افکار متعالی در رشته‌های دیگر نیز از غوطه‌وری و تعمق کامل حاصل می‌گردد. نابغه بودن 99 درصد به تلاش وابسته است. خود را غرق کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۰۰
عیسی محمدی

درباره برندینگ شخصی چه می‌دانید؟ 
من کاری ندارم که در این مورد چه می‌دانید یا چه نمی‌دانید. تنها می‌خواهم شما را با اهمیت این نکته آشنا کنم:
خیلی‌ها هستند که تخصص و دانش و سابقه و بودجه و امکانات و اهداف و قدرت اراده و انگیزش‌هایی شبیه شما و حتی بیشتر از شما دارند. پس اگر بخواهید در این زمین بازی کنید، باخت شما احتمال زیادی دارد. 
چه باید کرد؟
در رقابت‌هایی این‌چنینی که غالباً در محیط‌های کاری و سازمانی و شرکتی و ... جریان دارد، نه تخصص شما و نه اراده شما و نه بوجه و امکانات و قدرت اجرایی شما، هیچ‌کدام از این‌ها نیست که موجب برتری شما می‌شود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۲۱
عیسی محمدی

یکی از نگرش‌های رایج در محیط‌های کاری، این است که من دارم برای دیگری یا یک رئیس دیگر یا یک مدیر دیگر یا یک شرکت دیگر کار می‌کنم، پس چرا باید خودم را اذیت کنم؟ این عقیده و نگاه هم می‌تواند جالب باشد و هم می‌تواند جالب نباشد. 

حقیقت امر این است که شما دارید برای برند خودتان، ولی نزد دیگری کار می‌کنید. بله،‌طبیعی است که بخشی از مواهب کار شما به دیگران هم برسد، اما کیست که چنین نباشد؟ ولی در حقیقت شما در حال ساخت برند شغلی و حرفه‌ای خودتان هستید. 

نکته بعدی هم آن‌جاست که چه دوست داشته باشید یا نداشته باشید، باید درک کنید این شرکت و کسب و کار و حوزه و تخصص شما نیست که به شما نیاز دارد، این شما هستید که برای کسب درآمد و گذران امور زندگی و همچنین ساخت رویاها و برند و آینده‌تان به این جور جاها نیاز دارید؛ دست‌‌کم تا وقتی که به برند تثبیت‌شده‌ای نرسیده باشید. پس دقت کنید که نگرش شما باید چنین باشد؛ نه این‌که تصور کنید دارند شما را به بردگی می‌کشند. 

متأسفانه در محیط‌های کاری فرهنگی از این دست بسیار رایج است؛ که من این‌جا فقط حق حضور و حق نفس می‌کشم و بابت هر کاری باید به من پول بدهند و چه و چه و چه. البته منظور ما این نیست که زیر بار هر حرفی بروید،‌ اما طوری هم نباشد که تصور کنید همه چیز، در جهت بردگی و سوء استفاده از شماست؛ دقت کنید که شما دارید برند و رویا و آینده‌تان را بسازید و محیط کار و حوزه و تخصص و کسب و کار و شغل‌تان، ابزار این سازندگی است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۳۱
عیسی محمدی

تا حالا کتاب‌های زیادی درباره توسعه حرفه‌ای و شغلی خوانده‌اید نه؟ تا حالا کلیپ‌ها و مستندهای زیادی در این‌باره دیده‌اید نه؟ تا به حال در ورک‌شاپ‌ها و سمینارها و کارگاه‌های زیادی به این منظور شرکت کرده‌اید نه؟ گیج شده‌اید از این میزان حجم راهکار و نکته‌ای که در ذهن‌تان هست و نمی‌دانید چه کار کنید؟ گاهی وقت‌ها میان این همه راهکار همین‌طور مثل گوزنی که مقابل چراغ‌های خیره ماشینی خشکش بزند، خشک‌تان زده است؟

کاملا قابل درک است که چه می‌گویید. اما هدف شما در این حوزه چیست؟ پیشرفت شغلی و حرفه‌ای؟ پس شما چیزهایی به این منظور لازم دارید، درست است؟ راهکارش فقط و فقط همین است:

شما ابتدا نیاز به راهکارهایی دارید که تکلیف‌تان را شرون کنند،

سپس نیاز به اراده‌ای برای عملیاتی کردن آن‌ها دارید.

حالا ما به قسمت دومش کاری نداریم که بحث ایجاد عادت‌ها و قدرت اراده و قدرت چرایی و چیزهایی از این قبیل است.

اما اگر بین ده‌ها و صدها راهکار گیر کرده‌اید، تنها راهش این است که:

شما چشم‌تان را ببندید و به هر چیزی که می‌دانید، عمل کنید؛ بقیه چیزها خود به خود مشخص خواهند شد. شما می‌دانید که سحرخیزی لازم است برای توسعه شغلی؟ خب، سحرخیز باشید. شما می‌دانید که باید نرم‌افزار جدیدی یاد بگیرید؟ شما می‌دانید که باید روی بیان و نحوه رفتارتان در محیط شغلی کار کنید؟ شما می‌دانید که باید مطالعات تخصصی داشته باشید؟ شما می‌دانید باید سرعت‌تان را بالاتر ببرید؟ خب، شما که عملا همه چیز را می‌دانید؛ پس راهکارها مشخص است. نیاز به خوانش هیچ کتاب و متن پیچیده‌ای نیست؛ به ذهن‌تان مراجعه کنید و ببینید چه چیزهایی را می‌دانید که اگر عملیاتی‌شان کنید، صد در صد شما را به موفقیت شغلی و حرفه‌ای می‌رساند. آن‌ها را لیست کنید و این‌ها بشوند راهکارهای شما....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۰ ، ۱۹:۱۵
عیسی محمدی

دارن هاردی می‌گوید اگر به انجام کارهایی که دوست نداری بپردازی، غالبا به چیزهایی که دوست داری می‌رسی. این جمله، حکایت همان حدیث‌های معروف خودمان هم هست که بهترین کارها را، سخت‌ترین یا مکروه‌ترین کارها می‌دانند؛ همان‌هایی که برای آدمی و نفس آدمی، انجام دادن‌شان خیلی سخت است.

اما قصه چیست؟

ماجرا این‌جاست که شما باید وضع موجود را به هم بریزید تا به وضع مطلوب و وضع آرمانی برسید. اما این کار، با انرژی و توان و اراده فعلی شما دست‌یافتنی به نظر نمی‌رسد. پس چه باید کرد؟ باید نیرو و انرژی بیشتری نسبت به وضع موجودتان وارد کنید. این نیرو و انرژی بیش از حد، در نفس شما و حلقه آسایش و دایره امنیت شما مشکلاتی را ایجاد می‌کند. در این صورت مدام به خودتان خواهید گفت که نه، این کار را نباید بکنی. از آن‌جایی که ذهن و نفس شما هم همه چیز شما را بهتر از خودتان می‌شناسد، به راحتی می‌تواند در این زمینه فریب‌تان بدهد.

راه‌حل، همانی است که دارن می‌گوید؛

شیرجه بزنید در کارهایی که دوست ندارد و برای‌تان کراهت دارد.

دستاوردها غالبا در جایی، آن‌سوی‌تر از همین کارهایی نهفته است که برای‌تان سخت است.

هرچقدر بیشتر بتوانید خودتان را بیشتر به این دست از کارها ببندید، موفقیت و دستاورد بیشتری را تجربه خواهید کرد...

 

#موفقیت

#توسع فردی

#پیشرفت 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۰ ، ۱۵:۵۹
عیسی محمدی

چند روز پیش با یکی از دوستان نادیده ولی اهل مطالعه و بسیار قابل احترامم، بحثی داشتیم درباره این‌که گسترش مفاهیمی مثل سختکوشی و موفقیت و ...، تنها تحمیق عموم جامعه است. پرسیدم چرا؟ گفت چون منافع آن فقط به ثروتمندان و طبقه حاکم جامعه می‌رسد. گفتم این مسأله حتی برای یک نویسنده هم رایج است؛ اگر بخواهد نویسنده خوبی بشود باید سختکوش باشد؛ پس همه بحث رساندن منفعت به دیگران نیست.

البته در این بحثی نیست که زمانی در آمریکا، مفاهیم روانشناسی موفقیت و توسعه فردی و ... راه افتاد چون برای رشد جامعه و ثروتمندان و طبقه حاکم منافعی داشت؛ چون کمی آن حس اعتراض مردم را کنترل می‌کرد. در این‌ها هیچ بحثی نیست و چه بسا درست باشند. حتی دانش روانشناسی اجتماعی، از جایی شروع به رشد کرد که یافته‌های آن در کارخانه‌ها به شدت به درد می‌خورد.

اما این‌که کسانی از مفهوم یا مفاهیمی سوء استفاده کنند، باعث نفی آن مفهوم نمی‌شود. مشکل از کسانی است که سوءاستفاده کرده‌اند؛ نه از خود این مفهوم. اتفاقاً چون این مفهوم مهم بوده، آمده‌اند سراغش.

چرا سرقت طلا اینقدر زیاد است؟ چون طلا مهم است. در حوزه مفاهیم مرتبط با موفقیت و پشتکار و سختکوشی هم چنین است. اساساً این مفاهیم از دیرباز و عصر کهن وجود داشته‌اند و بحث، سوء استفاده سیاسی از آن‌ها نیست.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۱۹:۱۱
عیسی محمدی

چرا اراده می‌کنیم ولی نمی‌شود؟

چه هرچقدر خواست و اراده می‌کنیم راه به جایی نمی‌برد؟

این سئوالی است که خیلی‌ها می‌پرسند، اما شاید همین خیلی‌ها جواب را ندانند.

واقعا چرا؟

 

افسانه‌ای وجود دارد در دنیای موفقیت که همه چیز را اراده می‌داند. البته که اراده خیلی مهم است. اما اراده، بخش دوم قضیه است. بخش اول چیست؟ همان بخش اولی که اگر وجود نداشته باشد، هیچ اراده‌ای راه به جایی نخواهد برد؟

خیلی ساده است.

مهمتر از اراده، سه چیز دیگر است که هر اراده‌ای منهای یک یا دو یا هر سه، به در بسته خواهد خورد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۰۱
عیسی محمدی

از همان روزگار نوجوانی دوست داشت برود و پشت میکروفن قرار بگیرد. تا این‌که یک روز دست بر قضا، در یک استودیوی رادیویی کاری گیر آورد. مثلا یک پادو بود. تا این‌که یک‌بار شانس به او رو آورده و مجری برنامه مریض شد و نیامد. سردبیر برنامه هم به لری گفت که برود پشت آن میکروفن و شروع کند به صحبت کردن. البته لری محبوب ما، اولش که پشت میکروفن قرار گفت، رسما و کاملاً و قطعا و یقینا هنگ کرد و نمی‌دانست که باید چه کار کند. تا این‌که سردبیر برنامه توی گوشی به او گفت که پسر، تو باید صحبت کنی و کار ما صحبت کردن و سرگرم کردن مردم است، می‌فهمی؟ و چنین شد که لری کینگ، از همان استودیوی کوچک شروع کرده و به قول بعضی‌ها، توی عمرش توانست 50 هزار تا مصاحبه بگیرد. او اصلا با مصاحبه زنده بود و جالب این‌که مثل این‌ها هم نبود که ده‌ها و صدها ساعت قبل از هر مصاحبه مطالعه کند. همین‌طور می‌نشست و صحبت می‌کرد؛ مردی که همه رئیس‌جمهورهای آمریکا در زمان زندگی‌اش را پای مصاحبه‌هایش کشانده بود؛ مردی که خودش، غالبا بالاتر از مصاحبه‌شونده‌هایش بود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۰۷
عیسی محمدی

در مطالب قدیمی‌تر وبلاگم که جستجو می‌کردم، به این جمله‌های آرنولد شوارتزنگر که از یک فیلم برداشته کرده بودم، رسیدم:
«من از داشتن نقشه پشتیبان بیزارم.
وقتی شروع کردی به خودت شک کردن
اوضاع خیلی خطرناک می‌شود
چرا که این منظور را می‌رسانی که اگر نقشه من کار نکرد
یک نقشه دیگر دارم
نقشه پشتیبان؛ پلن بی
یعنی یک‌جورهایی از قبل داشتی به آن فکر می‌کردی
و تمام انرژی و فکرت را روی آن گذاشته بودی
و تمرکز و ایده‌ها را از نقشه اول گرفته بودی
ما بهتر عمل می‌کنیم
اگر هیچ ضمانتی نداشته باشیم
و پلن بی و نقشه جایگزین یعنی ضمانت داشتن
یعنی این‌که یک چیزی هست که نمی‌گذارد من زمین بخورم
پلن بی یا نقشه پشتیبان خیلی خطرناک است
این‌جوری خودمان را از شانس موفقیت محروم می‌کنیم
من از پلن بی به همین علت متنفرم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۱۷
عیسی محمدی

دکتر محمود سریع‌القلم، پژوهشگر و استاد مطالعات توسعه، یکی از مقالات 30‌ ویژگی خودش را، به 30 مانع روانشناختی پیشرفت اختصاص داده است. به نظرم برای کسانی که اهل پیشرفته و توسعه فردی و سازمانی هستند، می‌تواند بسیار کارگشا باشد. با هم می‌خوانیم. 

 

1.    در رابطه با هر موضوعی، نظر دادن؛
2.    تقریباً تعطیلی انتقاد از افکار خود؛
3.    تقریباً تعطیلی انتقاد از رفتار خود؛
4.    تقریباً تعطیلی انتقاد از بدقولی‌های خود؛
5.    تقریباً تعطیلی انتقاد از نسبت‌های ناروا به دیگران؛
6.    استفادۀ ناآگاهانه از واژه‌ها؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۹ ، ۱۲:۱۳
عیسی محمدی

من ذاتاً آدم امیدواری هستم. یعنی دوست دارم در هر وضعیتی، همیشه بذرهای امید را کشف کنم و همیشه خودم را امیدوار نگه دارم. می‌دانم که خیلی‌ها هم مثل من هستند. بعضی هم که زیاده‌روی می‌کنند و می‌گویند امید، حتی دروغش هم خوب است. نمی‌دانم حالا از کجا به چنین ایده‌ای رسیده‌اند و چطور می‌تواند امید دروغین را، یک فضیلت دانست؟
این روزها مدام به این فکر می‌کنم که چیزی به اسم امید دروغین یا امید پوشالی، به همان اندازه که ناامیدی می‌تواند بد باشد، آسیب‌رسان خواهد بود. دقت کنید به این جمله: امید دروغین و امید غیر واقعی، به اندازه ناامیدی می‌تواند به شما و هر کسی و هر گروهی و ... آسیب برساند. اما چطور است که امید دروغین، به همان اندازه‌ای که ناامیدی آسیب می‌رساند، می‌تواند همه چیز را خراب کند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۹ ، ۱۰:۵۰
عیسی محمدی

امروز فرصت و حوصله‌ای دست داد و فصلی از کتاب «دوام آوردن، تنها راز موفقیت» مارک یارنل را خواندم. جالب بود. درباره این‌که چطور با اژدر افسردگی مخصوصاً در کار فروش مقابله کنیم. این‌ها را نوشتم. شاید جالب باشد؛

    نمی‌توان از مردم انتظار داشت به ما بپیوندند در حالی که شرایط رضایت‌مندی را در ما نمی‌بینند. باید خودمان شاد و رضایت‌مند و پرانرژی و مثبت باشیم. 
    وارد کردن ضایعات مساوی است با دریافت کردن ضایعات. این یک ضرب‌المثل کامپیوتری است. 
    اغلب افسردگی در نتیجه ضایعاتی است که مردم اجازه داده‌اند وارد مغزشان شود.
    اگر افسردگی آزارتان می‌دهد، این سه کلمه را داشته باشید: دیگر خبر ممنوع!
    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۳
عیسی محمدی

در این روزهای سخت، موفق شدن و در مسیر موفقیت ماندن، دشوارتر از هر زمان دیگری شده است. اما چرا دشوارتر شده؟ اولین دلیل آن قطعاً مشکلاتی است که در پیرامون ما وجود دارد. مشکلات اقتصادی و اجتماعی و تحریم‌ها و نابسامانی و فسادها و بی‌کفایتی‌های موجود در رویه‌ها و دیوار دولتی و ...، باعث شده‌اند تا پیش رفتن، مثل سابق نباشد. یعنی بخشی از اصول موفقیت اشاره شده در کتاب‌های مختلف به کار ما نیایند.

اما بخش دوم و مهمتر آن، مدیریت واکنش‌های غالباً ذهنی ماست. این روزها به شدت می‌شنویم که همه از آینده نامعلوم و عدم ثبات و بدبختی و ... می‌گویند. به همین دلیل است که حتی اگر بخواهیم کار هم بکنیم و حتی اگر بخواهیم به توسعه فردی هم پایبند بمانیم، باز هم ذهن‌مان پر از گفتگوها و نویزهای نامعلوم است که عملاً اجازه تمرکز کردن به ما نمی‌دهد. در مورد توسعه فردی و موفقید در عصر آشفته و امروز ما، نکته‌هایی به ذهنم می‌رسد که با شما به اشتراک می‌گذارم:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۹ ، ۱۸:۲۶
عیسی محمدی

در دنیای فوتبال دو تا رونالدو داریم؛ البته به واسطه این‌که زمان رونالدوی پرتغالی به ما نزدیک‌تر است، او را بیشتر می‌شناسیم و به یاد می‌آوریم. اما هنوز هم خیلی‌ها هنرنمایی رونالدوی برزیلی را به یاد داشته و او را بهترین می‌دانند.

آریگو ساکی، معتقد است که کیفیت رونالدوی برزیلی بهتر از رونالدوی پرتغالی است؛ ولی یک مشکلی وجود دارد: رونالدوی برزیلی تنبل بوده و بیشتر منتظر فرصت است و کم می‌دود.

نتیجه؟ این‌که رونالدوی پرتغالی بیشتر می‌دود و بیشتر دنبال فرصت است و فرصت‌طلب‌تر است. این، یکی از اسرار بزرگ دنیای موفقیت و توسعه فردی است؛ این‌که منتظر فرصت نمانید، بدوید و به فرصت برسید؛ با شدت هرچه تمام‌تر.

این ایده فوق‌العاده‌ای است، نه؟

مهم نیست در چه شرایطی هستید،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۲
عیسی محمدی

هربار که نقل قول‌های مرتبط با موفقیت را مرور می‌‌کنم، این جمله از جیم ران خیلی مرا تکان می‌دهد؛

پول یا موفقیت، دنبال نمی‌شود، جذب می‌شود.

به عبارت بهتر، جیم ران معتقد است که هیچ وقت درآمد شما، از میزان رشد شخصی و شخصیت شما پیشی نمی‌گیرد. به واقع این دو هم‌سو و هم‌راستا با هم حرکت می‌کنند.

اما این یعنی چه؟

من گاهی با خودم می‌نشینم و فکر می‌کنم که چرا مثلاً درآمد بیشتر از الان، مثلا سه یا چهار یا ده برابر الان نیست. دفعه آخر که این جور فکرها را می‌کردم، یاد این جمله جیم ران افتادم. از خودم پرسیدم که:

اساساً چرا من دارم دنبال پول و درآمد می‌روم؟

و اساساً پول و درآمد جذب چه چیزی می‌شود؟

یک سرچی توی گوگل کردم؛ دیدم همه دارند درباره قانون جذب ثروت صحبت می‌کنند.

اما من بحثم عینی‌تر از این حرف‌ها بود.

با خودم به این نتیجه رسیدم که:

- بخشی از این ثروت و درآمد جذب پشتکار من می‌شود.

- بخشی هم جذب نظم و انضباط من می‌شود.

- بخشی هم جذب قدرت و جسارت ریسک‌پذیری من.

- و البته بخشی هم جذب نوآوری و خلاقیت من.

- و بخشی هم جذب تیم‌سازی و قدرت راه آمدن با مردم و دیگران.

- و بخشی هم به نگاه بازاریابی و مشتری‌مداری من.

- و البته در کنار موارد دیگر، بخشی هم به دعا کردن و درخواست از خدا بر می‌گردد؛ به واسطه نگاه دینی که داریم که بالاخره خدایی هست و همین‌طوری آفریده نشده‌ایم و اگر او عنایت کند، خیلی از موانع از میان برداشته می‌شود.

 

به این نتیجه رسیدم که باید این‌ها را تقویت کنم تا بحث جذب ثروت به واسطه نوعی شخصیت و سبک زندگی و کاری که دارم، اتفاق بیفتد.

وگرنه اگر قرار باشد که صبح دیر بیدار شوم و پشتکار نداشته باشم و نوآوری و فرصت‌جویی و ... هم که به کنار، دیگر کدام جذب و کدام ثروت؟

حالا بحث من ثروت و پول بود.

شما اصلاً بگو علم، شما بگو موفقیت شغلی، شما بگو موفقیت خانوادگی یا حتی موفقیت معنوی یا هر چیز دیگری.

باید آن را جذب کرد. باید به تو بدهند.

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۳۳
عیسی محمدی

همین چند هفته پیش در توئیتر با کسی بحث‌مان شد. درباره این‌که اصول موفقیت کلاهبرداری است. البته هر کسی نظری دارد. گروهی معتقدند کلاهبرداری است، گروهی هم معتقدند که نه. من جزو گروه دوم هستم. ضمن این‌که نباید فراموش کرد سوء استفاده‌کنندگان در هر حوزه‌ای هستند؛ اعم از حوزه ادبیات موفقیت یا حوزه طلافروشی یا صنف پوشاک و ... . پس جدا از این‌که سوء استفاده در همه جا هست، نمی‌شود ادعا کرد که ذات اصول موفقیت چیز به درد نخوری است.

حقیقت امر تا چند روزی پکر بودم. با خودم می‌گفتم چرا هم باید به مردم اصول موفقیت را آموزش بدهیم، هم حرف بشنویم. تازه منی که بابت این آموزش‌ها پولی هم نمی‌گیرم و هر چه بوده، یا مقالاتی در مجله موفقیت و دیگر روزنامه‌ها و مجلات بوده؛ یا در وبلاگ و تلگرام و توئیتر و ... . حتی به این فکر کردم که اصلا این اصول مگر به دردی هم می‌خورد؟ الان مگر مردم در این وضعیت به این جور چیزها نیاز دارند؟

تا این که یکی، دو هفته پیش جرقه‌ای در ذهنم زده شد:

اگر اصول موفقیت و توسعه فردی و مدیریت ذهن، در شرایط بحرانی به درد نخورد

پس کی قرار است به درد بخورد؟

و اساساً آیا در شرایط بحرانی، چیزی بهتر از این‌ها هم هست که به درد ما بخورد؟

دیدم که انصافاً چنین است. در همین شرایط بحرانی است که این اصول موفقیت باید به داد مردم برسد و چیزهایی برای ارائه داشته باشد؛ چرا که باید بر بحران‌ها و موانع و ... غلبه کنیم. و آیا مگر اصول موفقیت جز این است؟ ک هبرویم و بر موانع غلبه کنیم و به هدف‌مان برسیم؟

بله، به نگاه جدیدی درباره اصول موفقیت رسیدم؛ این‌که چنین ادبیات و فرهنگی صرفاً برای روزگاران خوش‌خوشان‌مان نیست؛ بلکه دقیقاً برای روزگار گرفتاری و بحران و دردسر ماست؛ تا ما را از این پهنه عبور دهد.

این بود دریافت من.

 

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۳۱
عیسی محمدی

نامه‌ای نسبتاً غیرعمومی از یک تولیدکننده که تازه کارش را شروع کرده به دستم رسید. شخصاً از مطالعه آ لذت بسیار بردم. این لذت را با شما نیز به اشتراک می‌گذارم. باشد که لذتش را ببرید و اثری روی شما داشته باشد. 

***

سلام عزیز دلم

می‌خواستم نکته‌ای را با تو در میان بگذارم

تا مدت‌ها با خودم فکر می‌کردم چرا من دنبال پول نمی‌روم

با این‌که خیلی دوست دارم وضعم خوب شود؟

تا این‌که امروز دلیلش رو کشف کردم

زندگی فردی به اسم میر مصطفی عالی نسب را خواندم

یکی از قهرمانان صنعت ایران که ده سال پیش مرحوم شده

جالب این‌که مخ اقتصادی خیلی خوبی هم داشته

یک بار در سال 1335 که سنگلج را تخریب کرده و به جایش پارک شهر را ساختند

به بهشتی گفته بود که طبق چیزی که من می بینم و تمرکز شاه روی شهرها

کسی که در تهران زمین بخرد

میلیاردر خواهد شد

همین طور هم شد

ولی خودش می گوید بروید همه حساب های شخصی و کارخانه ام را مرور کنید

یک ریال هم صرف خرید و فروش زمین نکرده ام

ظاهراً اعتقادی به این درآمد نداشته

تا سی سالگی هم یکی از مهمترین تجار ایران بوده

ولی وقتی با مراجع تقلید آشنا می‌شود و اسلام را بیشتر مطالعه می کند

می رود سمت تولید

همه فکر و ذکرش می شود تولید

جالب این که فقط یک بار ناچار شده زمین بخرد آن هم از کسی که به پولش نیاز داشته

سال ها بعد همان زمین را به همان واطه ای که برای خرید زمین آمده بود می فروشد

می گوید سود این معامله

بیشتر از سود ده سال دو تا کارخانه من بوده است

ولی هیچ وقت وسوسه نشدم که بروم و این کارها را بکنم

عزیز دلم

من پول و رفاه شما را دوست دارم

اما درکنارش باید توجیهی هم برای خودم داشته باشم که چرا دارم کار می کنم

توجه و تمرکز روی بحث تولید و صنعت

همان چیزی است که می تواند هم درآمدی برایم به ارمغان بیاورد

هم حس مثبت درونی‌ام را اغنا کند

شخصاً حتی دوست ندارم یک ریال از ناحیه خرید و فروش زمین و ساختمان و ... به دست بیاورم

می خواهم درگیر تولید و کارخانه و صنعت و ... بشوم

این قرار است که از این پس رویه من بشود

تولید هم نیاز به سخت کار کردن و دود چراغ خوردن و .... دارد

شاید در میانه راه به من بگویی که اگر همین زحمت را برای دلالی کشیده بودم

ده برابر در آورده بودم

اما دلالی متعلق به من نیست

خرید و فروش زمین و ملک متعلق به من نیست

در این حوزه‌ها من راحت نیستم نمی‌توانم نفس بکشم حتی اگر همه مردم درگیرش باشند

خواستی پولی به تو می دهم که بروی و انجامش بدهی

اما خواهش می کنم به رویکرد من احترام بگذار

من می‌خواهم شما را به رفاه برسانم

اما از این راه و این که سر سفره ما ده ها و صدها و هزاران نفر دیگر بنشینند

وگرنه همه دارند خرید و فروش سکه و طلا و ارز و زمین و ملک و ... می‌کنند

چه فایده؟

همه ما داریم از همین سوراخ گزیده می شویم

بدون این که کسی به فکر اقتصاد سالم مملکت باشد

عزیز دلم

اگر می خواهی شوهرت از کار کردن خودش لذت ببرد و تمام همتش را روی کار و بار خودش بگذارد

از من مخواه که به سمت و سوی دلالی و درآمدهای غیر تولیدی و غیرصنعتی بروم

من میلیاردر شدن را با تولید دوست دارم

چیزی که هم برکت دارد، هم مفید است برای جامعه من

هم باعث ارضای درونی من می شود

ممنونم عزیز دلم

که درک خواهی کرد

من به سمت تولید خواهم رفت و کارم را شروع خواهم کرد

چشم انداز من این است که بهترین ماشین های جهان را در ایران تولید کنم

می دانم که هنوز زود است

اما خوشم که می‌خواهم در این مسیر باشم و حتی در این مسیر بمیرم؛ حتی اگر به یک دهم این هدف‌ها هم نرسم.

 

 

----------------------------------------------------------------------

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۳۳
عیسی محمدی

بین نوشته‌ها و رفرنس‌های قدیمی، این نوشته را از ویل دورانت، فیلسوف و متفکر بزرگ غربی پیدا کردم که در کتاب لذات فلسفه‌اش نگاشته بود. چون مربوط به روانشناسی بود آن را یادداشت کرده بودم. درباره خصوصیات یک مرد منفی. بد نیست با هم آن را بازخوانی کنیم. 

***

صاحب خوی منفی خود را حقیر می شمارد و با آنکه صفاتی را از شکل و قیافه و ذهنش بر می خیزد، می ستاید همیشه با ناشیگری متوجه ضعف جسمانی خویش است و به کارگران قوی و مردان کاری بلندبالا که مغرور از قدرت و سلامت خویش از کنار او می گذرند، به حسرت می نگرد. مرد منفی فاقد نیرو و قدرت کار است و برای انرژی، خون کافی در بدن ندارد.

 

سر میز غذا متوجه اش باش و ببین چگونه بی اشتهاست و چگونه در خوراک، وسواسی و مشکل پسند است. وقتی که گوشت می خورد، به فکر کشتارگاه است و ماهیگیری را قساوت می داند؛ از غذایش لذت نمی برد و با آن چنان ور می رود که گویی مرغی اولین بار کرمی را می بیند. پس از غذا انگشتانش را به دقت تمیز می کند و نگران است که مبادا برای پیشخدمت انعام کافی نگذارد. از اتاق چنان بیرون می رود که می خواهد کسی او را نبیند و حس می کند که همه متوجه او بوده اند.

 

اگر مردی را اولین بار ببیند، زیرچشمی او را ورانداز می کند و به همه جای او جز چشمانش می نگرد و مقاصد و قوای او را می سنجد. اگر شدت عمل به خرج دهد چون نقابی است بر روی کار کسی که می داند تسلیم خواهد شد. از اقدام و مسئولیت می ترسد و خواهان سکوت و آرامش و عزلت است. مطالعه را دوست دارد و مخصوصاً از داستان های خطر و اقدام و فلسفه های قدرت و اراده لذت می برد؛ مردان برتر و گاوچرانان امریکا را می ستاید و معتقد است که اگر مردم را عقلی به کمال بود رهبری او را گردن می نهادند. اگر کامیاب شود آن را به اعتبار قدرت خود می داند و اگر شکست بخورد خود را گناهکار نمی داند بلکه محیط یا مردم را مقصر می داند. یا از جرم ستاره و طالع می شمارد؛ به دنیا بدبین است و به نفس خود خوشبین.

 

با اینهمه ممکن است به جهت آن قدرت خیال نامحدودی که به علت محدودیت قوای جسمانی اش در او رو به افزایش است، شخصی بزرگی گردد. چون قدرت خیالش مانع و حایلی در برابر خود و در برابر ملاحظات خارجی نمی بیند آزاد است و می تواند در مناطق وسیعی از شعر و فلسفه پرواز کند و اگر گاه بتواند ساعتی خود را با شکیبایی به کار بپیوندد می تواند از این سرزمین های دور از دیده زیبایی های دلخواه و فلسفه های ایده آلیستی یا صور و اشکال جدیدی در هنر و ادب بیاورد. صاحب این خوی در بالاترین حد خود شاعری نابغه است و در پایین ترین حدش فقط یک روشنفکر است یعنی کسی که فقط فکر می کند و صاحبنظر نیست. هر چه تمدن وسعت می یابد و زندگی به طرز خستگی آوری پیچیده می گردد و برای بقا نیروی جسمانی کمتری لازم می گردد شهرهای بزرگ از این گونه اشخاص غوطه ور در اندیشه و فکر و خودخور پرتر می شود. اینها کسانی هستند که تخیل دون کیشوت و دستاوردهای هملت را دارند.

 

در چنین شخصی غرایز حرکت و عمل ناچیز و زبون است. از بازی و ورزش گریزان است و کارش فکر کردن و حرف زدن است. نحو و تجنیس می داند اما شنا نمی تواند. اگر بازی برود برای تماشاست زیر تماشا از بازی راحت تر است. انگیزه استراحت در او از همه چیز برتر است؛ تا سواری میسر است پیاده نمی رود و تا می تواند بنشیند نمی ایستد و تا خواب ممکن است بیدار نمی ماند. و به همین جهت نمی تواند خوب بخوابد؛ اعصابش خسته است اما شهوتش خسته نیست و چون قوایش صرف عمل نمی گردد و عواطف و انفعالاتش آنچه می خواهند نمی توانند از جسمش به دست آورند همیشه آرزومند و مشتاق می ماند. و هیچ گاه قرار و آرام ندارد.

 

ماهیت او گوشه گیری و کار نکردن است، از حقایق تلخ و تکالیف زندگی گریزان است و همواره در عالم رؤیاست و در آن عالم به پیروزی های زیاد نائل می گردد. خجلت، او را به خلوت راز می کشد و خلوت راز منتهی می شود به تقیه که خاصیت بیشتر مردان ضعیف است. اهل معاشرت است اما به این معنی که از خلوتگاه خود بیرون می آید و به اجتماعات و مجالس کوچکی که همدرد و هم ذوق اویند با ولع تمام از راه واکنش روی می آورد. وقتی در بهشت است که گوش شنوایی برای سخنان خود پیدا کند. کافه ها از این گونه اشخاص پر است. از آن روی اهل معاشرت است که سخت خواهان وجهه است. با ترس و شرم از عرف و عادت پیروی می کند و با آنکه از اشراف و نجبا نیست وجدانش دمکرات است. که درست انعکاس اخلاق و عادات مردم است. از طرف دیگر، مهربان و خوش قلب و سپاسگزار و وفادار و محترم است، سنگدل نیست و خشونت او کم است. در عشقبازی مایل به خروج از عادت است اما گناهانش خیلی کوچک است.

 

اما ضعف او بیشتر از آن جهت است که این انگیزه های او برای وصول به مقصدی که به زندگی اش وحدت و یکرنگی بخشد، همکاری نمی کند. با آنکه جویای راحتی است همیشه ناراحت است، با ناخرسندی از نقشه ای به نقشه دیگر می پردازد و از جایی به جای دیگر می رود. همانند کشتی ای است که لنگرگاه ندارد و متاعش رو به فساد است. او، اماده نظم و کوشش نیست و اگر چه گاهی با ناراحتی به کاری می پردازد، نمی تواند در وصول به مقصدش استقامت ورزد، زیرا آن را یکنواخت می بیند و دوست ندارد یا وسایل وصول به آن را دشوار می یابد. در نیت سختگیر و در عمل شل است. گاهی به هیجان هایی دچار می گردد که وانمود کننده قدرت است. ولی به زودی زایل می گردند و به هم می ریزند. هزاران آرزو دارد اما فاقد اراده است.

 

----------------------------------------------------------------------

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۱۳
عیسی محمدی

باید اسم آن دستگاه جک‌پات باشد. فکر می‌کنم در بازی‌های شرطی و شانسی کاربرد دارد. جایی از یک پوکرباز می‌خواندم که یک پوکرباز حرفه‌ای، شبیه دستگاه جک‌پات است؛ احساس در او نیست و همه چیز محاسبات است و محاسبات و احتمالات و باز هم محاسبات. این به نظرم ایده جالبی می‌تواند باشد؛ این‌که در زندگی خودتان، احساسات را در این جور وقت‌ها کنار بگذارید. البته احساسات خوب‌اند، اما در زمان و مکان و موقعیت مناسب خود؛ نه در جایی که نیاز به موفقیت دارید.

سان تزو، استراتژیست بزرگ چین باستان، اشاره می‌کند که بله، موفقیت در جنگ، نتیجه محاسبات فراوان است. کسی می‌برد که محاسبات فراوان صورت می‌دهد و کسی شکست می‌خورد که کمترین محاسبات را داشته و دارد. باید هر چیزی را محاسبه کنیم، بدون دخالت دادن احساسات و عواطف اضافه بر سازمان.

حقیقت این است که در این جا، بروز احساسات و عواطف،‌ کارکرد ذهن و هوش را تضعیف می‌کند. در نتیجه کارکرد ذهنی‌مان و کارکرد فکری و تصمیم‌گیری‌مان کمتر و کمتر می‌شود. به قول موساشی، شمشیر زن بزرگ ژاپنی، یک شمشیرزن و مبارز، بدون عصبانیت مبارزه می‌کند؛ که به تعبیر خودمان همان بدون احساسات وارد عمل شدن است.

به یاد داشته باشیم که هر چیزی را و هر امکانی را باید محاسبه کنیم و جایی برای غافلگیری نگذاریم. باید که همه چیز را در نهایت محکم‌کاری انجام بدهیم. چیزی نباید به احتمالات و شایدها و قضا و قدر و ان‌شاء الله و ماشاء الله سپرده شود. موقع برنامه‌ریزی و عمل، باید طوری عمل کنید که انگار جز شما و کارها و برنامه‌هایتان، هیچ متغیر اثرگذار دیگری وجود ندارد.

حتی اگر خدا هم بخواهد لطفی کند، قطعاً این لطف شامل حال بندگان بی‌فکر و تنبلش نخواهد شد؛ خداوند تنبل‌ها را دوست ندارد، حتی اگر مومن باشند.

پس موفقیت بزرگ، در سایه محاسبات دقیق بزرگ است و شکست، نتیجه محاسبات ضعیف و اندک و بی‌بنیه.

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۴۰
عیسی محمدی

در روزگار نوجوانی و جوانی که بسکتبال تمرین می‌کردم، یکی از همکلاسی‌های ما نیز با ما تمرین می‌کرد. کلاً چند نفر بودیم که زمین و زمان را به هم می‌ریختیم و این‌قدر پیش ناظم مدرسه می‌رفتیم که توپ بسکتبال بگیریم، که نمره‌ انضباط‌مان را همیشه کم می‌کرد.

این هم‌کلاسی‌مان، از نظر ژنتیکی بنیه خیلی قوی داشت. می‌گفت از روزگار کودکی، به او روزانه یک لیتر شیر و 250 گرم گوشت می‌دادند. چون اصالتاً اجدادش به قفقاز بر می‌گشتند، از نظر ژنتیک نیز قوی بود. طوری بود که وقتی طرف ما می‌آمد، عملاً نمی‌توانستیم دفاع کنیم. چرا؟ چون یا باید با او برخورد می‌کردیم،‌ یا از سر راهش کنار می‌رفتیم. ما هم ترجیح می‌دادیم کنار برویم، چون چند باری که خواستیم دفاع کرده و سد راهش بشویم، کلاً به اطراف پرت شدیم و صدمه دیدیم. الببته چندان قوی‌هیکل هم نبود، ولی به هر حال قوی‌بنیه بود.

توی دنیای فوتبال نیز از این دست آدم‌ها داریم. اشتباه نکنم پل گاسکوئین عضو تیم ملی فوتبال انگستان نیز چنین موجودی بود. یعنی به قدری قوی‌هیکل و قوی‌بنیه بود که وقتی جلو می‌رفت، کسی نمی‌توانست حریفش بشود. او را حتی با خطا هم نمی‌توانستند متوقف کنند.

کل ماجرای یادداشت من این است:

چنان باش که حتی با خطا هم نتوانند متوقف‌ات کنند. به همین راحتی.

به این منظور، باید به شدت قوی شوید و مصمم و هیچ تردیدی نداشته باشید. یک انسان بی‌تردید،‌ می‌تواند چند انسان مردد را کنار بزند.

بله، این روزها خیلی‌ مشکلات داریم. اما شما چه کار می‌کنید؟ به نظرم سعی کنید چنان باشید که وقتی به پیش می‌روید، حتی با خطا هم نتوانند متوقف‌تان کنند. یعنی نقشه و برنامه و بنیه و قدرت و اطلاعات و تمرکز و دیگر عادت‌های شما باید به گونه‌ای باشد که دیگران نتوانند شما را حتی با خطا هم کنترل کنند. چنین وضعیتی باید داشته باشید.

 

----------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۴۳
عیسی محمدی

فرانسیس سیلز در جایی می‌گوید، آرزو نکن چیزی به جز آن‌چه هستی باشی، سعی کن در هر چه هستی کامل باشی. به زبان خودمانی‌تر، می‌شود این‌که:

همان چیزهایی را که داری، چاق کن.

یک لحظه بنشینید و به این فکر کنید اگر در چیزهایی که هستیم کامل و بی‌نقص عمل کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد.

من به در چند مرحله، به شما خواهم گفت که چه اتفاقی خواهد افتاد:

  1. اول این‌که اعتماد به نفس شما زیاد خواهد شد و اثر موجی این کار در دیگر جنبه‌های زندگی‌تان هم نمود خواهد داشت.
  2. دوم این‌که به قول جیم ران، موفقیت جذب کردنی است، نه دنبال کردنی. یعنی شما برای بیشتر داشتن،‌ باید بیشتر باشید؛  بیشتر منظم باشید و بیشتر پشتکار داشته باشید و بیشتر کار کنید و بیشتر و بیشتر و ... . وقتی چنین باشد، موفقیت ناخودآگاه جذب شما می‌شود. پس اگر در چیزی که هستید کامل بشوید، موفقیت خود به خود جذب شما می‌شود.
  3. در این صورت وضعیت موجود شما هم بهتر خواهد شد. یعنی از نظر روانی اعتماد به نفس و عزت نفس بیشتری پیدا خواهید کرد. از نظر مالی وضع‌تان بهتر خواهد شد. از نظر رتبه به سمت‌های بالاتر خواهید رسید. فروش‌تان بیشتر خواهد شد و ... در این صورت، شما آماده جهش به موفقیت‌های بالاتر هم می‌شوید.
  4. وقتی شما فقط چیزهای را که دارید چاق می‌کنید، دیگر خبری از حسادت به دیگران نیست. وقتی حسادت نیست، نیروی روانی شما بالاتر رفته و با شدت و تمرکز بیشتری کار می‌کنید. وقتی چنین باشد، باز هم به موفقیت‌های بیشتری خواهید رسید. در واقع بخش اعظم موفقیت در جنگ‌ها را،‌ به قول ناپلئون بناپارت سه‌چهارم آن را، روحیه تشکیل می‌دهد. به احتمال زیاد در کار و زندگی و ... نیز چنین است. در این صورت روحیه شما قوی‌تر شده و به موفقیت‌های بیشتری خواهید شد.
  5. در نهایت این‌که، به قول حافظ «دولت آن است که بی خون دل آید به کنار/ ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست.» یعنی شما با خیال راحت‌تر و زحمت کمتر به موفقیت می‌رسید؛ بدون خودخوری و کار زیاد و ... . اصلاً به این ترتیب، در مسیر موفقیت قرار می‌گیرید؛ در مسیر طبیعی موفقیت.

-----------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۳۲
عیسی محمدی

پزشکی خاطره‌ای نوشته بود. گفته بود دختری را برای ضربه چشمی که به او خورده بود، آورده بودند. بابت؟ راننده‌ای که مسافرکشی می‌کرد، قصد داشته او را ربوده و به او تعرض و تجاوز کند. دختر هم مقاومت می‌کند.

پزشک تعریف می‌کند که بله، انتظار ملاقات با زنی ترسیده و داغون را داشتم. اما دیدم دختری شجاع و با اعتماد به نفس، جلوی من نشسته و راحت داشت همه چیز را تعریف می‌کرد. این که چطور از این مخمصه فرار کرده و تا ابد، قهرمان خود است.

این جمله‌اش واقعاً تکانم داد. این که یک نفر بتواند ادعا کند که واقعاً قهرمان خود است، جمله‌ای به غایت تکان دهنده است. همه ما دنبال قهرمانی بیرون خودمان می‌گردیم. اما آیا می‌توانیم به راحتی ادعا کنیم که قهرمان خودمان هستیم؟

خیلی از ما وقتی زندگینامه بزرگان را می‌خوانیم، گاهی توی دلمان دیگران را تحسین می‌کنیم، که ایول، چقدر خوب که توانسته این کارها را بکند و از این مشکلات قسر در برود و همه را مغلوب کند.

کی می‌رسد که یک‌بار، درباره خودمان و از عمق جان، برگردیم و بگوییم که ای جان، چه کاری کردی تو، واقعاً به تو دارم افتخار می‌کنم؛ واقعاً دستمریزاد.

و این‌که چنین کاری را تصنعی و زورکی انجام ندهیم؛ واقعاً وقتی داریم مرورش می‌کنیم، حال کنیم از این قهرمان بودن.

کی می‌شود قهرمان خودمان باشیم؛ بی ریا و اصیل و ناب و از عمق جان.

می‌شود آیا؟

من یکی که تصمیم گرفتم دفترچه‌ای برای زمان‌هایی که توسط خودم شگفت‌زده شده‌ام و قهرمان خودم شده‌ام، را ثبت کنم. چقدر خوب است که آدم مدام توسط خودش شگفت‌زده شده و اصالتاً قهرمان خود باشد.

 

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۸ ، ۱۸:۱۲
عیسی محمدی

بگذارید کمی درباره تفاوت پیشرفت و موفقیت صحبت کنیم.

موفقیت، در چشم و ذهن دیگران است. یعنی دیگران باید که شما را موفق بدانند. در این صورت است که فردی موفق دانسته می‌شوید. اما اگر دیگران شما را موفق ندانند، در این صورت نمی‌شود شما را فردی موفق قلمداد کرد. از این منظر، حس موفقیت ما می‌تواند بالا و پایین بشود؛ چون نگاه دیگران می‌تواند بالا و پایین بشود.

اما حس پیشرفت، یعنی من با وجود همه موانعی که بوده، هر چه که در چنته داشته‌ام را رو کرده‌ام و همه تلاشم را کرده و شرمنده خدم نیستم.

به قول معروف، بیشترین تلاش خود را کردن؛ چه شرایط خوب باشد یا نه.

حس پیشرفت یک امر کاملاً منحصر به فردی و اختصاصی است. یعنی خودتان می‌توانید درک کنید که امروز را خوب گذرانده‌اید یا بد؛ بهره‌وری خوبی داشته‌اید یا نه؛ جلو رفته‌اید یا نه. اما در مورد موفقیت، شما نمی‌توانید چیزی بگویید. یعنی همه تلاش خودتان را می‌کنید و بعد باید دید که این تلاش، از نگاه دیگران نیز خوب ارزیابی شده یا نشده. البته که شما هم تکلیف‌های چون ارائه خوب و اطلاع‌رسانی درباره کارهایی که کرده‌اید و .... دارید. اما در نهایت، ممکن است همه این کارها را بکنید و دیگران شما را چندان موفق ندانند.

این، یکی از نکته‌های مهم حوزه موفقیت است. حس پیشرفت، می‌تواند حالتان را خوب کند و از مقایسه دور است. اما حس موفقیت، می‌تواند گاهی حال‌تان را بگیرد و آکنده از مقایسه است.

 

 

------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۸ ، ۱۸:۵۱
عیسی محمدی

اما جدا از این مسائل، خودم نیز شخصاً با یک نکته بغرنج در این مورد روبه‌رو بودم. اول این‌که ما می‌پذیریم که این امر، یکی از رمزهای بزرگ و فراموش شده موفقیت و خوشبختی است.

اما از سوی دیگر، من این درک را داشتم که انسان جز در پیشگاه خداوند، نباید درخواست خودش را مطرح کند. اگر جایی هم مطرح می‌کند، به واسطه این است که خداوند، از طریق اسباب خودش کارها را پیش می‌برد و امر غیرمنطقی از جانب او اتفاق نمی‌افتد. یعنی خداوند اگر قرار است کمکی به شما بکند تا خانه‌ای بخرید، به دل کسی می‌اندازد یا بانک یا ... را سبب این کار می‌کند.

از سوی دیگر، ابراز نیاز نزد غیر خدا و کسانی که خدا امر کرده به واسطه آن‌ها کار پیش برود، سخت نکوهیده است. با وجود این مباحث، چطور باید درخواست کنیم؟

حقیقت امر این‌که مدت‌ها با این امر و چالش درگیر بودم. نکته‌های زیر بابت این قضیه به ذهنم رسیده است، امیدوارم که بتواند به درد شما هم بخورد:

  • دعا سلاح مؤمن است. دعا یعنی درخواست از خداوند. خداوند هم به طور واقعی، وجود داشته و موثرترین نیرو در همه جهان و آفرینش است.
  • خداوند دوست دارد که بنده‌اش، حتی ساده‌ترین موارد را هم از او بخواهد. حتی در حد بند کفش. حدیث داریم در این مورد.
  • به واسطه این‌که خداوند امر غیرمنطقی انجام نمی‌دهد، طبیعی است که در جهان اقع، خواست او باید از طریق اسباب منطقی و مقدمات لازم پیش برود. به قول معروف، خدا دست می‌دهد، اما برای ما پل نمی‌سازد.
  • حال که چنین است، باید جایی درخواست‌مان را مطرح کنیم که اولاً، خداوند ما را امر کرده تا کارمان از آن طریق پیش برود. ثانیاً کسانی که خدامحورتر هستند و ما به واسطه این خصلت نزد آن‌ها می‌رویم. ثالثاً چندان در درخواست خود پافشاری نکنیم؛ طوری که شخصیت ما زیر سئوال برود. به قول معروف کنه نشویم. فقط چند باری جهت یادآوری مطرح کنیم، در حد ضرورت.
  • من معتقدم که این رویه نباید معکوس شود. یعنی ما باید این‌طور فکر کنیم چون خداوند به ما امر کرده که از طریق اسباب او کارها باید پیش برود، پیش آن‌ها برویم؛ نه چون برای اسباب دنیایی اصالت مجزا قائل هستیم. این خیلی متفاوت است با آن‌که بیشترین قدرت اثرگذاری را برای اسباب در نظر بگیریم. یعنی با یک تغییر نگرش، شما با اعتماد به نفس به سمت اسباب رفته و درخواست می‌کنید.
  • از اعتماد به نفس گفتم. سعی کنید با چنان نیروی ذخیره و دانش و اطلاعات و اعتماد به نفسی پیش بروید، که عملاً فرد مقابل احساس کند اگر با شما کار نکند، باخته است. یعنی قبل‌اش، حتماً خودتان را آماده کنید. طوری باشد که انگار او محتاج طرح و اجرا و پروژه شماست.

این‌ها نکته‌هایی بود که فکر کردم برای متعادل کردن این بحث باید به آن‌ها توجه کنم.

 

------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۸ ، ۱۱:۵۲
عیسی محمدی