موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

امروز اول صبح، یعنی نزدیکی‌های پنج بامداد، رفته بودم که بچه‌ها را راهی قم کنم؛ در ایستگاه راه‌آهن. معمولاً در این ساعت‌های نسبتاً خلوت، بعضی از مسافران آخرسر بدون بلیت می‌آیند و سوار می‌شوند؛ چون غالباً صندلی‌های خالی وجود دارد.

دیدم چند نفری دارند با رئیس قطار بحث می‌کنند. البته خیلی محترمانه، ولی جدی داشتند بحث می‌کردند. همه هم کولی‌پشتی به پشت، انگار که از سفری دور می‌آمدند و قصد داشتند به مقصدشان،‌ که احتمالاً شهر قم بود، بروند. نفری که بحث می‌کرد، جهاندیده‌تر بود. او را مهندس خطاب می‌کردند. لحن او رئیس قطار را وادار می‌کرد تا با دقت به حرف‌هایش گوش کند.

مهندس می‌گفت به او گفته‌اند که سیستم قطع است و نمی‌توانند بلیت صادر کنند. بعد این‌که کارمندان بخش سالن که داشتند بلیت‌ها را کنترل می‌کردند، آن‌ها را راه نمی‌دادند و چرا این کار را کرده‌اند در حالی که قطار جا هم دارد؟

جمله طلایی این فرد چنین بود:

«آقاجان، سیستم قطع است، دست‌های ما هم قطع است مگر؟ یعنی سیستم قطع شد باید بمیریم؟ من آمریکا هم بوده‌ام، این جور مشکلات آن‌جا هم هست؛ نمی‌گویم که نیست. ولی خیلی راحت،‌ دفترچه‌ای می‌دهند و با دست می‌نویسند که شما کارتان راه بیفتد...»

این جمله «سیستم قطع است، دست‌های ما هم قطع است؟» خیلی به دلم نشست. در ایران متأسفانه خیلی از کارمندمسلک‌ها، با تکیه به قانون و سیستم و ساختار خاص خودشان، معمولاً علاقه بیشتری دارند بپیچانند تا کار راه بیندازند. البته منظورمان به هیچ وجه قانون‌شکنی و ساختارشکنی نیست. اما سئوال این‌جاست:

-         قانون و ساختار برای چه ایجاد شده؟

برای راه انداختن کارها.

-         خب اگر مشکلی در این قانون و ساختار و ... بود، چرا همه چیزمان باید تعطیل بشود؟

-         مگر ما دست و مغز و عقل و شعور نداریم؟ چرا خودمان کار ملت را راه نیندازیم؟ ابزار آمده که به ما کمک کند؛ قانون و ساختار و سیستم و ... ابزار هستند؛ آیا ابزارها باید بر ما سلطنت کنند؟

به قول حزب‌اللهی، کمی جهادی فکر کنیم؛ کمی جهادی‌تر عمل کنیم.

از این پس، وقتی که در حوزه کاری‌مان حرف از قفل شدن سیستم و ساختار و قانون و ... مطرح شد، بهتر نیست که خودمان اولین نفری باشیم که با دست‌هایمان که هنوز قطع نیست و با مغزمان که هنوز کار می‌کند و با نیت‌مان که راه انداختن کار مشتریان و خلق‌الله است، مشکل را حل کنیم؟

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۳
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس پنجم: به سمت مخاطب و مشتری برو؛ کند نباش؛ سنگین نباش

 

 

در حوزه کار فروشندگان مترویی، این خریداران نیستند که به سمت فروشندگان می‌روند؛ بلکه برعکس است. یکی از دلایل موفقیت آن‌ها هم همین است. آن‌ها می‌دانند که مشتری با توان خرید متوسط، در مترو فراوان است. پس به جای این‌که در جایی ثابت بنشینند، سراغ این مشتری‌ها می‌روند.

البته تازگی‌ها در بخشی از سکوها، فروشندگان مستقری را هم می‌بینیم. ولی نکته این‌جاست که این گروه نیز در مسیر رفت و آمد مشتریان خود اقدام به فروش می‌کنند و سریع هم می‌توانند جابه‌جا بشوند.

همین سرعت بالا در جابه‌جایی و رفتن به سوی مشتری، هر کجایی که هست، می‌تواند یکی از اسرار بزرگ موفقیت در هر کسب و کاری هم باشد، نه؟

متأسفانه بیشتر اصحاب کسب و کار، در مغازه و شرکت و سایت خود می‌نشینند و منتظرند که مشتری بر سرشان ببارد. مشتری این‌قدر بیکار نیست که سروقت این گروه بیاید؛ اگر دلشان می‌خواهد که زنده بمانند، این آن‌ها هستند که باید به سمت مشتری‌ها بروند؛ هر کجایی هستند. شاید مشتری در تلگرام باشد، شاید در یک منطقه شلوغ شهر و ... و البته شاید در مترو و واگن‌هایش....


---------------------------------------------------------------------------------------

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۱۱
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس چهارم: تخصصی کار کردن

غالب فروشندگان مترو تخصصی کار می‌کنند؛ یا در نهایت سه، چهار محصول. آن‌هایی هم که انواع و اقسام محصولات را روی دوش خودشان آویزان می‌کنند، البته چندان فروش بالایی ندارند. اما انگار که یک تقسیم کار نامحسوسی انجام شده باشد؛ این‌که هر کسی باید چه چیزی بفروشد.

این طور نیست که ببینند کدام محصول فروش بیشتری دارد و آن را بیاورند؛ این جوری ناچار خواهند بود که هر روز، یک محصول بیاورند و با این کار، می‌دانند که از ذهن مشتریان خود پاک خواهند شد.

 به واقع حوزه‌سازی و تخصص‌گرایی، یکی از مباحث مهم بازاریابی و فروش محسوب می‌شود. این‌قدر هم ساده هست که حتی فروشندگان مترویی هم آن را درک می‌کنند.

شما چرا آن را به کار نمی‌گیرید؟

---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۵
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس سوم: استقامت و تسلیم نشدن

 

فروشندگان مترو هیچ‌وقت خسته نمی‌شوند.

شاید امروز آن‌ها را ببینید و خرید نکنید. شاید فردا آن‌ها را ببینید و خرید نکنید. شاید هفته بعد آن‌ها را ببینید و نکنید؛ با همان توضیحات و محصول و ... . شاید ماه بعد آن‌ها را با همان توضیحات ببینید و خرید نکنید. اما به هر حال،‌ یادتان می‌ماند که هر وقت خریدی داشتید، از آن‌ها انجام بدهید؛ چون هم خودشان را می‌شناسید، هم توضیحات‌شان را دیده و شنیده‌اید و هم این‌که نزدیک شما هستند.

این، نتیجه‌ای از سختکوشی و خسته نشدن است؛ به همین راحتی.

اما ما چه کار می‌کنیم؟ با اولین پاسخ نه، یا در نهایت ده تا پاسخ نه اول، در کل جهان‌بینی‌مان را از دست می‌دهیم و فکر می‌کنیم که همه چیز تمام است.


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۶
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس دوم: مخاطب شناسی خوبی دارند

بخشی از فروشندگان باذوق مترو، معمولاً مخاطب‌شناسی و خلاقیت خوبی دارند. آن‌ها همچنین مشتری‌مداری جالبی هم دارند. مثل این‌که جدیداً کارت‌خوان هم با خودشان همراه می‌کنند. چرا؟ چون بخشی از خریداران می‌گفتند که ما پول نداریم. پس فروشندگان هم رفتند و مشکل را حل کردند. هرچند ممکن است در برخی موارد استفاده از کارت‌خوان‌های سیار کار خطرناکی باشد، ولی به هر حال این کار را کرده‌اند. به همین دلیل کسی راه دررو ندارد و باید از آن‌ها خرید کند.

برخی از فروشندگان نیز قصه‌گویان و سرگرم‌کنندگان خوبی هستند. حسابی دیگران را می‌خندانند و سرگرم می‌کنند. برخی نیز سعی می‌کنند با مقایسه قیمت‌ها، به مخاطبان خود ثابت کنند که دارند از این خرید سود می‌کنند. بعضی‌ها هم که همان‌جا محصول و خدمات خودشان را به معرض اجرا و تماشا می‌گذارند تا دقیقاً بدانید چی دارید می‌خرید.

---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۶
عیسی محمدی

درس‌هایی که از فروشندگان مترو آموختم:

این روزها داخل مترو که راه می‌روید، انگار داخل مترو نیستید؛ انگار داخل یک جمعه‌بازار هستید. این روزها حتی داخل قطارهای مترو که هستید، گاهی حس این را دارید که یک جمعه‌بازار دارد حرکت می‌کند روی ریل‌ها. با این وجود، حتی از این دستفروش‌های نازنین نیز می‌توان درس‌ها یاد گرفت. بخشی از این درس‌ها را با شما نازنینان به اشتراک می‌گذاریم.


درس اول:

در هر شرایطی، راهی پیدا کن

 

تا حالا به فروشندگان داخل مترو نگاه کرده‌اید؟ آن‌ها برایشان فرقی نمی‌کند که در چه وضعیتی هستند. این‌که مترو شلوغ هست یا نیست، کسی به آن‌ها غر می‌زند یا نه، کسی خرید می‌کند یا نه، قطار یک دفعه ترمز می‌کند یا نه، به هر حال کار خودشان را می‌کنند. گاهی وقت‌ها حتی مسافران بیرون قطار نمی‌توانند خودشان را داخل قطار کنند، اما فروشندگان مترویی با این احوالات، چنان ماهی میان جمعیت مستقر در داخل مترو می‌لغزند تا یک فروش دیگر بکنند.

کاری ندارم که این کار را به خاطر نیاز مالی یا هر چیز دیگری انجام می‌دهند، نکته این‌جاست که بالاخره راهی برایش پیدا می‌کنند و با سختی‌ها کنار می‌آیند. در حالی که خیلی‌های دیگر هم نیاز مالی دارند، ولی این‌قدر با سختی‌ها سر و کله نمی‌زنند و از میان ان‌ها راهی برای خودشان باز نمی‌کنند.

---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۵
عیسی محمدی

سنکا، فیلسوف و وزیر رومی در روزگار اوج قدرت رومی‌ها، جمله جالبی دارد. او اشاره می‌کند که انسان‌ها در تخیل بیشتر رنج می‌کشند تا واقعیت. این جمله واقعاً در برهه‌ای، مرا نجات داد و حالا هم اعتقاد زیادی به آن دارم.

شاید بپرسید چطور؟

بسیاری از کارها یا شاید با قاطعیت بشود گفت همه کارها، در عمل و واقعیت، بار کمتر و زحمت کمتری دارند به نسبت زمانی که آن‌ها را به ذهن‌مان می‌سپاریم. شما می‌خواهید به یک یا چند مشتری یا آدم مهم زنگ بزنید. در این صورت دو حالت اتفاق می‌افتد:

-         در حالت اول بدون فوت وقت، گوشی را برداشته و تماس می‌گیرید و منظورتان را می‌گویید؛ یا می‌شود یا نمی‌شود. درهرصورت، تکلیف شما روشن می‌شود.

-         در حالت دوم شما آنقدر در ذهن‌تان دراین‌باره فکر می‌کنید که آخرش به این نتیجه می‌رسید که چرا اساساً باید زنگ بزنید و چرا آن‌ها باید جواب بدهند و چرا و چرا و چرا... و همین چراها، شما را به خاک سیاه می‌نشاند.

به‌واقع انجام خود کار، این‌قدری برای شما رنج‌آور نیست که فکر کردن به آن و در فکرهای خود، شکست خوردن از انجام آن یا آن را سخت‌تر از حالت معمول به حساب آوردن.

این قاعده البته جنبه‌های دیگر هم دارد.

مثل این‌که شما الان خانه‌ای دارید و درآمدی و کاری و بالاخره می‌توانید از پس هزینه‌های پزشکی و ... برآیید، اما چون در ذهن‌تان این تصور را دارید که باید خانه‌تان 150 متر باشد و در حساب‌تان دست‌کم صد میلیون تومان مانده حساب باشد و سالی چند بار خارج بروید و ...، حسابی اذیت می‌شوید؛ در حالی که در واقعیت، دارید به خوبی و خوشی زندگی می‌کنید. اما این توهمات ذهنی، شما را حسابی به هم می‌ریزد. در واقع ذهن برای شما یک آرمانی تعریف می‌کند که شما چون در غالب موارد نمی‌توانید به آن برسید، همیشه در رنج و غصه هستید.

بیایید کمی واقعی‌تر و عینی‌تر برخورد کنیم؛ رنج کمتری خواهیم کشید.


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۴
عیسی محمدی

دکتر استفان کاوی، در کتاب ماندگار خود با نام هفت عادت مردمان کامیاب، اشارت جالبی به بزرگترین ویژگی همه افراد موفق می‌کند. البته گوشزد می‌کند که این اصل را، از مقاله یک بنده خدای دیگری برداشت کرده است که زمانی را برای تحقیق در این مورد اختصاص داده.

اما این ویژگی و خصیصه و عادت مشترکی که بین همه افراد موفق و فوق موفق وجود دارد چه چیزی است؟

خیلی ساده:

نخست امور نخست را انجام بده.

به عبارت ساده‌تر، اولویت‌بندی کارهایی که دارید به نسبت هدف و ارزش‌های زندگی‌تان؛ سپس انجام کارها بر اساس اولویت‌ها.

برایان تریسی نیز در کتاب‌های خود، اشاره می‌کند طی تحقیقی که از کارفرمایان بزرگ انجام شده، بزرگ‌ترین خصیصه‌های یک نیروی کارآمد را، همین اولویت‌بندی امور و البته هوش و تیزهوشی دانسته شده است.

می‌بینید که اولویت‌بندی امور و نخست امور نخست و مهم را انجام دادن چقدر مهم است؟

و جای تعجب است که بسیاری از ما، به همین راحتی این اصل مهم و مشترک و بزرگ همه افراد موفق را نادیده می‌گیریم.

و این‌چنین به انهدام موفقیت‌های آتی و آینده خود بر می‌خیزیم.

این، آیا رقت‌انگیز نیست؟

چرا، بسی رقت‌انگیز است و جانگذار؛ که ما چه می‌توانستیم باشیم، ولی چون بلد نیستیم نخست امور نخست را انجام بدهیم،


---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۸
عیسی محمدی

در رقابت بین ماشین‌ها، بخشی از مزیت ماشین‌ها را شتاب اولیه آن‌ها تشکیل می‌دهد. شتاب هم، حداقل زمانی است که یک ماشین به حداکثر قدرت و سرعت خود می‌تواند برسد. طبیعی است که وقتی شتاب یک ماشین پایین باشد، قدرت و ساختار موتور و پیشرانه آن‌ هم از قدرت و کیفیت بالاتری برخوردار است؛ وگرنه شتاب پایین داشتن کار هر خودرویی نیست.

اما این‌ها چه ارتباطی به موفقیت دارد؟

راستی، شتاب شما در انجام کارها چقدر است؟

به عبارت ساده‌تر:

شتاب شما، در رسیدن به حداکثر قدرت و تمرکز و سرعتی که می‌توانید داشته باشید، چقدر است؟

شاید کمی گیج شده باشید. بیشتر توضیح می‌دهم.

خود من، معمولاً نیم ساعتی طول می‌کشد که از خانه خارج بشوم. تا مسواک بزنم، لباس بپوشم و آشغال‌ها را جمع کنم و مطمئن بشوم که چراغی روشن نمانده و چیزی جا نمانده. تازه صبحانه را هم بین راه یا در محل کارم می‌خورم. اما یک نفر دیگر همین که بیدار شد، بعد از مسواک و سر و صورت را آب زدن، در کمتر از پنج دقیقه از خانه خارج می‌شود.

دقیقاً منظورم چنین چیزی است.

حالا در محل کار هم وضعیت من چنین است.

یکی، دو ساعتی طول می‌کشد که خبرها را چک کنم و برنامه‌هایم را یادداشت کنم و کلی مسخره‌بازی دیگر، تا سریع سروقت اولین کار مهمم بروم. گاهی هم تا ظهر طول می‌کشد کار اصلی‌ام را شروع کنم؛ یعنی این زمان به آماده‌سازی مسخره برگزار می‌شود.

در حالی که یک نفر دیگر همین‌که کامپیوترش بالا آمد، شروع به کار می‌کند؛ به همین راحتی.

شتاب او در رسیدن به اوج سرعت و قدرت و تمرکز در کارش،‌ چیزی که برایان تریسی حالت مد می‌نامد، بالاتر از ماست؛‌ به همین خاطر به موفقیت‌های بیشتری هم می‌رسد.

معروف است که می‌گویند قهرمانان المپیک تا ساعت نه، ده صبح، به اندازه چند برابر دیگران تمرین و تلاش کرده‌اند؛ در حالی که ما ساعت ده صبح تازه در حال لود شدن هستیم تا کارمان را شروع کنیم.

شتاب‌تان را برای رسیدن به اوج روحیه کاری اندازه بگیرید و سعی کنید افزایشش بدهید.

خیلی جواب می‌دهد.

 

---------------------------------------------------------------------------------------

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۴۱
عیسی محمدی

در فوتبال، تاکتیکی وجود دارد به نام پرسینگ. به این ترتیب که وقتی بازیکنان یک تیم توپ را از دست می‌دهند، دفاع را از همان زمین حریف شروع می‌کنند؛ یا این‌که وقتی تیم حریف می‌خواهد بازی را از زمین خودش شروع کند، مورد پرسینگ تیم مقابل قرار می‌گیرد.

اما چرا دفاع از زمین حریف؟

به یک دلیل ساده: 

خراب کردن تاکتیک و بازی تیم حریف و عدم شکل گرفتن یک استراتژی معین و مشخص. و البته کمی هم شانس؛ بسیار اتفاق افتاده که به واسطه پرسینگ، بازیکنان یک تیم دچار اشتباه شده و توپ را تقدیم تیم مقابل کرده‌اند تا گل بزنند. به همین راحتی.


چطور از این تاکتیک در زندگی‌مان استفاده کنیم؟

خیلی ساده است. پرسینگ را در مورد مشکلات ایجاد شده سریعاً اجرایی کنید. نگذارید مشکلات بزرگتر و بزرگتر بشوند. از همان‌جایی که شروع شده‌اند، سریع دفاع کردن را شروع کنید. اجازه ندهید که استراتژی مشکل شما به طور کامل شکل بگیرد، از همان جایی که شکل گرفته، یعنی از زمین خودش، دفاعش کنید، خرابش کنید، به همین راحتی.


بگذارید یک مثال ساده بزنم:

مشکلی در محل کارتان پیش آمده. فروش بخش شما محدود و کم شده. باید کاری کنید. احتمالاً شما باید جلسه‌ای بگذارید و با کارمندان و فروشندگان خود صحبت کنید و مشاوره بگیرید و ... این‌ها البته خیلی خوب‌اند. اما ساده‌ترین راه این است که:

از همان‌جایی که فروش کم شده، دفاع و حتی حمله را شروع کنید؛ نگذارید کار به زمین خودتان بکشد؛ از همان‌جایی که دارید ضربه می‌خورید و توپ، یعنی فروش‌تان را، از دست داده‌اید، ضربه بزنید؛ کارمند یا شیوه یا اصولی را که باعث این توپ‌ از دست دادن شده‌اند دفاع کنید. یا مقابل فردی که این توپ را از شما گرفته دفاع کنید؛ که می‌تواند مشتری ناراضی، یک رقیب قدر، یک روش نادرست بازاریابی یا هر چیز دیگری باشد. نگذارید کار به زمان و روزها و ماه‌های بعدی بکشد. 

 

در همه‌جای زندگی‌تان، پرسینگ را از زمین حریف شروع کنید؛ جواب می‌دهد.

---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۵
عیسی محمدی

با یکی از اعضای محترم شورای شهر تهران که صحبت می‌کردم، معتقد بود که باید در رأس شهرداری تهران یک ابرمدیر قرار بگیرد. به همین دلیل بود که ابتدا سراغ شخصی چون محمدعلی نجفی رفتند. او از ابتدای انقلاب، در مناصب ارشد مدیریتی بوده؛ یک ابرمدیر. همیشه هم بهترین رتبه‌ها و نمره‌ها را می‌گرفته. از نظر اجتماعی سرش به تنش می‌ارزیده.

اما ماجرای دردناک محمدعلی نجفی، مرا به این نتیجه رساند که:

همه‌چیز در موفقیت‌های ظاهری خلاصه نمی‌شود؛ حتی برای ابرمدیری چون نجفی.

باید همه‌چیز را طی یک مجموعه مشاهده کرد.

مهم تعادل است.

مهم این نیست که در یک بعد به پیش بتازیم.

و این‌که همه‌چیز از خانواده آغاز می‌شود. بی‌جهت نیست که جامعه‌شناسان خانواده را مهمترین ریزنهاد جامعه می‌دانند.

یک بنده‌خدایی ادعا کرد که می‌تواند زمان آموزش ویولن به شاگردانش را تا یک‌دهم یا چیزی شبیه این کاهش دهد. واقعاً روش درستی هم داشت. وقتی‌که رفتند تا ببینند چطور چنین کاری را در مورد آموزش این ساز خیلی سخت می‌کند و چطور چنین ادعایی دارد، به نکته عجیبی رسیدند. دیدند روش او همان روش قبلی‌هاست. اما قبل از هر چیزی، روزهای ابتدایی از شاگردانش کارهای عجیبی را درخواست می‌کرد. مثل این‌که بروند با آخرین نفری که دعوا کرده‌اند آشتی کنند. به پدر و مادرشان بگویند چقدر دوست‌شان دارند. به یک نفر که نمی‌شناسند کمک کنند و ... . با چنین شرایطی، روحیه این افراد در رتبه‌ای بالا قرار می‌گرفت و این روحیه، کار آموزش را بسیار سهل‌تر می‌کرد.

بیایید و بیاموزیم که موفقیت‌های ظاهری،‌ همه‌چیز نیستند. به زندگی دیگران غبطه نخوریم. گاهی تربیت یک فرزند صالح، یک سفر دسته‌جمعی شاد با خانواده، یک هدیه خریدن، مشاوره با روانشناس و اصلاح اشکالات رفتاری و ... می‌تواند به همه موفقیت‌های جهان بیارزد.

زمانی یک روانشناس به ثروتمندترین مرد جهان، که اگر اشتباه نکنم آن موقع راکفلر بود، دو تا توصیه کرده بود. یک این‌که هیچ وقت وارد سیاست نشو. دوم این‌که هیچ وقت وارد طلاق نشو؛ چون خیلی هزینه روانی برایت دارد. منظورش این بود که به اصلاح بیندیش، نه ویران کرد. او هم این دو تا نصیحت را به گوش گرفته بود و بخشی از خوشبختی خود را تابع آن می‌دانست.

به موفقیت‌های پیش رو و معمولی و خانوادگی بیندیشیم؛ موفقیت‌های ظاهری فقط وقتی که حال‌مان خوب باشد خوب خواهد بود. وگرنه اشکالات ما را، بزرگ‌تر خواهد کرد.


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۰۳
عیسی محمدی

این روزها همه دنبال پول هستند، شما چطور؟

البته من کوچکتر ازاین هستم که در این باره توصیه‌ای داشته باشم

فقط عرضم این است که:

دنبال تخصص و عمق در یک حوزه و چیزی باشید؛

این برای شما از پول بهتر است.

این برای شما پولسازی هم خواهد کرد.

حضرت امیر علیه السلام فرمایش کرده‌اند که ارزش مرد به تخصص اوست.

واقعاً جمله عجیبی است. به قول یک دانشمند محترم اهل تسنن، اگر مسلمانان نداشتند جز این توصیه را، برایشان کفایت می‌کرد.

و البته در این میان نیز باید یک نکته سرنوشت‌ساز را فراموش نکنید:

بدانید که چطور باید از تخصص خود کسب معیشت و درآمد کنید. همه‌اش سرتان توی کتاب و مقاله نباشد، کمی هم حواستان به بازار باشد.

این نکته را متأسفانه خیلی‌ها فراموش می‌کنند. به خاطر همین تخصصشان راه به جایی نمی‌برد.

من نمی‌گویم که به خاطر پول تخصص به دست بیاورید؛ بلکه می‌گویم پول درآوردن از تخصصتان را هم بلد باشید. کمی نیاز به برندسازی شخصی و فن بازاریابی و مذاکره و ... دارد. فکر نکنید این موارد با شأن شما جور نمی‌آید.

کیم وو چونگ، بنیانگذار کمپانی دوو، زمانی در کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست گفته بود که، در زمان‌های گذشته قدرت از ناحیه ثروت و نزدیکی به قدرت سیاسی ایجاد می‌شد؛ اما امروزه قدرت صرفاً از ناحیه تخصص ایجاد می‌شود.

دیگر خود دانید...


---------------------------------------------------------------------------------------


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۰
عیسی محمدی

ما قوی‌تر از آنی هستیم که فکرش را می‌کنیم.

این را چه کسی می‌گوید؟

آرنولد. همان آرنولدی که بدنسازی می‌کرد و بعدها سناتور شد و فیلم هم بازی کرد و او را با ترمیناتورهایش می‌شناسیم.

هم‌اویی که اسطوره بدنسازی دنیا و به نوعی خاص‌ترین و پرافتخارترین ورزشکار این حوزه شناخته می‌شود.

او به تمرین‌های تهاجمی مشهور بود. مثل یک گرگ درنده‌ به سمت وزنه‌ها حمله می‌برد، کاملاً وحشیانه و درنده‌خو؛ طوری که حتی دیگر هم‌باشگاهی‌های او به او خیره می‌شدند که دارد چه کار می‌کند. اما او کاری به دیگران نداشت و برنامه و هدف و دنیای خاص خودش را داشت.

او در جایی گفته است که یکی از اسراری که برای تمرینات کشف کرد، این بود که با تحت فشار گذاشتن خودش، می‌تواند به بیشترین رشد هم برسد. به خاطر همین تمرینات سخت و طاقت‌فرسایی را از سر می‌گذراند.

بدنسازی هم رشته عجیبی است. بدنساز بیچاره هر روز باید صدها و هزاران کیلو وزنه را جابه‌جا کند؛ تازه آن هم در حالی که این کار را دوست ندارد و همراه درد و رنج فراوان است.

بگذریم.

آرنولد می‌گوید وقتی که دیگر حتی یک اونس هم نمی‌توانستم جابه‌جا کنم و احساس می‌کردم در حال مردن هستم، باز هم ادامه می‌دادم و آن‌وقت بود که می‌فهمیدم ما از چیزی که فکر می‌کنیم، خیلی‌ خیلی قوی‌تر هستیم.

شما درگیر چه کاری هستید؟ خانه‌داری، منشی‌گری، تولید محتوا، تولید پوشاک، صنعت، فروشندگی، رانندگی یا ...؟ قطعاً کارتان از آرنولد سخت‌تر و طاقت‌فرساتر نبود و نیست.

پس دفعه بعد که خسته‌تر شدید، با خودتان بگویید که:

-         کار من از آرنولد سخت‌تر و سنگین‌تر نیست،

-         وقتی که حتی یک قدم جلوتر نمی‌توانم بردارم، به خودم خواهم گفت از چیزی که فکرش را می‌کنم، قوی‌تر هستم.

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۳۹
عیسی محمدی
امروز در سایت برترین‌ها این مطلب رو دیدم. البته طولانی‌تر بود. خلاصه‌اش کردم. از آن خوشم آمد و انرژی گرفتم. گفتم شاید شما هم انرژی بگیرید. بیشتر برای ورزش و تناسب اندام است. شما می‌توانید در همه موارد از این انگیزه‌بخش‌ها استفاده کنید.
**

-         به تلاشت افتخار کن، چون اگه کار آسانی بود همه انجامش می‌دادند. یک رقابت مخفیانه با افراد پیرامونت داشته باش. چه کسی این هفته بیشتر از بقیه به باشگاه آمد؟!

-         تو چیزی که می‌خواهی را به دست نمی‌آوری؛ بلکه چیزی را به دست می‌آوری که برایش تلاش کرده ای.

-         به خودت اجازه نده فقط بخوری و بخوابی؛ اگر استرس داری یا بی حوصله هستی، ورزش کن! اجازه بده تمرین کردن استرس تو را از بین ببرد نه غذا خوردن.

-         تصمیم گیری درباره‌ی ورزش کردن یا نکردن با شماست. اگر ذهن خود رو متقاعد کنید که می‌خواهید به باشگاه بروید و سالم باشید، بدن شما نیز اطاعت می‌کند. تناسب اندام ۱۰۰ درصد ذهنی است. بدن شما به جایی که ذهن شما تمایل ندارد، نخواهد رفت.

-         وقتی بهانه سازی می‌کنید برایتان چه نتیجه‌ای دارد؟ هیچ... پس ماهیچه بسازید نه بهانه!

-         از شکست خوردن نترسید. برای بهترین بودن باید خودتان را مجبور کنید. یادتان باشد که برای موفقیت باید نترس باشید.

-         حتی اگر به خوبی ورزش می‌کنید باید به تغذیه تان هم توجه کنید؛ بدنی که مورد نظر شماست با نشستن به دست نخواهد آمد.

-         اگر از «شروع کردن»‌ها خسته شده اید دست از «رها کردن»‌ها بردارید؛ شما مجبور نیستید دوباره از ابتدا همه چیز را شروع کنید.

-         صبور باشید تا نتیجه بگیرید. وقتی نتایج را ببینید، تلاش یک اعتیاد خواهد شد.

-         و در آخر این مقاله را با یک جمله کوتاه که به شما انگیزه لازم می‌بخشد، به پایان می‌رسانم: «تو نمی‌دانی چقدر قوی هستی، تا زمانی که قوی بودن تنها چاره ات باشد.»

 

---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۸
عیسی محمدی

امروز داشتم مقاله‌ای از محمدرضا شعبانعلی، درباره برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ می‌خواندم. بسیار لذت بردم. مهمترین نکته‌ای که در این مورد یاد گرفتم، انجام کار بود. یعنی چطور؟ الان توضیح می‌دهم.

شما باید کاری انجام داده باشید تا بعد از آن، عمل برندسازی اتفاق افتاده باشد. نمی‌شود هیچ کاری نکرده باشید و بعد سراغ ملت بروید که ای داد، بیایید و مرا ببینید. حتی اگر در کوتاه‌مدت هم موفق به انجام چنین کاری بشوید، بعدتر ضایع شده و اعتبارتان را از دست خواهید داد. چرا که هیچ کار درست و حسابی انجام نمی‌دهید. پس تمرکز اصلی شما باید روی انجام درست کارهای درست در حوزه خودتان باشد؛ با شدت هر چه بیشتر.

نکته بعدی هم صبر است. به این منظور باید صبر داشته باشید. متأسفانه در زندگی ما ایرانی‌ها، پیشرفت و توسعه فرآیندی و قدم به قدم نقشی ندارد و می‌خواهیم سریع و ضربتی به همه چیز برسیم. این امر در برندسازی شخصی جایگاهی ندارد.

مورد بعدی هم طبیعی بودن است. آقاجان، زور نزنید که دیگران شما را بشناسند و به قول خودمان، مثل کنه به دیگران نچسبید. بگذارید خودشان بیایند و شما را کشف کنند و به دیگران معرفی کنند. یک نفری که شما را کشف کرده و معرفی کند، بهتر از صد نفری است که به سراغ‌شان بروید و کنه بشوید که شما را ببینند. البته در این‌جا این نکته را هم اضافه می‌کنم که طبق اصول بازاریابی، شما باید در جاهایی باشید که بیشتر دیده بشوید؛ و این هم مغایرتی با این‌که کنه شدن زشت اشت، ندارد. شما فقط آن‌جا حضور دارید؛ چون بیشتر کار شما دیده خواهد شد. چیزی غیرطبیعی نیست. به واقع شما بیشتر به مشارکت می‌گذارید خودتان را، بدون غیرطبیعی عمل کردن در این مورد که بیا و مرا ببین که چقدر خوبم. 

ممنونم جناب شعبانعلی، نکات خوبی بود.

---------------------------------------------------------------------------------------



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۱۵
عیسی محمدی

دیروز توی بالکن روزنامه همشهری نشسته بودم و داشتم استراحت می‌کردم. بچه‌ها کمی دانه و ارزن ریخته بودند برای پرنده‌ها. اولش سر و کله یک کلاغ پیدا شد. بعد که کلاغ تشریفش را برد، یک دفعه ده‌ها کبوتر سر و کله‌شان پیدا شد. من هم بی‌حرکت بی‌حرکت نشسته بودم و فقط تماشا می‌کردم. بعدش ناگهان یک دفعه پر گشودند و رفتند. ربطی به من نداشت؛ خودشان دل‌شان خواست که بروند.

در این‌جا بود که یاد جمله معروف جیم‌ران افتادم که می‌گفت: موفقیت دنبال کردنی نیست، جذب کردنی است. درست مثل پروانه. شما گل می‌شوید و پروانه سر و کله‌اش پیدا می‌شود. در مورد این پرنده‌ها نیز چنین بود. با خودم فکر کردم اگر بخواهم یکی از این‌ها را دنبال کنم، باید سوپرمن باشم، با کلی امکانات پرواز و قدرت‌های ویژه. تازه آن وقت هم خیلی خسته خواهم شد. ولی وقتی مقداری دانه و ارزن بریزید، به راحتی سر و کله پرندگان پیدا می‌شود.

بس است دیگر؛ خودتان را با این همه تقلا کردن و دست و پا زدن و دنبال موفقیت‌های رفتن خسته نکنید. از خودتان بپرسید که باید چطور آدمی بشوم که موفقیت به سمتم بیاید. سپس روی خودتان کار کنید. باید صریح‌الهجه‌تر بشوید؟ پرکارتر بشوید؟ باسوادتر بشوید؟ ماهرتر بشوید؟ قابل اعتمادتر بشوید؟ هر چه که لازم هست، بشوید تا نیاز به تعقیب موفقیت نداشته باشید و خود موفقیت‌های ریز و درشت، به سمت و سوی شما خواهند آمد.

لطفاً دیگر دنبال موفقیت ندوید؛ همین.  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۹
عیسی محمدی

همه ما دوست داریم قدرت اراده داشته باشیم. اما آن را نداریم.

واقعاً چرا؟

در سایت‌های مختلف از دلایل آن بسیار می‌نویسند. اما مهمترین دلیل را نمی‌گویند.

حقیقت این است که اراده، چون فرمانده‌ای است که نیاز به سربازانی دارد. یک فرمانده بی‌سرباز، محکوم به شکست است. اما سربازان این فرمانده چه کسانی هستند؟

خیلی ساده است:

غلبه بر هیجانات و وسوسه‌های کوچک و بزرگ.

یعنی چه؟

ببینید، آدمی در بعد روانی خودش، یک باتری روانی دارد؛ این باتری روانی شبیه قلعه سربازان عمل می‌کند. هر عمل و کار و رفتار ناسنجیده و خودجوشی، بدون این‌که بدان فکر شود و از روی فکر و برنامه باشد، یک درجه از انرژی این باتری روانی کم می‌کند. غلبه بر یک وسوسه کوچک و بزرگ نیز، یک واحد انرژی به این باتری روانی اضافه می‌کند.

در محل کار بسیار دیده‌اید که خیلی‌ها، تا کسی حرف می‌زند به صورت خودجوش واکنش نشان می‌دهند، یا وقتی خبری را متوجه می‌شوند نمی‌توانند جلوی خودشان را بگیرند.

به عبارت ساده‌‌تر:

وقتی که ضرورت ندارد، ولی گفتار و رفتاری از شما سر می‌زند، از باتری روانی شما کاسته می‌شود. اما وقتی که کارها و رفتارها و گفتارهای شما از روی ضرورت و برنامه باشد، در این صورت به انرژی روانی شما اضافه می‌شود. وقتی هم که بر وسوسه میل خودجوش رفتار و گفتار کردن غلبه کنید، باز هم به این باتری روانی اضافه می‌شود.

این‌ واحدهای انرژی باتری روانی شما، سربازان اراده شما هستند. با آن‌‌ها، قدرت اراده معنا می‌یابد. بدون آن‌ها، اراده تنهاست؛ راه به جایی می‌برد.

غلبه بر وسوسه‌های ریز و درشت را جدی‌تر بگیرید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۳۲
عیسی محمدی

 

کتاب رایگان
آن‌چه پس از 18 سال جستجوی موفقیت یافتم
در حال تدوین است
از علاقه‌مندان دعوت می‌شود
برای دریافت این کتاب اطلاع دهند
***

چرا این کتاب را باید بخوانید؟

 


من، عیسی محمدی نویسنده سری مقالات «آنچه پس از 18 سال جستجوی موفقیت یافتم»، در حال حاضر سی و هشت ساله

از بیست سالگی دنبال کشف رازهای افراد موفق بوده ام. کتاب های بسیاری را خوانده ام، با افراد مختلفی هم مشاوره و مصاحبه کرده ام و از آنها پرس و جو کرده ام. در همین جغرافیا هم نفس کشیده و کار کرده ام؛ همین جا وام گرفته ام، بانک ها اذیتم کرده اند، قسط هایم عقب افتاده است و گاه نیز به خاطر نداشتن و نداری، توسط دیگران تحقیر شده ام.

 

حس می کنم به عنوان کسی که همه این تجربه ها را داشته است، این اجازه را هم دارم که به نقل این تجربیات بپردازم. ضمن این که این مقاله های دنباله دار، صرفاً شامل تجربه های من نخواهند بود؛ شاید که تجربه ناب شما نیز، مقاله بعدی باشد.

 

از سوی دیگر، حاصل زندگی خود را، بیشتر شامل عدم کسب دستاوردهای لازم می دانم؛ ضمن این که همیشه شکرگزار خداوند بوده ام؛ ولی همیشه گلایه مند خود و بی مبالاتی های خودم بوده ام. انسان ها از شکست ها، بیشتر از موفقیت ها درس می گیرند. به قول بیل گیتس، موفقیت، معلم بی رحمی است.

 

همه این ها را که کنار هم بگذارید، می بینید که تجربه هایی که قرار است از این طریق منتقل شوند، می توانند شامل حال شما خواننده ایرانی و امروزی نیز باشند؛ شاید حتی علت شکست شما هم بوده باشد.

 

پس چرا باید راضی باشیم که دیگران، دوباره این شکست ها را تکرار کنند؟
 

… و این سلسله مقالات، شکل گرفته اند تا جلوی این تکرارها را بگیرند؛

از سوی دیگر استقبال بی‌دریغ خوانندگان این سلسله مطالب در سایت سوخت جت

باعث شد تا ویراست اول این کتاب را تهیه کنم و یک‌جا در اختیار علاقه‌مندان قرار دهم. 

 

***

از همه علاقه‌مندان به دریافت این کتاب الکترونیکی

دعوت می‌شود طی کامنتی در همین مطلب

یا ایمیل خود یا آدرس کاربری خود در تلگرام را درج کنند

بعد از اتمام کتاب

به همه این دوستان تقدیم و ارسال خواهد شد

شاد زی و مهر افزون

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۳۴
عیسی محمدی

مثلی هست که می‌گوید تو مراقب سنت‌ها باش، دلارها خودشان مراقب خودشان هستند.

به زبان ساده خودمان می‌شود این‌که: 

تو مراقبت دوزارها و دو ریال‌ها باش، تومان‌ها مراقب خودشان هستند.

به عبارت ساده‌تر، می‌خواهد بگوید که تو باید مراقب جزئیات باشی، و شیطان اساساً در جزئیات پنهان شده است. 


من از این اصل، این اصل را استخراج کرده‌ام برای استفاده خودم:

تو مراقب دقیقه‌ها باش، ساعت‌ها مراقب خودشان هستند. 


روزگاری شاگردان آیت‌الله العظمی بروجردی، مرجع تقلید شیعیان در چند دهه قبل‌تر، اعتراض کردند که شما دیر سر کلاس می‌رسی و وقت ما چند دقیقه‌ای تلف می‌شود. بالاخره مرجع تقلید بود و موقع مراجعه به کلاس درس، کلی مراجعات به او صورت می‌گرفت و ناچار بود پاسخگو باشد. جواب داد چرا تلف شود؟ خود من چند جزء قرآن را در همین وقت‌های انتظار و تلف شده حفظ کرد‌ه‌ام.

عنایت داشتید؟ 

شما مراقب دقیقه‌های خودتان باشید، ساعت‌ها مراقب خودشان هستند.


دو، سه روز پیش که داشتم به این اصل فکر می‌کردم، دیدم که دقیقه‌هایی که حواسم به آن‌ها نبوده چنین بوده است:

  • ده دقیقه طول می‌کشد از خانه به اولین ایستگاه اتوبوس برسم. 
  • یک ساعت سوار اتوبوسم تا به مقصد برسم.
  • پنج دقیقه از ایستگاه اتوبوس طول می‌کشد به محل کارم برسم.
  • دو دقیقه انتظار آسانسور و در آسانسور بودن. 
  • سه الی پنج دقیقه زمان برای بالا آمدن سیستم و چاق سلامتی با رفقا و دوستان. 
  • سه الی پنج بار مراجعه به سرویس بهداشتی که هر کدام دو، سه دقیقه زمان می‌برد.
  • مراجعه به سلف‌سرویس در موقع افطار یا روزهای غیر ماه مبارک که نیم ساعت الی چهل و پنج دقیقه زمان می‌برد. 
  • دوباره مسیر خانه تا محل کار را برعکس کنید تا برسم به خانه. 
  • موقع خواب هفت، هشت دقیقه طول می‌کشد تا چشمم گرم بشود و به خواب بروم. 
  • در طول هفته، یکی، دو باری هم به قم می‌روم و بر می‌گردم. یعنی هر رفت و برگشت، عملاً شش ساعت زمان از من می‌گیرد. 
  • و ...

باز هم بگویم یا کافی است؟ راستی من کی کار می‌کنم؟

از شوخی که بگذریم، یک دفترچه چند هزار تومنی توی جیب گذاشتن و لغت حفظ کردن، تمرین بیان کردن برای کارهای گویندگی، تمرین صداسازی برای آواز و ...، فایل‌های صوتی آموزشی یا انگیزشی گوش کردن، فرمول حفظ کردن و ... یا حتی یک کتاب سبک خواندن. 

من خودم که از این محاسبه به شگفت‌ آمدم؛ واقعاً ما با دقیقه‌های خودمان داریم چه کار می‌کنیم؟ 

***

مراقبت دقیقه‌ها باش؛ ساعت‌ها خودشان مراقب خودشان هستند. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۹
عیسی محمدی

در ادامه مطلب قبلی، دو قانون دیگر را هم الحاق می‌کنم. امید که کارگشا باشد. 


قانون وانمودسازی

این را خیلی‌ها گفته‌اند. جک کانفیلد هم در کتاب اصول موفقیتش گفته. این‌که یکی از بزرگترین رموز موفقیت وانمودسازی است. اشاره می‌کند برای انجام کارهای بانکی به بانک نزدیک محل کارش می‌رفته. آن‌جا سه کارمند کار پذیرش و صندوق را انجام می‌دادند. بعد از مدتی، یکی از آن‌ها شد رئیس شعبه. از او پرسیده بود که چطور به این موفقیت رسیدی. پاسخ داده بود از اول می‌خواستم رئیس شعبه بشوم و موفق باشم. در نتیجه مطالعه کردم و دیدم باید چه کارهایی بکنم. از همان ابتدا وانمود می‌کردم که رئیس شعبه‌ام؛ نوع گویش و لباس پوشیدن و ... . اشاره می‌کرد که از بین صندوقدارها، فقط او کتب و شلوار و کراوات استفاده می‌کرد و بقیه فقط لباس و کراوات داشته‌اند. کم‌کم این وانمودسازی اثرش را کرد و پیش رفت. 


قانون استفاده از ضمیر ناخودآگاه

شاید این همان چیزی باشد که بعضی‌ها می‌گویند قانون جذب، نیروی کائنات و ... من نمی‌دانم چی هست، فقط این را می‌دانم که آقاجان، شما در طول زندگی و در طول بیست و چهار ساعت زندگی‌ات، خیلی چیزها را روانه ضمیر ناخودآگاهت می‌کنی. اگر حواست نباشد بدبخت می‌شوی. سامورایی‌های قدیمی، حتی موقع خواب و غذا خوردن و ... هم سعی می‌کردند جمله‌ یا کلمه‌ای که ناشی از ترس باشد، به زبان نیاورند. طبیعی بود که چنین شجاعتی داشته باشند. اگر مراقب جزئیات نباشی، بیچاره می‌شوی. همین‌طور در ضمیر ناخودآگاه تلنبار می‌شوند و بعداً به زیان تو عمل خواهند کرد. مراقبت گفتگوهای درونی، صحبت کردن، کتاب خواندن، تفریح کردن، سریال نگاه کردن، گفتگو با همکاران و ... باش و فقط چیزهای درست و حسابی را روانه ضمیر ناخودآگاهت کن. 


در علم ورزش، چیزی دارند به اسم حافظه عضله. به این ترتیب که وقتی شما اولین بار با عضله‌ای، کاری را انجام می‌دهی، به این مموری و حافظه می‌رود. وقتی دفعه دوم انجام می‌دهی باز هم این مموری قوی‌تر می‌شود. به مرور و تکرار که این کارها را انجام می‌دهی، ناخودآگاه در حافظه تو این تکرارها وجود دارند و با اولین درخواست، ناخودآگاه تکرار می‌شوند. به همین راحتی. .

این ضمیر ناخودآگاه را جدی بگیرید؛ خیلی جدی. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۹
عیسی محمدی

نه این‌‌که بخواهم به قانون جذب و این جور چیزها اهانتی کرده باشم، ولی در کل زیاد از آن سر در نمی‌آورم. فقط این را می‌دانم که چیزهایی هست که اسمش قانون جذب نیست، ولی همان کار را انجام می‌دهد. شاید برای کسانی که با قانون جذب مشکل داشته باشند، این موردها کارگشاتر باشد. چند تایی را خلاصه توضیح می‌دهم. بعدتر، هر کدام را مفصل‌تر توضیح خواهم داد. 


  • قانون سنخیت

امروز داشتند هادی رضوی، داماد شریعتمداری وزیر کار را محاکمه می‌کردند. نماینده دادستان برگشته به او گفته که قد و قواره شما در حد وام ازدواج است، نه وام‌های میلیاردی. نامبرده قبلاً گفته بود که بدهی من فقط و فقط هفتاد میلیارد تومان است! قانون سنخیت، می‌گوید که شما باید با هر آن‌چه هدفش را انتخاب کرده‌اید، سنخیت داشته باشی. می‌خواهی پولدار باشی؟ باید ببینی سنخیت داری یا نه. اصلاً قد و قواره‌ات به این حرف‌ها می‌خورد یا نه. پول خرج کردنت، مهمانی دادنت، جلسه و مذاکره گذاشتن، حساب و کتاب کردن، حرف زدنت، مدیریت زمان و ... به پولدارها و کارآفرین‌ها می‌خورد یا نه! 

طرف قیافه و لباس و نوع صحبت کردنش به اراذل و اوباش بیشتر شبیه است، اما فکر می‌کند باید پولدار هم بشود. خب شدنی نیست؛ باید کلاس کار را رعایت کنی. توهین نباشد؛ قصدم این نیست که بگویم بقیه که پولدار نیستند مشکلی دارند. صرفاً نگاهم این است که آقاجان، اگر واقعاً می‌خواهی به جرگه ثروتمندان بپیوندی، باید اصل سنخیت را رعایت کنی تا مسیر برایت کم‌کم باز بشود. نمی‌شود با اطلاعات زیر دیپلم که پژوهش کارشناسی ارشد انجام داد و به مرحله دکترا رفت که، می‌شود؟ 


ادامه دارد...

---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۲۶
عیسی محمدی

از قانون طراوت در موفقیت چه می‌دانید؟

چیزی نمی‌دانید؟ هیچ اشکالی ندارد. جای نگرانی نیست؛ برایتان توضیح می‌دهم. 

روزگاری، مایکل فلپس، اسطوره شنای دنیا و آمریکا، گفته بود که من آخرین روزی که تمرین نکرده‌ام، یادم نمی‌آید. دارن هاردی، در کتاب اثر مرکب خود اشاره می‌کند که او زیر نظر یک مربی سخت‌گیر بوده و دوازده سال تمام یک تایم مشخص برای تمرین داشته و فقط یک‌بار در این دوازده سال، نیم ساعت تمرینش را زودتر تمام کرده بود؛ چرا که می‌خواست به مراسم عروسی نزدیک‌ترین دوستش برود.

بسیار خوب.

من از شما می‌پرسم:

آخرین موفقیت یا موفقیت درخشان و بزرگی که به دست آورده‌اید، کی بوده است؟ اصلاً یادتان می‌آید؟

خیلی‌ها یک موفقیت یا موفقیت بزرگ به دست می‌آورند و تا سال‌ها نان همان موفقیت را می‌خورند. این البته بد نیست. 

اما مگر چقدر می‌شود نان یک موفقیت بزرگ را خورد؟

چاره چیست؟

چاره خیلی ساده است:

از اصل طراوت استفاده کنید. یعنی از آخرین موفقیت بزرگ شما، نباید بیشتر از یک الی سه ماه گذشته باشد. بله، آخرین موفقیت درخشان شما باید در این بازه زمانی باشد. در غیر این صورت، رو به شکست خواهید رفت. 

چنین اصلی در مورد شما صدق نمی‌کند؟ بسیار عالی؛ اشکالی ندارد. بلند شوید و یک موفقیت بزرگ و درست و حسابی را برای خودتان دست و پا کنید. وقتی هم که این موفقیت به دست آمد، باز هم بیکار ننشینید؛ بلند بشوید و برای موفقیت درخشان بعدی تلاش کنید. نباید از موفقیت درخشان شما زیاد زمان بگذرد؛ وگرنه نابود می‌شوید.

نکته ساده‌تر این‌که:

جوری کار کنید که وقتی برای مصاحبه شغلی یا مذاکره‌ای می‌روید، با ذکر کردن آخرین موفقیت درخشان شما، همه یادشان بیاید که چه کار کرده‌اید؛ نه این‌که رزومه‌ای را رو کنید که مشخص نیست در چه زمانی و چطور، آن را به دست آورده‌اید!

بله، موفقیت شما باید حی و حاظر و تر و تازه و نسبتاً بزرگ و درخشان باشد؛ چیزی که به جای رزومه شما برای شما حرف بزند. 


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۶
عیسی محمدی

جک کانفیلد، در کتاب خواندنی اصول موفقیت خود، به نکته جالبی درباره ثبت امتیازات مثبت اشاره می‌کند. او از قول یکی از مدیران موفق، می‌گوید که:

-         این‌که بدانید انجام چه کارهایی به موفقیت شما می‌انجامد، بسیار مهم است،

-         اما مهمتر این است که مطمئن شوید این کارها را انجام داده‌اید.

به نکته فوق‌العاده مهمی اشاره شده است. شما در طول زندگی، باید هر چیزی را که از آن بیشتر می‌خواهید، اندازه بگیرید. رابطه بهتر؟ درآمد بیشتر؟ نمره بالاتر؟ رکورد ورزشی بهتر؟ هر چیزی را که از آن بیشتر می‌خواهید، باید ثبت کنید و مطمئن باشید که دارید پیشرفت می‌کنید.

به قول معروف، این که شما چند ساعت در باشگاه هستید مهم نیست؛ این‌که چند پرتاب موفق انجام داده‌اید مهم است. شاید شما هزار پرتاب انجام داده باشید، اما نهصد تای آن به هدر رفته باشد و شما هم اهمیتی به این قضیه نداده باشید. اما اگر دویست پرتاب انجام بدهید و برایتان مهم باشد که چند تایش موفق باشد و مثلاً صد و پنجاه تای این پرتاب‌ها موفق باشد، این رویه بیشتر جواب می‌دهد.

ثبت امتیازهای موفق در هر رشته و حوزه‌ای که هستید، به شدت می‌توانید موجب پیشرفت شما بشود. این‌جوری، مطمئن می‌شوید کارهای لازم برای موفقیت‌تان را انجام داده‌اید.


---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۰۶
عیسی محمدی

تازگی‌ها خبری از یکی از مصاحبه‌های دانیل استیل، نویسنده مشهور آمریکایی منتشر شده است. در این کتاب، از اسرار کاری خودش نوشته؛ این‌که چطور هنوز هم در سن هفتاد و یک سالگی،‌ می‌تواند سالی هفت تا کتاب بنویسد. آن‌وقت ما جوان‌ها در نوشتن یک مطلب روزانه هم می‌مانیم! خواندن دارد، اصول موفقیت او و تعهدی که به کارش داشته و دارد. 


  • ۲۰ تا ۲۲ ساعت از ۲۴ ساعت شبانه‌روز را به نویسندگی‌ اختصاص می‌دهم!
  • مرده باشم یا زنده،‌ آسمان ابری باشد یا آفتابی من به سراغ میز کارم می‌روم و کارم را انجام می‌دهم. گاهی اوقات تا طلوع آفتاب نوشتن یک کتاب را تمام می‌کنم و تا پایان روز پروژه‌ دیگری را آغاز می‌کنم.
  • تا زمانی که به قدری خسته نشوم که روی زمین خوابم ببرد، به رختخواب نمی‌روم. اگر بتوانم در شبانه‌روز تنها چهار ساعت بخوابم واقعا خوش‌شانس بوده‌ام.
  • از شکلات تلخ و قهوه بدون کافئین به عنوان مواردی که در یک روز کاری کمکم می‌کنند، استفاده می‌کنم.
---------------------------------------------------------------------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۵۴
عیسی محمدی

دوست خوبم مهرداد رسولی، برای روزنامه همشهری با امیر علی‌اکبری، از فایترهای بزرگ دنیا مصاحبه‌ای اختصاصی داشته است. چند تا از جمله‌های بیان شده خیلی خوب‌اند، به درد مبارزان مسیر موفقیت حتماً خواهد خورد. با هم این جمله‌ها را مرور می‌کنیم:


- هنرهای رزمی ترکیبی یعنی مبارزه تمام عیار؛ مبارزه و جنگیدن برای بردن و نباختن. اینجا اگر قرار باشد پهلوان‌بازی دربیاوری و در فضای کشتی بمانی هیچ اتفاق خاصی برایت رخ نمی‌دهد و بعد از مدتی خسته می‌شوی و می‌روی. 

- در MMA باید بجنگی و در کنار جنگ و مبارزه برای برنده شدن رفاقت را هم از یاد نبری. نمی‌گویم در MMA دوستی و رفاقت معنا ندارد. اینجا در کنار همه این حرف‌ها باید بجنگی. هر ورزشکاری که روحیه جنگندگی و مبارزه‌طلبی داشته باشد می‌تواند در فایت دوام بیاورد.

- همانطور که یک شاعر را اگر در قفس هم زندانی کنند شعر می‌گوید، یک جنگجو هم مدام باید در حال جنگیدن باشد و اگر خلع سلاحش کنید ممکن است خودزنی کند.

- من عاشقم؛عاشق مبارزه. به وقت مبارزه همان حسی را دارم که یک شاعر برای شعر گفتن دارد. شب فایت برایم مثل شب عروسی است.

- خوش قلبی و مهربانی من برای بیرون از محیط مسابقه است. وقتی وارد رینگ می‌شوم آدم دیگری هستم و این را همه اطرافیانم می‌دانند.

- من برای آخرین فایت 6‌ ماه تمرین شبانه‌روزی را پشت سر گذاشتم. فشار تمریناتم به حدی بالا بود که چند روز مانده به شروع مسابقه، 4 روز در بیمارستان بستری شدم. 

- به‌عنوان فایتر باید هزار بار در تمرین بمیرم تا یک‌بار در مسابقه برنده شوم. 

- هر ورزشکاری می‌داند ضربان 220یعنی چه؛ یعنی تمرین تا حد مرگ و خطر ایست قلبی. شما باید همه این فشارها را تحمل کنی تا بتوانی 3تایم 5دقیقه‌ای در رینگ طاقت بیاوری و با یک حریف تنومند فایت کنی.


---------------------------------------------------------------------------------------


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۹
عیسی محمدی