دیشب نیمه اول لیورپول-بارسا را دیدم. یک عدد گل زدند. خوابم برد. تصور نمیکردم بتوانند سه گل دیگر بزنند؛ چیزی شبیه محال بود. چرا که،
- بارسا مسی را داشت،
- لیورپول صلاح را نداشت،
- در این سطح از فوتبال، جبران سه گل واقعاً یک معجزه است،
- و ....
صبح که برای سحری بیداری شدم، دوستی پیامک زده بود: لیورپول زد! باز هم باورم نشد. میگفتم مگر میشود؟ مگر شدنی است؟ بعد به این فکر کردم شاید منظورش این بوده که لیورپول با همان یک گل پیروز شده، ولی لابد در پایان...
دوستی دیگر با پیامک صبگاهی خودش، دیگر جای شکی باقی نگذاشت.
بله، غیرممکن وجود ندارد.
لیورپول به من یاد داد:
حتی اگر صلاح را نداشته باشی، حتی اگر حریف تو مسی هم باشد، حتی اگر سه گل نیاز داشته باشی برای صعود و حتی و حتی و حتی،
هرگز، هرگز و هرگز نباید تسلیم بشوی؛ هرگز و باز هم هرگز.
ظاهراً لیورپولیها این درس را از چرچیل،سیاستمدار بزرگ انگلیسی، به خوبی یاد گرفتهاند.
به راستی که حتی تا ثانیه آخر هم، هرگز، هرگز، هرگز نباید تسلیم شد؛ هرگز و باز هم هرگز.
به قول چرچیل، من تاریخ را خواندهام و میدانم وقتی مقاومت میکنید، از جایی که انتظارش را ندارید کمک میرسد.
برای خود او که چنین بود؛ زمانی که به شدت تحت فشار نازیها بود و فرانسه از دست رفته بود و امیدی نبود، مقاومت کرد؛ باز هم مقاومت و باز هم مقاومت. تا اینکه سر و کلمه آمریکاییها پیدا شد و شکستهای نازیها شروع شد و ...
به راستی که چه نگرش زیبایی است:
هرگز، هرگز، و باز هم هرگز تسلیم نشوید.
---------------------------------------------------------------------------------------