فرمول طلایی موفقیت؛ «هدف بعدی»، «کار بعدی»
این مقاله هم، جزو یکی دیگر از مقالاتی بوده است که تحت عنوان یادداشت های پراکنده، برای مجله موفقیت نوشته ام.
***
کار بعدی، پروژه بعدی، هدف بعدی؛ این است راز انسان های موفقی که تنها، به تاریخ و گذشته شخصی موفق شان بسنده نمی کنند و هر روز، به فکر ارائه چیزی تازه اند
پیش رفتن و پیشرفت، بازنشستگی ندارد
1
برای چه کار می کنید؟ برای چه چیزی کار می کنید؟ برای مقدار مشخصی پول؟ برای میزان مشخصی پیشرفت یا پست و مقام بالا؟ برای مقدار معتنابهی از تعریف و تمجیدهای اطرافیان و دیگر قشرهای جامعه؟ شاید هم هیچ کدام از این چیزهایی که می گویم، درباره شما صدق نمی کند و دارید برای هدف هایی دیگر کار می کنید و رنج این همه تلاش را تاب می آورید. بیشتر ما مردم، برای همان هدف های اولی که گفتم، داریم کار می کنیم. کافی است به مقدار مشخصی پول برسیم، تا نیروی موفقیت در ما، تحلیل برود و دیگر، به قاعده گذشته تلاش نکنیم. کافی است به پست و مقامی و اعتباری اجتماعی برسیم تا دیگر، قدرت و جسارت جلورفتن را از دست بدهیم. این اتفاق، برای خیلی ها می افتد. کیم وو چونگ، بنیانگذار دوو و نویسنده کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست، در کتاب خودش، این ماجرا را خیلی خوب باز می کند. می گوید که دلیل پیشرفت امریکا، این بود که گذشته ای نداشت و با شدت و فداکاری، راه رفت تا برای خودش اعتباری به دست بیاورد. درست همان کاری که جوانان می کنند. جوانان چه کار می کنند؟ دوست دارند که پیشرفت کنند. اما برای پشرفت، معمولا نه پارتی دارند و نه پول و اعتبار خانوادگی و پشتوانه و حمایت های آن چنانی. در عوض چه دارند؟ نیروی جوانی و وقت به اندازه کافی و همچنین، جسارت و میل شدید به موفق شدن. و این، کاری است که همه کسانی که می خواهند موفق شوند و حمایت و پشتوانه ای ندارند، معمولا انجام می دهند.
2
برای بسیاری از ما، پیشرفت و موفقیت، عدد و موقعیت خاصی است که به محض رسیدن به آن، دیگر معنی و مفهوم خودش را از دست می دهد. و اینجا است که موفقیت، رعب آور می شود و تبدیل به یک اتفاق مخرب. قبل از این که بحث را دنبال کنم، خاطره ای می خواهم تعریف کنم. این خاطره را، یکی از دوستان نزدیک بیل گیتس می گوید، همان بیل گیتس معروف که شرکت مایکروسافت و سیستم عامل ویندوز را راه انداخت و دنیای تکنولوژی رایانه ای را، توی مشت های خودش گرفت. این خاطره را، به نقل از ترجمه همکار ارجمندم، مهیار میرزاپور، در این جا مطرح می کنم: "یکی از دوستان نزدیک بیل درباره شخصیت کاری وی میگوید «ببینید، همه انسانها اهداف مشخصی دارند که تمام زندگی خود را صرف عملی کردن این آرزوها و اهداف میکنند و وقتی به خواسته خود رسیدند، میایستند و لذت میبرند! اما بیل این گونه نیست! او در مقاطع مختلف زندگی خود به اوج شهرت و ثروت رسید ولی هرگز نبرد را رها نکرد. یکی از خاطرههای جالب من در مورد گیتس، صبح روزی است که وی مطلع شد ویندوز (سیستم عامل تولیدی شرکت مایکروسافت که هماکنون در بیش از نیمی از کامپیوترهای جهان مورد استفاده قرار میگیرد) به بالاترین حد فروش در تاریخ نرمافزارهای جهان رسیده است. او، به مرکز برنامه ریزی شرکت مایکروسافت رفت و از مدیر مرکز خواست تا یک هفته آینده، طرح های جدید را در اختیارش بگذارد. مدیر مرکز گفت که آقای گیتس! هنوز جشن موفقیت ویندوز تمام نشده شما به فکر ایده های جدید هستید؟ گیتس هم جواب داد که ویندوز تاریخ ماست. ما نمی توانیم با تاریخ، آینده را بسازیم! به نظر من هیچ موفقیت و پیروزی ای در دنیا نیست که بتواند وی را از حرکت بیندازد. او مبارز یک نبرد ابدی است که هرگز به پایان نخواهد رسید!»"
3
دقت کردید؟ موفقیت و پشرفت یعنی این. در چنین دیدگاهی، موفقیت یک اتفاق دائمی و همیشگی است، نه یک پروژه مشخص که با رسیدن به نقطه پایان خود، تمام بشود و برود پی کارش. جاده پیشرفت و موفقیت، جایی برای استراحت همیشگی ندارد؛ هرچند که جاهای مختلفی برای بیتوته کردن و استراحت های کوتاه مدت داشته باشد. اما این، دیدگاه بیشتر ما مردم نیست. ما فکر می کنیم که بله، به محض این که مثلا یک میلیارد تومان دارایی ذخیره کردیم، دیگر کافی است و باید استراحت کنیم و تمام! یا به محض این که به پست و مقام قابل توجهی رسیدیم، دیگر باید فیتیله موفقیت را پایین بکشیم و باقی عمر را استراحت کنیم و تمام! تمامی وجود ندارد، هر تمامی، شروع یک راه و هدف و موفقیت دیگر است و این روند، هیچ وقت پایان نمی پذیرد. به قول بیل عزیز، تا امروز هر کاری که کرده ایم، تاریخ گذشته ما بوده است و هیچ ربطی به بعد از این ما ندارد. هیچ کشور و شخص و گروهی را، با تاریخ گذشته اش تقدیر نمی کنند. اتفاقا این، خاصیت آدم ها و گروه های ضعیف است که فقط و فقط، به گذشته و تاریخ خودشان افتخار می کنند و در حال حاضر، حرفی و موفقیتی برای مطرح کردن ندارند. اساسا، آدم ها چند دسته اند. دسته اول، گذشته پرافتخاری دارند، ولی حالای این آدم ها، چنگی به دل نمی زند. دسته دوم، حالای موفقی دارند، اما گذشته چندان جالبی نداشته اند. دسته سوم هم نه گذشته جالبی داشته اند، نه حالای قابل توجهی. و البته دسته آخر، هم گذشته خوبی داشته اند و هم، حالای قابل اعتنایی. دسته چهارمی ها، به هر حال تحسین دیگران را بر میانگیزند. اما بهتر آن است که همیشه، جزو دسته دوم باشیم؛ اگر که گذشته قابل توجهی نداریم و نداشته ایم.
4
به یاد حرف یکی از برندگان علمی جایزه نوبل می افتم که مدت ها پیش خواندم. اگر حافظه ام درست یاری کنم، باید ماری کوری معروف باشد. که روزی گفته بود، برای من کارهایی که در گذشته کرده ام، اهمیتی ندارند. مهمترین اتفاق زندگی ام، کاری است که باید همین الان انجام بدهم؛ کار بعدی. یا یاد حرف ناپلئون، امپراطور فرانسه که از صفر به همه چیز رسید، می افتم که گفته بود، استراحت برایش، معنایی ندارد و چیزی شبیه مرگ است؛ به خاطر همین تا آخر عمر، نه استراحت کرد و نه از تلاش کردن، باز ایستاد. و باز هم یاد مصاحبه ای دیگر می افتم که با بازیگر شاخص کشورمان، پرویز پرستویی داشتم که در آن، گفته بود که برای او تقدیر و تحسین دیگران از او، مثل لیوان آبی است که در جاده ای طولانی، تحویلش می دهند تا خستگی اش را رفع کند. جایزه ها و تقدیرنامه ها و تحسین ها، برای چنین بازیگری، نقش یک لیوان آب برای رفع عطش و خستگی را دارد و نه هیچ چیز دیگری و نباید فراموش کند که جاده، ادامه دارد و باید، به مسیر خودش ادامه بدهد و این لیوان های آب، دلیل محکمی نیست برای همیشه ایستادن و همیشه استراحت کردن. مربیان و ورزشکاران بسیاری هم بوده اند با چنین طرز فکری که فردای روزی که قهرمان شده اند یا طلای رقابتی را به گردن آویخته اند، شروع به تمرین های سخت شان کرده اند؛ برای شروع مسیر رسیدن به افتخار بعدی. و این، طرز فکر همه انسان های موفق تاریخ است. موفقیت، تضمین نهایی نداده است که به شخصی، تا ابد وفادار باشد. به قول برایان تریسی، جهان ما، جهان علت و معلول است و اگر انسانی، موفق شده است، لابد علت هایی داشته است؛ علت هایی مثل تلاش، پشتکار، مدیریت زمان و ... . و طبیعی و بدیهی است که اگر این شخص، علت های خودش را از دست بدهد، معلول نهایی، که همانا موفق شخصی خودش باشد، را هم از دست خواهد داد.
5
در مباحث دینی ما، بحث جالبی وجود دارد به نام خوف و رجا. مومن واقعی، باید مثل یک بندباز ماهر و همیشگی، حواسش جمع باشد. خوف، یعنی ترس از این که نکند خداوند، به خاطر اشتباهاتی که این مومن در زندگی اش کرده، او را مجازات کند. و رجا، یعنی امید به بخشش و بزرگواری همین خداوند بزرگ. و جایی در میان خوف و رجا، یعنی جایی میان عذاب و بخشش. جایی که حتی پیامبر خدا هم، دعا می کند که مورد بخشش خداوند واقع شود، دیگر تکلیف بقیه آدم ها که روشن است. در این دیدگاه، خداوند به هیچ انسانی، تضمین نهایی نداده است که تا قبل از مرگ، رستگار خواهد بود. چه بسا که انسانی و انسان هایی، تا لحظه قبل از مرگ، ظاهرا مومن بوده اند، اما با دیدن واقعیتی به نام مرگ، به دام کفر و شرک افتاده اند. و البته برعکس. سندی به نام کسی زده نشده است که که ای فلان آدم، تو تا لحظه مرگ در امانی.
چنین دیدگاهی را، می توان نعل به نعل، در مسیر موفقیت نیز مورد استفاده قرار داد. اگر کسی به موفقیتی رسیده است، دلیلی بر این نیست که این موفقیت را، تا لحظه آخر حفظ کند. باید تا لحظه آخر، وفاداری به موفقیت، ثابت شود و دلیل هایی که باعث ایجاد معلول موفقیت می شوند، در شخص وجود داشته باشند. فواره، هر چقدر هم که بالا برود، اگر قدرت اولیه اش را از دست بدهد، با شدت بیشتری سقوط خواهد کرد. هر چیزی که از ارتفاع بیشتر و بالاتری بیفتد، ضربه سخت تری خواهد خورد. کسی که موفقیتی به دست آورده و با خیال راحت، کنج خانه اش نشسته و می خواهد لذت موفقیت اش را ببرد، سخت تر و پرصداتر به زمین خواهد خورد.
6
یادمان باشد که این مسیر، همیشگی است و همیشه، باید در آن راه رفت. انسان های موفق، با فرمول "کار بعدی" و "هدف بعدی" زندگی می کنند. یعنی چه؟ یعنی در هر لحظه ای، به این فکر می کنند که تمام حواس شان را، روی کاری که دارند انجام می دهند، متمرکز کنند. و وقتی که این کار تمام شد، با تمام حواس و تمرکز، آن را فراموش می کنند و می روند به سمت کار بعدی. استراحت؟ استراحت، در رفتن است، در سفر کردن است، در جاری بودن است. استراحت رود، در جاری بودن او است؛ وگرنه اگر راکد بماند، که می شود مرداب. کار بعدی، هدف بعدی، پروِژه بعدی. سئوال همیشگی انسان های موفق از خودشان، این است که "امروز برای ارائه کردن چه دارم؟" کارهای گذشته، مال گذشته است و ربطی به امروز ندارد. تاریخ، می تواند محل عبرت باشد، اما نمی تواند دلیلی برای ساختن آینده باشد. به کسی، چیزهای باارزش نمی دهند؛ با این بهانه که تاریخ خوب و موفقی داشته باشد. تمام این مقاله، در این جمله طلایی خلاصه می شود که "موفقیت و پیش رفتن و پیشرفت، متاسفانه یا خوشبختانه، بازنشستگی ندارد!"