موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

موفقیت جدی

فلسفه موفقیت؛ برای دست‌یابی به دستاوردهای بیشتر و زندگی بهتر

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

این هم مقاله اخیرم برای مجله موفقیت. امید که به کارتان بیاید.

***

چند تغییر نگاه جالبی که می تواند پیشرفت شما را، سریع تر کند 

1

اگر همین طور زل بزنم توی چشمان شما و بگویم که چیزی به اسم موفقیت وجود ندارد، چه خواهید کرد؟ این چیزی که ماها موفقیت می دانیم، محصول مقایسه دستاوردها و نتایج به دست آمده توسط دیگران با دستاوردها و نتایج به دست آمده میانگین جامعه است. مثلاً میانگین حقوق جامعه، بین یک میلیون تا دو میلیون تومان است، و میانگین موفقیت مالی این است که طرف بعد از ده سال، خانه ای بخرد و چند تا سفر خوب برود و در نهایت بتواند خانواده اش را اداره کند. ماشینی هم البته دارد که با آن تردد می کند. اگر کسی مثلاً پنج میلیون درآمد ماهانه کسب کند و خانه ای خوب در یک منطقه مناسب و ماشینی شصت، هفتاد میلیونی داشته باشد، طبیعی است که مردم او را از نظر مالی موفق بدانند.

 

2

مسأله بعدی اینجاست که بسیاری از افراد موفق، اساساً خودشان را موفق نمی دانند. همین الان با افراد موفق دور و برتان صحبت کنید و بپرسید که خودشان را موفق می دانند یا نه. اکثریت آنها پاسخ منفی خواهند داد. حتی بخشی از آنها، نسبت به استانداردها و اهدافی که مدنظر داشته اند، خودشان را بسیار عقب مانده می دانند. این اتفاقات در حالی می افتد که آنها از نگاه دیگران، چهره هایی موفق هستند. اساساً شغل اول همه افراد موفق، رضایت نداشتن است؛ به چه چیزی؟ به وضعیت موجود. در نتیجه، این رضایت نداشتن باعث می شود تلاش بیشتری کنند برای رسیدن به وضعیت آرمانی شان. اگر جز این بود که با موفقیت های اولی و دومی و سومی، می نشستند سرجایشان و می گفتند که کافی است. می بینید چه تضاد جالبی است؟ انسان های موفق، از نگاه دیگران موفق اند؛ اما از نگاه خود نه. اساساً موفقیت چیست؟ وجود خارجی دارد؟ دقیقاً چه شکلی است؟ راستش را بخواهید، به نظر من که موفقیت، وجود خارجی ندارد؛ صرفاً محصول و اشانتیون و جایزه ای است جنبی و حاشیه ای برای ویزگی ها و خصوصیت های دیگر ما؛ به همین سادگی!


3

اصلاً چه نیازی به مطرح کردن این سئوال است؟ خیلی ساده است: موفقیت، مفهومی کلی است، نمی دانید که دقیقاً یعنی چه و آیا شما موفق هستید یا نه. چون این مفهوم کلی است، نمی توانید با آن ارتباط برقرار کنید. بعدش چه اتفاقی می افتد؟ خیلی ساده: حس می کنید دست نیافتنی است و انرژی تان را برای رسیدن به آن از دست می دهید. اما وقتی که نگاه تان و ادبیات تان به این مفهوم عوض شود، آن وقت است که می بینید اتفاقاً کاری خیلی ساده است. خیلی ها، اصلاً نمی دانند موفقیت یعنی چه؛ ولی از نگاه جامعه بسیار موفق اند. آنها فقط، درگیر انجام کارهایی بوده اند و آنها را خوب انجام داده اند؛ همین. چه بسا اگر از همان اول برایشان موفقیت را شرح می دادید، تعجب کرده و احساس ناامیدی می کردند و هیچ وقت برای رسیدن به آن تلاش نمی کردند. پس تغییر موضع و نگاه و ادبیات به مفهوم کلی موفقیت، می تواند رسیدن به دستاوردها در زندگی را، برای ما خیلی ساده تر کند. چه جوری؟ چند مورد را با هم بررسی می کنیم تا ببینیم که اساساً ما حرف حساب می زنیم یا ... . 

 

4

«چیزی به اسم موفقیت وجود ندارد، فقط عده ای از انسان ها، کارها را به نحوی بهتر انجام می دهند.» این جمله را، در یکی از سایت های جمله قصار می خواندم و سریع یادداشتش کردم؛ جمله باشکوهی است. چشمان خود را ببندید و این مفاهیم را تصور کنید: موفقیت، بهتر انجام دادن کارها، نحوه بهتر انجام دادن و ... . کدام شان راحت تر و دست یافتنی تر هستند؟ موفقیت، کلی است، به تعداد آدم ها می تواند تعریف داشته باشد، احتمالاً یک وجود متمرکز و قطعی ندارد، اما «نحوه بهتر انجام دادن کارها»، جزئی تر است، تعریف هایش کمتر است و تقریباً می توان تعریف واحدی درباره آن داشت. هر جایی و در هر کار و موقعیتی که هستید، اگر به شما بگویند که باید کارتان را به نحو بهتری انجام بدهید، احتمالاً سریع بتوانید یک لیست از راه های «نحوه انجام بهتر کارها» را ارائه کنید. اما اگر به شما بگویند باید سریع موفق شوید، متحیر خواهید ماند که باید چه کار کنید. این اتفاق در ماجرای هدفگذاری هم می افتد: اگر اهدافی کلی انتخاب کنید، هیچ وقت به آن نمی رسید؛ چون اساساً قابل اندازه گیری نیستند که بدانید کی به آن رسیده یا خواهید رسید. وقتی با این نگاه به سمت و سوی زندگی و کار می روید، کیفیت کارهای انجام داده تان بالا و بالاتر می رود. نتیجه؟ دیگران فکر می کنند شما موفقیت را به دست آورده اید؛ در حالی که شما، صرفاً نحوه انجام کارها را تغییر داده و آن را بهتر کرده اید؛ همین.

 

5

«موفقیت وجود ندارد، بلکه بخشی از سختکوشی است.» این جمله را هم جایی می خواندم. استیو جابز و بیشتر کارآفرینان و چهره های به زعم جامعه موفق، معتقدند که خمیرمایه اصلی موفقیت، پشتکار داشتن است و سختکوشی. نقل است که می گویند بعد از پایان جنگ جهانی دوم، از صدراعظم وقت آلمان، پرسیدند با این همه بدبختی و خرابی و ویرانی چه خواهید کرد و اساساً آیا پول بدون پشتوانه آلمان، می تواند این خرابی ها را جبران کند؟ پاسخ قابل تأملی داد. گفت که پشتوانه پول آنها، نه طلاها و جواهرآلات و نه معادن و داشته های زیرزمینی و خدادادی و ... است، پشتوانه پول آنها کار آنها خواهد بود و هر آلمانی، با هجده ساعت کار روزانه و تنها یک ساندویچ و یک فنجان قوه در روز، این کار را برای کشورش انجام خواهد داد. دیدید که این اتفاق هم افتاد. در واقع بخش اعظمی از چهره های موفق، قصد موفقیت نداشته اند، صرفاً سختکوش بوده اند. نتیجه؟ جایزه هایی جنبی به آنها داده شده است که جامعه آن را موفقیت قلمداد می کند.

 

6

«نظم کوشی، شما را زودتر از سختکوشی به مقصود می رساند.» این جمله هم جایی نبوده است؛ خودم ساخته ام. البته درباره نظم سخنان بسیاری گفته اند. جالب اینجاست که برای رسیدن به چیزی که جامعه «موفقیت» می داند و ما، چیزهای دیگر، نظم داشتن بیشتر از موارد دیگر کارساز است. البته این جمله، به معنای نفی سختکوشی نیست، صرفاً بیان می کند که نظم، موثرتر از سختکوشی است. در واقع برای عدم سوء برداشت خواننده محترم، باید چنین بنویسم که: ما به میزانی از سختکوشی برای رسیدن به دستاوردها نیاز داریم، به میزانی که بیشتر از آن، می تواند به ما آسیب برساند و زندگی ما را از خط تعادل خرج سازد. اما نظم، موجب می شود که همین میزان مشخص از سختکوشی، برکتی دو یا سه و حتی چند برابری پیدا کند. ساده ترش این که، اگر فقط سختکوش باشید، مثلاً نمره ده خواهید گرفت؛ اما اگر نظم هم داشته باشید، نمره بیست و سی و حتی بیشتر خواهد گرفت. معمولاً همه ما، درصدی از سختکوشی را داریم؛ چرا که برای زندگی کردن لازم است و بدون آن، حتی روزمان را نمی توانیم شب کنیم. با نظم، برکت این میزان چند برابر می شود. پس اگر نظم داشته باشید، به دستاوردهایی خواهید رسید که از نظر جامعه، موفقیت است، اما از نظر شما، صرفاً نتیجه نظم پذیری شما. به نظر شما نظم پذیری و نظم کوشی ساده تر است یا رسیدن به موفقیت؟

 

7

«در جهان امروز، داراها موفق تر نیستند، آنها که بیشتر می دانند، موفق ترند.» این جمله هم در نوع خودش جالب است. داریم در عصر اطلاعات زندگی می کنیم؛ در عصری که هر ده سال، دانش بشری دو برابر می شود؛ در عصر اقتصادهای دانش بنیان و ... . در چنین عصری، به روایت بیل گیتس، برای اولین بار در تاریخ ثروتمندترین مرد کره زمین، نه یک تاجر یا سیاستمدار یا صنعتگر، که یک دانشمند است. خب، در چنین عصری اگر شما روز به روز اطلاعات به روزتر و عمیق تر به دست بیاورید، چه خواهد شد؟ به دستاوردهایی خواهید رسید که صرفاً آب نبات هایی برای مسیر اصلی شما هستند؛ هدف اصلی شما نیستند. هدف اصلی شما، دانش آموزی و دانش طلبی بوده است؛ اما در حاشیه آن، به جایزه هایی هم رسیده اید. به نظر شما، دانش طلبی و روزانه خواندن یک کتاب و مقاله ساده تر است، یا به دست آوردن موفقیت؟

 

8

می بینید تغییر نگاه، چقدر رسیدن به موفقیت و تعریف آن را، می تواند دستخوش تغییراتی اساسی کند! تغییراتی که باعث می شوند ما راحت تر کار کنیم، راحت تر اندازه گیری کنیم و راحت تر بفهمیم که کجای کار هستیم.

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی